581 – (1) عن عبد الله بن عمرٍو، قال: قال رسولُ الله ج: «وقتُ الظهْرِ إذا زالَتِ الشمسُ، وکانَ ظِلُّ الرجلِ کطولِه، ما لم یحضُرِ العصرُ. ووقتُ العصرِ ما لم تَصْفَرَّ الشَّمسُ. ووقتُ صلاةِ المغرب ما لم یغب الشَّفَقُ. ووقتُ صلاة العِشاءِ إلى نصفِ اللیلِ الأوسَطِ. ووقتُ صلاةِ الصُّبحِ من طلوعِ الفجرِ ما لم تطلعِ الشمسُ فإذا طلعتِ الشمسُ فَأَمْسِکْ عن الصَّلاةِ، فإنها تطلعُ بینَ قَرْنَی الشیطانِ». رواه مسلم([1]).
581 – (1) عبدالله بن عمرو س گوید: پیامبر ج فرمود: وقت نماز ظهر از زمانی شروع میشود که آفتاب از وسط آسمان به سوی مغرب مایل شود و سایهی هرکس به بلندی و درازای قامت او برسد و این وقت تا زمان فرا رسیدن وقت عصر ادامه دارد (یعنی وقت ظهر از زوال خورشید از وسط آسمان، تا وقتی است که سایهی هر چیز به اندازهی خودش شود).
و وقت نماز عصر (از زیادشدن سایهی هرکس از بلندی قامت او شروع) و تا زمانی ادامه دارد که آفتاب زرد نشده و کنارهی پایینی آن غروب نکند.
و وقت نماز مغرب (از غروب خورشید شروع میگردد) و تا قبل از پنهان شدن «شفق» ادامه مییابد.
و وقت نماز عشاء از پنهان شدن «شفق» تا نیمهی میانی شب است.
و وقت نماز صبح از طلوع فجر(صادق) تا طلوع خورشید است، و چون خورشید طلوع کرد (تا وقتی که خورشید خوب بالا میآید) از خواندن نماز خودداری کن، چون در این وقت خورشید بین دو شاخ شیطان طلوع میکند (و وقتی است که کفار و چندگانهپرستان برای آن سجده میبرند).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «شفق» هرگاه پس از غروب آفتاب به سوی مغرب نگاه کنید، پس از غروب، سرخیای را در افق مشاهده میکنید که بقایش بیشتر از چهل دقیقه ادامه یافته و بعداً آرام آرام رو به کاهش مینهد. وقتی که آن سرخی به نابودی رفت، سفیدیای در کرانهی افق به دنبال دارد.
«شفق» در اصطلاح لغوی به هریک از آنها (هم سرخی و هم سفیدی) اطلاق میگردد، از اینرو از دیدگاه اکثر ائمه و امام ابویوسف و امام محمد، «شفق» همان سرخی خورشید پس از غروب آفتاب است. لذا از نظر آنان بعد از پایان سرخی، وقت نماز مغرب تمام شده و وقت عشاء آغاز میشود.
ولی قول مشهور امام ابوحنیفه این است که «شفق» همان سفیدی است. پس هرگاه آن سفیدی ناپدید گردید، وقت مغرب خارج شده و وقت عشاء داخل میشود. ولی روایت دیگری از امام ابوحنیفه نیز مطابق قول سائر ائمه وامام ابویوسف و محمد است مبنی بر اینکه «شفق»، همان سرخی خورشید پس از غروب آفتاب است. از این رو بسیاری ازعلماء و صاحبنظران احناف، همین قول را ترجیح دادهاند.
582 – (2) وعن بُرَیدَة، قال: إنَّ رجلاً سأل رسولَ الله ج عن وقتِ الصَّلاةِ. فقال له: «صَلِّ معَنا هذَینِ» ـ یعنی الیومَین ـ. فلمَّا زالتِ الشمسُ أَمَرَ بِلالاً فأذَّنَ، ثمَّ أمرَه فَأقَامَ الظهرَ، ثمَّ أمرَه فأقامَ العصرَ والشمسُ مُرْتَفِعَةٌ بیضاءُ نقِیَّةٌ، ثمَّ أمرهُ فأقام المغرِبَ حینَ غابتِ الشمسُ، ثمَّ أمرهُ فأقامَ العِشاءَ حینَ غابَ الشَّفَقُ، ثمَّ أمرهُ فأقامَ الفجرَ حین طَلَعَ الفجرُ. فلمَّا أنْ کان الیومُ الثانی أمرَه: «فأَبْرِدْ بالظُهْرِ». فأبردَ بها ـ فأنْعَمَ أنْ یُبْرَدَ بها ـ، وصلى العصرَ والشمسُ مرتفعةٌ ـ أخَّرها فوق الذی کانَ ـ، وصلّى المغربَ قبلَ أنْ یغیبَ الشَّفَقُ، وصلّى العِشاءَ بعدَ ما ذَهَبَ ثلُثُ اللیلِ، وصلّى الفجرَ فَأسْفَرَ بها. ثمَّ قال: «أینَ السَّائلُ عنْ وقتِ الصلاةِ؟». فقالَ الرجلُ: أنا یا رسولَ الله! قال: «وقتُ صلاتِکم بینَ ما رَأَیْتُم». رواه مسلم([2]).
582 – (2) بریده س گوید: مردی از رسولخدا ج پیرامون اوقات نماز سؤال کرد. پیامبر ج در پاسخ بدو فرمود: امروز و فردا را با ما نماز بخوان (تا به صورت عملی، چگونگی و کیفیت اوقات نماز را به تو تعلیم و نشان دهم).
آنگاه چون خورشید از وسط آسمان زوال کرد، به بلال س فرمان داد تا اذان بگوید. بلال س نیز بر اساس دستور پیامبر ج اذان گفت. سپس بدو دستور داد تا برای نماز ظهر اقامه بگوید، و او نیز چنین کرد. آنگاه (پس از اقامهی نماز ظهر و در وقت نماز عصر) بدو دستور داد تا برای عصر، اقامه بگوید و او نیز چنین کرد و نماز را در حالی خواند که هنوز خورشید بلند و پر نور و خوب روشن و صاف بود.
پس از غروب آفتاب به بلال س دستور داد تا برای نماز مغرب اذان و اقامه بگوید، بلال س نیز چنین کرد، و نماز مغرب خوانده شد و آنگاه پس از پنهانشدن شفق (سرخی یا سفیدی پس از غروب آفتاب) بدو فرمان داد تا برای نماز عشاء اذان و اقامه گوید (بلال س نیز چنین کرد و نماز عشاء نیز خوانده شد) و چون شب به پایان رسید و صبح صادق طلوع کرد، به بلال س امر کرد تا برای نماز بامداد اذان گوید، (بلال س نیز بر حسب فرمان رسولخدا ج چنین کرد و نماز بامداد هم خوانده شد).
و چون روز دوم شد، به هنگام ظهر، پیامبر ج به بلال س فرمان داد تا ظهر را تا وقت خنکشدن هوا به تأخیر بیاندازد، پس پیامبر ج تا وقتی که هوا خوب خنک شد و گرمای شدید میانروز از میان رفت، نماز ظهر را به تأخیر انداخت (و کاملاً در آخر وقت، نماز ظهر را اقامه نمود).
و نماز عصر را با تأخیر نسبت به روز گذشته در حالی خواند که خورشید از افق بلند بود ـ ولی پیامبر ج نماز عصر روز دوم را به نسبت روز گذشته با تأخیر قابل ملاحظهای خواند ـ و نماز مغرب را قبل از پنهانشدن شفق خواند و نماز عشاء را هنگامی که یک سوم از شب گذشته بود خواند، و نماز بامداد را وقتی خواند که هوا بسیار روشن شده بود و روشنی کامل همه جا را فرا گرفته بود.
آنگاه پیامبر ج فرمود: فردی که پیرامون اوقات نماز سؤال کرده بود، کجاست؟ مرد سؤالکننده از جای برخاست و گفت: من حاضرم، ای رسولخدا ج! پیامبر ج فرمود: وقت هر نمازتان، بین این دو وقت است (یعنی در روز نخست، هر نماز را در اول وقت آن اقامه کردیم. در روز دوم هر نماز را در آخر وقت جایز آن ادا نمودیم، پس اوقات نماز تو و دیگر مسلمانان در میان این دو وقتی است که مشاهده نمودی).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
583 – (3) عن ابن عبَّاس، قال: قال رسولُ الله ج: «أمَّنِی جِبریلُ عند البیتِ مَرَّتَین. فصلّى بیَ الظهْرَ حینَ زالتِ الشمسُ وکانتْ قدْرَ الشِّراکِ، وصلّى بیَ العصرَ حینَ صارَ ظلُّ کُلِّ شیءٍ مثلَه، وصلَّى بیَ المغرِبَ حینَ أفطرَ الصَّائمُ، وصلّى بی العِشاءَ حینَ غابَ الشَّفقُ، وصلّى بی الفجرَ حینَ حرُمَ الطعامَ والشرابُ على الصائِم. فلمَّا کانَ الغَدُ؛ صلّى بی الظهْرَ حینَ کانَ ظِلُّه مثلَه، وصلّى بی العصرَ حینَ کانَ ظلُّه مِثلَیه، وصلّى بی المغربَ حینَ أفْطَرَ الصائمُ، وصلّى بی العِشاءَ إلى ثُلُثِ اللیلِ، وصلّى بی الفجرَ فأَسْفَر. ثمَّ التفتَ إلیَّ فقال یا محمَّدُ! هذا وقتُ الأنبیاءِ منْ قبلِک، والوقتُ ما بینَ هذَینِ الوقتَین». رواه ابوداود، والترمذیّ([3]).
583 – (3) ابن عباس ـ ب ـ گوید: رسولخدا ج فرمود: جبرئیل÷ در جوار خانهی کعبه، دوبار در نماز مقتدا و پیشنماز من شد، پس وی در بار نخست (در روز اول) نماز ظهر را وقتی که خورشید ـ از وسط آسمان به سوی مغرب ـ زوال کرده بود، خواند و این در حالی بود که سایهی اصلی که در وقت زوال آفتاب میباشد، به اندازهی بند کفش بود (یعنی جبرئیل ÷ در بار نخست، نماز ظهر را در اول وقت خواند، این طور که چون سایهی هر چیز، پس از زوال خورشید به اندازهی بند کفش رسید شروع به اقامهی نماز نمود).
و نماز عصر را برایم هنگامی خواند که سایهی هر چیز به اندازهی خودش شده بود، و نماز مغرب را برایم وقتی خواند که روزهدار افطار میکند (یعنی پس از غروب خورشید) و نماز عشاء را وقتی برایم خواند که شفق ـ سرخی و یا سفیدی بعد از غروب آفتاب ـ پنهان شده بود و نماز بامداد را وقتی برایم خواند که خوردن و نوشیدن بر روزهدار حرام میگردد (یعنی نماز صبح را هنگامی که فجر صادق طلوع کرد، خواند).
سپس روز بعد، هنگام ظهر نزدم آمد و نماز ظهر را وقتی برایم امامت داد که سایهی هر چیز به اندازهی خودش شده بود، و نماز عصر را هنگامی که سایهی هرچیز دو برابر خودش شده بود، خواند، و نماز مغرب را برایم وقتی خواند که روزهدار افطارمینماید (یعنی پس از غروب خورشید و درست در همان وقت دیروز) و نماز عشاء را وقتی خواند که یک سوم از شب گذشته بود، و نماز صبح را نیز وقتی برایم خواند که بامداد بسیار روشن شده بود. پس از آن جبرئیل متوجهی من شد و گفت: ای محمد ج! همین اوقات، وقت نماز پیامبران پیش از تو بوده است، و برای شما نیز، وقت هر نماز بین این دو وقت است.
[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کردهاند].
584 – (4) عن ابن شهابٍ. أنَّ عمرَ بنَ عبدِ العزیز أخَّرَ العصرَ شیئاً، فقالَ لهُ عروةُ: أما إنَّ جبریل قد نزلَ فصلّى إمامَ رسول الله ج. فقال له عمر: إعْلَم ما تقولُ یا عروة! فقال: سَمِعتُ بشیرَ بنَ أبی مسعود، یقول: سمعتُ أبا مسعود، یقول: سمعت رسول الله ج یقول: «نزل جبریلُ فأمَّنِی، فَصَلَّیتُ معه، ثم صلَّیتُ معَه، ثم صلَّیتُ معه، ثم صلَّیتُ معَه، ثم صلَّیتُ معَه» یحسب بأصابعه خمسَ صلوات. متفق علیه([4]).
584 – (4) ابن شهاب گوید: روزی عمر بن عبد العزیز نماز عصر را اندکی به تأخیر انداخت. عروة بن زبیر س بدو گفت: هان ای عمر بن عبد العزیز! آگاه باش و بدان که جبرئیل از آسمان فرود آمد و نماز را به امامت برای پیامبر ج خواند (و حدیث امامت جبرئیل را تا آخر برای عمر بن عبدالعزیز بیان کرد، و هدفش از یادآوری حدیث «امامت جبرئیل» این بود که نمازخواندن در اول وقت از فضیلت و ثواب برخوردار است، پس تو چرا نماز عصر را به تأخیر انداختی)؟ عمر بن عبدالعزیز بدو گفت: به حدیثی که روایت میکنی آگاه باش، ای عروۀز!
عروۀ در بیان حفظ و ثبت حدیث گفت: از بشیربن ابی مسعود شنیدم که گفت: از ابومسعود شنیدم که میگفت: از رسولخدا ج شنیدم که فرمود: جبرئیل از آسمان فرود آمد و در نماز امام من شد و من با او نماز خواندم، و بار دیگر با او نماز خواندم، و بار دیگر با او نماز خواندم، و بار دیگر با او نماز خواندم، و بار دیگر با او نماز خواندم، پیامبر ج پنج بار با انگشتانش شمرد (بنابر این پیامبر ج نمازهای پنجگانه را با جبرئیل خوانده است، و جبرئیل نیز در آخر به پیامبر ج گفت: به من دستور داده شده تا در این اوقات نماز بخوانید).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
585 – (5) وعن عمرَ بنِ الخطّاب، س، أنَّه کتبَ إلى عُمَّالِهِ إنَّ أهمََّ أُمورکم عندی الصلاةُ , من حَفِظَها وحافَظَ علیها حَفِظَ دینَه، ومن ضَیَّعَها فهو لما سِوَاهَا أَضْیَعُ. ثم کتب: أنْ صلُّوا الظهرَ ان کان الفَیء ذراعاً، إلى أن یکون ظلُّ أحدِکم مثلَه، والعصرَ والشمسُ مرتفعةٌ بیضاءُ نَقِیَّةٌ قدَرَ ما یسیر الرَّاکب فَرسَخَینِ أو ثَلاثَة قبل مَغِیبِ الشمس، والمغربَ إذا غابتِ الشمسُ، والعِشاءَ إذا غابَ الشَّفَقُ إلى ثُلُثِ اللیلِ، فمن نامَ فلا نامتْ عینُه، فمن نام فلا نامَت عینه، فمن نام فلا نامت عَینُه، والصبحَ والنجومُ بادیة مشتبکةٌ. رواه مالک([5]).
585 – (5) از عمر بن خطاب س روایت است که وی در دورهی طلایی خلافت خویش، منشوری به تمام استانداران و فرمانداران و کارگزاران و کاردانان خود بدین مضمون ابلاغ کرد: «اساسیترین و مهمترین کارهای شما در نزد من، نماز است، کسی که محافظت نماز را میکند، میتواند بقیهی اجزای دین خویش را حفظ و حراست نماید و کسی که نماز را ضایع میکند پس دیگر اجزای دین را بیشتر ضایع خواهد نمود».
آنگاه در ادامه نوشت: «نماز ظهر را در وقتی بخوانید که خورشید از وسط آسمان زوال کرده و سایهاش یک ذراع شده باشد، و وقت ظهر تا زمانی که سایهی هریک از شما به اندازهی خودش شود ادامه دارد.
و نماز عصر را در حالی بخوانید که خورشید بلند و پر نور، و تغییر نکرده، و روشن است، به اندازهای که سواری تا پیش از غروب آفتاب، دو یا سه فرسنگ را طی کند.
و مغرب را وقتی بخوانید که خورشید غروب کند، و عشاء را نیز از غروب شفق [سرخی یا سفیدی پس از غروب آفتاب] تا گذشتن یک سوم شب میتوانید بخوانید.
پس هرکس (پیش از ادای نماز عشاء بخوابد، و آن را نخواند) از خواب و استراحتش خیری نبیند. و حضرت عمر س این بددعایی را (برای کسی که از خواندن نماز عشاء غفلت میورزد و آن را نمیخواند تا وقتش سپری شود) سه مرتبه تکرار فرمود. آنگاه گفت: و نماز صبح را در حالی بخوانید که هنوز ستارگان در آسمان ظاهر و هویدا هستند (کنایه از این است که نماز صبح را بعد از طلوع فجر صادق در اول وقت و در تاریکی بخوانید).
[این حدیث را مالک روایت کرده است].
«عُمـّاله»: کارگزاران و کاردانان و فرماندهان و استانداران.
«فمن نام فلا نامت عینه»: این جمله، بددعایی نسبت به کسانی است که از خواندن نماز عشاء غفلت میورزند و آن را نمیخوانند تا وقتش سپری شود. و معنایش این است که هرکس پیش از ادای نماز عشاء بخوابد از خواب و استراحتش خیری نبیند، و خداوند او را دچار تشویش خاطر و چالش و دغدغه و ناهمواری و نابسامانی روحی و روانی سازد.
«مُشتبکة»: از مادهی «اشتبک». همهی ستارگان برآمدند و درهم شدند و به یکدیگر پیوستند.
586 – (6) وعن ابن مسعود، قال: کان قَدرُ صلاةِ رسولِ الله ج الظهرَ فی الصیفِ ثلاثةَ أقدامٍ إلى خَمسةِ أقدامٍ، وفی الشتاءِ خَمسةَ أقدامٍ إلىء سَبعةِ أقدام. رواه ابوداود، والنسائی([6]).
586 – (6) ابنمسعود س گوید: در تابستان، اندازهی نماز ظهر پیامبر ج، از سایهی زوال، سه یا پنج پا، و در زمستان، پنج تا هفت پا بود.
[این حدیث را ابوداود و نسائی روایت کردهاند].
شرح: «اقدام»: جمع «قدم»: [پا] مقیاسی برای اندازهگیری و معادل یک سوم یارد، تقریباً30 سانتیمتر.
از مجموع روایات باب، و از دیگر احادیثی که در زمینهی اوقات نماز وارد شده است و با در نظرگرفتن اختلاف روایات، میتوان اوقات نماز را چنین تنظیم کرد:
1- ظهر: شروع وقت ظهر به اتفاق تمام علماء و اندشمندان اسلامی، از زوال خورشید از وسط آسمان است، ولی در انتهای وقت ظهر، علماء و فقهاءبا هم اختلافنظر دارند:
امام شافعی، امام مالک، امام احمد، ابو یوسف و محمد (دو شاگرد امام ابوحنیفه) براین باورند که انتهای وقت ظهر، تا وقتی است که سایهی هر چیز به اندازهی خودش شود. ولی امام ابوحنیفه در روایت مشهور خویش، بر آن است که انتهای وقت ظهر وقتی است که سایهی هر چیز دو برابر خودش شود. و روایتی دیگر از امام ابوحنیفه، مطابق قول جمهور است. و برخی از فقهاء و علماء رجوع امام ابوحنیفه را به قول جمهور نقل کردهاند.
2- عصر: وقت آن زمانی است که سایهی هر چیز به اندازهی خودش شود (مطابق قول جمهور) و یا سایهی هر چیز دو برابر خودش شود (مطابق قول امام ابوحنیفه) و تا غروب آفتاب ادامه دارد.
3- مغرب: وقت آن از غروب خورشید تا پنهان شدن شفق است.
در تبیین معنا و مفهوم «شفق» علماء اختلافنظر دارند. خاطرنشان میشود که هرگاه پس از غروب آفتاب به سوی مغرب، نگاه کنید «سرخ» ای را در افق مشاهده میکنید که بقایش بیشتر از چهل دقیقه ادامه یافته و بعداً آرام آرام رو به کاهش مینهد، وقتی که آن سرخی به نابودی رفت «سفیدی» ای در کرانهی افق به دنبال دارد، «شفق» در اصطلاح لغوی، به هر یکی از آنها (هم سرخی و هم سفیدی پس از آن) اطلاق میگردد، از اینرو «شفق» از دیدگاه اکثر ائمه و امام ابویوسف و محمد، همان سرخی خورشید پس از غروب آفتاب است، لذا از نظر آنان بعد از پایان سرخی، وقت مغرب تمام شده و وقت نماز عشاء آغاز میشود. ولی قول مشهور امام ابوحنیفه این است که «شفق» همان سفیدی پس از سرخی است. پس هرگاه آن سپیدی ناپدید گردید وقت مغرب خارج شده و وقت عشاء داخل میشود، ولی قول دیگری نیز از امام ابوحنیفه مطابق قول سایر ائمه و دو شاگردش منقول است، از اینرو بسیاری از علماء و صاحبنظران احناف، همین قول را ترجیح دادهاند.
4- عشاء: وقت آن از پنهان شدن شفق (سرخی و یا سفیدی بر اساس اختلاف روایات) تا نصف یا یک سوم شب است. البته خواندن عشاء از نصف شب، تا طلوع فجر صادق با کراهیت جایز است.
5- صبح: وقت آن از طلوع فجر صادق تا طلوع خورشید است.
البته باید دانست که اختلافی که بعضاً در بعضی از اوقات نماز، میان علماء و صاحبنظران فقهی به چشم میخورد، در اصل مبتنی بر اختلاف روایات و اخبار رسیده از پیامبر ج به ما است، چرا که علماء بر اساس اختلاف روایات در آن زمینه، هرکدام به اجتهاد خود قولی را ترجیح دادهاند.
[1]- مسلم 1/428 ح(173- 612)، ابوداود نیز این حدیث را بصورت مختصر نقل کرده است:1/280 ح396، نسایی 1/260ح 522، مسنداحمد 2/213.
[2]- مسلم 1/428 ح(176- 613)، نسایی 1/258 ح519، مسنداحمد 5/349.
[3]- ابوداود 1/274 ح 393، ترمذی 1/278 ح 149 و قال: حدیث حسن صحیح، ابن ماجه 1/219 ح 667، مسنداحمد 1/333.
[4]- بخاری 6/305 ح 3221، مسلم 1/428 ح (166-610)، نسایی 1/245 ح 494، ابن ماجه 1/220 ح 668.
[5]- موطا مالک کتاب وقوت الصلاة 1/6 ح 6.
[6]- ابوداود1/283 ح 400، نسایی 1/250 ح 503.
(4)
کتاب الصلوة
564 – (1) عن أبی هریرة قال: قال رسول الله ج: «اَلصَّلَواتُ الخمسُ، والجمعةُ إِلى الجمعة، ورمضانُ إِلى رمضانَ؛ مکَفّراتٌ لما بینَهنَّ إِذا أُُجْتُنِبَ الکبائرُ». رواه مسلم([1]).
564 – (1) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «نمازهای پنجگانه و جمعه تا جمعه، و رمضان تا رمضان، کفاره و پوشانندهی گناهانی است که درمیان آنها است، به شرط آنکه از ارتکاب گناهان کبیره اجتناب شده باشد».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
565 – (2) وعنه، قال: قال رسول الله ج: «أرَأیتُم لو أنَّ نهرَاً ببابِ أحدِکُم یَغتسلُ فیه کلَّ یومٍ خَمساً، هل یَبقَى من دَرَنهِ شیءٌ؟» قالوا: لا یبقى من دَرنِه شیءٌ. قال: «فذلِک مثلُ الصلواتِ الخمسِ، یمحو الله بِهِنَّ الخطایا» متفق علیه([2]).
565 – (2) ابوهریره س گوید: پیامبر ج (در نقش سازندهی نماز و اثر زنگارزدایی آن از گسترهی دل و بهسازی آن در بداندیشی و بدرفتاری) میفرماید: نهری روان از آب زلال بر در خانهی شما باشد و یکی از شما روزی پنج مرتبه خود را در آن بشوید، آیا از چرک و چربی و گرد و خاک او چیزی میماند؟. گفتند: خیر، چیزی از چرک و کثافت و گرد و خاک بر روی بدنش باقی نخواهد ماند.
پیامبر ج فرمود: «داستان شما و این نهر آب زلال و موّاج، بسان نمازهای پنجگانه است که اگر شما آنها را آنگونه که شایسته است، بخوانید، لغزشها و گناهان را محو و اثر آنها را میزداید».
[این حدیث بخاری و مسلم روایت کردهاند].
«دَرَن»: چرک و چربی و گرد و خاک و پلیدی و کثیفی.
566 – (3) وعن ابن مسعود، قال: إِن رجلاً أصابَ من امرأةٍ قُبلةً، فأتى النبیَّ ج فَأَخبَرَه، فَأنزَلَ الله تعالى: وَأَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ } فقال الرجلُ: یا رسولَ الله! ألِیَ هذا؟ قالَ: «لجمیعِ أُمَّتی کلّهم». وفی روایةٍ: «لمَنْ عَملَ بها من أُمَّتی». متفق علیه([3]).
566 – (3) ابنمسعود س گوید: مردی، زنی را بوسید، آنگاه پشیمان شد و به خدمت پیامبر ج آمد و حکایت را به ایشان بازگفت و ایشان را از این جریان با خبر ساخت.
خداوند متعال این آیه را فرو فرستادکه:([4]) «در دو طرف روز (که وقت نماز صبح و عصر است) و در اوایل شب (که وقت نماز مغرب و عشاء است) چنانکه باید نماز را به جای آورید، بیگمان نیکیها (و از جمله نمازهای پنجگانه) بدیها را از میان میبرد».
آنگاه آن مرد گفت: ای رسولخدا ج! آیا این آیه تنها برای من است؟ پیامبر ج فرمود: خیر، مختص به تو نیست، بلکه همگی امت مرا در بر میگیرد ـ و در روایتی چنین آمده است: ـ این حکم برای هرکس از امتم است که این عمل را انجام دهد (یعنی هریک از امتیانم که نماز را با شرایطش انجام دهد، خداوندﻷ وی را در عالمی از معنویت و روحانیت فرو میبرد که پیوندهای ایمانی او را با خدا چنان محکم سازد که آلودگیها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو دهد و وی را در برابر گناه بیمه سازد و زنگار گناه را از آینهی دل او بزداید و جوانههای ملکات عالیِ انسانی را در اعماق جان او برویاند، و قلب او را پاک و روح او را تطهیر میکند).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
567 – (4) وعن أنسٍ، قال: جاءَ رجلٌ فقالَ: یا رسول الله! إِنی أَصَبتُ حَداً فأَقِمْهُ علیَّ. قال: ولم یَسألْهُ عنه. وحضرتِ الصلاةُ، فَصَلّى معَ رسولِ الله ج. فلما قضى النبیُّ الصلاةَ، قامَ الرجلُ، فقال: یا رسول الله! إِنی أصبتُ حدّاً، فأقِمْ فیَّ کتابَ الله. قال: «ألیسَ قدْ صلَّیتَ مَعَنَا؟» قال: نعم. قال: «فإِنَّ الله [عزَّ وجلَّ] قد غفرَ لَک ذنبک ـ أو حدَّک ـ». متفق علیه([5]).
567 – (4) انس س گوید: (روزی در مسجد خدمت پیامبر ج نشسته بودیم،) مردی پیش رسولخدا ج آمد و گفت: ای رسولخدا ج! من مرتکب گناه و معصیتی شدهام که حد بر آن لازم میشود، آن حد را بر من اجرا فرما.
انس س میگوید: پیامبر ج (روی از او برگرداند) و پیرامون کارش که موجب حد بود، از او سؤال نکرد، تا اینکه وقت نماز فرا رسید و آن مرد همراه با رسولخدا ج به نماز ایستاد. هنگامی که پیامبر ج نماز را به پایان رساند، دوباره همان مرد از جای برخاست و گفت: ای رسولخدا ج! من گناهی کردهام که حد برآن لازم میشود، آن حد را مطابق حکم قرآن، بر من اجرا کنید.
پیامبر ج فرمود: آیا با ما نماز را انجام ندادی؟ (و برای آن به خوبی وضو نگرفتی)؟ گفت: چرا. پیامبر ج فرمود: (همین کفارهی گناه تو است) براستی خداوند ﻷ گناه تو را که موجب حد میباشد، بخشوده است.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: در این احادیث، پیامبراکرم ج، انگشت روی یک دستور از مهمترین و اساسیترین دستورات و تعالیم اسلامی که در واقع روح ایمان و پایهی اسلام است، گذارده است و آن: پایبندی و اهمیتدادن به نمازهای پنجگانه است.
این احادیث به کسانی که به نمازهای پنجگانه خصوصاً و به همهی عبادات و طاعات و حسنات به طور عموم، پایبندند، بشارت میدهد که خداوند ﻷ گناهان صغیرهی آنان را میبخشد و این پاداشی است که به اینگونه افراد داده شده است.
این احادیث اثر خنثیکنندهی گناه را در طاعات و اعمال نیک تثبیت میکنند، و در حقیقت هر گناه و عمل زشتی، یک نوع تاریکی و ظلمتی را در روح و روان انسان ایجاد میکند که اگر این تاریکیها ادامه یابد اثرات آنها متراکم شده و به صورت وحشتناکی انسان را مسخ میکند، ولی کار نیک و نمازهای روزانه که از انگیزهی الهی سرچشمه گرفته، به روح آدمی لطافتی میبخشد که آثار گناه را میتواند از آن بشوید و آن تیرگیها را به روشنایی مبدل سازد.
آری! هرگاه نماز با شرایط خود انجام شود، انسان را در عالمی از معنویت و روحانیت فرو میبرد که پیوندهای ایمانی او را با خدا چنان محکم میسازد که آلودگیها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو میدهد. نماز، ایشان را در برابر گناه بیمه میکند و زنگار گناه را از آینهی دل میزداید و جوانههای ملکات عالی انسانی را در اعماق جان بشر میرویاند و ارادهی انسان را قوی و قلب را پاک و روح را تطهیر میکند.
نماز موجی از معنویت را در وجود انسان ایجاد میکند، موجی که سد نیرومندی در برابر گناه ومعصیت پروردگار محسوب میشود، نماز وسیلهی شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است. و انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته میکند. نماز سدی در برابر گناهان آینده است که روح ایمان را در انسان تقویت میکند و نهال تقوا و خداترسی را در دل پرورش میدهد. نماز غفلت زدا است که مرتباً به انسان در روزی پنج مرتبه اخطار میکند، هشدار میدهد، هدف آفرینش او را خاطر نشان میسازد، موقعیت او را در جهان به او گوشزد میکند، خودبینی و کِبر را درهم میشکند، پردههای غرور و خودخواهی را کنار میزند و تواضع و فروتنی، خشوع و خضوع، و ایثار و فداکاری را به ارمغان میآورد.
نماز، وسیلهی پرورش فضائل اخلاقی و تکاملی معنوی انسان است، نماز است که انسان را از جهان محدود ماده و چهاردیواری عالم طبیعت بیرون میبرد و به ملکوت آسمانها دعوت میکند و با فرشتگان هم صدا و همراز میسازد تا خود را بدون نیاز به هیچ واسطه، در برابر خدا میبیند و با او به گفتگو برمیخیزد.
آری! نماز، وسیلهی شستشوی از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است، البته برای کسانی که نمازهای خود را به خوبی انجام میدهند، نمازی که با روح و با حضور قلب و خشوع و خضوع ادا شود، این چنین نمازی، آثار گناهان صغیره را از دل و جان میشوید و ظلمت و تاریکی را از آن میزداید.
ممکن است کسی بپرسد که: این احادیث مردم را به گناهان صغیره تشویق مینماید و میگویند: با ترک گناهان کبیره، ارتکاب گناهان صغیره و کوچک مانعی ندارد، چرا که خواه ناخواه، چنین گناهانی با نمازهای پنجگانه و دیگر عبادات و طاعات بخشوده میشوند!.
اما باید دانست که پرهیزکردن از گناهان کبیره، خصوصاً با فراهم بودن زمینههای آنها، یک نوع حالت تقوای روحانی را در انسان ایجاد میکند که میتواند آثار گناهان کوچک را از وجود او بشوید و در حقیقت این احادیث، همانند آیهی ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیَِّٔاتِ﴾ [هود: 114]. میباشد، و در واقع، اشاره به یکی از آثار واقعی اعمال نیک از قبیل: نمازهای پنجگانه، روزهی رمضان، نماز جمعه و... است و این درست به این معنااست که بخشش گناهان صغیره، یک نوع پاداش معنوی برای تارکان گناهان کبیره است، و این خود اثر تشویق کنندهای برای ترک گناهان کبیره دارد.
568 – (5) وعن ابن مسعودٍ، قالَ: سألتُ النبیَّ ج، أیُّ الأعمال أحبُّ إِلى اللَّهِ تعالى؟ قال: «الصلاةُ لوقتِها». قلتُ: ثُمَّ أیٌّ؟ قال: «بِرُّ الوالدین». قلت: ثمَّ أیٌّ؟ قال: «الجهادُ فی سبیلِ الله». قال: حدَّثنی بهنَّ، ولو استزدتُه لزادَنی. متفق علیه([6]).
568 – (5) ابنمسعود س گوید: از پیامبر ج سؤال کردم: در نزد خدا، چه کاری بهتر و پسندیدهتر است؟ فرمود: «نمازی که در وقت آن خوانده شود (یعنی: نمازی که در آغاز وقت خود انجام گیرد)».
برای بار دوم گفتم: دیگر چه؟ پیامبر ج فرمود: «نیکی و احسان با پدر و مادر». برای سومین بار گفتم: دیگر چه؟ ای رسولخدا ج!. فرمود: «جهاد و پیکار در راه خدا با دشمنان و بدخواهان اسلام و مسلمین».
عبدالله بن مسعود س گوید: آن حضرت ج همین سخنان را به من فرمود و اگر بیشتر میپرسیدم حتماً برایم بیشتر میگفت و از مسائل آگاهم میساخت.
(در این حدیث، پیامبر ج مقام و جایگاه نماز را از خدمت به پدر و مادر و از جهاد و پیکار با دشمنان و بدخواهان اسلام، افضل و بهتر قرار داده است، و این خود بیانگر اهمیت و جایگاه بس والا و شامخ نمازِ اول وقت، در اسلام است که متأسفانه بدان اعتنایی کرده نمیشود)!.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
569 – (6) وعن جابرَ، قال: قال رسولُ الله ج: «بینَ العَبدِ وبین الکُفرِ تَرکُ الصلاةِ». رواه مسلم([7]).
569 – (6) جابر س گوید: پیامبر ج فرمود: «مرز میان انسان با کفر، ترک نماز است».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: در حقیقت افراد تارک نماز به دو گونه و به دو نوع تقسیم میشوند:
1- اگر نماز نخواندن به خواطر انکار وجوب آن، یا سبک و خوارشمردن آن، یا به مسخره گرفتن حرمت ترک آن باشد، چنین کسی به اجماع مسلمانان کافرِ و مرتد است، زیرا واجببودن نماز، و مقام و منزلت آن، از زمرهی ضروریات دین است و هرکس منکر وجوب آن باشد یا آن را خوار و سبک بشمارد، خدا و پیامبر را تکذیب نموده و در قلب او به اندازهی دانه سپندی ایمان و جود ندارد و مانند کافرانی است که خداوند آنان را اینگونه توصیف مینماید:
﴿وَإِذَا نَادَیۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ ٱتَّخَذُوهَا هُزُوٗا وَلَعِبٗاۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا یَعۡقِلُونَ٥٨﴾ [المائدة: 58].
«کافران هنگامی که (اذان میگوئید و مردمان را) به نماز میخوانید، نماز را به باد استهزاء میگیرند و بازیچهاش قرار میدهند (و بدان میخندند و تمسخرش میکنند). این کارشان بدان خاطر است که ایشان کسانِ نفهم و بیشعوری هستند (و ضلالت را از هدایت باز نمیشناسند و هدف و حکمت نماز را درک نمیکنند)».
پس کسانی که وجود نماز را منکرند و آن را سبک و خوار میشمارند و نماز و نیایش را مظهری از مظاهر عقبماندگی و ارتجاع میدانند و برپادارندگان نماز را مسخره میکنند، به اتفاق تمام علما و دانشمندان اسلامی، کافر و مرتد هستند.
2- نمازنخواندن از روی تنبلی و سرگرمی به دنیا و به خاطر پیروی از هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی باشد. در این مورد دانشمندان و صاحبنظران اسلامی اختلاف نظر دارند که آیا این فرد کافر است یا فاسق؟ اگر فاسق باشد آیا کشتن او واجب است، و یا به عنوان تعزیر، زدن و زندانیکردن او کافی است؟
امام ابوحنیفه میگوید: چنین کسی با ترک نماز فاسق میشود و واجب است که او را تأدیب و تعزیر کرد و باید او را به حدی زد تا خون از اندام او جاری گردد و تا هنگامی که به ادای نماز بپردازد، در زندان باقی بماند و حکم تارک روزه نیز، به همین منوال است.
امام مالک و امام شافعی بر این باورند که: چنین کسی فاسق است و کافر نمیباشد، ولی تازیانهزدن و زندانیکردن او کافی نیست، بلکه اگر بر ترک نماز اصرار نماید، باید به عنوان حد شرعی، کشته شود. و امام احمد در مشهورترین روایات خود میگوید: نماز نخوان، کافر است و خارج از دین تلقی میگردد و مجازاتی جز قتل ندارد و واجب است که از او بخواهند که توبه نماید و با ادای نماز، وی را به اسلام بازگردانند، اگر پذیرفت، او را رها کنند و اگر نپذیرفت، گردن او را بزنند.
و از مجموع روایات فهمیده میشود که بالاترین حد تخفیف دربارهی شخص بینماز، فاسق به حسابآوردن اوست به گونهای که هر لحظه بیم کفر او میرود و شکی نیست در این که بعضی از گناهان منجر به بعضی از گناهان دیگر میشوند. همچنانکه گناهان صغیره منجر به گناهان کبیره و کبائر منجر به کفر میگردند.
از اینرو بر مسلمان واجب است که به درون خویش بازگردد و در پیشگاه خدا توبه کند و به تصحیح دین خود بپردازد و بر اقامهی نماز تصمیم قاطع بگیرد؛ و بر جامعهی اسلامی نیز واجب است که اشخاص بینماز و مصِرّ بر ترک نماز را نصیحت و ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر نمایند و پس از نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر، اگر باز هم بر ترک نماز مُصِر بودند، رابطه و معاشرتشان را با چنین کسانی قطع نمایند؛ و بر پدران نیز لازم است که دختران خود را به همسری شخص بینماز درنیاورند و کارفرمایان نیز اشخاص بینماز را به کارمندی نگمارند که چنین عملی به عنوان اعانت وکمک به معصیت تلقی میشود.
570 – (7) عن عُبادةَ بن الصامتِ، قال: قالَ رسول الله ج: «خمسُ صلواتٍ إفتَرَضَهُنَّ اللَّهُ تعالى، منْ أحْسَنَ وُضُوءَهنَّ، وصَلاَّهنَّ لوقتهِنّ، وأتمَّ رکُوعَهنَّ وخُشُوعَهنَّ، کانَ لهُ على اللَّهِ عهدٌ أن یغفرَ له. ومنْ لم یفعلْ فلیسَ له على اللَّهِ عهدٌ إِنْ شاء غَفَرَ له، وإن شاء عَذَّبَه». رواه أحمد، وابوداود. وروى مالک، والنسائی نحوه([8]).
570 – (7) عبادة بن صامت س گوید: پیامبر ج فرمود: پنج نماز است که خداوند ﻷ (بر بندگان خویش) واجب کرده است، هرکس برای آنها وضوی خوب و کامل بگیرد و آب را به تمام اعضای واجبالغسل برساند و فرض و سنت آن را رعایت کند و آنها را در وقت مقرر و تعیین شدهی آن بخواند و رکوع و سجدهی آنها را با خشوع و خضوع و تواضع و کرنش هر چه تمام ادا نماید (و آنها را به خوبی به جای آورد و با سبک شمردن، چیزی ازآنها را ضایع نکند) خداوند ﻷ عهد کرده است که او را مورد عفو و بخشش خویش قرار دهد (و وارد بهشتش سازد).
و هرکس از ادای آنها سر باز زند، خداوند هیچ تعهدی نسبت به او ندارد، اگر خواست او را میبخشد، و اگر خواست او را عذاب میدهد.
[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کردهاند. و مالک و نسائی، به سان آن را روایت کردهاند].
شرح: جملهی «فلیسَ له على اللَّهِ عهدٌ» اشاره به این است: افرادی که نمازهای پنج گانه را به خوبی به جای نمیآورند و با سبکشمردن و تنبلی، چیزی از آنها را ضایع میکنند، بهرهای از رحمت و لطف و فضل و احسان بیکران الهی ندارند و بسی دور از رحمت هستند. و چنین کسانی را از دوستی خداوند هیچ بهرهای نیست، بلکه آنها در همهی احوال خویش از حقتعالی بریده، و او نیز از آنها بیزاری جسته است. و ارتباطشان با خداوند و نمازگزاران و پرهیزگاران گسسته شده است.
همانطور که در این حدیث میبینیم، پیامبر ج فرجام اشخاص تارک نماز را (البته به شرطی که نماز نخوان از روی تنبلی و سرگرمی به دنیا، نمازش را ترک کرده باشد، نه از روی انکار و استهزاء و تمسخر) به مشیت و ارادهی الهی واگذار کرده است [«إِنْ شاء غفر له، وإن شاء عذَّبه»] اگر خواست او را میبخشد و اگر خواست، عذاب میکند. و از این نکته میفهمیم که حکم تارک نماز پایینتر از حکم شرک و کفر است به دلیل فرموددهی خدا:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَغۡفِرُ أَن یُشۡرَکَ بِهِۦ وَیَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَآءُ﴾ [النساء: 48].
«بیگمان خداوند (هرگز) شرک به خود را نمیبخشد، ولی گناهان جز آن را از هرکس که خود بخواهد میبخشد».
571 – (8) وعن أبی أُمامةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «صَلُّوا خَمْسَکُم، وصُومُوا شهرَکم، وأدُّوا زکاةَ أموالِکم، وأطِیعُوا ذا أمْرِکُمْ، تدخلوا جنَّةَ ربِّکم». رواه أحمد والترمذی([9]).
571 – (8) ابوامامه س گوید: پیامبر ج فرمود: «نمازهای پنجگانهی خویش را (با رعایت شرایط و ضوابط و فرض و سنت و آداب و سنن و با خشوع و خضوع و تواضع و کرنش هر چه تمام) ادا نمایید، و روزهی ماه رمضانتان را بگیرید و زکات و حقوق مالی واجب اموالتان را بپردازید و از کاردانان وکارگزاران و امراء و فرمانروایان مسلمان خود فرمانبرداری نمائید (مادام که دادگر و حقگرا بوده و مجری احکام شریعت اسلام باشند) در نتیجه (در پرتو چنین اعمال و کردار نیک و شایستهای) وارد بهشت پروردگارتان میشوید و رضایت و خرسندی او تعالی را فرا چنگ میآورید.
[این حدیث را احمد و ترمذی روایت کردهاند].
شرح: «و اطیعوا ذا أمرکم»: منظور از «ذا أمرکم» نمایندگان عموم طبقات، حکّام، زمامداران، علماء و اندیشمندان اسلامی و صاحبنظران و صاحبمنصبان در تمام شئون زندگی مردم هستند، اما نه به طور مطلق و بدون قید و شرط، بلکه اطاعت آنها مشروط به چند قید و شرط است:
1- مسلمان باشند.
2- حکم آنها بر خلاف احکام و تعالیم الهی و اوامر و فرامین نبوی و دستورات و آموزهها و اصول و موازین شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی نباشد.
3- از روی اختیار حکم کنند و یا فتوا دهند، نه اجبار.
4- موافق با مصالح و منافع مسلمانان حکم و یا فتوا دهند.
5- از مسائلی سخن گویند که حق دخالت در آن را داشته باشند، نه مانند عبادات که مقررات ثابت و معینی دراسلام دارند.
6- در مسئلهای که حکم میکنند، نص خاصی از شرع نرسیده باشد.
572 – (9) وعن عمرو بن شعیب عن أبیه، عن جدّه، قال: قالَ رسولُ الله ج: «مُرُوا أولادَکم بِالصّلاةِ وهمْ أبناءُ سَبْعِ سنین، وَاضْرِبوهم علیها وهم أبناءُ عشرِ سنین، وفَرِّقُوا بینَهم فی المضاجع». رواه ابوداود، وکذا رواه فی «شرح السنة» عنه([10]).
572 – (9) عمرو بن شعیب از پدرش (محمد) و او نیز از جدش (عبدالله بن عمرو بن العاص ش) روایت میکند که گفت: پیامبر ج فرمود: «در هفت سالگی فرزندانتان را به خواندن نماز دستور دهید و در ده سالگی (به خاطر نافرمانی در ترک نماز) آنها را بزنید و بستر خوابشان را از هم جدا کنید.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است و محیالسنة نیز در «شرح السنة» همین حدیث را از عمرو بن شعیب روایت کرده است].
573 – (10) وفی «المصابیحِ» عن سَبْرَةَ بن معبد([11]).
573 – (10) و محی السنة همین حدیث را در مصابیح از «سبرة بن معبد» روایت کرده است
شرح: از این حدیث معلوم شد که بر پدران و مادران و اولیای پسران و دختران واجب است که آنان را به ادای نماز عادت و تمرین دهند و آموزش نماز را در هفت سالگی و تأدیب به خاطر ترک آن را، در ده سالگی شروع کنند.
حکمت و فلسفهی این امر این است که: از زمانی که کودک چشم بصیرت میگشاید، احکام و اوامر و فرامین الهی را پیش روی خود ببیند و بر اساس امتثال اوامر و اجتناب از نواهی رشد نماید و این آشنایی، خود به مثابهی تمرینی باشد برای فرمان الهی و دوری از هر آنچه که پروردگار منع میکند.
درحقیقت در پرتو این امر، کودک از همان ابتدا، احکام عبادات را یاد میگیرد و به انجام و بر پایداشتن آن عادت میکند، طوری که بر اساس اطاعت از خدایتعالی و تلاش برای انجام وظایف در برابر او رشد میکند و بر مبنای شکرگذاری به درگاهش و پناهبردن و اعتماد و توکل به او پرورش مییابد و از ابتدای زندگی در مییابد که در حوادث و احوال روزگار تسلیم خالق خود باشد و به این ترتیب از آغاز شکوفایی عقلی و تراوش ذهنی، کودک با اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی و احکام و دستورات اسلامی، انس میگیرد وعادت میکند، و نهایتاً پاکی و صفای روح و سلامت جسمی و تهذیب اخلاقی و بروز اخلاق، اقوال، افعال و کردار شایسته و پسندیده را برایش به ارمغان میآورد و در نهایت راهی والاتر و درستتر از اسلام به عنوان شیوهی زندگی و منشأ قانونگذاری نمیشناسد.
574 – (11) وعن بُرَیدَةَ، قال: قال رسول الله ج: «العهْدُ الذی بینَنا وبینَهُم الصَّلاةُ، فمن تَرَکَها؛ فقد کَفَرَ». رواه أحمدُ، والترمذیُّ، والنسائیُّ، وابنُ ماجة([12]).
574 – (11) بریده س گوید: پیامبر ج فرمود: عهد و پیمان و مشخصّه و مَیّزهای که ما را از کافران و چندگانهپرستان جدا میسازد، نماز است، هرکس نماز را ترک کند کافر شده است.
[این حدیث را احمد، ترمذی، نسائی و ابنماجه روایت کردهاند].
شرح: چنانچه قبلاً نیز بیان شد، اگر کسی به خاطر انکار وجوب نماز یا سبک و خوارشمردن آن، یا به مسخرهگرفتن حرمت آن، نماز را ترک کند، چنین کسی به اجماع مسلمانان کافر و مرتد است، ولی اگر کسی از روی تنبلی و سرگرمی به دنیا و به خاطر پیروی از هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی، نماز را ترک کند، طبق قول راجح، چنین کسی فاسق است، و واجب است که او را تأدیب و تعزیز کنند و باید او را به حدی بزنند تا خون از اندام او جاری گردد و تا هنگامی که به ادای نماز نپردازد، در زندان باقی بماند.
575 – (12) عن عبدِ الله بنِ مسعودٍ، قال: جاءَ رجلٌ إلى النبیِّ ج، فقال: یا رسولَ الله! إنی عالَجتُ إمرأةً فی أقصى المدینةِ، وإنی أصَبتُ منها ما دونَ أن أمَسَّها. فأنا هذا، فاقْضِ فیَّ ما شئتَ. فقال عمرُ: لقدْ سترَکَ اللَّهُ لو سَتَرْتَ على نفسکَ. قال: ولم یَرُدَّ النبیُّ علیه شیئاً. فقامَ الرجلُ، فانطلَقَ. فاتبعَه النبیُّ رجلاً فدعاهُ، وتلا علیه هذهِ الآیةَ: { وَأقمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَزُلَفاً من اللیْلِ إنَّ الحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ، ذلِکَ ذِکْرى لِلذَّاکِرینَ }. فقالَ رجلٌ من القومِ: یا نبیَّ الله! هذا له خاصَّةً؟ فقال: «بلْ للنَّاسِ کافَّةً» رواه مسلم([13]).
575 – (12) عبدالله بن مسعود س گوید: مردی نزد پیامبر ج آمد و گفت: ای رسولخدا ج! با زنی در دورترین نقطهی شهر مدینه ملاعبت کردم و با او وَر رفتم، جز اینکه مرتکب جماع و نزدیک و تماس و آمیزش جنسی با او نشدم (ولی او را بوسیدم) اینک من نزد شما حاضرم (و از کردهی خویش نادم و پشیمانم) و هر آنچه از حد یا تعزیر میخواهید، میتوانید بر من اجرا کنید.
عمر س گفت: بیگمان خداوند ﻷ کار تو را بر مردم پوشاند و تو را رسوا نکرد، کاش تو نیز آن را بر خود میپوشاندی و آشکار نمیساختی!.
عبدالله بن مسعود س گوید: پیامبر ج پیرامون این قضیه، چیزی بدان مرد نفرمود. از اینرو چون آن مرد چیزی از پیامبر ج نشنید از جای برخاست و رفت. پس از لحظهای، پیامبر ج کسی را در پی آن مرد فرستاد تا وی را به حضور ایشان فرا خواند.
چون آن مرد پیش پیامبر ج آمد، آن حضرت ج این آیه را برایش تلاوت کرد: «در دو طرف روز (که وقت نماز صبح و عصر است) و در اوایل شب (که وقت نماز مغرب و عشاء است) چنانکه باید نماز را به جایآورید. بیگمان نیکیها (و از جمله نمازهای پنجگانه) بدیها را از میان میبرد و بیگمان در این (سفارشها و قانونهای آسمانی) اندرز و ارشاد کسانی است که پند میپذیرند و خدای را یاد میکنند و به یاد میآورند»([14]).
مردی از صحابه ش از جای برخاسست و گفت: ای پیامبر خدا ج آیا این حکم، تنها مختص برای اوست؟ پیامبر ج فرمود: خیر، بلکه همگی مردمان را در بر میگیرد (یعنی: هریک از مردمان، از هر رنگ و نژاد و تیره و قبیلهای که باشند، هرگاه نماز را با شرایط آن انجام دهند، خدای ﻷ آلودگیها و آثار گناه و معصیت را از دل و جان او میشوید و وی را در برابر گناه بیمه میسازد و زنگار گناه را از آیینهی دل او میزداید و قلب او را پاک و روح او را تطهیر مینماید).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
«عالجتُ إمرأةً» با زنی ملاعبت کردم و وَر رفتم. «أقصى المدینةِ»: دورترین نقطهی شهر مدینه.
576 – (13) وعن أبی ذرّ: أنَّ النبیَّ ج خَرَجَ زَمنَ الشِّتاءِ، والورَقُ یَتَهَافَتُ، فَأخَذَ بغُصنَینِ من شجرةٍ. قال: فجعلَ ذلکَ الورَقُ یتهافتُ. قال: فقال: «یا أبا ذَر!» قلتُ: لَبَّیکَ یا رسولَ اللَّهِ! قال: «إنَّ العبدَ المسلمَ لیُصلی الصلاةَ یُریدُ بها وجهَ الله فتهافتُ عنه ذُنوبُه، کما تَهافتَ هذا الورقُ عن هذه الشَّجرةِ». رواه أحمد([15]).
576 – (13) ابوذر س گوید: پیامبر ج در یکی از روزهای سرد پاییزی، که برگهای درختان (بر اثر تابش شعاع آفتاب و وزش بادهای موسمی خشک شده و) بر زمین میریخت، خانه را به مقصد بیرون ترک کرد. آن حضرت ج دو شاخه از شاخههای درختی را گرفت و شروع به تکاندادن آن نمود، و برگها نیز یکی پس از دیگری از درخت جدا میشد و بر زمین میافتاد آنگاه فرمود: ای ابوذر! گفتم: لبیک ای رسولخدا ج! در خدمتم و گوش به فرمان شما هستم. فرمود: بیگمان هرگاه که بندهی مسلمان و حقگرا، از روی صداقت و اخلاص و بر مبنای اعتقاد و راستی، برای خدایﻷ نماز میخواند، گناهان و معاصی(صغیرهی) او بسان برگهای این درخت خواهند ریخت (و در حقیقت همانطور که تابش اشعه و پرتو زرین آفتاب و وزش بادهای موسمی، برگ درختان را خشک و بر زمین میریزند، همانطور نمازی که با صداقت و اخلاص و بر مبنای اعتقاد و راستی، و با رعایت شرایط و آداب، برای خدا خوانده شده باشد، با پرتوافشانی شعاع انوار الهی و وزش رحمتها و احسانهای بیکران و بیحد و حصر خدای ﻷ، آلودگیها و آثار گناهان را از دل و جان بندهی مؤمن میشوید و زنگار گناه را از آیینهی دل او میزداید و قلب و روح او را پاک و تطهیر میکند).
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
شرح: «زَمنَ الشِّتاءِ»: در موسم سردی. غالباً این واقعه در اواخر پاییز و اوائل زمستان بوده است.
«لبیک»: کلمهای است که در پاسخ ندای کسی گفته میشود و برای اطاعت و فرمانبرداری و آمادگی کامل دلالت میکند، یعنی ای رسولخدا ج! گوش به زنگ و در خدمتم و برای قبول اجرای اوامر و فرامین و تعالیم و آموزههای شما آمادگی کامل دارم.
577 – (14) وعن زیدِ بنِ خالد الجُهَنی، قال: قال رسولُ الله ج: «مَنْ صلّى سجدَتین لا یَسهُو فیهِما؛ غفَر اللَّهُ له ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِه». رواه أحمدُ([16]).
577 – (14) زید بن خالد جُهنی س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس دو رکعت نماز به دور از هرگونه غفلت و چالش، و دغدغه و تشویش فکری و قلبی بخواند، خداوند ﻷ تمام گناهان (صغیرهی) گذشتهی او را مورد غفو و بخشش قرار میدهد.
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
شرح: نمازگزاری که در نماز، اندام بدن خویش را از حرکت باز نگاه میدارد و به وسیلهی بازی با اندام از نماز خویش، غافل نمیماند و روباهآسا به این طرف و آن طرف نگاه نمیکند و همچون خروس نوک نمیزند و خیلی تند و سریع به رکوع و سجده نمیپردازد و با تأمل و دقت در آیات قرآنی که در نماز تلاوت میشوند و یادآوری قیامت و یادآوری این که شخص نمازگزاز در پیشگاه خداوند قرار دارد، و عظمت و بزرگی او تعالی را در قلب خویش استحضار میکند، و همانگونه که خداوند تشریع فرموده است، نماز را با تمام ارکان و حد و حدودش ادا مینماید و خشوع و خضوع جسمانی و قلبی را رعایت میکند، با خواندن چنین نمازی، بخشیدهشدن گناهان صغیرهی خویش را تضمین میسازد.
از اینرو لازم است مسلمان نمازگزار توجه داشته باشد که در نماز با خداوند متعال به گفتگو میپردازد و باید در هر حرکتی از حرکات نماز، و در هر وقتی از اوقات آن، و در هر رکنی از ارکان آن، حضور قلب داشته باشد، از این جهت نمازگزارانی که تمامی همّ و قصد آنان این باشد که از نماز فارغ شوند و از آن رهایی یابند و آن را بار سنگینی بر دوش خود احساس کنند، اینگونه نمازخواندن نه مورد قبول درگاه خداوند خواهد بود و نه وسیلهای برای بخشودهشدن گناهان.
578 – (15) وعن عبدِ الله بن عمروِ بن العاص، عن النَّبیِّ ج أنَّه ذکرَ الصَّلاةَ یوماً فقال: «من حافظَ علیها، کانتْ له نوراً وبُرهاناً ونجاةً یومَ القیامةِ. ومَن لم یُحافِظْ علیها، لم تکنْ له نوراً ولا برهاناً ولا نجاةً، وکانَ یومَ القِیامةِ مع قارونَ وفرْعَونَ وهامانَ وأُبَیِّ بنِ خَلَفٍ». رواه أحمدُ، والدارمی، والبیهقیُّ فی «شعبِ الإیمان»([17]).
578 – (15) از عبدالله بن عمرو بن العاص ـ ب ـ روایت شده است که پیامبر ج روزی دربارهی نماز فرمود: «هرکس بر نماز محافظت کند، نماز برای او نوری (در تاریکیهای رستاخیز) و دلیل و برهانی (بر صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، نشانهی ایمان و ارتباط و محبت وعشق او باخدا) و وسیلهی نجات (از آتش سوزان دوزخ و خشم غضب خداوندی) در روز قیامت خواهد شد.
و هرکس بر آن محافظت ننماید، هیچ نور و برهان و نجاتی برای او نیست و در روز قیامت همراه قارون و فرعون و هامان و اُبی بن خلف خواهد بود.
[این حدیث را احمد، دارمی و بیهقی در «شعب الایمان» روایت کردهاند].
شرح: در شرح این حدیث، ابن قیم میگوید:
هر کس که به سبب سرگرمی به سیاست و امارت نماز را ترک کند، با فرعون محشور خواهد شد، و هرکس به سبب سرگرمی به مال و دارایی، نماز را ترک کند، با قارون محشور خواهد شد، و هرکس پست و مقام او را از نماز باز دارد، با هامان محشور خواهد شد، و هرکس به سبب سرگرمی به تجارت، نماز را ترک کند، با ابی بنخلف محشور خواهد شد.
و وقتی کسانی که بر نماز محافظت نمینمایند با این کافران ستمگر و ظلمپیشه و خودکامه و دیکتاتور و از خدا بیخبر محشور شوند در حالی که عذاب آنان در دوزخ بسیار شدید و سخت است، پس پاداش کسانی که به طور کامل نماز را ترک کنند و یک عمر رکوع و یا سجودی بر درگاه خداوند نبرده باشند چگونه است؟!
579 – (16) وعن عبدِ الله بن شقیقٍ، قال: کانَ أصحابُ رسولِ الله ج، لا یَرَوْنَ شیئاً من الأعمالِ تَرْکُه کُفْرٌ غیرَ الصَّلاةِ. رواه الترمذیّ([18]).
579 – (16) عبدالله بن شقیق گوید: یاران رسولخدا ج ترک هیچ عملی را به جز نماز، کفر نمیپنداشتند(یعنی: در زمان پیامبراکرم ج و یاران ایشان ش، چنین تصوری ممکن نبود که فرد مسلمان و مؤمن و آنکه به وحدانیت و یگانگی خدا و رسالت محمد ج ایمان آورده و به اجرای اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی اعتراف نموده است، تارک نماز باشد. لذا در آن عصر، تارک نماز بودن کسی، معادل با کفر او بود و به همین خاطر بود که در عهد پیامبر ج هیچ کس به جز منافقان نماز را ترک نمیکرد).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
580 – (17) وعن أبی الدَّرداءِ، قال: أوْصانی خَلیلی «أنْ لا تشرِک بالله شیئاً، وإنْ قُطِّعتَ وحُرِّقتَ. ولا تَترُکْ صلاةً مکتوبةً مُتَعَمِّداً؛ فمنْ تَرَکَهَا متعمِّداً، فقد برِئتْ منه الذِّمَّةُ. ولا تشربِ الخمرَ؛ فإنها مِفتاحُ کُلِّ شَرّ». رواه ابن ماجة([19]).
580 – (17) ابودرداء س گوید: دوست محبوب و مهربان و یکدل و ویژهام، یعنی رسولخدا ج مرا چنین سفارش کرد: با خدای ﻷ هیچ کس و هیچ چیزی را شریک و انباز، مساز اگر چه در این راستا، تکه تکه و یا در آتش انداخته شوی، و هرگز نمازهای واجب را به عمد و دیده و دانسته ترک مکن، زیرا هرکس که نمازهای فرض را به عمد ترک نماید، از ضمانت خدا خارج میشود، و خداوند ﻷ هیچ تعهدی نسبت به او ندارد، و هرگز شراب نخور،که کلید هرنوع شر و بدی میباشد.
[این حدیث را ابنماجه روایت کرده است].
[1]- مسلم 1/209 ح (16- 233)، ترمذی نیز این روایت را در سننش 1/418 ح 418 بدون ذکر عبارت «رمضان» نقل کرده است.، مسنداحمد 2/359.
[2]- بخاری 2/11 ح 528، مسلم 1/462 ح (283 – 668)، ترمذی 5/139 ح 2868، نسایی 1/230 ح 462، دارمی 1/283 ح 1183، مسنداحمد 2/379.
[3]- بخاری 2/8 ح 526، مسلم 4/2115 ح (39-2763)، ترمذی 5/272 ح 3115، مسنداحمد 1/385 و 386.
[4]- ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَیِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیَِّٔاتِ﴾ [هود: 114].
[5]- بخاری 12/133 ح 6823، مسلم 4/2117 ح (45-2765).
[6]- بخاری 2/9 ح 527، مسلم 1/90 ح (139-85)، ترمذی نیز نظیر آن را در سننش 1/325 ح 173 نقل نموده است، نسایی 1/292 ح 610، مسنداحمد 1/409 و 410.
[7]- مسلم 1/88 ح «134- 82) و لفظ روایت مسلم چنین است:«بین الرجل والشرک والکفر ترک الصلاة» .، ابوداود 5/58 ح 6478 و لفظ روایت ابوداود نظیر لفظ مشکوة است، ترمذی 5/14 ح 2618 . در اصلِ سنن نسایی این روایت موجود نیست ولی شیخ ابوغده این روایت را در حاشیه و پاورقی سنن نسایی به شماره 1446/ 232 قرار داده است و گویا که وی این روایت را بر اساس نسخهای دیگر در سنن نسایی گنجانده است،ابن ماجه 1/342 ح 1078، مسنداحمد 3/370 و تمام این بزرگواران این روایت را با الفاظی مختلف نقل کردهاند.
[8]- مسنداحمد 5/317، ابوداود 1/295 ح 425، مؤطا مالک کتاب صلاة اللیل 1/132 ح14، نسایی 1/230 ح 461، ابن ماجه 1/449 ح 1401، دارمی 1/446 ح 1577.
[9]- مسنداحمد 5/251، ترمذی 2/516 ح 616 و ترمذی گفته است حدیث حسن صحیح.
[10]- ابوداود 1/334 ح 495، ترمذی این حدیث را عبارت «عشر سنین» روایت نموده است2/259 ح408 و درباره آن گفته است: حسن صحیح.
[11]- مصابیح السنة 1/253 ح 400، ابوداود 1/332 ح 494، مسنداحمد 3/402، امام احمد بن حنبل عبارت «و فرقوا بینهم فی المضاجع» را ذکر نکرده است.
[12]- مسنداحمد 5/346، ترمذی 5/15 ح2621 و قال: حسن صحیح غریب، نسایی 1/231 ح 463، ابن ماجه 1/342 ح 1079.
[13]- مسلم 4/2116 ح (42-2763)، ابوداود 4/611 ح 4468.
[14]- ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَیِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیَِّٔاتِۚ ذَٰلِکَ ذِکۡرَىٰ لِلذَّٰکِرِینَ١١٤﴾ [هود: 114].
[15]- مسنداحمد 5/179.
[16]- مسنداحمد 5/194.
[17]- مسنداحمد 2/169، دارمی 2/390 ح 2721، بیهقی در شعب الایمان 3/46 ح 2823.
[18]- ترمذی 5/15 ح 2622.
[19]- ابن ماجه 2/1339 ح 4034.
557 – (1) عن عائشةَ، لا، قالت: جاءَتْ فاطمةُ بنتُ أبی حُبَیشٍ إِلى النبیِّ ج، فقالتْ: یا رسولَ الله! إِنی أمرأةٌ أُسْتَحاضُ، فلا أطهُرُ؛ أفَأدَعُ الصَّلاةَ؟ فقال: «لا، إِنما ذلکَ عِرْقٌ ولیسَ بحَیضٍ، فإِذا أقبَلَتْ حَیْضَتُکِ فَدَعَی الصلاةَ، وإِذا أدْبَرَتْ فاغسلِی عَنْکِ الدَّم، ثمَّ صَلّی». متفق علیه([1]).
557 – (1) عایشه ـ ل ـ گوید: فاطمه دختر ابیحبیش ـ ل ـ نزد رسولخدا ج آمد و گفت: ای رسولخدا ج! من زنی هستم که پیوسته در حال خونریزی هستم و هرگز پاک نمیشوم، آیا نماز را ترک نمایم؟ پیامبر ج فرمود: خیر،(نباید نماز خویش را ترک کنی) این خون، خون رگ است نه خون حیض. پس تکلیف تو این است که در روزهایی که در حیض قرار میگیری، نماز را ترک کن، (و چون خون حیض با خون عادی فرق دارد و خون حیض که سیاه و غلیظ است و مایل به سرخی است از خون عادی که قرمز است، به خوبی تشخیص داده میشود، از اینرو در ایامی که میدانی دچار حیض شدهای، نمازت را ترک کن و) وقتی که مدت حیض و قاعدگی تمام شد، غسل کن و خون حیض را از بدن و لباس خویش پاک کن، آنگاه نمازت را بخوان.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «استحاضه» خون استحاضه، خونی قرمز رنگ است که نه جزء عادت و طبیعت زنان میباشد و نه لازمهی خلقت آنها، بلکه در اثر بیماری یا قطعشدن بعضی از عروق، رونما گردیده و هیچ انقطاعی ندارد، بلکه پیوسته زن را در حال خونریزی قرار میدهد، مگر آنگاه که زن از آن علت شفا یابد. و بر زن مستحاضه جز غسلی که برای حیض خود انجام میدهد، چیز دیگری نیست، لیکن باید برای هر نماز، وضوی جداگانه بگیرد.
البته فقهاء پیرامون رنگهای خون حیض با همدیگر اختلافنظر دارند: صاحب هدایه میگوید:
رنگهای حیض که بدانها حیض از غیر آن تشخیص داده میشود، شش رنگ هستند:سیاه، سرخ، تیره، زرد، سبز، خاکستری.
و ازمنظر امام ابوحنیفه نیز خون به هر رنگی که باشد، باز هم خون حیض به شمار میآید، البته به شرطی که در ایام حیض باشد، مگر اینکه آنچه بیرون میآید، سفیدی خالص باشد. پس تا وقتی که سفیدی خالص جریان پیدا نکند، تا آن هنگام هر خونی، خون حیض، محسوب میشود.
و امام شافعی و امام احمد بر این باورند که فقط رنگهای سرخ و سیاه، خون حیض تلقی میگردد و سایر رنگها، استحاضه شناخته میشود.
امام مالک نیز علاوه از رنگهای سرخ و سیاه، رنگ زرد و تیره را هم خون حیض میداند.
و نویسندهی هدایه میگوید: «از دیدگاه امام ابویوسف (شاگرد امام ابوحنیفه) اگر این رنگها، در روزهای آخر قاعدگی خارج شود، از خون حیض به شمار میآید نه خون استحاضه. البته خون حیض و استحاضه خونی شناخته شده نزد زنان میباشد که هر کدام از آنها به راحتی میتوانند میان خون حیض(با رنگهایی که گفته شد) و خون استحاضه فرق قائل شوند.
558 – (2) عن عُرْوةَ بن الزُّبیرِ، عن فاطمةَ بنتِ أبی حُبیشٍ، أنها کانتْ تُستَحاضُ، فقال لها النبیُّ ج: «إِذا کانَ دَمُ الحَیضِ فإِنَّه دمٌ أسوَدُ یُعرَفُ، فإِذا کانَ ذلکَ، فأمسِکی عن الصلاةِ، فإِذا کانَ الآخَرُ، فَتَوَّضَّئِی وصلی، فإِنما هو عِرْقٌ». رواه ابوداود، والنسائی([2]).
558 – (2) عروة بن زبیر س از فاطمه دختر ابی حبیش ـ ل ـ روایت میکند که گفت: وی زنی بود که همیشه در حال خونریزی بود و پاک نمیشد (از اینرو پیامبر ج را در جریان این کار قرار داد و از ایشان دراین باره استفتاء نمود). پیامبر ج بدو فرمود: هرگاه خون حیض بود، که آن سیاه و شناخته شده است، نماز نخوان، و اگر خون دیگر بود، وضو بگیر(و نمازت را بخوان) که این بر اثر پارگی رگ است.
[این حدیث را ابوداود و نسائی روایت کردهاند].
559 – (3) وعن أمّ سَلمةَ، قالتْ: إِنَّ إمرأةً کانتْ تُهْراقُ الدمَ على عهد رسولِ الله ج فَاسْتَفتَتْ لها أمُّ سَلَمَةَ النبیَّ. فقالَ: «لِتنْظُرْ عددَ اللیالی والأیامِ التی کانتْ تحیضُهُنَّ من الشهرِ قبلَ أن یُصیبَها الذی أصابها، فلْتَترُکِ الصلاةَ قدْرَ ذلکَ من الشهرِ، فإِذا خَلَّفَتْ ذلکَ، فَلْتَغتَسِلْ، ثمَّ لْتَسْتَثفِرْ بثوبٍ، ثمَّ لْتُصَلِّ». رواه مالکٌ، وابوداود، والدارمیّ. وروى النسائیُّ معناه([3]).
559 – (3) ام سلمه ـ ل ـ گوید: در عهد پیامبر ج زنی دچار استحاضه شده بود و پیوسته در حال خونریزی بود و پاک نمیشد. خودم برای این زن، رأی و نظر پیامبر ج را دربارهی این مسئله پرسیدم و از او در اینباره فتوا خواستم.
پیامبر ج فرمود: «این چنین زنی باید به اندازهی شب و روزهای قاعدگی ماهانهاش، پیش از آنکه به استحاضه و خونریزی دائمی دچار شود، منتظر بماند و به اندازهی قاعدگی ماهانهاش نماز را ترک کند. و چون این ایام (ایام عادت ماهیانه) را پشت سر گذاشت و سپری نمود، غسل نماید و خون حیض را از بدن و لباس خویش پاک کند، سپس پاردم و رانکی بر خود ببندد (با پارچهای فرج و دبرش را محکم ببندد تا خون سایر اعضای بدن او را آلوده و ملوث نسازد) و پس از آن نمازش را بخواند.
[این حدیث را مالک و ابوداود روایت کردهاند. و نسائی نیز به همین معنی روایت کرده است].
«لتَسْتثّفِرْ بثوب»: پاردم و رانکی بر خود ببندد. یعنی بر روی فرج و دبرش پارچهای را بپیچد و از میان دو ران بیرون آورد و کنار آن را بر کمر خود ببندد. البته «استثفار» را به معنای: «دامن در میان دو ران گرفتن» را میگویند.
560 – (4) وعن عدیّ بن ثابتٍ، عنْ أبیه، عنْ جدِّه ـ قال یحیى بنُ مَعینٍ: جدُّ عدیّ اسمُه دینارٌ؛ عن النبیِّ ج، أنَّه قال فی المُستحاضةِ: «تَدَعُ الصَّلاةَ أیامَ أقْرائها التی کانتْ تحیضُ فیها، ثمَّ تَغتَسِلُ، وتَتَوَضَّأُ عند کلِّ صلاةٍ، وتصومُ، وتُصَلّی». رواه الترمذیّ، وابوداود([4]).
560 – (4) عدی بن ثابت از پدرش و او نیز از جدش ـ یحیی بن معین گوید: جد عدی بن ثابت، نامش: دینار است ـ روایت میکند که پیامبر ج دربارهی زن مستحاضه که پیوسته در حال خونریزی است، فرمود: در روزهایی که در حیض و قاعدگی ماهانهاش قرار میگیرد، نماز را ترک کند، وقتی که مدت حیض تمام شد و این ایام را پشت سرگذاشت، غسل کند و خون حیض را از بدن و لباسش پاک نماید، آنگاه باید برای هر نماز، وضوی جداگانه بگیرد و روزهاش را بگیرد و نمازش را بخواند.
[این حدیث را ترمذی و ابوداود روایت کردهاند].
شرح: از این حدیث معلوم شد که خون استحاضه، مانع روزهگرفتن (چه فرض و چه نفل)، نماز، داخل شدن مسجد، تلاوت قرآن، جماع و نزدیکی شوهر با زن و... نمیشود و بر زن مستحاضه جز غسلی که برای حیض خود انجام میدهد، چیز دیگری نیست، لکن باید برای هر نماز وضوی جداگانه بگیرد.
561 – (5) وعن حَمْنَةَ بنتِ جَحْشٍ، قالتْ: کنتُ أُسْتَحاضُ حیَضةً کثیرةً شدیدةً، فأتیتُ النبیَّ أَسْتَفْتِیه وأُخبِرُه، فَوَجَدْتُه فی بیتِ أختی زَینبَ بنتِ جحشٍ، فقلت: یا رسولَ الله! إِنی أُسْتَحاضُ حیضةً کثیرةً شدیدةً، فما تَأمُرْنِی فیها؟ قد مَنَعَتنی الصَّلاةَ والصّیامَ. قال: «أنْعَتُ لکِ الکُرسُفَ، فإِنَّه یُذْهِبُ الدَّمَ». قالتْ: هوَ أکثرُ منْ ذلکَ. قال: «فَتَلَجَّمِی». قالتْ: هوَ أکثرُ منْ ذلکَ. قال: «فَاتَّخِذِی ثوباً». قالتْ: هُو أکثرُ منْ ذلکَ، إِنما أَثُجُّ ثجّاً. فقال النبیّ: «سآمُرُکِ بأمرْین، أیَّهُما صنعْت أجْزَأ عنکِ من الآخر، وإِنْ قَوِیتِ علیهِما فأنتِ أعلَمُ». قال لها: «إِنما هذه رَکْضَةٌ مِنْ رَکَضاتِ الشَّیطانِ، فَتحَیَّضی سِتةَ أیامٍ أو سبعةَ أیامٍ فی عِلم الله، ثمَّ اغتسِلی، حتى إِذا رأیتِ أنکِ قد طَهُرْتِ واسْتَنقَأْتِ؛ فَصَلِّی ثلاثاً وعِشرِینَ لیلةً، أو أربعاً وعشرینَ لیلةً، وأیامَها، وصُومی؛ فإِنَّ ذلکَ یُجزِئُک. وکذلکَ فافعَلی کلَّ شهرٍ کما تحیضُ النّساءُ وکما یَطهُرْنَ، میقاتَ حیْضِهنَّ وطُهْرِهنَّ. وإِنْ قوِیتِ على أنْ تؤَخّرِینَ الظهْرَ وتعجّلین العصْرَ، فتغْتسِلینَ وتجْمَعینَ بینَ الصَّلاتَین: الظهْرِ والعصْر، وتؤَخّرینَ المغربَ وتعْجّلینَ العِشاءَ. ثمَّ تغتسِلیَ وتجمعین بینَ الصَّلاتینِ؛ فافعَلی. وتغتسِلینَّ مع الفجْر فافعَلی؛ وصُومی إِنْ قَدَرْتِ على ذلکَ». قال رسولُ الله ج: «وهذا أعجبُ الأمرینْ إِلیَّ». رواه أحمدُ؛ وابوداود؛ والترمذیّ([5]).
561 – (5) حمنه دختر جحش ـ ل ـ گوید: من زنی بودم که پیوسته استحاضه میشدم و همیشه در حال خونریزی بسیار سخت و طاقتفرسا به سر میبردم و هیچگاه از آن پاک نمیشدم. از اینرو، روزی آهنگ پیامبر ج را نمودم تا ایشان را از این جریان با خبر سازم و رأی و نظر ایشان را دربارهی این مسئله بپرسم و از ایشان در اینباره فتوا بخواهم. بدین خاطر پیش پیامبر ج رفتم و ایشان را در منزل خواهرم «ام المومنین، زینب دختر جحش ـ ل ـ» یافتم. گفتم: ای رسولخدا ج! من زنی هستم که همیشه در حال خونریزی بسیار سخت و طاقتفرسا هستم و پاک نمیشوم. حال شما مرا چه فرمان میدهید، براستی مرا از نمازخواندن و روزهگرفتن باز داشته است؟ (حمنه فکر میکرد که خون استحاضه، مانع صحت نماز و روزه است، از اینرو به پیامبر ج گفت: خون استحاضه مرا از خواندن نماز و گرفتن روزه بازداشته است)!
پیامبراکرم ج فرمود: من تو را به استفاده نمودن پارهای از پنبه سفارش میکنم (تا بدان فرج خویش را ببندی) چرا که پنبه، خون را از میان میبرد و مانع بیرونآمدن آن میشود.
حمنه گفت: خون،بیشتر از آن است که پنبه جلوی آن را بگیرد.! پیامبر ج فرمود: پارچهای را به صورت لگام بر روی فرج خویش محکم ببند تا مانع بیرونآمدن خون بشود.
حمنه گفت: خون بیشتر از آن است (و این کار سودی ندارد). پیامبر ج فرمود: پس در زیر لگام، پارچهای را در میان دو ران خویش بگیر و آن را محکم بر فرج خویش ببند. گفت: خون بیشتر از آن است و بر آن نیز چیره میگردد و بیگمان من زنی هستم که دچار خونریزی بسیار سخت و طاقتفرسایی میباشم و پیوسته به شدت از من خون میآید و هیچگاه پاک نمیشوم!.
در اینجا بود که پیامبر ج فرمود: عنقریب تو را به دو امر فرمان میدهم که هر کدام از آن دو را انجام دهی، تو را از دیگری کفایت میکند، و اگر بر انجام هردو کار، توانایی و قدرت داشتی، پس خود دانی که هر کدام از آن دو که آسانتر و بهتر است، انتخاب و گزینش نمایی.
پیامبر ج در ادامهی سخنانشان به حمنه ـ ل ـ فرمود: بیگمان خون استحاضه، ضربهای از ضربات شیطان است و تو شش یا هفت روز را (طبق عادت زنان که خدا مدت آن را میداند) حیض و قاعدگی ماهیانه حساب کن، سپس وقتی دیدی که از قاعدگی ماهیانه پاک شدی، غسل کن و خون حیض را از بدن و لباس خویش پاک کن، سپس بیست و سه یا بیست و چهار شبانهروز نماز بخوان و روزه بگیر، این تو را کفایت میکند. و در هر ماه این چنین عمل کن، همانطور که زنان در اوقات مشخصی از ماه، حیض و پاک میشوند.
و اگر بتوانی که نماز ظهر را به تأخیر بیاندازی و نماز عصر را به جلو بیفکنی، سپس برای هردو یک غسل کنی و بین هردو نماز جمع کنی و نماز مغرب را نیز، تأخیر نمایی و نماز عشاء را به جلو بیندازی و برای هردو یک غسل کنی و میان هردو نماز (مغرب و عشا) جمع کنی، این کار را بکن، و نیز اگر بتوانی که برای نماز بامداد نیز غسل جداگانه کنی، این کار را بکن، و در مدت استحاضه روزهات را (چه فرض و چه نفل) بگیر و آن را ترک مکن.
[حمنه ـ ل ـ گوید:] پیامبر ج فرمود: این کار (یعنی جمع صوری میان ظهر و عصر با یک غسل، و میان مغرب و عشاء با غسلی دیگر، و خواندن نماز بامداد با غسلی دیگر) بهترین و پسندیدهترین دو روش، در نزد من است.
[این حدیث را احمد، ابوداود و ترمذی روایت کردهاند].
شرح: «الکُرسف»: پارهای از پنبه
«رَکْضَةٌ مِنْ رَکَضاتِ الشَّیطانِ»: این عبارت در حقیقت یک استعاره است و هدف از آن این است که به کمک استحاضه، دروازهای از تلبیسات و وسوسههای شیطان گشوده میشود و برای زن فهمیدن مسائل نماز و طهارت و عمل بدانها دشوار و طاقت فرسا میشود.
«فَتحَیَّضی سِتةَ أیامٍ أو سبعةَ أیامٍ»: مقصود از این عبارت، این است که هر کدام از شش روز یا هفت روز که عادت تو بر آن است بدان عمل کن.
«سآمُرُکِ بأمرْین» و «أعجبُ الأمرینْ»: در این حدیث پیامبر ج حمنه ـ ل ـ را در میان دو امر مخیر ساخته است. و از میان آن دو امر، امر دوم واضح و روشن است که جمع میان دو نماز است. و پیامبر ج نیز در جمله «وهذا أعجبُ الأمرینْ إِلیَّ» به همین مسئله اشاره نموده است.
لکن پیرامون امر نخست، در حدیث کاملاً از آن سخن به میان نیامده است و به همین سبب علماء و صاحب نظران اسلامی پیرامون تعیین آن اختلاف نمودهاند:
امام شافعی بر آن است که مراد از امر نخست که در حدیث بدان اشاره نرفته است: «غسل برای هر نماز است». یعنی باید تو برای هر نماز غسل نمایی، لکن اگر چنین حکمی، تو را به دشواری و مشقت میافکند، میتوانی با یک غسل میان دو نماز جمع کنی، که من نیز این حکم را به علت سهولت و آسانیای که در آن نهفته است، میپسندم.
ولی احناف براین باورند که مراد از امر نخست: «وضو برای هر نماز است». یعنی پیامبر ج به حمنه ـ ل ـ فرمود: تو میتوانی و این اجازه را داری که برای هر نماز، وضویی تازه بگیری، اما بهتر و پسندیدهتر، آن است که با یک غسل، میان دو نماز جمع کنی.
و باید دانست که این فرمودهی پیامبر ج:«فإن قویت... الخ» دلالت دارد که این کار بر حمنه ـ ل ـ واجب نیست، بلکه مندوب و سنت است. و در حقیقت رسولخدا ج به حمنه ـ ل ـ اختیار داد که پس از شش روز و یا هفت روز (طبق عادت ماهیانهی خویش) غسل کند، و پس از غسل حیض اختیار دارد که هر نماز را با وضو در وقت آن بخواند و یا هردو نماز (ظهر و عصر، و مغرب و عشاء) را با هم با یک غسل جداگانه برای دو نماز، جمع صوری نماید، و حمنه ـ ل ـ نیز روش دوم را اختیار نمود.
562 – (6) عن أسماءَ بنتِ عُمَیسٍ، قالتْ: قلتُ: یا رسولَ الله! إِنَّ فاطمةَ بنتَ أبی حُبَیشٍ اُسْتُحِیضَتْ منذُ کذا وکذا فلمْ تُصَلِّ. فقالَ رسولُ الله ج: «سُبحانَ اللَّهِ! إِنَّ هذا منَ الشَّیطان. لِتجْلِسْ فی مِرْکَنٍ، فإِذا رَأتْ صُفارَةً فوقَ الماءِ؛ [فَلْتَغْتَسِلْ للظهْر والعصْرِ غُسْلاً واحداً، وتَغتسِل] للمغربِ والعِشاءِ غُسلاً واحداً، وتغتسِلْ للفجْرِ غُسلاً واحداً، وتَوَضَّأْ فیما بین ذلک». رواه ابوداود، وقال:([6]).
562 – (6) اسماء بنت عمیس ـ ل ـ گوید: به پیامبر ج گفتم: ای رسولخدا ج! فاطمه دختر ابی حبیش ـ ل ـ مدت زمان مدیدی است که دچار استحاضه شده و پیوسته در حال خونریزی به سر میبرد و پاک نمیشود، از اینرو نماز نیز نمیخواند (حال شما بفرمائید که تکلیف او چیست؟ آیا نماز خویش را ترک کند یا خیر)؟ پیامبر ج با تعجب فرمود: «سبحان الله»! بیگمان خون استحاضه از شیطان است (این عبارت کنایه از آن است که به کمک استحاضه روزنهای از تلبیسات و وسوسههای شیطانی گشوده میشود و برای زن فهمیدن مسائل نماز و طهارت و عمل بدان، دشوار و طاقتفرسا میشود).
و فاطمه دختر ابیحبیش ـ ل ـ باید در لگن و یا تشت آبی بنشیند و هرگاه مشاهده نمود که روی آب زردی نمایان گشته است (کنایه از به آخر رسیدن وقت ظهر و شروعشدن وقت عصر است، چه که درآخر وقت ظهر و اول وقت عصر، شعاع و پرتو خورشید در آب زردگونه معلوم میشود) برای خواندن نماز ظهر و عصر، یک غسل و برای نماز مغرب و عشاء، غسلی دیگر، و برای نماز بامداد نیز غسلی جداگانه بکند (و میان نمازهای ظهر و عصر با یک غسل، و میان مغرب و عشاء با غسلی دیگر، جمع صوری نماید، اینطور که ظهر را تا آخر وقت به تأخیر اندازد و در نماز عصر شتاب نماید تا در اول وقت عصر انجام گیرد، بنابراین هر نمازی در وقت خود است، ولی یکی در آخر وقت و دومی در اول وقت، و همچنین در جمع میان مغرب و عشاء که نماز مغرب را در آخر وقت مغرب، و عشاء را در اول وقت عشاء بخواند). و در میان این غسلها، وضو بگیرد (یعنی: برای عصر در صورت غسل برای ظهر و عصر، و برای عشاء، در صورت غسل برای مغرب و عشاء، اگر خواست نمازی بخواند، وضو بگیرد).
این حدیث را ابوداود روایت کرده و گفته است:
563 – (7) روى مُجاهِدٌ عن ابنِ عبّاسٍ: لمَّا اشتدَّ علیها الغُسلُ، أمَرَها أنْ تجْمعَ بینَ الصَّلاتینِ([7]).
563 – (7) مجاهد از ابنعباس ـ ب ـ روایت کرده است که گفت: چون [فاطمه دختر ابی حبیش ـ ل ـ] برای غسل هر نماز، با مشکل و سختی، و چالش و بحران رو به رو شد، پیامبر ج (به خاطر سهولت و آسانگیری) بدو فرمان داد تا میان دو نماز (ظهر و عصر و مغرب و عشاء) جمع (صوری) نماید. (البته منظور از جمع بین دو نماز، «جمع صوری» است، نه جمع حقیقی، یعنی نماز ظهر را تا آخر وقت تأخیر داده و عصر را در اول وقتش تعجیل کرده و برای هردو یک غسل نماید، و نیز نماز مغرب را تا آخر وقت مؤخر کند و عشاء را در اول وقت بخواند و میان هردو با یک غسل جمع نماید).
شرح: فقهای احناف بر اساس مجموع روایات و اخبار رسیده از پیامبر ج پیرامون حیض و استحاضه، حالات «زن مستحاضه» را به سه قسم تقسیم کردهاند:
1- مبتدئه: زنی که خون حیض او برای نخستین بار در زندگی شروع شده و استمرار پیدا میکند. حکم چنین زنی به اجماع علماء چنین است که وی تا سپری شدن اکثر مدت حیض [ده روز در نزد احناف] خون را در شمار حیض درآورد و در آن مدت نماز و روزه را ترک نماید و پس از سپریشدن اکثر مدت حیض، غسل کرده و نماز و روزهاش را ادا کند، سپس بعد از گذشتن اقل مدت طُهر، دوباره روزهایش را در ایام حیض و قاعدگی به شمار درآورد.
2- معتاده: زنی که تا مدتی، خون قاعدگی وی مرتب و منظم بوده، اما بعد از آن، نظم و ترتیب آن به هم خورده و به طور مستمر و مداوم جریان پیدا میکند. حکم چنین زنی از دیدگاه علمای احناف این است که اگر پس از تکمیلشدن روزهای عادت ماهیانه، باز هم خون جریان یابد، وی مؤظف است تا تکمیل شدن ده روز [حداکثر مدت حیض] توقف کند، اگر پیش از ده روز خون ایستاد تمام این ایام، خون حیض به حساب میآید و از آن میتوان چنین فهمید که عادت ماهیانهی وی تبدیل شده است و در این صورت، نمازهای آن روزها بر وی واجبالاعاده نخواهد شد. و اگر پس از ده روز نیز خون جریان یافت، در آن صورت، روزهای اضافه بر ایام عادت ماهیانه، خون استحاضه محسوب میشود و نمازهای ایام بعد از عادت ماهیانه را مؤظف است قضایی به جا آورد، البته از قضای آن نمازها گنهکار نخواهد شد.
3- متحیره: زنی که معتاده است ولی بعدها ترتیب و نظام قاعدگیاش به هم میخورد و خون حیض وی به طور مستمر و مداوم جریان مییابد. ولی فرق این زن با زن معتاده در این است که وی عادت سابق خویش را در شمارش ایام قاعدگی از یاد برده است و به خاطر ندارد. و در حقیقت زن متحیره نیز به سه قسم تقسیم میشود:
الف) متحیره در عدد: زنی که تعداد ایام قاعدگی خویش را از یاد ببرد و نداند که مدتش 5 روز، 7 روز و یا کمتر و بیشتر بوده است.
ب) متحیره در وقت: زنی که زمان شروع قاعدگیاش را به فراموشی سپرده و نداند که در ابتدای ماه بوده و یا در وسط ماه و یا در آخر ماه.
ج) متحیره در عدد و وقت: زنی که هم تعداد ایام قاعدگی و هم زمان آغازش را از یاد برده است.
حکم زن «متحیره در تعداد ایام حیض» این است که وی در ابتدای تاریخ حیض تا سه روز، نماز و روزه را ترک کند چرا که این ایام به یقین «ایام حیض» محسوب میشود، پس از آن به مدت هفت روز برای هر نماز غسل نماید، چرا که در چنین ایام به یقین این احتمال وجود دارد که ایام قاعدگی پایان یافته باشد، پس از آن تا تاریخ قاعدگی بعدی، برای هر نماز وضوی جدید بگیرد، چرا که در این ایام به یقین پاک است.
و حکم «متحیره در زمان آغاز و پایان حیض» این است که وی در ابتدای هر ماه (مراد از ابتدای ماه، روزی است که خون حیض از آن شروع شده و به طور مستمر و مداوم جریان یافته است) تا تکمیلشدن ایام عادت ماهیانه برای هر نماز، وضوی تازه بگیرد، به عنوان مثال: پیش از این ایام، عادت ماهیانهی او 5 روز بوده است، در این صورت از تاریخ اول ماه تا 5 روز برای هر نماز وضو جدید بگیرد، چرا که در پاکبودن و یا حائضهبودن او شک و تردید وجود دارد.
پس از آن تا 25 روز برای هر نماز غسل کند، چون در آن ایام، هر روز این احتمال میرود که وی از ایام قاعدگی بیرون آید.
و حکم زنی که «متحیره در عدد و زمان» است، این است که سه روز نخست هر ماه را برای هر نماز وضوی جدیدی بگیرد و در سایر روزهای ماه برای هر نماز، غسل کند، چرا که در تمام این ایام، احتمال بیرون آمدن از قاعدگی به یقین وجود دارد [به نقل از «البحرالرائق»]
امام شافعی، امام مالک و احمد بن حنبل برای زن مستحاضه، قسم دیگری بیان میکنند که به او «ممیّزه» گفته میشود.
«ممیّزه»: زنی است که میتواند رنگ خون قاعدگی را درست تشخیص دهد و بفهمد که کدام
رنگ، رنگ خون حیض و کدام خون استحاضه است. دربارهی چنین زنی، سه امام بر این
باورند که وی بر شناخت خویش اعتماد کند و ایامی را که رنگ خون حیض، تشخیص میدهد
ایام حیض به حساب آورد و ایامی را که رنگ استحاضه، تشخیص میدهد ایام استحاضه به
شمار آورد، البته در نزد ائمهی سهگانه، تشخیص و تمییز از رنگ خون دربارهی همه
زنها اعم از مبتدئه، معتاده و متحیره، معتبر و مقبول است ولی از دیدگاه احناف،
تشخیص رنگها، مدار و ملاک و معیار و مقیاس حکم نیست و مدار حکم فقط عادت ماهیانه
است و از منظر امام شافعی و احمد، هر کدام از عادت و تشخیص به تنهایی هم میتواند
مدار و محور صدور حکم قرار گیرند.
[1]- بخاری 1/331 ح 228، مسلم 1/262 ح(62- 333)، ابوداود 1/194 ح 282، ترمذی 1/217 ح 125، نسایی 1/184 ح 359، ابن ماجه 1/203 ح 621، دارمی 1/219 ح 774، مسنداحمد 6/194.
[2]- ابوداود 1/197 ح 286، نسایی 1/185 ح 362.
[3]- مؤطا مالک کتاب الطهارة 1/62 ح 105، مسند شافعی ص 311، مسنداحمد 6/293، ابن ماجه 1/204 ح 623، دارقطنی کتاب الحیض 1/217 ح 57، ابوداود 1/187 ح 274، دارمی 1/221 ح 780، نسایی 1/119 ح 208.
[4]- ابوداود 1/208 ح 297، ترمذی 1/220 ح 126، ابن ماجه 1/204 ح 625، دارمی 1/223 ح 793.
[5]- مسنداحمد 6/439، ابوداود 1/199 ح 287، ترمذی 1/22 ح 128 و قال: حسن صحیح، ابن ماجه نیز هر دو روایت را به همین معنی در سننش نقل کرده است . حدیث اول: 1/202 ح 622 و حدیث دوم: 1/205 ح 627.
[6]- ابوداود 1/208 ح 296.
[7]- ابوداود 1/260 پس از حدیث شماره 296.
545 – (1) عن أنسٍ بن مالک، قال: إِنَّ الیهودَ کانوا إِذا حاضَتِ المَرأةُ فیهمِ لمْ یُؤاکِلُوها، ولم یُجامِعُوهُنَّ فی البُیوت، فَسَأَلَ أصحابُ النبیّ النبیَّ، فَأنْزَلَ اللَّهُ تعالى: {ویسألونَکَ عن المَحیض} الآیة. فقال رسولُ الله ج: «إصْنَعُوا کلَّ شیءٍ إِلاَّ النِّکاحَ». فَبَلَغَ ذلکَ الیهودَ. فقالوا: ما یُریدُ هذا الرجلُ أنْ یَّدَعَ منْ أمرِنا شَیئاً إِلاَّ خالفَنا فیه. فجاءَ أُسَیدُ بن حُضَیرٍ وعبَّادُ بن بِشْرٍ، فقالا: یا رسولَ الله! إِنَّ الیهودَ تَقُولُ کَذا وکَذا، أفَلا نجامِعُهُنَّ؟ فَتَغَیَّرَ وجهُ رسولِ الله ج حتى ظَنَنَّا أنْ قد وَجَدَ علیهِما. فَخَرََجا، فاستَقبلْتُهما هَدِیَّةٌ منْ لَبَنٍ إِلى النبیِّ، فَأرسَلَ فی آثارِهما فَسَقَاهُما، فَعَرَفا أنَّه لم یجدْ عَلَیْهِمَا. رواه مسلم([1]).
545 – (1) انس بن مالک س گوید: روش یهود با زنان حائضه، این بود که از همنشینی و خوردونوش با آنها پرهیز میکردند، (و نسبت به زنان در حال حیض بسیار سختگیری میکردند و در دوری از آنان افراط و مبالغه مینمودند) لذا عدهای از صحابه ش از پیامبر ج پرسیدند که: چه نوع ارتباط و اختلاطی با زنان حائضه حلال ویا حرام است؟ این بود که خداوند ﻷ این آیه را نازل فرمود:([2]) «و از تو دربارهی (آمیزش با زنان به هنگام) حیض میپرسند. بگو: زیان و ضرر است (و علاوه از نافرمانی، بیماریهائی به دنبال دارد). پس در حالت قاعدگی از (همبستری با) زنان کنارهگیری نمائید و با ایشان نزدیکی نکنید تا آنگاه که پاک میشوند. هنگامی که پاک شوند، از مکانی که خدا به شما فرمان داده است (و راه طبیعی زناشوئی و وسیلهی حفظ نسل است) با آنان نزدیکی کنید. بیگمان خداوند توبهکاران و پاکان را دوست میدارد».
(پس از نزول این آیه، برخی از مردم چنین فهمیدند که معنای «نزدیکی نکنید» این است که اصلاً با زنان در حال حیض در یکجا سکونت نکنید، ولی پیامبر ج منظور آیه را برایشان روشن نمود و) فرمود: به جز جماع، هرگونه تماس و مباشرتی را (در قسمتهای بالای ناف و پایین زانو) از زنان حائضه بگیرید(و با آنها بخورید و بیاشامید و یکجا بنشینید و همچون یهود، بسیار سختگیری نکنید و در دوری از آنها افراط و مبالغه نکنید).
همین که یهودیان این فرمایش پیامبر ج را شنیدند گفتند: این مرد (محمد ج) میخواهد با تمام مسائل دین ما مخالفت کند. پس «اسید بن حضیر» و «عباد بن بشر» ـ ب ـ (به نزد رسولخدا ج) آمدند و گفتند: ای رسولخدا ج! یهود (دربارهی مضرات و زیانهای مخالطت و مجالست با زنان حائض) چنین و چنان میگویند، پس آیا بهتر نیست (که به حرف یهودیان بکنیم و) در حال حیض، با زنان مجالست و مصاحبت نکنیم (و آنها را از خود دور سازیم و با آنان غذا نخوریم و یکجا ننشینیم و یکجا سکونت نکنیم؟ چون پیامبر ج این سخن را شنید) چهرهی مبارک (از فرط خشم و غضب) دگرگون شد تا اینکه گمان کردیم که پیامبر ج از «اسید» و «عباد» ـ ب ـ خشمگین و ناراحت شده است.
پس از این جریان «اسید» و «عباد» ـ ب ـ بیرون شدند و رفتند و همزمان با رفتن آنها، (ظرفی از) شیر به رسم تعارف و هدیه برای پیامبر ج آورده شد، و پیامبر ج نیز کسی را در پی «اسید» و «عباد» ـ ب ـ فرستاد و آنها را از آن شیر نوشاند پس آن دو دانستند که پیامبر ج بر ایشان خشم نگرفته است.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است]
شرح: «حیض» در لغت به معنای «سیل» است و لذا هنگامیکه سیل جریان پیدا کند، گفته میشود: «حاض السیل». و «حوض» را نیز به همین مناسبت حوض میگویند که آب به سوی آن جریان پیدا میکند.
و در «معجم مقاییس اللغة» آمده است: این واژه در اصل به معنای خارجشدن آب قرمز از درختی به نام «سمرة» است که بعدها به عادت ماهیانه زنان اطلاق شده است.
و در اصطلاح شرع: «حیض» خونی است که پس از بلوغ جسمی از رحم زنان در اوقاتی معین تراوش مینماید. در مذهب احناف حداقل زمان آن، سه شبانهروز و حداکثر آن ده شبانهروز است. و در نزد برخی دیگر از علما و صاحبنظران اسلامی، حداقل زمان آن، یک شبانهروز و حداکثر آن پانزده شبانهروز و غالباً شش یا هفت روز است.
در واقع اسلام در مورد زندگی زناشویی و رابطهی جسمی و حسی بین زن و شوهر بهترین و صحیحترین راه را انتخاب نموده است تا حق غریزهی فطری نیز برآورده شود و از انحراف و اذیت به دور باشد، و اسلام نیز در این مورد طریقهی عادلانهای را انتخاب کرده که از افراط کسانی که زنان حائضه را از منزل اخراج میکنند و تفریط نصاری که حتی از مجامعهی آنان خودداری نمیکنند، به دور میباشد در حالی که یهودیان میگویند: معاشرت مردان با اینگونه زنان که در حال حیض قرار دارند، مطلقاً حرام است، هر چند که به صورت غذاخوردن سر یک سفره و یا زندگی در یک اطاق باشد، به عنوان مثال میگویند: جائی که زن حائض بنشیند مرد نباید بنشیند و اگر نشست، باید لباس خود را بشوید و الا نجس است و نیز اگر در رختخواب او بخوابد لباس و بدن را باید شستشو دهد، به طور خلاصه: زن را در این مدت یک موجود ناپاک و لازم الاجتناب میدانند.
در مقابل این گروه، نصاری هستند که میگویند: هیچگونه فرقی میان حالت حیض زنان و غیر حیض نیست، همه گونه معاشرت حتی آمیزش جنسی با آنان بیمانع است. در جاهلیت نیز زنان حائضه را از خود دور میساختند و با آنان غذا نمیخوردند و یک جا نمینشستند و حتی در یک منزل هم زندگی نمیکردند و مثل یهود و مجوس، با آنان سختگیری میکردند، لذا عدهای از مسلمانان از پیامبر ج پرسیدند که چه نوع ارتباط و اختلاطی با زنان حائضه حلال و یا حرام است؟ و این آیه نازل شد:
﴿وَیَسَۡٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡمَحِیضِۖ قُلۡ هُوَ أَذٗى فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِی ٱلۡمَحِیضِ وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ یَطۡهُرۡنَۖ فَإِذَا تَطَهَّرۡنَ فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَیۡثُ أَمَرَکُمُ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِینَ وَیُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِینَ٢٢٢﴾ [البقرة: 222].
بعضی از مردم چنین فهمیدند که معنای «نزدیکی نکنی» این است که اصلاً با زنان در حال حیض در یکجا سکونت نکنید، ولی پیامبر ج منظور آیه را برایشان روشن نمود و فرمود:
«همانا من به شما دستور دادهام که از مجامعه و تماس جنسی با زنان حائضه دوری کنید و نگفتهام آنان را از منزلشان بیرون کنید، همان کاری که عجم آن را انجام میدهد»؟
همین که یهودیان این فرمایش پیامبر ج را شنیدند، گفتند: این مرد میخواهد با تمام مسائل دین ما مخالفت کند.
پس مانعی نیست که مرد مسلمان به هنگام حائضهبودن همسرش بجز از ما بین زانو و ناف او، متلذذ شود.
با این روش، اسلام در این مورد نیز طریقهی عادلانهای را انتخاب کرده که از افراط کسانی که زنان حائضه را از منزل اخراج میکنند و تفریط نصاری که حتی از مجامعهی آنان خودداری نمیکنند، به دور میباشد.
و علما و صاحبنظران اسلامی و فقهی در مدت حیض اختلاف دارند: مالک، شافعی و احمد براین باورند که حداکثر مدت حیض 15 روز است و آنچه بر این مدت زیاد شد حیض نه، بلکه استحاضه میباشد و اقل مدت حیض در نزد شافعی و احمد یک شبانهروز است و کمتر از آن استحاضه میباشد و اقل آن در نزد امام مالک، یک «دُفعه» و یا یکبار سرازیرشدن خون در یک لحظه است.
ولی امام ابوحنیفه و یارانش معتقدند که اقل مدت حیض سه روز و اکثرآن، ده روز است و آنچه که از این مدت کم یا زیاد میشود، خون استحاضه است نه خون حیض.
و خون حیض و نفاس، امور آتی را از زن مسلمان مانع میشوند: فرضیت نماز، صحت انجام نماز، گرفتن روزه و نه فرضیت آن را، جماع در فرج و مادون آن را، عده، طلاق، طواف، مساسکردن مصحف، داخل شدن به مسجد، به اعتکاف نشستن در مسجد و قرائت قرآن طبق قول جمهور.
فلسفه و حکمت کنارهگیری و منع مباشرت با زنان حائضه:
طب جدید کشف کرده که در مجرای حیض، مواد سمی وجود دارد که برای جسم مضر است، اگر این مواد در جسم زن باقی بماند، او را دچار ناراحتی مینماید و همچنین فلسفهی دوری و ترک مجامعه با زنان حائضه را کشف نموده است که اعضای تناسلی زن به هنگام حیض در حالت بیتحرکی است و اعصاب آن به سبب ترشحات غدد داخلی، متشنج است و قطعاً اختلاط جنسی در حالت حیض برای زن زیانبخش است و اکثراً باعث قطع جریان حیض میشود و این امر موجب ناراحتی اعصاب میگردد و بعضی از اوقات باعث التهاب آلت تناسلی خواهد شد.
در تفسیر نمونه ج 2 ص 138 آمده است:
«آمیزش جنسی با زنان در حالت قاعدگی علاوه بر اینکه تنفرآور است، زیانهای بسیاری را به بار میآورد که طب امروز نیز آن را ثابت کرده، از جمله احتمال عقیمشدن مرد و زن، و ایجاد یک محیط مساعد برای پرورش میکروب بیماریهای آمیزشی (مانند سفلیس و سوزاک) و نیز التهاب اعضای تناسلی زن و واردشدن خون آلوده به داخل عضو تناسلی مرد و غیر اینها که در کتب طب آمده است، لذا پزشکان، آمیزش جنسی با چنین زنانی را ممنوع اعلام میکنند...
اصولاً خونی که هنگام عادت ماهیانه دفع میشود، خونی است که هر ماه در عروق داخلی رحم برای تغذیهی جنین احتمالی جمع میگردد، زیرا میدانیم رحم زن در هر ماه تولید یک تخمک میکند و مقارن آن عروق داخلی رحم به عنوان آماده باش برای تغذیه نطفه مملو از خون میشود، اگر در این موقع که تخمک وارد رحم میشود، اسپرم که نطفه مرد است در آنجا موجود باشد، تشکیل نطفه و جنین میدهد و خونهای موجود در عروق رحم صرف تغذیهی آن میشود.
در غیر اینصورت، بر اثر پوسته پوسته شدن مخاط رحم و شکافتن جدار رگها، خون موجود خارج میشود و این همان خون حیض است، و از اینجا دلایل دیگری برای ممنوع بودن آمیزش جنسی در این حال به دست میآید، زیرا رحم زن در موقع تخلیهی این خونها هیچگونه آمادگی طبیعی برای پذیرش نطفه ندارد و لذا از آن صدمه میبیند».
در کتاب «طب اسلامی، گنجینه تندرستی» صفحات 166 تا 167 آمده است:
«در شرایط طبیعی محیط «واژن» به وسیلهی ترشحاتی نرم ازآسیب محفوظ میماند. این ترشحات، خاصیت اسیدی داشته و واژن را از آلودگیهای میکروبی مصون میدارند هرگونه تغییری که در خاصیت اسیدی این ترشحات حاصل شود، واژن را به محیط مناسبی برای تجمع میکروبها مبدل کرده، باعث بروز واژنیت میشود. مهمترین عاملی که باعث تغییر ماهیت اسیدی ترشحات واژن میشود وجود خون در ایام حیض است، بنابراین در ایام حیض، شرایط محیط واژن مستعد عفونت و التهاب است و چنانچه در این ایام نزدیکی صورت گیرد احتمال آلودگی میکروبی افزایش مییابد، از طرف دیگر، نزدیکی در این شرایط موجب احتقان خون شده بر میزان خونریزی میافزاید. همچنین مردان نیز ممکن است در اثر نزدیکی در این شرایط دچار عفونتهای ادراری و تناسلی گردند».
در کتاب «آموزه های تندرستی در قرآن» صفحات 92 تا 93 پیرامون ضررهای زناشویی در حالت حیض آمده است:
«نزدیکیکردن در حالت حیض، اثر سوء در موجودیت نسل و جنین میگذارد و غیر قابل جبران است، چون «کروموزوم» آلوده میشوند و وضع ژنها دگرگون میشود. آمیزش در حالت قاعدگی، دستگاه تناسلی زن را مجروح میسازد که مستعد پذیرش عفونت میشود و سبب بیماریهای التهابی آمیزشی میشود.
اگر زن، میکروب «گونوکوک» داشته باشد، مرد سخت دچار این میکروب میشود، عوارض روانی، مانند: بیمیلی به مسائل جنسی، تنفر از عمل زناشویی و سردی مزاجی و نهایتاً انحراف جنسی به وجود میآورد.
اسلام این عمل تنفرآور را حرام و منع نموده تا اینکه هم سلامتی مرد و زن را تضمین نماید و هم سلامتی فرزندان».
در کتاب «طب قرآن» آمده است:
«در شرایط طبیعی، مهبل زن به وسیلهی ترشحات، نرم میشود و از آسیب محفوظ میماند و این ترشحات که خاصیت اسیدی دارد، مهبل را از آلودگی توسط میکروبها مصون میدارد. در آن زمان نزدیکی با زن، میزان آلودگی را افزایش میدهد که برای مرد و زن مضراست و رحم دچار التهاب میشود و در نتیجه باعث دردهای شدید در رحم و احساس سنگینی و بالا رفتن تب میشود. در صورت شدید بودن التهاب، سبب عقیم شدن زن میگردد، همچنین موجب احتقان خون و افزایش خونریزی میشود و مرد نیز در معرض بیماری و التهاب مجرای ادراری و... قرار میگیرد».
[عزیزان خواننده میتوانند برای کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه به کتابهای: «بهداشت اسلامی» ج 1 ص 224، «طب در قرآن» ص 50 – 51، «اعجاز علمی قرآن» ص 371، «تفسیر نمونه» ج 2 ص 92، «آموزههای تندرستی در قرآن» ص 92 تا 93، «آیاتی که از علوم میگویند» ص 142 تا 143، «طب اسلامی، گنجینه تندرستی» ص 166 تا 167، «بهداشت در قرآ ن» ص 101 تا 106، «جلوههایی جدید از اعجاز علمی قرآ ن کریم» ص 222 تا 225، «روح الدین الاسلامی» و... مراجعه فرمایند].
546 – (2) وعن عائشةَ لا، قالت: کنتُ أغتَسِلُ أنا والنبیُّ ج مِنْ إِناءٍ واحدٍ، وکِلاَنَا جُنُبٌ، وکانَ یَأمُرُنی، فأتَّزَرُ، فیُباشِرُنی وأنا حائضٌ. وکانَ یُخرِجُ رَأسَه إِلیَّ وهو مُعتکفٌ، فَأغسِلُه، وأنا حائضٌ. متفق علیه([3]).
546 – (2) عایشه ـ ل ـ گوید: من و پیامبر ج هر دو در حالی که جنابت داشتیم از یک ظرف پر آب، غسل میکردیم، و هرگاه من به حالت حیض در میآمدم (و پیامبر ج میخواست با من مباشرت کند و تماس بگیرد) به من دستور میداد تا دامن و شلوارم را بر روی ناف و زانوهایم محکم ببندم (تا سایر اعضای بدنم آلوده و ملوث نشود) آنگاه در حالتی که حیض بودم به جز جماع، هرگونه تماس و مباشرتی را (در قسمتهای بالای ناف و پایین زانو) با من میگرفت، و وقتی که پیامبر ج در مسجد اعتکاف میکرد، سرش را از مسجد به سوی من (که در حجرهی خودم بودم) بیرون میآورد و من با این وجود که در حیض بودم، سر مبارک رسولخدا ج را میشستم و تمیز میکردم.
[این حدیث را بخاری ومسلم روایت کردهاند].
شرح: علما و صاحبنظران اسلامی و فقهی در مفهوم کنارهگیری مردان از زن در مدت حیض اختلافنظر دارند:
1- ابنعباس و عبیده سلمانی معتقدند که کنارهگیری از تمام بدن زن واجب است، زیرا خداوند متعال در دستور کنارهگیری از زنان چیزی از جسم ایشان را خاص نگردانیده است. البته این رأی، خارج از قول علماء و مخالف سنت صحیح و ثابت پیامبر ج میباشد.
2- امام احمد حنبل میگوید: کنارهگیری از موضع پلیدی ـ یعنی محل خروج حیض ـ واجب است، چنانچه: مسروق بن اجدع میگوید:
برای عایشه ـ ل ـ گفتم: چه چیز در حالت حیض برای مرد حلال است؟ فرمود: همه چیز، مگر جماع.
3- جمهور فقها و صاحبنظران اسلامی معتقدند که کنارهگیری از مابین ناف تا زانوی زن واجب است، به دلیل این که:
رسولخدا ج در جواب فردی که پرسید: چه چیز از زنم در حال حیضش بر من حلال است؟ فرمود: شلوار آن را محکم ببند و سپس تو دانی و قسمت بالای بدن آن.
و حضرت عایشه ـ ل ـ نیز گوید:
یکی از ما همسران پیامبر ج، چون حیض میشد، رسولخدا ج به وی دستور میداد تا شلوارش را محکم ببندد، سپس با او ملامست میکرد.
پس مانعی نیست که مرد مسلمان به هنگام حائضهبودن همسرش، به جز از مابین زانو و ناف او متلذذ شود.
اسلام نه افراط یهودیان و مجوسیان را قبول دارد که نسبت به زن در حال حیض، بسیار سختگیری میکردند و در دوری از آن افراط و مبالغه مینمودند و در ایام حیضزن، به کلی از زن در همه چیز(در خوردن، نوشیدن، مجلس و بستر و رختخواب) جدا میشدند و معاشرت مردان با اینگونه زنان را به طور مطلق حرام میدانستند.
و نه تفریط نصاری را قبول دارد که هیچگونه محدودیت و ممنوعیتی برای خود در برخورد با زنان در این ایام، قائل نبودند و با زنان حائضه مجامعه مینمودند و به حیض توجهی نداشتند و نه بیتوجهی جاهلیت را قبول دارد که زنان حائضه را از خود دور میساختند و با آنان غذا نمیخوردند و یکجا نمینشستند و حتی در یک منزل هم زندگی نمیکردند و مثل یهود و مجوس با آنان سختگیری میکردند.
اسلام با این روش، طریقهی عادلانهای را انتخاب کرده که از افراط کسانی که زنان حائضه را از منزل اخراج میکنند و تفریط نصاری که حتی از مجامعهی آنان خودداری نمیکنند به دور میباشد و راه وسط و میانه و به دور از افراط و تفریط را برگزیده است.
547 – (3) وعنها، قالتْ: کنتُ أشرِبُ وأنا حائضٌ، ثمَّ أُناوِلُه النبیَّ ج، فَیَضَعُ فاهُ على موضِعِ فِیَّ، فَیشرَبُ؛ وأتَعَرَّقُ العَرْقَ، وأنا حائضٌ، ثمَّ أُناوِلهُ النبیَّ؛ فَیَضَعُ فاهُ على موضِع فِیَّ. رواه مسلم([4]).
547 – (3) عایشه ـ ل ـ گوید: هنگامی که در حالت حیض بودم، از آب (کاسه) مینوشیدم، سپس دستم را دراز میکردم و کاسهی آب را به پیامبر ج میدادم. ایشان نیز دهان مبارک خویش را در موضعی مینهاد که من در حالت حیض دهانم را در همانجا نهاده بودم و آنگاه از آب مینوشید.
و نیز هنگامی که در حالت حیض بودم، گوشت را از استخوان با دندان جدا میکردم، سپس آن را به پیامبراکرم ج میدادم و ایشان نیز، دهان خویش را بر جائی میگذاشت که من نهاده بودم، سپس از آن میخورد.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
«أتعرّق»: گوشت را از استخوان با دندان میکندم. «العرق»: استخوانی که بیشتر گوشت روی آن را برداشته باشند.
548 – (4) وعنها، قالت: کانَ النبیُّ ج یَتَّکِىءُ فی حِجْری وأنا حائضٌ، ثمَّ یَقرَأُ القرآنَ. متفق علیه([5]).
548 – (4) عایشه ـ ل ـ گوید: هنگامی که در حالت حیض بودم، پیامبر ج در آغوش من خویشتن را تکیه میکرد و قرآن میخواند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: قبلاً نیز گفتیم که یهود اعتقاد داشت که معاشرت مردان با زنان حائضه در ایام قائدگی مطلقاً حرام است، هر چند به صورت غذاخوردن سر یک سفره و یا زندگی در یک اتاق باشد، مثلاً میگویند: جائی که زن حائض بنشیند، مرد نباید بنشیند، اگر نشست باید لباس خود را بشوید و الا نجس و پلید است، و نیز اگر در رختخواب او بخوابد لباس و بدن را باید شستشو دهد. چنانچه در باب 15 از سفر «لاویان» تورات آمده است
«اگر زنی صاحبهی جریان باشد و جریان از بدنش خون حیض باشد، تا هفت روز جدا خواهد بود. و هرکس که او را مس کند تا شام ناپاک باشد ـ و هر چیزی که وقت جداماندنش بر آن بخوابد، ناپاک و هر چه که برآن نشسته باشد ناپاک باشد ـ و هر کسی که بسترش را لمس نماید، لباس خود را بشوید و خویشتن را با آب شستشو دهد و تا به شام ناپاک باشد...»
در مقابل یهود، نصاری هستند که معتقدند: هیچگونه فرقی میان حالت حیض زنان و غیرحیض نیست و همه گونه معاشرت، حتی آمیزش جنسی با آنان بیمانع است.
مشرکان عرب به خصوص آنها که در مدینه زندگی میکردند، کم و بیش به خلق و خوی یهود، انس گرفته بودند و با زنان حائضه مانند یهود رفتار میکردند و در زمان عادت ماهیانه از آنها جدا میشدند و زنان حائضه را از خود دور میساختند و با آنان غذا نمیخوردند و یک جا نمینشستند و حتی در یک منزل هم با آنان زندگی نمیکردند.
ولی پیامبراکرم ج تمام این مزخرفات و خذعبلات، و اراجیف و اکاذیب را با اوامر و فرامین تابناک، و تعالیم و آموزههای تعالیبخش و سعادتآفرین خویش، به زبالهدان تاریخ افکند و با قول و عمل، به تمام جهانیان فرمود: همه نوع معاشرت: خورد و نوش، نشست و برخاست، رفت و آمد، آمیزش... با زنان حائضه انجام دهید، به جز جماع.
و مانعی ندارد که مرد مسلمان به هنگام حائضهبودن همسرش بجز از مابین زانو و ناف او متلذذ شود.
و از حدیث (548) معلوم گردید که زن حائض میتواند به قرآن گوش فرا دهد اما حق تلاوت و لمس آن را ندارد.
549 – (5) وعنها، قالت: قال لی النبیُّ ج: «ناوِلِینی الخُمْرَةَ من المسجِد». فقلتُ: إِنی حائضٌ. فقال: «إِنَّ حَیضتَکِ لیستْ فی یَدِکِ». رواه مسلم([6]).
549 – (5) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج به من فرمود: «(دستت را از حجره، به سوی مسجد دراز کن و) سجاده به من بده» گفتم: من در حالت قاعدگی هستم. آن حضرت ج فرمود: «دستت که قاعدگی ندارد».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «الخمرة»: سجاده و جانمازی که از برگ خرما بافته شده باشد.
از این حدیث دانسته شد که بدن زن در حالت قاعدگی از جهت مادّی نجس و پلید نیست، به طوری که هر چیزی که با آن برخورد نماید آلوده گردد (چنانکه یهودیان و مجوسیان و مشرکان جاهل عرب، اینگونه اعتقاد داشتند) بلکه نجاست آن حکمی و معنوی است که شریعت مقدس اسلام، ازالهی آن را به طهارت کبری (یعنی غسل) مقرر نموده است، اما بدن زن حائض، دست و دهان و آب دهان و... نه نجس است و نه آلوده به نجاست.
زنان در گذشته چنین گمان میبردند که بدنشان در حالت قاعدگی آلوده است، تا آنکه:
روزی رسولخدا ج به عایشه ـ ل ـ فرمود: «سجاده را به من بده. عایشه ـ ل ـ گفت: ای فرستادهی خدا ج! من در حال قاعدگی هستم! آن حضرت ج فرمود: «إِنَّ حَیضتَکِ لیستْ فی یَدِکِ».یعنی: «دستت که قاعدگی ندارد».
و این به آن معنا است که در چنین حالتی دست نجس نیست تا با برخورد با آب، آب را آلوده کند و یا با برخورد با چیزی دیگر، آن را آلوده سازد. پس هر چیزی که با بدن زن در حالت قاعدگی تماس حاصل نماید، پاک و پاکیزه میباشد و جنابت نیز دارای چنین حکمی است، یعنی جنابت باعث نمیشود که بدن نجس گردد، چنانچه قبلاً در این زمینه نکاتی را مرقوم داشتیم.
550 – (6) وعن مَیمونةَ، [لا]، قالتْ: کانَ رسولُ الله ج یُصَلِّی فی مِرْطٍ، بعضُه عَلَیَّ وبعضُه علیه، وأنا حائض. متفق علیه([7]).
550 – (6) میمونه ـ ل ـ گوید: هنگامی که در حالت حیض بودم، پیامبر ج در پارچهای نماز میخواند که قسمتی از آن بر روی من و قسمتی دیگر از آن بر روی پیامبر ج قرار داشت.
(ازاین حدیث نیز مشخص میشود که بدن زن در حال قاعدگی از جهت مادّی نجس و پلید نیست به طوری که هر چیزی بدان برخورد نماید، آلوده گردد).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
«مِرط» هر پارچه پشمی یا ابریشمی و یا کتانیِ ندوخته که دور خود پیچند و یا زنان بر سر افکنند.
551 – (7) عن أبی هریرةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «مَنْ أتَى حائضاً، أو إمرَأةً فی دُبُرها، أو کاهِناً؛ فقد کَفَرَ بما أُنزِلَ على محمَّد». رواه الترمذیُّ. وابنُ ماجة، والدارمیُّ وفی روایتهما: «فَصَدَّقَه بما یقولُ؛ فقد کَفَرَ». وقال الترمذیُّ: لا نَعرِفُ هذا الحدیثَ إِلاَّ من [حدیث] حَکیمٍ الأثْرَمِ، عن أبی تَمیمَةَ، عن أبی هریرة([8]).
551 – (7) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «هر کس در دوران قاعدگی با همسرش مقاربت و نزدیکی کند و یا با وی عمل لواط انجام دهد و از راه عقب (دُبر) با وی جفت شود، و یا نزد پیشگو و یا کاهنی برود، در آن صورت به آنچه بر محمد ج فرو فرستاده شده است، کفر ورزیده است».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است. و ابنماجه و دارمی نیز این حدیث را روایت، و این عبارت را نیز اضافه نمودهاند]:
کسی که پیش کاهنی رود و گفتهی او را تصدیق نماید، در آن صورت کافر شده است. [ترمذی در تضعیف این حدیث گفته است: این حدیث را نمیشناسیم، جز اینکه «حکیم اثرم» آن را از ابوتمیمه و او نیز از ابوهریره س روایت کرده است].
شرح: سه کاری که در حدیث بالا بدانها اشاره رفت، از جملهی گناهان کبیره میباشد و چنانچه قبلاً نیز در جلد نخست، بیان کردیم، مرتکب گناهان کبیره، مؤمن است و انجام کبیره او را بیایمان و کافر نمیکند، مگر اینکه آن را در حالی که انجام میدهد، حلال بداند، یا نهی از آن را در شرع، کوچک و خوار شمارد و یا امر واجبی را که شرع مقدس اسلام بدان امر کرده است، تحقیر و کوچک نماید، در این صورت مرتد و کافر است.
و در حقیقت کفر بر دو قسم است:
1- کفر اکبر: که این نیز بر دو قسم است:
الف) کفر اصلی: مانند: کفر ملحدان و دهریّون (= ماتریالیستها) که وجود خدا را منکراند. و یا آنان که مجموعاً و به طور کلی به وجود خدا ایمان دارند اما به نبوت و رسالت پیامبران اعتقادی ندارند نیز از همین گروهاند و آنانکه تنها به رسالت برخی پیامبران یا پارهای از کتابهای آسمانی ایمان دارند، و بقیهی آنها را منکر شدهاند.
ب) کفر عارضی و فرعی: مانند: کفر ارتداد که بیشک، موجب خروج از اسلام میگردد و آن در صورتی است که شخص در عین اعتقاد به پارهای از مسائل اسلامی، یکی از ضروریات دینی را منکر شود یا عملی انجام دهد که جز به کفر، تأویل نتوان کرد.
2- کفر اصغر: که در مرتبهای پایینتر از کفر اکبر قرار دارد، و منظور ازآن: معاصی و گناهان است.
بدون تردید، استعمال واژهی «کفر» در اینجا، استعمال مجازی است، بدین معنا که گناه ممکن است به کفر بیانجامد یا به آن تعبیر شود، همانطور که گفتهاند: گناهان به اعمال کفار شباهت دارند و به سوی کفر سوق میدهند. پس در این حدیث نیز از باب تهدید و سختگرفتن [در منع مقاربت با زن در حال حیض و منع لواط با وی و نرفتن به نزد کاهنان] است، چرا که مؤمنان کامل که از ایمانِ تکامل یافته برخوردارند هرگز با زنان خود در حال حیض مقاربت نمیکنند، با آنها لواط نمیکنند و به نزد کاهنان نمیروند، و نمیتوان مؤمنی را با مراتب عالی ایمان یافت که چنین کارهایی از وی سر بزند، از اینرو میتوان گفت: این حدیث شریف بر آن نیست که هرکس را که مرتکب یکی از این کبائر شد، کافر و از امت اسلامی خارج معرفی کند، مگر اینکه این کبائر را در حالی که انجام میدهد، حلال بداند، یا نهی از آن را در شرع، کوچک و خوار وحقیر و ناچیز شمارد، در این صورت کافر میشود.
«فصدَّقه بما یقولُ؛ فقد کفرَ»:در اینجا لازم میبینم که در ردّ اوهام و خرافات و اراجیف و اکاذیب، و شرک و چندگانهپرستی بدین نکته اشاره کنم:
هنگامی که پیامبراکرم ج مبعوث گردید، با عدهای از افراد فاسد و دجالصفت و دروغگو و شیاد، که به کاهن معروف بودند و آنان را «عرّاف» نیز میخواندند رو به رو شد که ادعا میکردند، غیب را میدانند و از گذشته و آینده با خبر هستند و از طریق ارتباط با جن و غیره، علم غیب پیدا میکنند.
پیامبراکرم ج با این فتنه و فساد اجتماعی که پایهای از علم و منطق و دلایل وحیانی و براهین شرعی و رهنمودهای آسمانی نداشت به مبارزه برخاست و آیاتی را که خداوند بر او نازل کرده بود بر ایشان تلاوت نمود:
﴿قُل لَّا یَعۡلَمُ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَیۡبَ إِلَّا ٱللَّهُ﴾ [النمل: 65].
«بگو: کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب نمیدانند جز خدا، و نمیدانند چه وقت برانگیخته میشوند (و قیامت فرا میرسد)».
و پیامبر ج اعلام کرد:
﴿وَلَوۡ کُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ لَٱسۡتَکۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَیۡرِ وَمَا مَسَّنِیَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِیرٞ وَبَشِیرٞ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ﴾ [الأعراف: 188].
«اگر غیب میدانستم، قطعاً منافع فراوانی نصیب خود میکردم (چرا که با اسباب آن آشنا بودم) و اصلاً شرّ و بلا به من نمیرسد (چرا که از موجبات آن آگاه بودم. حال که از اسباب خیرات و برکات و از موجبات آفات و مضرّات بیخبرم، چگونه از وقوع قیامت آگاه خواهم بود)؟. من کسی جز بیمدهنده و مژدهدهنده مؤمنان (به عذاب و ثواب یزدان) نمیباشم».
و خداوند[هنگامی که سلیمان (که در میان جنّیان بر عصای خود تکیه زده بود و کارهای ایشان را میپائید) فرو افتاد] در رابطه با جنها میفرماید:
﴿أَن لَّوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ ٱلۡغَیۡبَ مَا لَبِثُواْ فِی ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِینِ﴾ [سبأ: 14].
«اگر آنان از غیب مطّلع میبودند، در عذاب خوار کننده (بیگاری و اسارت) باقی نمیماندند (و راه خود را در پیش میگرفتند)».
و اسلام تنها به حمله به کاهنان و مبارزه با این دجالها قناعت نکرد بلکه کسانی را که نزد آنان میروند و از آنها چیزهایی را میپرسند و جوابهای آنان را تأیید مینمایند و موجبات تشویق و ترویج و فساد و گمراهی آنان را فراهم میسازند، شریک جرم این دروغگویان قرار داده است، و پیامبر ج در این مورد میفرماید:
«کسی که پیش کاهنی برود و گفتهی او را تصدیق نماید، به آنچه بر محمد ج نازل شده، کفر میورزد».
چون آنچه بر محمد ج نازل شده، اعلام میدارد که غیب، خاص خداست و محمد ج عالم به غیب نیست، پس افراد غیر محمد ج به طریق اولی، به غیب آگاهی ندارند. خداوند میفرماید:
﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَکُمۡ عِندِی خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَکُمۡ إِنِّی مَلَکٌۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّ﴾ [الأنعام: 50].
«(ای پیغمبر! بدین کافران) بگو: من نمیگویم گنجینههای (ارزاق و اسرار جهان) یزدان در تصرّف من است (چرا که الوهیت و مالکیت جهان تنها و تنها از آن خدای سبحان است و بس) و من نمیگویم که من غیب میدانم (چرا که کسی از غیب جهان باخبر است که در همه مکانها و زمانها حاضر و ناظر باشد که خدا است) و من به شما نمیگویم که من فرشتهام. (بلکه من انسانی همچون شمایم. این است عوارض بشری از قبیل: خوردن و خفتن و در کوچه و بازار راه رفتن، در من دیده میشود، جز این که به من وحی میشود و) من جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم».
و هرگاه مسلمان این آیات صریح و روشن را در قرآن ببیند و معنای واضح آنها را درک کند و با وجود این، عقیده داشته باشد که بعضی از مخلوقات میتوانند پرده از روی غیب بردارند و اسرار آن را کشف کنند، مسلماً به آیاتی که خداوند بر محمد ج نازل نموده است، کفر میورزد.
552 – (8) وعن معاذ بن جبلٍ، قال: قلتُ: یا رسولَ الله! ما یَحِلُّ لی من إمرَأتی وهی حائِضٌ؟ قال: «ما فوقَ الإِزار، والتَّعفُّف عن ذلکَ أفضَلُ». رواه رَزین. وقال محیی السُّنة: إِسنادُه لیسَ بقویّ([9]).
552 – (8) معاذ بن جبل س گوید: به پیامبر ج گفتم: ای فرستادهی خدا ج! چه چیز درحالت حیض همسرم، برایم حلال است؟ فرمود: قسمت بالای شلوار (یعنی: تماس تو با همسرت در حال حیض به هر کیفیتی که باشد، به شرط اینکه مربوط به قسمت بالاتر از ناف و یا پایینتر از زانوهای همسرت باشد، جایز و بلامانع است، اما تماس با قسمت مابین ناف و زانوهای همسرت در این حالت، هر چند به دور از جماع باشد، حرام و ناجایز است) و اگر پاکدامنی ورزی و از قسمت بالای شلوار نیز خودداری کنی بهتر است (چرا که شاید نتوانی بر نفس خود مسلط شوی و مرتکب جماع و نزدیکی شوی. زیرا چوپانی که گلهاش را در اطراف یک مرتع قُرقشده میچراند، احتمال این میرود که گلهاش داخل آن شوند و در آنجا بچرند).
[این حدیث را رزین روایت کرده است. و محی السنة گفته: سند این حدیث قوی نیست].
553 – (9) وعن ابن عبَّاسٍ، قال: قال رسولُ الله ج: «إِذا وَقَعَ الرَّجُلُ بأَهلِه، وهِی حائِضٌ، فَلْیَتَصَدَّقْ بنصفِ دینارِ». رواه الترمذی، وابوداود، والنسائی، والدارمی، وابن ماجة([10]).
553 – (9) ابنعباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه مردی با زن حائضهی خود آمیزش جنسی کرد، باید نصف دینار صدقه دهد».
[این حدیث را ابوداود، نسائی، دارمی و ابنماجه روایت کردهاند].
554 – (10) وعنه، عن النبیّ ج، قال: «إِذا کانَ دَماً أحمرَ، فدینارٌ؛ وإِذا کانَ دَماً أصفَرَ، فنِصفُ دِینارٍ». رواه الترمذی([11]).
554 – (10) ابنعباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج (دربارهی مردی که با زن حائضهی خود آمیزش جنسی کرده بود) فرمود: «اگر خون حیض، خون قرمز بود، یک دینار صدقه دهد و اگر خون زردرنگ بود، نصف دینار».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: «دینار»: هر دینار 25 / 4 گرم طلا است.
علماء و صاحبنظران اسلامی و فقهی، دربارهی کسی که زنش را در حال حیض، جماع میکند، دو رأی دارند:
1- جمهور فقهاء برآنند که چنین کسی از خداوند آمرزش بخواهد و از کردهاش توبه و استغفار نماید و چیز دیگری بر وی لازم نیست.
2- حنابله میگویند: اگر زن حائضه در ابتدای زمان حیض خویش بود و مرد با او آمیزش جنسی کرد، بر چنین کسی صدقهدادن یک دینار واجب است. و اگر زن در آخر حیض خود قرار داشت، نیم دینار واجب است. چنانچه ابنعباس ـ ب ـ در حدیثی موقوف میگوید:
«إن أصابها فی فور الدم تصدق بدینار وإن کان فی آخره فنصف دینار». «اگر در ابتدای حیض با زن آمیزش کرد، یک دینار و اگر در آخر حیض با او آمیزش کرد، نصف دینار صدقه بدهد».
رنگ قرمز و زرد نیز بیانگر ابتدا و انتهای حیض است، این طور که رنگ قرمز بیانگر ابتدای حیض و رنگ زرد، بیانگر انتهای حیض میباشد.
پس در نزد حنابله، امر به صدقه، بر وجوب محمول است، اما در نزد جمهور فقهاء، حکم صدقه، حداکثر بر اساس آیهی توبه بر استحباب محمول است نه بر وجوب. با این وجود، باز هم یک روایت از امام احمد مطابق قول جمهور فقهاء است.
555 – (11) عن زیدِ بن أسْلمَ، قال: إِنَّ رجلاً سَألَ رسولَ الله ج، فقال: ما یَحِلُّ لی من امرأتی وهیَ حائِضٌ؟ فقال له رسولُ الله ج: «تَشُدُّ علیها إِزارَها، ثمَّ شَأنَکَ بأعلاها». رواه مالکٌ، والدارمیُّ مرسلاً([12]).
555 – (11) زیدبن اسلم س گوید: مردی از رسولخدا ج پرسید: ای فرستادهی خدا ج! چه چیزی از همسرم در حال حیضش، بر من حلال است؟ پیامبر ج فرمود: دامن و شلوار او را بر روی ناف و زانوهایش محکم ببند(تا سایر اعضای بدن او آلوده نشود) آنگاه تو دانی و قسمت بالای بدن آن (یعنی بجز جماع، هرگونه تماس و مباشرتی را در قسمتهای بالای ناف و پایین زانو همسر خویش میتوانی داشته باشی، اما تماس و مباشرت با قسمت مابین ناف و زانوهای زن، در این حالت هر چند به دور از جماع باشد، ناروا و ناجایز است).
[این حدیث را مالک روایت کرده است و دارمی نیز آن را به طور مرسل روایت نموده است].
556 – (12) وعن عائشةَ، قالتْ: کنتُ إِذا حِضْتُ نَزَلتُ عن المِثالِ عَلَى الحَصِیر، فلم نَقْرُب رسولَ الله ج [منها]، ولمْ نَدْنُ منه حتى نطْهُرَ. رواه ابوداود([13]).
556 – (12) عایشه ـ ل ـ گوید: هرگاه به حالت حیض در میآمدم، از بستر و رختخواب بر بوریا و حصیر فرود میآمدم و در مدت قائدگی، تا وقتی که از خون ماهانه پاک میشدیم، نه پیامبر ج با ما (ازواج مطهرات ـ رضیالله عنهن ـ) نزدیکی زناشویی میکرد و نه ما به ایشان (برای جماع همبستری و آمیزش جنسی) نزدیک میشدیم.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «المِثال»: بستر و رختخواب. «الحصیر» بوریا. فرشی که از برگهای نیِ شکافته درست کنند.
«فلم یقرب رسولَ الله ج، ولمْ نَدْنُ منه»: به خاطر اینکه این حدیث با احادیث صحیح دیگر، منافات و تضادی نداشته باشد، ما آن را به «جماع و نزدیکی زناشویی» ترجمه کردهایم. یعنی در ایام قاعدگی، پیامبر ج با همسرانشان، جماع و نزدیکی زناشویی نمیکرد، بلکه به جز جماع، هرگونه تماس و مباشرتی را در قسمتهای بالای ناف و پایین زانو با همسرانشان میگرفت. اما هیچگاه اتفاق نمیافتاد که پیامبر ج در ایام قاعدگی زنان، به جماع و یا نزدیکی زناشویی با همسرانشان بپردازند.
[1]- مسلم 1/246 ح (16-302)، ابوداود 1/177 ح 258، ترمذی 5/199 ح 2977، نسایی 1/152 ح 288، دارمی بصورت مختصر 1/261 ح 1053، مسنداحمد 3/132.
[2]- ﴿وَیَسَۡٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡمَحِیضِۖ قُلۡ هُوَ أَذٗى فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِی ٱلۡمَحِیضِ وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ یَطۡهُرۡنَۖ فَإِذَا تَطَهَّرۡنَ فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَیۡثُ أَمَرَکُمُ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِینَ وَیُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِینَ٢٢٢﴾ [البقرة: 222].
[3]- بخاری1/403 ح 299 و 300 و 301، مسلم 1/243 ح (5-296) و 1/244 ح (8-297) و لفظ حدیث فوق از بخاری است و بخاری نیز بصورت متفرق و پراکنده به نقل این حدیث در روایت مختلف پرداخته است.، نسایی نیز این حدیث را به صورت پراکنده در چندین روایت نقل کرده است. این طور که اول حدیث را در سنن خویش: 1/201 ح 411 و آخر آن را در 1/193 ح 388 روایت نموده است.
[4]- مسلم 1/245 ح (14-300)، ابوداود 1/178 ح 259، نسایی 1/149 ح 282، ابن ماجه 1/211 ح 643، مسنداحمد 6/127.
[5]- بخاری 1/401 ح 297، مسلم 1/246 ح (15- 301)، ابوداود 1/178 ح 260، نسایی 1/147 ح 274، ابن ماجه 1/208 ح 634.
[6]- مسلم 1/242 ح (11-298)، ابوداود 1/179 ح 261، ترمذی 1/241 ح 134، نسایی 1/146 ح 271، ابن ماجه 1/207 ح 632، دارمی 1/218 ح 771، مسنداحمد 6/45.
[7]- این حدیث در هیچ یک از صحیحین(بخاری و مسلم) موجود نیست بلکه این حدیث را ابن ماجه 1/214 ح 653 و احمد در مسند 6/330 روایت کردهاند.و بخاری با این لفظ به روایت این حدیث پرداخته است: «کان رسول الله ج یصلی وأنا حذاءه وربما أصابنی ثوبه إذا سجد» صحیح بخاری 1/488 ح 379، و این حدیث را مسلم نیز نقل کرده است: صحیح مسلم 1/367 ح (273-513) و در حدیثی دیگر امام مسلم چنین روایت کرده است: «عن عایشة ًل قالت:کان النبی ج یصلی من اللیل وأنا إلی جنبه وأنا حائض وعلیّ مرط وعلیه بعضه إلی جنبه» صحیح مسلم 1/367 ح (274 – 514)، و ابوداود از حضرت میمونه ـ ًل ـ چنین نقل کرده است:«أن النبی ج مرط وعلی بعض ازواجه منه وهی حائض وهو یصلی وهو علیه» سنن ابوداود 1/258 ح369.
[8]- ترمذی 1/242 ح 135، ابن ماجه 1/209 ح 639، دارمی 1/275 ح 1136، ابوداود نیز این حدیث را به همین معنی البته با تقدیم و تأخیر در الفاظ ان نقل کرده است: 4/225 ح 3904، مسنداحمد 2/408.
[9]- ابوداود 1/146 و قال: لیس هو بالقوی.
[10]- ترمذی 1/244 ح 136، ابوداود 1/183 ح 266، نسایی 1/153 ح 289، دارمی 1/271 ح 1113، ابن ماجه 1/210 ح 640 ابن ماجه با عبارت «بدینار أو بنصف دینار» به نقل این حدیث پرداخته است، مسنداحمد 1/272.
[11]- ترمذی 1/245 ح 137، دارمی 1/271 ح 1111.
[12]- مؤطا مالک کتاب الطهارة 1/57 ح 93، دارمی 1/258 ح 1032.
[13]- ابوداود 1/186 ح 271.
537 _ (1) عن ابنُ عمرَ [ب] قال: قال رسولُ الله ج: «إِذا جاءَ أحدُکُم الجمعةَ فَلْیَغتَسِلْ». متفق علیه([1]).
537 – (1) عبدالله بن عمر ب گوید: پیامبر ج فرمود: وقتی هریک از شما به نماز جمعه میآید، باید قبلاً غسل نماید (و خویشتن را پاک و پاکیزه و خوشبو و معطر نماید).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
538 – (2) وعن أبی سعید الخدری، قال: قال رسولُ الله ج: «غُسلُ یَومِ الجُمعَةِ واجِبٌ على کُلِّ مُحْتَلِمٍ». متفق علیه([2]).
538 – (2) ابو سعید خدری س گوید: پیامبر ج فرمود: «غسل روز جمعه بر هر مکلـّف و عاقل و بالغی واجب است».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
539 – (3) وعن أبی هریرةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «حقٌّ على کُلِّ مُسلِمٍ أنْ یَّغتَسِلَ فی کُلِّ سَبعَةِ أیامٍ یَوماً، یغسِلُ فیه رأسَه وجَسَدَه». متفق علیه([3]).
539 – (3) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «بر هر مسلمانی لازم و ضروری است که در فاصلهی هر هفت روز، روزی را برای شستن سر و اندامش اختصاص دهد و در هر هفته، یکبار غسل کند و سر و تن خویش را بشوید».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
540 – (4) عن سَمُرَةَ بن جُندُبٍ، قال: قال رسولُ الله ج: «مَنْ تَوَضَّأَ یَومَ الجُمعَةِ فَبِها ونِعْمَتْ، ومَن اغْتَسَلَ فَالغُسْلُ أفضَلُ». رواه أحمدُ، وابوداود، والترمذیُّ، والنسائیّ، والدارمیّ([4]).
540 ـ (4) سمرة بن جندب س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرکس روز جمعه (برای نماز جمعه) وضو بگیرد، وضو کافی میباشد و خوب است، و هرکس غسل کند، غسل بهتر و برتر است».
[این حدیث را احمد، ابوداود، ترمذی، نسائی و دارمی روایت کردهاند].
شرح: هرکس سنت پاک نبوی را مورد تحقیق و بررسی و کشف و مورد موشکافی قرار دهد، شمار زیادی از احادیث صحیح و حسن را مییابد که در هر مورد و در هر سطحی، مردمان را به رعایت نظافت و بهداشت و سلامتی و تندرستی، تشویق و ترغیب مینماید، خواه در ارتباط با نظافت خود انسان باشد یا نظافت منزل، و یا نظافت راه و معابر.
در رابطه با نظافت انسان، حدیث نبوی به غسل روز جمعه دستور داده است تا جایی که در بعضی احادیث (همچون حدیث ابوسعید خدری س) با لفظ واجب تعبیر شده است.
در حقیقت، اسلام برای زیبایی و آرایش اهمیت خاصی قائل است و آن را یک صفت و منش خدایی میداند. انسان بر حسب فطرت، به جانب زیبایی تمایل دارد و روانشناسان حب زیبایی را، از امیال عالیهی بشر شمردهاند.
اسلام نیز به دلیل اینکه یک مکتب فکری است، به زیبایی و آرامش ارج نهاده است و بسی جای تأسف و شگفتی است با اینکه اسلام نسبت به زیبا سازی، تمیزی، نظافت، خوشبویی و بهداشت تأکید فراوان دارد اما جوامع اسلامی کمال بیفرهنگی را از خود نشان میدهند.
سیمای یک جامعهی متمدن اسلامی، هنگامی ترسیم میشود که امت اسلامی اوامر و فرامین تابناک الهی، تعالیم و آموزههای دقیق و ژرف نبوی، احکام و دستورات تعالیبخش و سعادتآفرین شرعی، و حقایق و مفاهیم والای قرآنی را در تمام ابعاد و زوایای مختلف زندگی، نصبالعین و آویزهی گوش خویش قرار دهند و تأکید خدا و رسول ج را بر حفظ زیبایی، تمیزی، طهارت و پاکی، و رعایت بهداشت و نظافت به کار بندند.
اسلام در حالی که برای اعیاد مختلف از قبیل: عید قربان و عید فطر و روزهای مختلف مانند: روز قربان، روز ترویه و روز عرفه و برای ورود به مکانهای مختلف از قبیل: مسجدالحرام، روضهی مطهر پیامبراکرم ج و... غسل را مستحب کرد و برای حالاتی از قبیل: جنابت، حیض و نفاس، غسل را واجب نموده است و در عین حال در طول هفته یک روز را برای استحمام و آرایش به نام جمعه قرار داده است تا مؤمنان در آن روز با نظافت و زیبایی، در اجتماع سیاسی ـ عبادی جمعه حاضر شوند و در روز جمعه خود را بیارایند، غسل نمایند، خود را عطرآگین کنند، موی را شانه زنند، و تمیزترین لباسهای خود را بپوشند و خود را برای نماز جمعه آماده کنند. و در این روز، باوقار و سنگینی گام بردارند و به خطبهی امام جمعه گوش فرا دهند و دستهجمعی به نیایش خداوندپاک، قیام کنند و پروردگار را به خوبی عبادت و پرستش نمایند.
براستی که فرهنگ غنی و پربار اسلام، بسیار مترقی و پیشرفته است و اگر این آداب و سنتها مورد عمل قرار میگرفت، جامعهی اسلامی میتوانست دلپذیرترین جوامع باشد، و اگر مسلمانان، پیامبراکرم ج را به عنوان الگوی رفتاری خود انتخاب میکردند، جوامع اسلامی چقدر میتوانست دلانگیز و جذاب و مترقی و پیشرفته باشد.
جالب اینکه پیامبراکرم ج این سنتها وآداب را برای مردم فقیر و تهیدست و مفلس و درماندهای مثل مهاجرین، و اصحابی مستمند چون بلال، صهیب و... ش تشریع کردهاند که مشخص میکند که فقر و تهیدستی نباید مانع از رعایت بهداشت و آرایش و استفاده از عطر و غیره باشد.
خود پیامبر ج که در فقر میزیست، خرید عطر و نان را در یک ردیف قرار میداد، بنابراین فقر را نباید بهانهی بیاعتنایی به فرهنگ مترقیانهی اسلام نمائیم.
بسی جای تأسف است که بیگانگان در عمل به فرهنگ اسلامی از ما پیشی گرفتهاند و تا جایی پیش رفتهاند که عطر زن و مرد را جدا کرده و برای هر کدام از زنان و مردان عطر مخصوصی ساختهاند و امت اسلامی که خود بانیان این فرهنگ مترقی بودهاند آنان را برای این تمدن تحسین میکنند.
جالب است بدانیم که پیامبراکرم ج اولین کسی است که عطر را به زنانه و مردانه تقسیم کرده است، اما این امت اسلامی است که در اینجا (همانند بسیاری از موارد دیگر) چشم به دیار فرنگ دوخته است.
پروردگارا! تو را سپاس و آفرین میگوئیم که بهترین آداب و روشهای زندگی را به وسیلهی پیامبر ج و صحابه ش به ما آموختی. ما را قدردان آنان گردان و زندگیمان را به روش و منش آنان آرایش ده، و فکرمان را به علوم آنان، آرامش و کاممان را به آب حیاتشان سیراب و شرارهی محبتشان را به جانمان بیفکن، تا تلاش حضرت محمد ج پیامبر خاتم را سپاس داریم.
حال باید پرسید که: آیا بر اساس حدیث ابوسعید خدری و ابوهریره و ابنعمر ش غسل روز جمعه واجب است و یا بر اساس حدیث «سمرة بن جندب» [فبها و نعمت] و حدیث ابنعباس ـ ب ـ که درآینده [شماره 544] میآید، سنت مؤکده میباشد؟
امام نووی در شرح مسلم میگوید:
«علما و صاحبنظران اسلامی پیرامون حکم غسل روز جمعه با همدیگر اختلاف نظر دارند، گروهی از علما و پیشوایان سلف از برخی از صحابه ش وجوب غسل را روایت کردهاند، و اهل ظاهر هم با توجه به حدیث ابوسعید خدری س به وجوب غسل جمعه معتقد میباشند، اما جمهور علماء از سلف و خلف (از جمله امام ابوحنیفه، مالک و شافعی) و بیشتر علما و صاحبنظران اسلامی با توجه به احادیث و روایات صحیح دیگر، معتقدند که غسل روز جمعه واجب نیست، بلکه سنت مؤکده میباشد»([5]).
و در حقیقت، هرگاه سببی از اسباب نظافت از قبیل: چرک و عرق و امثال آن در بدن باشد، دستور غسل برای انسان مؤکد خواهد بود تا باعث اذیت و آزار کسانی که با او اختلاط و معاشرت دارند نشود.
در روایات (از جمله روایت ابنعباس ـ ب ـ که بعداً خواهد آمد) وارد شده است که مسلمانان در مدینهی منوره در طول هفته به آبکشی و کارهای روزمره مشغول بودند و چون جمعه فرا میرسید در مسجد برای نماز جمعه حاضر میشدند در حالیکه بوی بد زیر بغل و بدن آنها موجب اذیت و آزار مردم میشد، ازاینرو پیامبر ج دستور میداد تا غسل جمعه کنند و از اینجهت، غسل جمعه سنت مؤکده قرار گرفت.
و حضرت عایشه ـ ل ـ میگوید:
«مردم روزهای جمعه پشت سر هم از منازل خود و دهات اطراف مدینه با لباس و سر و صورت عرق کرده و غبارآلود به جمعه میآمدند و عرق از بدنشان جاری میشد، یکی از آنان به نزد پیامبر ج که در منزل من بود، آمد، پیامبر ج فرمود: کاش شما برای چنین روزی خود را تمیز مینمودید و غسل میکردید». [بخاری]
از اینرو از دیدگاه بیشتر علما، مراد از وجوبی که در حدیث ابوسعید س آمده است، وجوب اصطلاحی نیست، بلکه مقصود از آن، همان تأکید برای تمیزی و رعایت بهداشت و نظافت میباشد.
541 – (5) وعن أبی هریرةَ، قال: قال رسول الله ج: «مَنْ غَسَلَ مَیِّتاً فَلْیَغْتَسِلْ». رواه ابنُ ماجة. وزادَ أحمدُ والترمذیُّ وابوداود: «ومَنْ حمََلَه فَلْیَتَوَضَّأْ»([6]).
541 – (5) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرکس مردهای را بشوید، باید غسل کند.
[این حدیث را ابنماجه روایت کرده است].
در مسنداحمد و ترمذی و ابوداود این عبارت نیز افزوده شده است:
«هر کس جنازه مردهای را حمل کند، باید وضو بگیرد».
542 – (6) وعن عائشةَ، لا، أنَّ النَّبیَّ ج کانَ یَغتَسِلُ مِن أربَعٍ: من الجَِنابَةِ، ویومَ الجُمعَةِ، ومنَ الحِجامةِ، ومِنْ غُسلِ الـمیِّتِ. رواه ابوداود([7]).
542 – (6) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر اکرم ج از چهار چیز غسل میکرد: جنابت، روز جمعه، حجامت و از شستن و غسلدادن میت.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: اکثر علما و صاحبنظران اسلامی براین باورند که برای کسی که مردهای را میشوید، غسلکردن واجب نیست، بلکه مستحب است.
و علماء، حدیث «و من حمله فلیتوضأ» [هر کس جنازهی مردهای را حمل کند، باید وضو بگیرد] را اینگونه تشریح کردهاند: کسی که جنازهای را حمل میکند، باید از همان اول وضو گرفته و برای نماز جنازه آماده باشد.
و نیز علما معتقدند که غسل پس از حجامت واجب نیست، بلکه مستحب است، چرا که در روایتی از حضرت انس س آمده که:
«إنه ج احتجم وصلی ولم یتوضأ». یعنی: «پیامبر ج حجامت کرد و نماز خواند و وضو نگرفت».
و این حدیث میرساند که غسل برای حجامت لازم نیست، بلکه مستحب است که انسان پس از غسل میت، حمل جنازه و پس از حجامت غسل نماید.
«حجامت» بادکشکردن و خونگرفتن از بدن، با تیغزدن و مکیدن، به این طریق که قسمت کوچکی از پوست بدن را (بیشتر در پشت و میان دو شانه) با شاخ یا آلت شیشهای به شکل شاخ میمکند تا برآمدگی پیدا کند، بعد چند خراش با تیغ میدهند و آنگاه مقداری خون به وسیلهی مکیدن با شاخ خارج میکنند.
543 – (7) وعن قَیسِ بن عاصِم: أنَّه أسلَمَ، فَأمَرَهُ النبیُّ ج أنْ یَّغتَسِلَ بِماءٍ وسِدْرٍ. رواه الترمذیُّ، وابوداود، والنسائیّ([8]).
543 – (7) از قیس بن عاصم س روایت است که وی مسلمان شد، از اینرو پیامبراکرم ج بدو امر کرد تا با آب و سدر (کنار) غسل کند (و خوب خویشتن را بشوید).
[این حدیث را ترمذی، ابوداود و نسائی روایت کردهاند].
شرح: «سدر»: درخت کنار، شجرالنبق، درختی است گرمسیری که بسیار تناور میشود و بلندیاش تا 40 متر میرسد. میگویند تا 3000 سال عمر میکند، میوهاش کوچک و خوردنی و به اندازهی سنجد است و بعد از رسیدن، سرخ یا زردرنگ و شیرین میشود برگ آن را پس از خشککردن میسایند و در حمام، بدن خود را با آن شستشو میدهند. برای تمیزکردن پوست بدن و تقویت موها و جلوگیری از ریزش مو، نافع است. [فرهنگ عمید]
امام شافعی حکم غسل کافر را که مسلمان میشود، واجب نمیداند، بلکه قائل به استحباب آن است و امام ابوحنیفه نیز بر این باور است که اگر در حال کفر، غسل از جنابت نکرده و با جنابت مسلمان شد غسل بر او لازم است ولی اگر در حال کفر غسل از جنابت کرده و بعد مسلمان شده غسل دیگری بر او لازم نیست و حداقل چنین غسلی برایش مستحب است.
و امام احمد، مطلقاً غسل بر کافری که مسلمان شده است را واجب میداند، خواه در حال کفر از جنابت غسل نموده و یا غسل نکرده باشد.
544 – (8) عن عِکرمةَ، قال: إِنَّ ناساً منْ أهلِ العِراقِ جاؤُوا فقالوا: یا ابن عبَّاسٍ! أَتَرى الغُسلَ یومَ الجُمعةِ واجِباً؟ قال: لا؛ ولکنه أطْهَرُ وخیرٌ لمنِ اغتَسَلَ، ومنْ لم یَغتَسِلْ فلیسَ علیه بواجبٍ. وسَأُخْبِرُکُم کَیفَ بَدْءُ الغُسْلِ: کانَ النَّاسُ مَجْهُودِینَ یَلبَسُونَ الصُّوفَ، وَیَعمَلونَ على ظُهُورِهِم، وکانَ مَسْجِدُهم ضَیِّقاً مُقارِبَ السَّقفِ، إِنما هوَ عَرِیشٌ، فَخَرَجَ رسول الله ج فی یومٍ حارٍّ، وعَرِقَ النّاسُ فی ذلک الصُّوفِ، حتى ثارَتْ مِنهُمْ رِیاحٌ آذى بذلکَ بعضُهم بعضاً. فلمَّا وَجَدَ رسولُ الله ج تلکَ الرِّیاحَ، قال: «أیُّها الناسُ! إِذا کانَ هذا الیومُ؛ فاغتسلوا، ولْیَمُسَّ أحَدُکُم أفضَلَ ما یَجِدُ منْ دُهنه وطِیبِه». قال ابنُ عباسٍ: ثمَّ جاء اللَّهُ بالخَیرِ، ولبِسوا غیرَ الصُّوفِ، وکُفُّوا العَمَلَ، ووُسِّعَ مَسْجِدُهُم، وذَهَبَ بَعْضُ الَّذِی کانَ یُؤْذِی بَعضُهُم بَعضاً منَ العَرَقِ. رواه ابوداود([9]).
544 – (8) عکرمه (غلام آزاد شده و شاگرد ابنعباس ـ ل ـ) گوید: گروهی از مردمان عراق به نزد ابنعباس آمدند و گفتند: ای ابنعباس! به نظر شما غسل روز جمعه (برای نماز جمعه) واجب است یا خیر؟
ابنعباس ـ ب ـ در پاسخ گفت: خیر (واجب نیست) لیکن برای کسی که در روز جمعه غسل کند و خویشتن را خوب بشوید، طهارت و پاکیزگی و خیر و نیکی بسیاری وجود دارد و نیز هرکس در چنین روزی غسل نکند، گناهی متوجهی او نمیشود، چرا که بر او واجب نیست.
(سپس ابنعباس ـ ب ـ)گفت: عنقریب برایتان بیان خواهم کرد که چگونه غسل روز جمعه برای مردم تشریع شد (واقعه از این قرار است که در ابتدای اسلام) مردم خدمه و کارگر و زحمتکش بودند و خود، کار میکردند و لباسهای پشمی بسیار ضخیم و کلفت به تن میکردند و بر پشت خویش بار و وسائل، حمل مینمودند، از اینرو با لباس و سر و صورت عرق کرده و غبارآلود به نماز جمعه میآمدند).
و مسجد آنها (مسجد نبوی) نیز در آن روزگار بسیار کوچک و تنگ بود، و از سقفی بسیار پائین و کوتاه برخوردار بود (و بهتر بگویم) مسجد بسان خیمهای بود که از شاخههای درخت درست کنند (که از گرمای زیاد و انبوه جمعیت برخوردار بود).
در جمعهای بسیار گرم، پیامبراکرم ج در حالی از خانه به مسجد تشریف آورد که مردمان لباسهای ضخیم پشمین به تن کرده بودند و از شدت گرما، عرق از بدنشان بر روی آن لباسها جاری شده بود (در نتیجهی این هیئت و قیافهی غبارآلود و عرق کردهی آنها) بوی بد و نامطبوعی در مسجد پیچید که در اثر آن، برخی موجبات اذیت و آزار برخی دیگر را فراهم آوردند.
چون پیامبر ج آن تعفن و بوی بد را احساس کرد، فرمود: هان ای مردم! هرگاه روز جمعه فرا میرسد، بر هریک از شما لازم است که غسل کنید و از بهترین و برترین مواد معطر و خوشبویی که دارید استفاده نمائید.
ابنعباس ـ ب ـ گوید: پس از آن (روزگار سخت و طاقتفرسا) وقتی فضل و کرم خداوند Y شامل حال مسلمانان گردید و خداوند خیر (فتوحات و غنائم) را بدانها عنایت کرد و فقر و فاقه و تهیدستی و بینوایی از آنها دور شد و لباسهای ضخیم پشمی دیگر پوشیده نشد و محنت و مشقت مردم در کارهای روزمره نیز از میان رفت و مسجد (مسجدالنبی) نیز توسعه یافت، نتیجه آن است که آن بوی بد و نامطبوع که قبلاً فضای پاک مسجد را آلوده و متعفن میکرد (و باعث اذیت و آزار مسلمانان میشد) باقی نماند.
(به هر حال مقصود ابنعباس ـ ب ـ این است که غسل روز جمعه در ابتدای اسلام و به دلایل مذکور، بر مسلمانان لازم بود، اما وقتی که آن حالت باقی نماند، حکم وجوب غسل نیز تخفیف پیدا کرد. از اینرو در عصر کنونی ما نیز، بالخصوص در روستاها و دهات، مسلمانان سعی کنند تا با سر و صورت عرق کرده و با هیئت و قیافهی غبارآلوده، به جمعه نیایند، بلکه تلاش کنند تا در روز جمعه خود را بیارایند، غسل کنند، خود را عطرآگین کنند، موی را شانه زنند و تمیزترین لباسهای خود را بپوشند و با نظافت و زیبایی هر چه تمامتر در اجتماع سیاسیـ عبادی جمعه حاضر شوند و بدون اینکه موجبات اذیت و آزار مسلمانانی را فراهم آورند به خطبهی امام گوش کنند و به نیایش و ستایش خدا بپردازند و پروردگار را به خوبی عبادت و پرستش نمایند).
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
[1]- بخاری 2/356 ح 877، مسلم 2/579 ح (1/844)، ابوداود 2/242 ح 340، ترمذی 2/364 ح 492 و ترمذی با لفظ «إذا اتی أحدکم ...» حدیث را روایت کرده است.، نسایی 3/93 ح 1376، ابن ماجه 1/346 ح 1088، دارمی 1/433 ح 1536، مؤطا مالک 1/102 ح 5 از «کتاب الجمعة»، مسنداحمد 2/9.
[2]- بخاری 2/382 ح 895، مسلم 2/580 ح (5-846)، ابوداود 1/243 ح 341، نسایی 3/93 ح 1377، ابن ماجه 1/346 ح 1089، مؤطا مالک 1/102 ح 4 از «کتاب الجمعة»، دارمی 1/434 ح 1537، مسنداحمد 3/60.
[3]- بخاری 2/382 ح 897، مسلم 2/582 ح(9-849)، مسنداحمد 2/342.
[4]- مسنداحمد 5/16، ابوداود 1/251 ح 354، ترمذی 2/369 ح 497 و قال: حدیث حسن، نسایی 3/94 ح 1380، دارمی 1/434 ح 1540.
[5]- شرح مسلم ج 6 124.
[6]- ابن ماجه 1/470 ح 1463 ابن ماجه عبارت «من حمله فالیتوضأ» را نیز روایت کرده است، مسنداحمد 2/454، ترمذی 3/318 ح 993 و قال: حدیث حسن، ابوداود 3/511 ح 3161.
[7]- ابوداود 1/248 ح 248، مسنداحمد 6/152.
[8]- ترمذی 2/502 ح 605 و قال: حدیث حسن، ابوداود 1/251 ح 355، نسایی 1/109 ح 188، مسنداحمد 5/61.
[9]- ابوداود 1/251 ح 353.