اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

پیرامون تأخیر اذان


فصل اول

680 ـ (1) عن ابنِ عمرَ، قال: قال رسولُ اللَّهِ: «إنَّ بلالاً یُنادِی بلَیلٍ، فَکُلُوا واشرَبُوا حتى یُنادِیَ ابنُ أُمِّ مَکتومٍ»، قال: وکانَ ابنُ مکتومٍ رجلاً أعمى، لا یُنادِی حتى یُقالَ له: أصْبَحْتَ أصبحتَ. متفق علیه([1]).

680- (1) ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: براستی بلال، شب اذان می‌گوید (تا کسی که مشغول تهجد بوده، دیگر نماز نخواند، و کسی که خواب است بیدار شود، و یا در ماه رمضان اذان می‌گفت تا مردم برای سحری حرکت کنند) پس شما (که می‌خواهید روزه بگیرید، می‌توانید، برای سحری) بخورید و بیاشامید تا وقتی که ابن ام مکتوم س (برای صبح) اذان گوید.

ابن عمر ـ ب ـ گوید: ابن ام مکتوم س مردی نابینا بود که برای صبح اذان نمی‌داد تا آنکه به او گفته می‌شد: صبح است، صبح است.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: دوبار اذان گفتن به این سبب است که وقت فجر، به خودی خود هنگام خواب است و مردم به خواب رفته‌اند، ضرورت دارد که قبل از وقت، بیدار گردند تا روزه‌داران به سحری‌خوردن بپردازند و خفتگان بیدار گردند و خود را برای نماز آماده سازند. بر خلاف سایر نمازها که مردم در آن اوقات بیدار هستند و قبل از وقت نماز، کسی اذان نمی‌گوید جز آنکه مؤذنی که بر حسب عادت خود، قبل از اذان صبح، اذان می‌گوید و مردم شهر و روستا، صدای او را می‌شناسند وکسی با اذان او دچار شبهه وگمراهی نخواهد شد، و همراه این مؤذن، مؤذن دیگر، اذان را درست در وقت نماز می‌گوید، همانطور که بلال وابن ام مکتوم ـ ب ـ اینگونه عمل می‌کردند وقتی مردم اذان بلال س را می‌شنیدند، می‌دانستند که اذان بلال س قبل از وقت، برای بیدارساختن مردم و سحری‌خوردن روزه‌داران است، و هنگامی که اذان ابن ام مکتوم س را می‌شنیدند، می‌دانستند که وقت فجر صادق فرارسیده است و زمان ادای سنت فجر و نماز فرض فرارسیده است.

و در حقیقت اصل در اذان، اعلام وقت نماز است، از این‌رو، باید وقت نماز فرا رسد، آن وقت مؤذن، اذان بگوید، بنابراین، گفتن اذان قبل از فرارسیدن زمان آن، جایز نیست و مُخلّ اعلام به دخول نماز که از اهداف و مقصود آن است، خواهد بود، مگر در نماز صبح که اذان قبل از وقت جایز است، همانطور که بلال، (مؤذن رسول‌خدا ج) چنین می‌کرد. و همین مذهب امام شافعی و شاگرد ارشد امام ابوحنیفه، «ابویوسف» است.

و از این حدیث معلوم می‌شود که برای پیامبر ج دو اذان‌گو بود که یکی (بلال س پیش از طلوع فجر صادق، برای بیدارکردن مردم از خواب و یا خوردن سحری و یا تهجد، اذان می‌داد، و دیگری (ابن ام مکتوم س) پس از طلوع فجر صادق، برای نماز صبح اذان می‌گفت، و غالباً این برنامه‌ی پیامبر ج در ماه رمضان بود که بلال س برای سحری وابن ام مکتوم س برای نماز صبح اذان می‌گفتند.

681 ـ (2) وعن سَمُرَةُ بنِ جُندُب، قال: قال رسولُ الله ج: «لا یَمْنَعَنَّکم مِنْ سُحُورِکم أذانُ بِلالٍ، ولا الفَجْرُ المُستَطِیلُ؛ ولکن الفَجرُ المُستَطِیرُ فی الأُفُق». رواه مسلم. ولفظُه للترمذیِّ([2]).

681- (2) سمرة بن جندب س گوید: پیامبر س فرمود: اذان بلال شما را از خوردن سحری باز ندارد (چرا که او اذان می‌گوید تا کسی که مشغول تهجد بوده، دیگر نماز نخواند و کسی که خواب است، بیدار شود، و کسی که می‌خواهد سحری کند، این کار را بکند) و نیز شما را از خوردن سحری باز ندارد صبح دراز، که به طور عمودی در آسمان پیدا می‌شود (که آن را به دم روباه تشبیه کرده‌اند، این همان صبح کاذب و دروغگو است). اما (کمی بعد از آن سفیدی شفّافی به طور افقی و در امتداد افق نمایان می‌شود که همچون رشته نخ سپیدی است که در کنار رشته‌ی سیاه شب کشیده شده است و چنین صبحی که) به طور افقی و در امتداد افق پیدا می‌شود مانع خوردن سحری است (و این همان صبح صادق است که آغاز روزه و ابتدای وقت نماز صبح است و هیچ شباهتی با صبح کاذب ندارد).

[این حدیث را مسلم روایت کرده و لفظ آن از ترمذی است].

شرح: در پایان شب، نخست یک سفیدی بسیار کم‌رنگ و فریبنده به طور عمودی در آسمان پیدا می‌شود که آن را به دم روباه تشبیه کرده‌اند، این همان صبح کاذب و دروغگو است که نه مانع سحری خوردن می‌شود و نه با ظاهرشدن آن، وقت نماز صبح داخل می‌شود.

اما کمی بعد از آن سفیدی شفافی به طور افقی و در امتداد افق نمایان می‌شود که همچون رشته نخ سپیدی است که در کنار رشته‌ی سیاه شب کشیده شده است، این همان صبح صادق است که آغاز روزه و ابتدای وقت نماز صبح است و هیچ شباهتی با صبح کاذب ندارد.

682 ـ (3) وعن مالکِ بن الحُوَیْرِث، قال: أتَیتُ النَّبیَّ ج أنا وابنُ عمٍّ لی، فقال: «إذا سافَرتُما فأذِّنا وأقِیما، ولْیَؤُمَّکُما أکبَرُکُما». رواه البخاریُّ([3]).

682- (3) مالک بن حویرث س گوید: همراه با پسرعمویم، نزد رسول‌خدا ج آمدیم، ایشان خطاب به ما فرمودند: هنگامی که به سفر می‌روید (و وقت نماز فرارسید) اذان و اقامه گویید، وآنکه از شما به لحاظ سن از دیگری بزرگتر است، شما را امامت دهد.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

683 ـ (4) وعنه، قال: قال لنا رسولُ الله ج: «صَلُّوا کما رأَیتُمُونی أُصَلّی، وإذا حَضَرَتِ الصَّلاةُ؛ فلْیُؤَذِّنْ لکم أحَدُکم، ثمَّ لَیَؤُمَّکُم أکبرُکم». متفقٌ علیه([4]).

683- (4) مالک بن حویرث س گوید: (با گروهی از قوم خود، نزد پیامبر ج آمدم و به منظور یادگیری مفاهیم دین و حقائق اسلامی و تعالیم وآموزه‌های نبوی و دستورات و فرامین تعالی‌بخش و سعادت‌آفرین الهی، در حدود بیست روز در خدمت پیامبر ج ماندیم). پیامبر ج خطاب به ما فرمود: با همان کیفیت وکمّیتی که دیدید من نماز می‌خوانم، شما نیز بخوانید، و هنگامی که وقت نماز فرارسید، یکی از شما اذان بگوید و سپس بزرگترین شما، امامت کند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «لیؤمّکم أکبرکم»: اصل مسئله‌ی شرعی این است که هرکس از لحاظ دینی و علمی از دیگران برتر است او باید مقتدا و پیشنماز شود، ولی چون «مالک بن حویرث» و پسر عمویش از نظر دینی واخلاقی وآگاهی از مسائل دینی با همدیگر برابر بودند، و در این زمینه هیچ فضیلت و برتری بر یکدیگر نداشتند، پیامبر ج فرمود: هرکس از شما که به لحاظ سن و سال بزرگتر است امام شود.

684 ـ (5) وعن أبی هریرةَ، قال: إنَّ رسولَ الله ج حین قَفَلَ منْ غَزْوَةِ خَیبرَ، سارَ لیلةً، حتى إذا أدْرکهُ الکَرَى عَرَّسَ، وقال لبِلالٍ: «إکْلَأ لنا اللَّیلَ. فَصَلَّى بلالٌ ما قُدِّرَ له، ونامَ رسولُ اللَّهِ وأصحابُه. فلمَّا تقارَبَ الفجرُ، إستَنَدَ بلالٌ إلى راحِلَِتِه مُوَجِّهَ الفجرِ، فَغَلَبَتْ بلالاً عَیناهُ، وهو مُستَنِدٌ إلى راحلتِه، فلم یَستَیقِظْ رسولُ الله ج، ولا بلالٌ، ولا أحدٌ من أصحابِه حتى ضَرَبَتْهُمُ الشَّمسُ، فکانَ رسولُ اللَّهِ أوَّلَهُم إستَیقاظاً، فَفَزِعَ رسولُ اللَّهِ، فقالَ: «أیْ بِلال!» فقال بلالٌ: أخذَ بنفسی الذی أخَذَ بِنَفسِکَ. قال: «إقْتادوا». فاقتادُوا رواحِلَهم شیئاً، ثمَّ تَوَضَّأَ رسولُ اللَّهِ، وأمرَ بلالاً فأقامَ الصَّلاةَ، فصلَّى بهِمُ الصُّبحَ. فلمَّا قَضَى الصَّلاةَ، قالَ: «مَنْ نَسِیَ الصَّلاةَ، فَلْیُصَلِّها إذا ذکَرَها؛ فإنَّ اللَّهَ تعالى قالَ: { وأَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری }». رواه مسلم([5]).

684- (5) ابوهریره س گوید: رسول‌خدا ج در راه بازگشت از «خیبر» پاسی از شب را راه پیمود، تا هنگامی که خواب بر او (و صحابه ش) غلبه کرد، در این هنگام در ساعات آخر شب در جایی جهت استراحت و خواب، شتران را متوقف ساخت و به بلال س فرمود: هوای امشب ما را داشته باش و برای ما نگهبانی بده.

بلال س نیز، بیدار ماند و به اندازه‌ی توان و قدرتش نماز خواند، و پیامبر ج و یارانش خوابیدند. سپس چون طلوع فجر صادق نزدیک شد، بلال س رو به افق، تکیه بر ناقه‌اش زد و مراقب اوضاع بود که خواب بر دیدگانش غلبه کرد و او در حالی که به جهاز شتر و به بار و بنه‌ی‌ِ خود تکیه داشت، به خواب فرو رفت و در نتیجه، هیچ کس، نه پیامبر ج و نه بلال س و نه هیچ یک از یاران ایشان برای نماز صبح بیدار نشدند و همه به خواب رفتند، تا وقتی که آفتاب بالا آمده بود و روی آنان افتاد، آن‌گاه نخستین کسی که در این لحظه بیدار شد، رسول‌خدا ج بود که (چون دید آفتاب بالا آمده و نماز صبح قضا شده) با نگرانی و پریشانی، بلال س را صدا زد و فرمود: ای بلال! (مگر قرار نبود که مراقب اوضاع باشی و ما را برای نماز صبح بیدار کنی)؟ بلال س در پاسخ گفت: آنچه بر تو غلبه کرده بود، بر من نیز غلبه کرد.

پس از آن پیامبر ج دستور داد تا شتران را اندکی پیش ببرند و از آن منطقه خارج بشوند، صحابه ش نیز بر اساس فرمان رسول‌خدا ج شتران خویش را اندکی پیش بردند و مکانی دیگر برگزیدند. وآن‌گاه رسول‌خدا ج وضو گرفت و به بلال س برای اقامه و اذان فرمان داد و بلال س اقامه و اذان نماز را گفت وآن حضرت ج نماز صبح را برای آنان به جای آورد.

رسول‌خدا ج در پی به جای‌آوردن آن نماز قضاء، فرمود: هرکس نمازی را فراموش کند، پس هر گاه آن را به یاد آورد، آن را ادا کند که خداوند می‌فرماید: «و نماز را بخوان تا همیشه به یاد من باشی»([6]).

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «قَفل»: از جنگ یا سفر برگشت. «سار لیلة»: مقداری از شب را راه پیمود. «الکَری»: چرت و خواب. «عَرَّس»: مسافر در ساعات آخر شب برای استراحت فرود آمد. «اکلأ»: از ماده‌ی «کلأ»: به معنای رعایت و حمایت و حراست. یعنی امشب هوای ما را داشته باش و ما را نگهبانی بده. «اقتادوا»: شتران را اندکی به پیش برید وآنها را رو به جلو بکشید.

هر انسان ممکن است در زندگی خود با عذرهایی در انجام تکالیف و وظایف، روبرو شود و پیامبر ج از آنجا که یک انسان است، آنچه بر هر انسانی عارض می‌شود، امکان عارض‌شدن بر او را نیز دارد، وآنچه هر انسانی را برای انجام تکالیف دینی و وظایف شرعی خود با مشکل روبرو می‌سازد، ممکن است، او را نیز، با مشکل، روبرو کند.

بنا به این روایت، هر چند نگهبان آن حضرت ج، ایستاده و بیدار و مؤظف بود تا آن حضرت ج را (هنگامی که مردم به خواب سنگین فرو رفته‌اند و او نیز به خواب رفته است)، بیدار کند، اما خداوند، خواب را بر دیدگان نگهبان، چیره ساخت و وی هنگامی بیدار شد که آفتاب بالا آمده بود، و با آن که دیدگان پیامبران بخواب می‌رود، اما دل‌هایشان بیدار می‌ماند و نمی‌خوابد و در طی غزوه‌ی خیبر هر چند قلب رسول‌خدا ج بیدار بود، اما دیدگان او به خواب رفت تا این که خداوند، انسان بودن پیامبر ج را به مردمان نشان دهد و کار او بتواند الگویی باشد برای مردم در جبران اعمالی که قضا شده است، چه او الگویی شایسته برای مؤمنان است و اوست که می‌فرماید:

 «آن سان که می‌بینید من نماز می‌گزارم، نماز بگزارید».

 بنابراین او باید برای مردم بیان کند که چگونه در حال اداء و در حال قضا، نماز خود را به جای آورند.

و در حقیقت پیامبران الهی، هیچ گاه به سبب غفلت، در نماز و عبادت در سهو و اشتباه واقع نمی‌شوند، بلکه از جانب خداوند متعال در سهو انداخته می‌شوند تا امت از مسائل سهو اطلاع یابند، اگر به رسول‌خدا ج این سهو پیش نمی‌آمد، امّت اسلامی از کجا می‌دانست که نماز فوت شده، باید دوباره قضاء شود؟ واگر وی بر دو و یا بر سه رکعت ظهر یا عصر به سبب فراموشی سلام نمی‌داد (چنانچه در حدیث ذوالیدین آمده است) امّت اسلامی از کجا مسائل سجده‌ی سهو را می‌آموخت، و اگر به حضرت آدم÷ سهو و نسیان، پیش نمی‌آمد، روش توبه و استغفار از کجا معلوم می‌شد و...؟

در حقیقت سهو و نسیان پیامبران نیز، وسیله‌ای جهت تشریح و تبیین احکام الهی است. از حدیث بالا، دو نکته را می‌توان استفاده کرد:

الف) هرگاه نمازی به سبب فراموشی یا خواب قضاء شود، به جای‌آوردن قضایی آن واجب است. البته در صورت ترک نماز بدون عذر، نیز قضای آن همراه با توبه لازم و ضروری است، چرا که خداوند، بخشنده‌ی آن کسی است که توبه کند و به سوی خدا برگردد و در مقام جبران گذشته برآید، خداوند می‌فرماید:

﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ وَأَصۡلَحُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ٨٩ [آل عمران: 89].

 «مگر کسانی که بعد از گناه، توبه کنند و به اصلاح بپردازند (یعنی به سوی خدا برگردند و در مقام جبران گذشته برآیند که توبه‌ی آنان پذیرفتنی است). زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است».

ب) نماز قضاء را همان گونه که می‌توان به صورت فرادی وتنهایی به جای آورد، به صورت جماعت نیز می‌توان انجام داد (البته با رعایت شرایط و ضوابطی که فقهاء در کتب فقه بیان نموده‌اند). و بی‌تردید انجام آن به صورت جماعت بهتر است، چرا که نماز جماعت، هر رکعت آن بیست و هفت درجه بیشتر از فرادی، ثواب و پاداش دارد.

685 ـ (6) وعن أبی قَتادةَ، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ: «إذا أُقِیمَتِ الصَّلاةُ فلا تقوموا حتى تَرَونی قدْ خَرَجْتُ». متفق علیه([7]).

685- (6) ابوقتاده س گوید: پیامبر ج فرمود: هنگامی که نماز برگزار گردید و اقامه‌ی نماز گفته شد، تا وقتی که مرا ندیده‌اید که از منزل خود به سوی شما بیرون آمده‌ام، از جای خود برای برگزاری نماز برنخیزید.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده است].

شرح: گاهی اوقات اتفاق می‌افتاد که لحظاتی قبل از اینکه رسول‌خدا ج از حجره‌ی خویش به سوی مسجد تشریف بیاورد، مردم از جای بر می‌خاستند و برای برگزاری نماز، منتظر می‌ایستادند، پیامبر ج آنان را از این عمل نهی کرد و فرمود:

 «تا وقتی که به مسجد نیامده‌ام و مرا ندیدید که از منزل به سوی شما بیرون می‌آیم، از جای خود برای برگزاری نماز برنخیزید».

و علّت این نهی می‌تواند دو چیز باشد:

یکی اینکه: پیامبر ج از فرط حیاء و شرم و تواضع و فروتنی نمی‌خواست که بندگان خدا در جلوی ایشان همانند بیگانگان و گردنکشان صف بسته، در انتظار ایشان بایستند.

و دوم اینکه: ممکن بود ایستادن و منتظرماندن، باعث چالش و دغدغه و اذیت وآزار، برای مردم شود، چرا که برخی اوقات ممکن بود به دلایلی آن حضرت ج تأخیر کند و یا کاری برایشان، پیش آید و ایستادن و منتظرماندن مردم، باعث اذیت و آزار آنها شود، و چون پیامبر ج از سختگیری و عُسر و حرج متنفر بود و به آسان‌گیری و سهولت و رفع عُسر و حرج تمایل داشت، از این‌جهت، دوست نداشت که مردم در چالش و دغدغه قرار گیرند و موجبات آزار و اذیت آنها فراهم شود، از این جهت، آنها را از این کار منع فرمود.

686 ـ (7) وعن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولِ اللَّهِ ج: «إذا أُقِیمَتِ الصَّلاةُ، فلا تَأتُوها تَسْعَونَ، وَأتُوها تمشونَ وعلَیکُم السَّکِینَةُ. فما أدْرَکتمُ فَصَلُّوا، وما فاتکم فأَتِمُّوا». متفق علیه. وفی روایةٍ لمسلم: «فإن أحدَکم إذا کانَ یعمِدُ إلى الصَّلاةِ فهُو فی صلاة»([8]).

686- (7) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه نماز برگزار شد (و اقامه‌ی نماز را شنیدید) با عجله و شتاب و با حالت دویدن به سوی نماز نروید، بلکه به هنگام رفتن، آرامش و وقار را حفظ کنید و شتاب نکنید و با متانت و بزرگواری به سوی آن بیائید. به هر مقداری از نماز رسیدید، آن را بخوانید و هر قدر را که از دست دادید (بعد از سلام‌دادن امام) آن را کامل کنید.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

و در روایتی از مسلم آمده است: «براستی هرگاه یکی از شما آهنگ نماز کرد و به سوی آن رفت (از وقتی که آهنگ نماز کرده تا وقتی که نماز برگزار می‌شود) ثواب و پاداش نماز برایش حساب می‌شود (یعنی: خداوند، ثواب و پاداش نماز را در فاصله‌ای که قصد نماز کرد تا وقتی که نماز برگزار می‌شود، بدو می‌دهد).


وهذ البابُ خالٍ عن الفصل الثانی

 [این باب «فصل دوّم» ندارد].


فصل سوم

687 ـ (8) عن زیدِ بن أسْلمَ، قال: عَرَّسَ رسولُ اللَّهِ لیلةً بطریقِ مکةَ، ووَکَّلَ بِلالاً أنْ یُوقِظَهم لِلصَّلاةِ، فرَقَدَ بلالٌ ورَقَدُوا حَتَّى إستَیقَظُوا وقد طلعَتْ علیهِم الشَّمسُ، فاستَیقَظَ القومُ، وقدْ فزِعوا، فأمرَهمْ رسولُ اللَّهِ أنْ یَرکَبُوا حتى یخرُجوا منْ ذلکَ الوادی، وقالَ: «إنَّ هذا وادٍ بِه شیطانٌ». فَرَکِبوا حتى خرجُوا منْ ذلکَ الوادی، ثمَّ أمَرَهُمْ رسولُ اللَّهِ أن ینزِلوا، وأنْ یَتَوَضَّؤوا، وأمر بلالاً أنْ یُنادِیَ لِلصَّلاةِ ـ أو یُقِیمَ ـ، فصلَّى رسولُ الله ج بالنَّاسِ، ثمَّ انصرفَ وقدْ رأى ِمنْ فزَعِهم، فقالَ: «یا أیُّها النَّاسُ! إنَّ اللَّهَ قبضَ أرواحَنا، ولو شاءَ لَرَدَّها إلینا فی حینٍ غیرِ هذا؛ فإذا رَقَدَ أحدُکُم عن الصلاةِ أو نَسِیَها، ثمَّ فَزِعَ إلیها، فَلْیُصَلِّها کما کانَ یُصَلِّیها فی وقتِها»، ثمَّ إلتَفَتَ رسولُ اللَّهِ إلى أبی بکر الصدِّیقِ، فقالَ: «إنَّ الشَّیطانَ أتى بلالً وهُو قائِمٌ یُصَلِّی فأضْجَعَه، ثمَّ لم یزَلْ یُهْدِئُه کما یُهدَأُ الصبیُّ حتى نامَ». ثمَّ دعا رسولُ الله ج بلالاً، فأخبَرَ بلالٌ رسولَ اللَّهِ مثلَ الذی أخبرَ رسولُ اللَّهِ أبابکرٍ، فقال أبوبکرٍ: أشهدُ أنَّکَ رسولُ اللَّهِ. رواه مالکٌ مُرسَلاً([9]).

687- (8) زیدبن اسلم س گوید: شبی رسول‌خدا ج در راه مکه، در اواخر ساعات شب، و در نزدیکی‌های صبح، جهت استراحت و خواب توقف کرد و مسئولیت بیدارکردن برای نماز صبح را به بلال س واگذار کرد و به عهده‌ی او گذاشت. (بلال س تکیه به جهاز شتر و به بار و بنه خود داشت و مراقب اوضاع بود که خواب بر دیدگانش غلبه کرد، و در نتیجه) همه‌ی آنها اعم از پیامبر ج و صحابه ش و شخص بلال س به خواب رفتند و هیچ کس برای نماز صبح بیدار نشد تا وقتی که آفتاب روی آنان افتاد. صحابه ش (چون دیدند که نماز صبح قضاء شده) با نگرانی و پریشانی از خواب بلند شدند.

رسول‌خدا ج بدانها فرمان داد تا بر مرکب‌های خویش سوار شده و از آن منطقه خارج شوند و فرمود: در این منطقه، شیطان وجود دارد.

بدین ترتیب، صحابه ش، سواری‌های خویش را سوار شده تا اینکه از آن منطقه بیرون رفتند. سپس رسول‌خدا ج بدانها دستور داد تا از سواری‌های خود فرود آیند و وضو گیرند. و به بلال س فرمان داد تا برای نماز، اذان ـ یا اقامه ـ گوید، آن‌گاه رسول‌خدا ج نماز صبح را برای آنان به جای آورد. چون پیامبر ج از نماز فارغ شد، احساس کرد که صحابه ش هنوز (به خاطر از دست‌دادن نماز صبح) نگران و پریشان‌اند، از این‌رو، به جهت دورکردن پریشانی آنها، فرمود: هان ای مردم! براستی خداوند ارواح ما را در وقت خواب، قبض کرد و برگرفت، و اگر می‌خواست، ارواح ما را در سر آمد معینی غیر از این وقت، به تن باز می‌گرداند.

پس هرگاه یکی از شما به خواب برود و نمازش را نخواند و یا نمازی را فراموش کرد، سپس به یادش آمد، آن را به صورت معمولی و به تمام وکمال و همانگونه که در وقتش ادا می‌کرد، بخواند.

پس از آن پیامبر ج به ابوبکر صدیق س وانگریست و بدو متوجه شد و فرمود: بی‌گمان شیطان در حالی پیش بلال آمد که وی مشغول خواندن نماز بود، سپس شیطان وی را بر پهلو بر روی زمین خوابانید، آن‌گاه پیوسته به آرام‌کردن و ساکن گردانیدن بلال همّت گماشت و آنقدر بسان به خواب‌کردن بچه‌ها، بلال را به آرامی تکان داد و آهسته بر پهلویش زد و دست مالید، تا خواب بر دیدگان بلال غلبه کرد و به خواب فرو رفت.

 پس از این، پیامبر ج بلال س را به حضورش فراخواند و حقیقت حال را از او جویا شد، بلال س نیز بسان آنچه پیامبر ج به ابوبکر صدیق س خبر داده بود، برای آن حضرت ج بازگو نمود.

در اینجا بود که ابوبکر صدیق س گفت: از روی صداقت و اخلاص واعتقاد و عمل، گواهی بر این حقیقت می‌دهم که شما پیامبر و فرستاده خدائید.

[این حدیث را مالک به طور مرسل روایت کرده است].

«رَقد»: خوابید. «فزعهم»: ترس و دهشت و نگرانی و پریشانی آنها. «فاضجعه»: بلال را بر پهلو خوابانید. «یُهدئه»: بلال را به سان بچه‌های کوچک به آرامی تکان داد وآهسته بر پهلویش زد تا بخوابد.

688 ـ (9) وعن ابنِ عمرَ ب، قال: قالَ رسولُ الله ج: «خَصلَتانِ مُعَلَّقَتانِ فی أعْناقِ المُؤَذِّنینَ لِلمُسلِمِینَ: صِیامُهُمْ وصلاتُهُمْ». رواه ابنُ ماجة([10]).

688- (9) ابن عمرـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: دو خصلت و ویژگی است که در گردن‌های اذان‌گویان نسبت به سائر مسلمانان آویزان است (و آنها مؤظف و مسئول‌اند تا آن دو چیز را که در عهده و حیطه‌ی مسؤلیت آنها گذاشته شده، رعایت کنند و احتیاط کامل را در انجام آنها به کار گیرند): یکی روزه و دیگری نماز مسلمانان (پس بر اذان‌گویان لازم و ضروری است که در اذان‌گفتن، منافع شخصی، اغراض فردی، امیال نفسی، خواهشات حیوانی و وسوسه‌های شیطانی را کنار بگذارند و بدون هرگونه مصلحت و سازشی، در وقت معین اذان گویند، و مردمان را به سوی عبادت و پرستش خدای متعال فراخوانند. و نباید در اذان‌گفتن از خویشتن سهل‌انگاری نشان بدهند و وقت و بی‌وقت، چه قبل از دخول وقت و چه بعد از آن، اذان گویند، و نسبت به این قضیه، از آنها کوتاهی و تقصیر سر بزند، چرا که صحّت و درستی روزه و نماز تمام مسلمانان، به اذان آنها بر می‌گردد و یک اشتباه از آنها می‌تواند، در روزه و نماز مسلمانان خلل ایجاد کند. و در حقیقت این بزرگ‌ترین خیانتی است که می‌توان در حق مسلمانان کرد).

[این حدیث را ابن‌ماجه روایت کرده است].


 



[1]- بخاری 2/99 ح 617، مسلم 2/868 ح (36-1092*، نسایی 2/10 ح 637، مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/74 ح 15، مسنداحمد 2/62.

[2]- مسلم به همین معنی روایت کرده است:2/770ح (43-1094)، ابوداود نیز به همین معنی رولیت نموده است:2/759 ح 2346، ترمذی 3/86ح 706 و لفظ حدیث نیز از ترمذی است.

[3]- بخاری 2/110 ح 628، مسلم1/ 465 ح (292- 674)، ترمذی 1/399 ح 205، ابوداود 1/395 ح 589، نسایی 2/9 ح 636، ابن ماجه 1/313 ح 979، مسنداحمد 5/53.

[4]- بخاری 2/111 ح 631، دارمی 1/318 ح 1253، احمد بن حنبل نیز این روایت را با تقدیم و تأخیر در مسند 5/53 نقل کرده است.

[5]- مسلم 1/471 ح (309- 680)، نسایی نیز آخر این حدیث را نقل کرده است: 1/295 ح 618، ابن ماجه 1/227 ح 697.

[6]- ­﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِکۡرِیٓ [طه/14].

[7]- بخاری 2/119 ح 637 و بخاری عبارت «و قد خرجت» را ذکر نکرده است .، مسلم 1/422 ح «156 -604)، ابوداود 1/368 ح 539، ترمذی نیز این حدیث را بصورت تعلیقی در سننش: 2/395 پس از حدیث شماره 517 نقل کرده است.، نسایی 2/81ح 790، دارمی 1/322 ح 1261، مسنداحمد 5/296.

[8]- بخاری 2/390 ح 908، مسلم 1/420 ح (151-602)، ابوداود 1/384 ح 572، ترمذی 2/148 ح 327، نسایی 2/114 ح 861، ابن ماجه 1/255 ح 775، مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/68 ح 4، مسنداحمد 2/237.

[9]- امام مالک این حدیث را به صورت مرسل در مؤطا کتاب وقوت الصلاة 1/14 ح 26 نقل کرده است.

[10]- ابن ماجه 1/236 ح 712.

درباره فضیلت اذان و اجابت آن


فصل اول

654 ـ (1) عن معاویةَ، قال: سمعتُ رسولَ اللَّهِ ج یقولُ: «المُؤَذِّنُونَ أطْوَلُ النّاسِ أعناقاً یومَ القیامةِ». رواه مسلم([1]).

654 ـ (1) ــ معاویه س گوید: از رسول‌خدا ج شنیدم که فرمود: اذان‌گویانِ (آگاه و با اخلاص که از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، مردم را به سوی نماز فرا می‌خوانند) در روز رستاخیز، از همه‌ی مردم گردنی برافراشته‌تر دارند و از دیگران به اندازه‌ی یک سر و گردن بلندترند.(یعنی آنها سربلندترین و گردن‌فرازترین مردمان در روز قیامت خواهند بود).

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: در حقیقت این بلندی و سرافرازی، همان بلندی مقام رهبری و دعوت‌کردن دیگران به سوی خدا و به سوی عبادت و نیایشی همچون نماز است. چرا که اذان از نام «الله» شروع می‌شود و با نام «الله» پایان می‌پذیرد، جمله‌های موزون، عبارات کوتاه، محتویات روشن و مضمون سازنده و آگاه کننده است.

در حقیقت چه شعاری از این رساتر که با نام خدای بزرگ آغاز می‌گردد و با اعلام وحدانیت و یگانگی آفریدگار جهان، و گواهی به رسالت پیامبر او، اوج می‌گیرد و با دعوت به رستگاری، فلاح، نماز و یاد خدا پایان می‌پذیرد.

پس جا دارد چنین شعاری، منادیانش را در روز قیامت، از همه سربلندتر و گردن‌فرازتر قرار دهد.

655 – (2) وعن أبی هریرةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «إذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ، أدْبَرَ الشَّیطانُ له ضُراطٌ حتى لا یَسمَعَ التَّأذِینَ، فإذا قُضِیَ النّداءُ أقبَلَ، حتى إذا ثُوِّبَ بالصَّلاةِ أدْبَرَ، حتى یخطِرَ بین المرءِ ونفسِه، یقول: أُذکُرْ کذا، أُذکُرْ کذا، لِما لمْ یَکُنْ یَذکُرُ، حتى یَظَلَّ الرَّجُلُ لا یَدری: کم صلّى؟». متفق علیه([2]).

655 – (2) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: وقتی برای نماز (با صدای بلند و رسا) اذان گفته می‌شود، شیطان پشت می‌گرداند و می‌گریزد (و به صورت توهین و استهزاء و تمسخر و ریشخند) سر و صدایی با دهان از خود در می‌آورد تا صدای اذان را نشنود.

 و چون گفتن اذان تمام شود، برمی‌گردد (و مشغول شیطنت و وسوسه‌کردن می‌شود) و همین‌که اقامه‌ی نماز، گفته شود، مجدداً فرار را بر قرار ترجیح می‌دهد و پشت می‌کند و می‌گریزد. و هنگامی که اقامه تمام شد برمی‌گردد (و دوباره به شیطنت و وسوسه‌گری و انحراف و گمراهی نماز‌گزاران می‌پردازد) و میان انسان (نمازگزار) و نفس او، وسوسه ایجاد می‌کند و بدو می‌گوید: فلان موضوع را به یاد آور، و فلان مسئله را به خاطر بیاور ـ از چیزهایی که قبلاً در یاد و فکر او نبوده است ـ و به اندازه‌ای فرد نمازگزار را وسوسه می‌کند و وی را در حالتی قرار می‌دهد که نمی‌داند چند رکعت نماز خوانده است.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

 شرح: «ضراط»: شارحین، این واژه را به دو گونه ترجمه کرده‌اند:

1-  شیطان برای اینکه صدای اذان را نشنود و به خاطر توهین و اسائه‌ی ادب به اذان، با دهانش سر و صدا و هیاهو به راه می‌اندازد.

2-  شیطان برای اینکه صدای اذان را نشنود و به خاطر توهین و تمسخر و استهزاء و ریشخند به اذان، پشت می‌کند و می‌گریزد و با مقعدش باد در می‌آورد، چرا که عرب‌ها به باد در‌آوردن از مقعد، «ضُراط» می‌گویند.

به هر حال در حقیقت این یک روش قدیمی برای مبارزه در برابر نفوذ حق است، که امروز نیز پیروان شیطان و شیطان‌صفتان به صورت گسترده‌تر و خطرناک‌تری ادامه می‌دهند که برای انحراف ساختن افکار مردم و خفه‌کردن صدای منادیان حق و عدالت، محیط را آنچنان آلوده و پر از جنجال و هیاهو می‌‌کنند که هیچ کس صدای آنها را نشنود.

گاه با جار و جنجال و سوت و صفیر، گاه با داستان‌های خرافی و دروغین، گاه با افسانه‌ها و رمان‌های عشقی و هوس‌انگیز، و گاه از مرحله‌ی سخن نیز فراتر رفته و مراکز سرگرمی و فساد و انواع فیلم‌های مبتذل و سکسی و مطبوعات بی‌محتوای سرگرم‌کننده و بازی‌های دروغین سیاسی و هیجان‌های کاذب، و خلاصه هر چیزی که افکار مردم را از محور حق منحرف سازد، به وجود می‌آورند و در این راستا لحظه‌ای کوتاهی نمی‌کنند.

و از همه بدتر این که، گاه بحث‌های بیهوده‌ای در میان دانشمندان یک قوم، مطرح می‌‌کنند و چنان آنها را به قیل و قال درباره‌ی آن وا می‌دارند که هرگونه مجال تفکر در مسائل بنیادی از آنها گرفته شود.

656 – (3) وعن أبی سعیدٍ الخُدریِّ، قال: قال رسولُ الله ج: «لا یَسمَعُ مَدىَ صَوتِ المؤَذِّن جِنٌّ، ولا إنسٌ، ولا شیءٌ؛ إلاَّ شَهِدَ له یومَ القیامةِ». رواه البخاریّ([3]).

656 – (3) ابوسعید خدری س گوید: پیامبر ج فرمود: هر جن و انسان و چیز دیگری که صدای مؤذن را تا دورترین نقطه می‌شنوند، در روز قیامت برای او شهادت می‌دهند (از این‌رو برای مؤذن مستحب است که با اخلاص و صداقت و از روی اعتقاد و عمل اذان گوید. و در وقت اذان صدایش را هر چه قدر که می‌تواند بلند و رسا نماید تا انسان‌ها و مخلوقات زیادتری صدای او را بشنوند و در روز قیامت، به نفع و سود وی، در پیشگاه خداوند شهادت و گواهی دهند).

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

 «مَدَی صوت»: انتهای مسافتی که صدا بدان برسد.

657 – (4) وعن عبدِ الله بن عمرو بنِ العاص، قالَ: قالَ رسولُ الله ج: «إذا سَمِعتُم المؤَذِّنَ فَقُولُوا مثلَ ما یقولُ، ثمَّ صلُّوا علیَّ؛ فإنَّه مَنْ صلّى علیَّ صلاةً، صلَّى اللَّهُ علیه بها عشْراً، ثمَّ سَلُوا اللَّهَ لیَ الوَسیلَةَ؛ فإنَّها مَنزِلَةٌ فی الجنَّةِ لا تَنبَغِی إلاَّ لِعَبدٍ مِنْ عِبادِ الله، وأرجُو أنْ أکُونَ أنا هو، فمَنْ سَأَلَ لِیَ الوَسِیلَةَ حَلَّتْ علیه الشَّفاعةُ». رواه مسلم([4]).

657 – (4) عبدالله بن عمرو بن العاص ش گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه ندای مؤذن را شنیدید آنچه را می‌گوید تکرار کنید، سپس بر من صلوات و درود بفرستید، چون هرکس بر من یک درود بفرستد خداوند در برابر آن، ده درود بر او می‌فرستد، سپس از خداوند طلب «وسیله» کنید، که «وسیله» مقام و جایگاهی است در بهشت که تنها به یکی از بندگان خدا داده می‌شود و امیدوارم که آن بنده، من باشم. پس کسی که از خدا برایم طلب «وسیله» کند، شفاعت (من در روز رستاخیر) شامل حالش می‌گردد.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «صلّی الله علیه بها عشراً» (خداوند در برابر آن، ده صلوات بر او می‌فرستد): منظور از «صلوات خدا» در اینجا انواع تکریم، پیروزی‌ها و ترفیع مقام نزد خدا و بندگان است، و نیز می‌تواند منظور از آن، آمرزش و بخشش گناهان باشد، ولی روشن است که «صلوات» مفهوم وسیعی دارد که هم این امور و هم سائر رحمت‌ها و نعمت‌های الهی را شامل می‌شود.

«حلّت علیه الشفاعة»: شفاعت (من در روز رستاخیز) بر او واجب می‌شود.

658 – (5) وعن عمرَ س، قال: قال رسولُ الله ج: «إذا قالَ المؤذِّنُ: اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ؛ فقالَ أحدکم: اللَّهُ أکبرُ. اللَّهُ أکبرُ ثمَّ قال: أشهَدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ؛ قال: أشهدُ أن لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ. ثمَّ قال: أشهدُ أنَّ محمَّداً رسولُ الله؛ قال: أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ الله. ثمَّ قال: حیَّ على الصَّلاةِ؛ قال: لا حوْلَ ولا قُوَّةَ إلاَّ بِاللَّهِ. ثمَّ قال: حیَّ على الفَلاحِ؛ قال: لا حَولَ ولا قوَّةَ إلاَّ بالله. ثمَّ قال: اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ؛ قالَ: اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ. ثمَّ قالَ: لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ؛ قال: لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ منْ قَلبِه، دَخَلَ الجنَّةَ». رواه مسلم([5]).

658 – (5) عمر س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه یکی از شما با «الله اکبر الله اکبر» مؤذن، بگوید: «الله اکبر الله اکبر»، و با «أشهد أن لا إله الا الله» مؤذن، بگوید: «أشهد أن لا إله الا الله» و با «أشهد أن محمداً رسول الله» مؤذن، بگوید: «أشهد أن محمداً رسول الله»، و با «حی علی الصوة» مؤذن، بگوید: «لا حول ولا قوة الا بالله»، و با «حی علی الفلاح» مؤذن، بگوید: «لا حول ولا قوة لا بالله»، و با «الله اکبر الله اکبر» مؤذن بگوید: «الله اکبر الله اکبر» و با «لا اله الا الله» او، از ته قلب و از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل بگوید: «لا اله الا الله»، وارد بهشت می‌شود.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: از دو حدیث بالا دانسته شد که مستحب است کسی که اذان و اقامه را می‌شنود، آنچه را که مؤذن می‌گوید، تکرار کند.

پس کسی که آنچه را مؤذن می‌گوید، تکرار کند، و یا هنگام «حی علی الصلوة» و «حی علی الفلاح» بگوید: «لا حول ولا قوة الا بالله» و یا «حی علی الصلوة» و «حی علی فلاح» و «لا حول ولا قوة الا باالله» را با هم بگوید، باز هم طبق سنت عمل کرده است.

البته در جواب اقامه نیز کلمات اقامه به طور آهسته گفته می‌شوند و هنگام «قد قامت الصلوة»، أقامهااللهُ وأدامَها، گفته شود. [ابوداود ج 1 ص 94]

 659 (6) وعن جابرٍ، قال: قال رسولُ اللَّهِ ج: «مَنْ قالَ حِینَ یسمعُ النِّداءَ: اللَّهُمَّ رَبَّ هذهِ الدَّعوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاةِ القائِمَةِ، آتِ محمَّداً الوَسِیلَةَ والفَضِیلَةَ، وَابعَثْهُ مَقَاماً مَحمُوداً الَّذِی وَعَدْتَ؛ حَلَّتْ له شَفاعَتی یومَ القیامة». رواه البخاریُّ([6]).

659 – (6) جابر س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس پس از شنیدن اذان (از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل و از ته قلب) بگوید: «اللهُمَّ رَبَّ هذهِ الدَّعوَة التَّامَّة، والصَّلاةِ القائِمَةِ، آتِ محمَّداً الوَسیلةَ والفَضیلةَ، وابعَثْهُ مقاماً مَحموداً الذی وَعَدْتَه» یعنی: «پروردگارا! به حق این دعوت کامل(اذان) و نمازی که هم اکنون بر پا می‌شود، وسیله و فضیلت را به محمد ج عطا فرما و در روز رستاخیز او را به مقام محمود و ستوده‌ای که به او وعده داده‌ای مبعوث فرما».

شفاعت من در روز قیامت شامل حال او می‌گردد.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «الوسیلة»: وسیله در پرتو حدیث گذشته: مقامی است در بهشت که تنها به یکی از بندگان خدا داده می‌شود، و آن بنده کسی نیست جز شخص پیامبر ج.

«الفضیلة»: عنوان همان مقام و امتیاز مخصوص است که به رسول‌خدا ج عنایت می‌شود، فضیلتی افزون بر سایر مخلوقات.

«مقاماً محموداً»: بدون شک، «مقام محمود» مقام بسیار برجسته و شامخی است که ستایش برانگیز است که ستایش و تمجید همگان را بر می‌انگیزد و در حقیقت مراد از «مقام محمود» مقام شفاعت کبری است که در آن رسول‌اکرم ج از پروردگار، تمنا و تقاضا می‌نماید که دادگاهی مردمان را با لطف و کرم، و فضل و احسان خود آغاز فرماید، چرا که پیامبر ج بزرگترین شفیعان در عالم رستاخیز است و آنها که شایسته شفاعت باشند، مشمول این شفاعت بزرگ خواهند شد.

660 (7) وعن أنسٍ، قال: کانَ النبیُّ ج یُغِیرُ إذا طَلَعَ الفَجرُ، وکانَ یَستَمِعُ الأذانَ، فإنْ سمعَ أذاناً أمْسَکَ، وإلاَّ أغارَ. فَسَمِعَ رجلاً یقولُ: اللَّهُ أکبرُ اللَّهُ أکبرُ. فقالَ رسولُ اللَّهِ: «على الفِطْرَةِ». ثمَّ قال: أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ فقالَ رسولُ الله ج: «خَرَجتَ مِنَ النَّارِ». فنظَروا إلیه فإذا هوَ رَاعِی مِعْزَىً. رواه مسلم([7]).

660 – (7) انس س گوید: عادت پیامبر ج بود که به هنگام طلوع صبح، بر دشمنان و بدخواهان می‌تاخت و یورش می‌برد (و معمول پیامبر ج بود که هرگاه با گروهی جهاد و پیکار می‌کرد، به آنها حمله و یورش نمی‌برد، تا صبح گردد و) منتظر شنیدن اذان از آن منطقه می‌شد، اگر صدای اذان را می‌شنید، از جنگ و پیکار با ایشان خودداری می‌کرد (چون اذان را شعار اسلام و مسلمانی می‌دانست) و اگر صدای اذان را نمی‌شنید، بر ایشان یورش می‌برد.

باری در یکی از جنگ‌ها، پیامبر ج از مردی شنید که می‌گوید:«الله اکبر الله اکبر». پیامبر ج فرمود:(گواهی می‌دهم که این مرد) بر فطرت و سرشت حقگرایانه و مخلصانه‌ی خداباوری و خداشناسی است.

(چرا که اذان گفتن، فقط شعار خداباوران و خداشناسان و مسلمانان وحقگرایان است). سپس آن مرد گفت: «اشهد ان لا اله الا الله». پیامبر ج فرمود:(به خاطر اعتراف به توحید و یگانگی خدا) از آتش سوزان دوزخ نجات یافتی.

(انس س گوید): صحابه ش متوجه‌ی آن مرد شدند تا ببینند آن مرد کیست (که پیامبر ج چنین نوید و بشارتی را بدو می‌دهد)؟ ناگهان متوجه شدند که وی چوپان بزها است.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «یُغیر»: بر دشمنان و بدخواهان می‌تاخت و یورش می‌برد. «راعی»: چوپان. «مِعزیً»: اسم جنس است به معنای بُز.

از این حدیث دانسته می‌شود که شعار مسلمانان در هر منطقه و مکانی، اذان است، و چنانچه قبلاً نیز گفته شد، هر ملتی در هر عصر و زمانی برای برانگیختن عواطف و احساسات افراد خود و دعوت آنها به وظایف فردی و اجتماعی، شعاری داشته است، مسحیان در گذشته و امروز با نواختن صدای ناموزون ناقوس، پیروان خود را به کلیسا دعوت می‌‌کنند و به صدا درآوردن ناقوس، جزء شعار دین آنها است.

ولی در اسلام برای این دعوت، از شعار اذان استفاده می‌شود که به مراتب رساتر و موثرتر است. چه شعاری از این رساتر که با نام خدای بزرگ آغاز می‌گردد و با اعلام وحدانیت و یگانگی آفریدگار جهان و گواهی به رسالت پیامبر او، اوج می‌گیرد و با دعوت به رستگاری، فلاح، نماز و یاد خدا پایان می‌پذیرد. از نام «الله» شروع می‌شود و با نام «الله» پایان می‌پذیرد، جمله‌هایش موزون، عباراتش کوتاه، محتویاتش روشن، و مضمونش سازنده و آگاه‌کننده است.

در حقیقت صدای اذان، مانند ندای آزادی، و نسیم حیات بخش استقلال و عظمت و ابهت مسلمانان است که گوش‌های مسلمانان راستین را نوازش می‌دهد و بر جان بدخواهان رعشه و اضطراب می‌افکند و یکی از رموز بقای اسلام و یکی از خصوصیات و میّزه‌ها و شاخصه‌های مسلمانی است.

661 – (8) وعن سعدِ بن أبی وقَّاصٍ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «مَنْ قال حِینَ یَسمَعُ المؤَذِّنَ: أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ وحدَهُ لا شرِیکَ له، وأنَّ محمداً عبدُه ورسُوُله، رَضِیتُ باللَّهِ رَبّاً، وبِمُحمَّدٍ رسُولاً، وبالإسلام دِیناً، غُفِرَ له ذَنبُه». رواه مسلم([8]).

661 – (8) سعد بن ابی وقاص س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس به وقت شنیدن اذان بگوید: «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له وان محمداً عبده ورسوله، رضیتُ بالله رباً وبمحمد رسولاً وبالاسلام دیناً» یعنی: «گواهی راستین بر این می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و گواهی به این حقیقت می‌دهم که محمد ج بنده و فرستاده‌ی خداست. من به پروردگاری خدا و اینکه محمد ج رسول و فرستاده‌ی خدا و اینکه اسلام دین من است، راضی و خرسند هستم (و بدان افتخار می‌کنم)».

تمام گناهان (صغیره‌ی) او معاف و بخشوده می‌شوند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

662 – (9) وعن عبدِ الله بن مُغفَّلٍ، قال: قال رسولُ الله ج: «بینَ کُلِّ أذانَینِ صَلاةٌ، بَینَ کلِّ أذانَینِ صَلاةٌ، بَینَ کلِّ أذانَینِ صَلاةٌ»، ثمَّ قالَ فی الثَّالِثَةِ: «لمَنْ شاءَ». متفقٌ علیه([9]).

662 – (9) عبدالله بن مغفل س گوید: پیامبر ج فرمود: «میان هردو اذان، نمازی است، میان هردو اذان، نمازی است» و در مرتبه سوم فرمود:«برای هرکس که بخواهد. (یعنی خواندن نماز میان دو اذان [اذان و اقامه] مستحب است، و فرض یا واجب نیست)».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«بین کل اذانین»: [میان هردو اذان] مراد از هردو اذان: میان اذان و اقامه است.


فصل دوم

663 (10) عن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «الإمامُ ضامِنٌ، والمؤَذِّنُ مُؤْتَمَنٌ. اللَّهُمَّ أَرْشِدِ الأَئِمَّةَ، واغْفِرْ للمُؤَذِّنینَ». رواه أحمد، وابوداود، والترمذی، والشَّافعیُّ، وفی أخرى له بلفظ «المصابیح»([10]).

663 – (10) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: پیشنماز (علاوه از نماز خویش) ضامن و کفیل (نماز مردم نیز)است، (از این‌رو بر او لازم و ضروری است که حد امکان در ظاهر و باطن بکوشد، تا اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزه‌های نبوی و احکام و دستورات شرعی، و آداب و شرایط و سنن و فرائض و خشوع و خضوع نماز را در امامت خویش رعایت نماید تا اینکه نماز به خوبی و درستی و بدون هیچ مشکلی برگزار گردد).

و اذان‌گو نیز در حقیقت امانت‌دار است (از این‌رو بر او نیز لازم و ضروری است که منافع شخصی، اغراض فردی، و امیال نفسی را کنار بگذارد و بدون رعایت هرگونه مصلحت و سازشی در وقت معین اذان گوید و مردمان را به سوی عبادت و پرستش خدای متعال فراخواند). پروردگارا! پیشنمازان را به راه راست (و به علم توأم با عمل و صداقت و اخلاص) رهنمون ساز، و اذان‌گویان را (که در برخی اوقات، وقت و بی‌وقت اذان می‌دهند و از آنها نسبت به این قضیه، کوتاهی و تقصیری سر می‌زند) ببخش و مغفرت فرما.

[این حدیث را احمد، ابوداود، ترمذی و شافعی روایت کرده‌اند. و امام شافعی در روایتی دیگر نیز این حدیث را با لفظ «مصابیح» روایت کرده است که عبارت است از:«الأئمة ضمناء والمؤذنون أمناء فأرشد الله الائمة وغفر للمؤذنین»]

شرح: در حقیقت در این حدیث، پیامبر ج مسئولیت و وظیفه‌ی خطیر پیشنماز و اذان‌گو را بیان می‌دارد و در حق هر دوی آنها، دعای خیر می‌کند، و همین دعای پیامبر ج بدون شک، بزرگ‌ترین و سترگ‌ترین فضیلت و برتری برای پیشنمازان خداترس و نیکوکار، و اذان‌گویان مخلص و ربّانی است.

 664 (11) وعن ابن عبَّاسِ، قال: قال رسولُ الله ج: «مَنْ أذَّنَ سَبعَ سِنین مُحتَسِباً؛ کُتِبَ له بَراءَةٌ منَ النَّارِ». رواه الترمذی، وابوداود، وابن ماجة([11]).

664 – (11) ابن‌عباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج (پیرامون فضیلت و برتری اذان و اذان‌گویان) فرمود: هرکس هفت سال (از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل و) به قصد ثواب و پاداش (نه به قصد به چنگ‌آوردن مال و ثروت و اجرت و مزد و شهرت و جایگاه اجتماعی) اذان گوید، برایش پروانه‌ای مبنی بر نجات و رهایی وی از آتش سوزان دوزخ، نوشته خواهد شد.

[این حدیث را ترمذی، ابوداود و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند].

«محتسباً»: به قصد چشم داشتن به مزد و ثواب خدا در روز رستاخیز «براءة»: پروانه‌ی خلاصی. اجازه نامه‌ای که دارنده‌اش را در انجام کاری و یا اخذ حقی، قادر گرداند.

665 (12) وعن عُقبةَ بنِ عامرٍ، قال: قال رسولُ الله ج: «یَعْجَبُ ربُّک مِنْ راعِی غَنَمٍ فی رأسِ شَظِیَّةٍ للجَبَلِ یُؤَذِّنُ بِالصَّلاةِ ویُصلّی، فیقولُ اللَّهُ عزَّ وجلَّ: أُنظُرُوا إلى عَبْدی هذا، یُؤَذِّنُ ویقیمُ الصَّلاةَ، یخافُ مِنِّی، قدْ غَفَرتُ لعَبدی، وأدْخَلتُه الجنَّةَ». رواه ابوداود، والنّسائیّ([12]).

665 – (12) عقبة بن عامر س گوید: پیامبر ج فرمود: پروردگارت آن چوپانی را دوست می‌دارد (که از مردم و فتنه‌ها فاصله گرفته و) در سر کوهی گوسفندانش را می‌چراند و در هنگام نماز، اذان می‌گوید و نماز خویش را می‌خواند. خداوند (از روی فخر و مباهات به فرشتگان مقرب درگاه خویش) می‌فرماید: به این بنده‌ام بنگرید که چگونه برای نماز، اذان و اقامه می‌گوید و چه طور از من می‌ترسد و پروا می‌کند، (بدانید که) براستی من بنده‌ام را بخشیده و او را وارد بهشت نموده‌ام.

[این حدیث را ابوداود و نسایی روایت کرده‌اند].

«یُعجب ربّک»: کنایه از دوست داشتن و رضایت و خرسندی است. یعنی خداوند چوپانی را دوست می‌دارد واز او راضی و خرسند است که در سر وقت اذان می‌گوید و نماز خودش را می‌خواند.

«راس شظیِّه»: بر سر پاره‌ای از کوه.

 666 (13) وعن ابن عمرَ، قال: قال رسولُ الله ج: «ثَلاثةٌ على کُثْبانِ المِسکِ یومَ القِیامَةِ: عَبدٌ أدَّى حقَّ اللَّهِ وحقَّ مولاهُ، ورجلٌ أمَّ قَوماً وهُم به راضُونَ، ورجلٌ یُنادِی بِالصَّلَوَاتِ الخمسِ کلَّ یومٍ ولیْلةٍ». رواه الترمذیُّ، وقال: هذا حدیثٌ غریب([13]).

666 – (13) ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: سه نفر هستند که در روز رستاخیز، بر توده‌هایی از مشک قرار می‌گیرند: نخست برده‌ای که در دنیا، حقوق خداوندی، و حقوقی که به سید و آقایش بر می‌گردد، به خوبی و به نحو احسن اداء کرده باشد. دوم پیشنماز جامعه و مردمی که آنان از او و عملکردش راضی و خشنودند (و امامت خویش را بر آنان تحمیل نکرده باشد) و دگر کسی که در شبانه‌روز، پنج بار اذان گوید (و مردمان را به سوی نماز فرا خواند).

[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی غریب است].

«کُثبان»: به هر چیز جمع‌آمده که اندک باشد «الکثبة» و یا «کثبان» می‌گویند، مانند: تپه و غیره. «المسک»: ماده‌ی خوشبویی که در ناف آهوی مشک تولید می‌شود.

«اَمَّ قوماً»: برای گروهی در نماز مقتدا و پیشنماز شد.

667 – (14) وعن أبی هریرةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «المؤذِّنُ یُغفَرُ له مَدىَ صَوتِه، ویَشهَدُ له کُلُّ رَطْبٍ ویابِسٍ. وشاهِدُ الصَّلاةِ یُکتَبُ له خمسٌ وعِشرونَ صَلاةً، ویُکَفَّرُ عنه ما بینَهُما». رواه أحمدُ، وابوداود، وابن ماجة. وروى النّسائیُّ إلى قوله: «کُلُّ رَطْبٍ ویابس»، وقال: «ولَه مثلُ أجْرِ مَنْ صلّى»([14]).

667 – (14) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: گناهان اذان‌گو، به اندازه‌ی مسافتی که صدای اذانش بدان برسد، بخشوده می‌شود (یعنی هر اندازه که آواز برای اذان رساتر و بلندتر باشد، به همان اندازه، معاف شدن گناهانش نیز بیشتر می‌شود).

و هر تر و خشکی که صدای مؤذن را می‌شنود در روز رستاخیز برای او شهادت می‌دهد، و کسی که به ندای مؤذن لبیک می‌گوید و در نماز با جماعت شرکت می‌کند، فضیلت و ثوابی معادل 25 نماز به دست می‌آورد و از گناهان (صغیره‌اش) که میان دو نماز وجود دارد، معاف می‌شود.

[این حدیث را احمد، ابوداود و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند. و نسایی نیز تا «کل رطب ویابس» روایت نموده و این عبارت را نیز آورده است: «و له مثل أجر من صلی»: پاداش مؤذن که مردم را به سوی نماز فرا خوانده است، به سان پاداش همه‌ی کسانی است که به ندای او لبیک گفته‌اند و در نماز شرکت کرده‌اند و نماز خوانده‌اند].

«رطب»: تر. «یابس»: خشک.

668 (15) وعن عثمانَ بن أبی العاص، قال: قلتُ: یا رسولَ الله! إجعَلنی إمام قومی. قال: «أنتَ إمامُهم، وَاقْتَدِ بأضعَفِِهِم، واتَّخِذْ مؤذِّناً لا یأخذُ على أذانِه أجْراً». رواه أحمد، وابوداود، والنّسائیُّ([15]).

668 – (15) عثمان بن ابی العاص س گوید: به پیامبر ج گفتم: ای رسول‌خدا ج! مرا پیشنماز قومم قرار بده. پیامبر ج فرمود: تو مقتدا و پیشنماز آنان هستی و در امامت و پیشنمازی خویش، حال ناتوانان و ضعیفان را رعایت کن(و نمازت را بر حسب توانایی ضعفاء و بیماران بخوان، چرا که مبنای شریعت نیز بر آسان‌گیری و رفع عسر و حرج از بندگان است) و برای اعلام نمودن وقت نماز مؤذنی را انتخاب کن که در مقابل اذانش، پاداشی دریافت نکند (بلکه اذان را تنها به منظور کسب رضای خدا بگوید و در قبال آن، چشم‌داشتی به مزد و پاداش مردم نداشته باشد).

[این حدیث را احمد، ابوداود و نسائی روایت کرده‌اند].

شرح: در پرتو این حدیث و احادیثی دیگر از این دست، بیشتر علماء و صاحب‌نظران متقدم و پیشین اسلامی و فقهی بر این باورند که برای اذان گفتن، گرفتن اجر و مزد درست نیست.

ولی برخی از متأخرین احناف، با توجه به تحولات و تغییرات زمان، گرفتن اجرت را برای اذان جایز دانسته‌اند، البته به شرطی که هدف و انگیزه‌ی اصلی مؤذن، رضای خدا باشد و از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل اذان گوید و مردم را به سوی نماز فراخواند و در ضمن اگر ناگریز به گرفتن حقوق و اجرت شد، می‌توان در مقابل دیگر خدمات، برای خویش اجرت تعیین کند و در وقت قرارداد، اسم اذان را نگیرد.

البته فتوای متأخرین بر حسب تغییرات و تحولات زمان است و شایسته نیز است که شرایط زمانه و عصرمان را در نظر بگیریم تا فقهمان امروزی گردد. باید به تغییرات و تحولات زمانه توجه کرد، چرا که هر عصر و زمانه‌ای مشکلات، واقعیات و نیازمندی‌های مخصوص به خود را دارد، عصر ما دچار تغییراتی شده و نسبت به گذشته، تغییرات زیادی کرده است، پس باید این تغییرات در فقه و فتوا نیز خود را نشان دهد (البته در چهارچوب اصول و موازین کلی اسلامی) زیرا فقه، ماده‌ای است زنده، نرم، پویا و متحرک و اصلاً چیز جامدی نیست.

به علاوه برخی از وقایع و امور قدیم دستخوش تغییر حالات و اوصافی شده‌اند که به سبب تغییر طبیعت، حجم و تأثیر آن و حکم وقایع هم دستخوش تغییر می‌شوند و حوادث جدید هیچ‌گونه مناسبت و سازشی با حکم و فتوایی که گذشتگان درباره‌ی آن صادر نموده‌اند، نخواهند داشت و این امر باعث شد که فقهاء و صاحب‌نظران اسلامی بر حسب تغییر زمان، مکان، عرف، عادات و حالت، اقرار به تغییر فتوا نمایند، و این موضوع در بسیاری از کتب مذاهب متبوع، به چشم می‌خورد و علماء گذشته برای عصر و زمان خودشان اجتهاد کرده‌اند و فتوا داده‌اند، پس علماء و صاحب‌نظران اسلامی ما نیز که از صلاحیت علمی و عملی کافی برخوردارند، نیز متناسب با عصر و زمانه‌ی خودشان اجتهاد کنند و فتوا دهند شاید آن چیزهایی که آنان اجتهاد می‌کردند و فتوا می‌دادند، متناسب با جامعه و زمانه‌ و حال خودشان بود، اکنون دیگر آن چیزها، مناسب و شایسته‌ی عصر و زمانه‌ی ما نیست.

وقتی که دانشمندان در زمان‌های گذشته، علی‌رغم سکون و ایستایی زندگی بشریت، قادر به تغییر فتوا بر حسب تغییر زمان، مکان، عرف و عادات و حالت می‌شدند، تا آنجا که راجع به بعضی از اختلافات میان امام ابوحنیفه و شاگردانش گفته شده است:«هذا إختلاف عصر وزمان ولیس أختلاف حجة وبرهان» [این اختلاف مربوط به عصر و زمان است، نه اختلاف دلیل و برهان]، پس اگر اختلاف آنان اینگونه بوده، اختلاف عصر ما با عصر آن بزرگان باید چگونه باشد.

و باید دانست که وقایع زندگی، پیوسته در تغییر و تحول و حالات جامعه در تطور و دگرگونی می‌باشد، و شریعت مقدس اسلام نیز در هر زمان و مکان حاکم، و صلاحیت پاسخ‌گویی به تمام خواسته‌های بشریت را دارا است.

با در نظرگرفتن این مسائل، علمای متأخر احناف فتوا داده‌اند که با توجه به تحولات و تغییرات زمان، گرفتن اجرت (البته آن هم به ناچار) درست است.

669 – (16) وعن أمِّ سلمةَ [ل]، قالتْ: عَلَّمَنِی رسولُ الله ج أنْ أقولَ عندَ أذانِ المغرِبِ: «اللَّهُمَّ هذا إقْبالُ لَیلِکَ، وإدْبارُ نهارِکَ، وأصْواتُ دُعاتِکَ؛ فاغفِرْ لی». رواه ابوداود، والبَیهقیُّ فی «الدَّعَواتِ الکبیر»([16]).

669 – (16) ام سلمه ـ ل ـ گوید: رسول‌خدا ج به من یاد داد تا در موقع اذان مغرب چنین بگویم: «اللهُمَّ هذا إقْبالُ لَیلِکَ، وإدْبارُ نهارِکَ، وأصْواتُ دُعاتِکَ؛ فاغفِرْ لی» «پروردگارا! این وقت (مغرب) هنگام روآوردن شب تو و رفتن روز تو، و زمان بلندشدن منادیان و دعوت‌کنندگان (مؤذنان) به سوی طاعتت (نماز) می‌باشد، پس به برکت این لحظه، مرا ببخش و مورد عفو و بخشش قرار بده».

[این حدیث را ابوداود و بیهقی در «الدعوات الکبیر» روایت کرده‌اند].

«دُعاتک»: مراد اذان‌گویان می‌باشند که مردم را به سوی نماز و طاعت خدای فرا می‌خوانند.

670 – (17) وعن أبی أُمامَةَ، أو بعض أصحابِ رسولِ الله ج، قالَ: إنَّ بلالاً أخذَ فی الإقامةِ، فلمَّا أنْ قالَ: قدْ قامتِ الصَّلاةُ. قالَ رسولُ الله ج: «أقامَها اللَّهُ وأدامَها». وقال فی سائِرِ الإقامَة: کنحوِ حدیث عمرَ فی الأذانِ. رواه ابوداود([17]).

670 – (17) از ابواُمامه س، یا از یکی دیگر از یاران رسول‌خدا ج روایت است که گفت: بلال س شروع به گفتن اقامه کرد و چون به «قد قامت الصلوة» رسید، پیامبر ج در پاسخ آن فرمود: «أقامها الله وأدامها» [خداوند، نماز را بر پا، و پیوسته آن را پایدار و ماندگار دارد].

راوی گوید: پیامبر ج در بقیه‌ی الفاظ و واژه‌های اقامه، مانند حدیث عمر س در اذان گفت [یعنی هر چه مؤذن می‌گفت و ایشان می‌شنوید، تکرار می‌فرمود، به جز اینکه در «حی علی الصلوة» و «حی علی الفلاح»، لا حول ولا قوة الا باالله، و در جواب «قد قامت الصلوة»، اقامها الله وادامها، می‌گفت].

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

 671 (18) وعن أنس، قال: قال رسولُ اللَّهِ: «لا یُرَدُّ الدعاءُ بَینَ الأَذانِ والإقامةِ». رواه ابوداود، والترمذیّ([18]).

671 – (18) انس س گوید: پیامبر ج فرمود: دعا در بین اذان و اقامه رد نمی‌شود (پس برای نمازگزاران محترم، مستحب است بین اذان و اقامه، بسیار دعا کنند و نیازمندی‌های مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، عبادی و خانوادگی و... خود را از خداوند بطلبند، چون در این هنگام دعا اجابت می‌شود.)

[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کرده‌اند].

672 (19) وعن سهل بن سعدٍ، قال: قال رسولُ الله ج: «ثِنتَان لا تُرَدَّان: ـ أو قَلَّما تُرَدَّانِ ـ الدُّعاءُ عِندَ النِّداءِ، وعِندَ البَأسِ حینَ یَلحَمُ بعضُهم بعضاً». وفی روایة: «وتحتَ المطَرِ». رواه ابوداود، والدارمیُّ؛ إلاَّ أنَّه لم یذکُرْ: «وتحتَ المطَر»([19]).

672 – (19) سهل بن سعد س گوید: پیامبر ج فرمود: بدون تردید، دو دعا رد نمی‌شود ـ یا اینکه احتمال رد شدنشان خیلی کم است ـ‌: نخست دعا در وقت اذان، و دیگری، دعا در وقت جنگ و پیکار با دشمنان و بدخواهان اسلام و مسلمین، وقتی که تنور جنگ داغ می‌شود و خون در چشمان جنگجویان و قهرمانان و یکّه‌تازان می‌افتد، و برخی از آنها برخی دیگر را به بدترین وجه می‌کشند.

و در روایتی آمده است: دعا در وقت نزول باران الهی نیز رد نمی‌شود.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده و دارمی نیز این حدیث را بدون ذکر «و تحت المطر» روایت نموده است].

«البأس»: جنگ و پیکار. «یلحم» از ماده‌ی لحم است یعنی: برخی از جنگجویان برخی دیگر را به بدترین وجه بکشند.

673 – (20) وعن عبدِ اللَّهِ بن عَمرٍو، قال: قال رجلٌ: یا رسولَ الله! إنَّ المؤَذِّنینَ یَفضُلوُنَنا: فقالَ رسولُ الله ج: «قُلْ کما یقولونَ، فإذا انتَهَیتَ فَسَلْ، تُعْطَ». رواه ابوداود([20]).

673 – (20) عبدالله بن عمرو س گوید: مردی به پیامبر ج گفت: ای رسول‌خدا ج! (با فضایل و محاسن و خوبی‌ها و ویژگی‌هایی که شما برای مؤذنان بیان داشتید، معلوم می‌شود که آنها در ثواب و پاداش) از ما بهتر و برترند، و تفوق و فضیلت قابل ملاحظه‌ای بر ما دارند (چرا که آنها اذان می‌گویند و ما نمی‌گوئیم)!

پیامبر ج فرمود: هر چه را که اذان‌گویان می‌گویند، تو نیز تکرار کن، و هنگامی که اذان و تکرارش پایان یافت، از خداوند بخواه، که به تو عطا خواهد شد.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: پس اگر مسلمانی می‌خواهد به بهشت برین خدا و رضایت و خشنودی، و ثواب و پاداش بی‌کران او تعالی دست یابد، برایش زیبنده است که هرگاه اذان و اقامه را می‌شنود، او نیز هر آنچه را که مؤذن می‌گوید، تکرار کند تا بشارت‌های روح‌بخش و تعالی‌آفرین پیامبراکرم ج مبنی بر دخول بهشت، و شفاعت پیامبر ج در حق او، تحقق یابد و خویشتن را از جرگه‌ی محرومان و زیان‌کاران جدا سازد.


فصل سوم

674 (21) عن جابرٍ، قال: سمعتُ النبیَّ ج یقولُ: «إنَّ الشَّیطانَ إذا سَمِعَ النِّداءَ بالصَّلاةِ ذهبَ حتى یکونَ مکانَ الرَّوْحاءِ». قال الراوی: والرَّوْحاءُ منَ المدینَةِ: على سِتَّةٍ وثلاثینَ میلاً. رواه مسلم([21]).

674 – (21) جابر س گوید: از پیامبر ج شنیدم که فرمود: بی‌گمان (هنگامی که اذان برای نماز، با صدای بلند و رسا گفته می‌شود) و شیطان آن را می‌شنود، به خاطر اینکه صدای اذان را نشنود، پشت می‌کند و فرار می‌نماید، و تا مکان «روحاء» دور می‌رود.

راوی حدیث (ابو سفیان، طلحة بن نافع مکی) گوید: «روحاء» محلی در فاصله‌ی حدود 36 مایلی مدینه است.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

675 (22) وعن عَلْقمةَ بنِ وقَّاصٍ، قال: إنی لَعِندَ معاویةَ، إذْ أذَّنَ مُؤَذِّنُه، فقالَ معاویةُ کما قالَ مُؤَذِّنُه. حتى إذا قالَ: حیَّ على الصلاةِ؛ قال: لا حولَ ولا قُوَّةَ إلاَّ باللَّهِ. فلمَّا قالَ: حیَّ على الفَلاحِ؛ قال: لا حوْلَ ولا قُوَّةَ إلاَّ باللَّهِ العَلیِّ العَظیمِ. وقالَ بعدَ ذلکَ ما قالَ المؤَذِّنُ. ثمَّ قالَ: سمعتُ رسولَ الله ج قالَ ذلک. رواه أحمد([22]).

675 – (22) عقلمة بن وقاص س گوید: نزد معاویه س بودم که مؤذن وی، برای نماز، اذان گفت. معاویه س نیز کلمات اذان را مثل آنچه که مؤذن می‌گفت، تکرار کرد و چون به «حی علی الصلاة» رسید معاویه س گفت: «لا حول ولا قوة الا با الله»، و چون مؤذن «حی علی الفلاح» گفت، وی «لا حول ولا قوة الا با الله العلی العظیم» گفت، و پس از این تا آخر اذان هرآنچه را که مؤذن گفت او نیز تکرار کرد.

آن‌گاه گفت: از خود پیامبر ج شنیدم که اینچنین می‌گفت (یعنی آنچه را که مؤذن می‌گفت او نیز تکرار می‌فرمود و در وقت شنیدن «حی علی الصلوة» و «حی علی الفلاح»، «لاحول ولاقوة الا باالله» می‌فرمود).

[این حدیث را احمد روایت کرده است].

676 (23) وعن أبی هریرةَ، قال: کُنَّا معَ رسولِ الله ج، فقامَ بِلالٌ یُنادِی، فَلَمَّا سَکَتَ قالَ رسولُ اللَّهِ: «مَنْ قالَ مِثلَ هذا یَقیناً، دخلَ الجنَّةَ». رواه النّسائیُّ([23]).

676 – (23) ابوهریره س گوید: همراه با پیامبر ج بودیم که بلال س از جای برخاست و شروع به اذان‌گفتن کرد. چون بلال س از اذان‌گفتن فراغت یافت، پیامبر ج فرمود: هرکس از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل و از ته‌قلب، مثل این کلمات را بگوید، (یعنی هر آنچه را که مؤذن می‌گوید، تکرار کند،) وارد بهشت می‌شود.

[این حدیث را نسائی روایت کرده است].

677 ـ (24) وعن عائشةَ، لا، قالت: کان النبیُّ ج إذا سمَـِعَ الـمؤَذِّنَ یَتَشَهَّدُ قال: «وأنا وأنا». رواه أبو داود([24]).

677- (24) عایشه ـ ل ـ گوید: هرگاه پیامبر ج شهادتین (= «اشهد ان لا اله الا الله» و«اشهد ان محمداً رسول الله») را از دهان اذان‌گو می‌شنید، می‌فرمود: و من نیز بر توحید و یگانگی خدا گواهی می‌دهم، و من نیز از روی صداقت و اخلاص، بر رسالت محمد ج شهادت می‌دهم.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «أنا وأنا» [من و من]: مراد از «أنا»ی اول این است که پیامبر ج در پاسخ مؤذن که می‌گفت: «اشهد ان لا اله الا الله» فرمود: «أنا اشهد ان لا اله الا الله» یعنی «من گواهی راستین بر این می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست». و منظور از «أنا»ی دوم، این است که پیامبر ج در پاسخ مؤذن که «اشهد ان محمداً رسول الله» می‌گفت، فرمود: «أنا اشهد انّ محمداً رسول الله» یعنی: «گواهی به این حقیقت می‌دهم که محمد ج پیامبر و فرستاده‌ی خداست».

678 ـ (25) وعن ابنِ عمر، أنَّ رسولَ الله ج، قال: «مَنْ أذَّنَ ثِنْتیْ عَشرَةَ سنةً؛ وجَبَتْ لَهُ الجنَّةُ، وکُتِبَ له بتَأذِینِه فی کُلِّ یومٍ سِتُّونَ حَسَنةً، ولِکُلِّ إقامةٍ ثلاثونَ حَسنةً». رواه ابنُ ماجة([25]).

678- (25) ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، دوازده سال اذان گوید و مردمان را به سوی نماز فراخواند، وارد شدنش به بهشت، مسجّل می‌شود، و در نامه‌ی اعمالش در قبال اذانِ هر روز، شصت نیکی، و در قبال اقامه‌ی هر روز، سی نیکی، ثبت و ضبط می‌شود.

[این حدیث را ابن‌ماجه روایت کرده است].

شرح: در حدیث شماره‌ی 664، برای دخول به بهشت، مدت هفت سال بیان شده است، چنانچه پیامبر ج می‌فرماید:

 «هرکس، هفت سال، از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، و به قصد ثواب و پاداش، اذان گوید، از آتش دوزخ رهایی می‌یابد». و در این حدیث مدت دوازده سال ذکر شده است.؟

به نظر حقیر، تعبیر به «هفت» یا «دوازده» ممکن است از باب تکثیر باشد، نه تحدید و عدد، و نیز ممکن است منظور این باشد که خداوند بر اساس صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل اذان‌گویان فیصله می‌کند، آنهایی که اخلاص و صداقت‌شان بیشتر است، فضل و احسان بیشتری از جانب خدا شامل حال آنها می‌شود، وآنها که اخلاص‌شان کمتر است، فضل واحسان کمتری شامل حال آنها می‌گردد و خداوند داناست که چه کسی مستحق این افزون‌بخشی است و چه کسی مستحق آن نمی‌باشد.

679 ـ (26) وعنه، قال: کُنَّا نُؤْمَرُ بالدُّعاءِ عندَ أذانِ المغرِبِ. رواه البیهقیُّ فی: «الدَّعواتِ الکبیر»([26]).

679- ابن عمرـ ب ـ گوید: در هنگام اذان مغرب، به ما دستور داده می‌شد تا دعا کنیم (یعنی پیامبر ج در وقت اذان مغرب از ما می‌خواست و ما را فرمان می‌داد تا دعا کنیم، چرا که دعا در این وقت رد نمی‌شود).

[این حدیث را بیهقی در «الدعوات الکبیر» روایت کرده است].


 



[1]- مسلم 1/290ح (14-387)، ابن ماجه 1/240 ح 725، مسنداحمد 4/95.

[2]- بخاری 2/84 ح 608، مسلم 1/291 ح (19-389)، ابوداود 1/355ح516، نسایی 2/21 ح 670، دارمی 1/295 ح 1204، مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/69 ح 6، مسنداحمد 2/313.

[3]- بخاری 2/87 ح609، نسایی 2/12 ح 644، ابن ماجه 1/239 ح 723، مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/69 ح 4، مسنداحمد 3/35.

[4]- مسلم 1/288ح (11-384)، ابوداود 1/359ح523، ترمذی 5/547 ح 3614، نسایی 2/25 ح 678، مسنداحمد 2/168.

[5]- مسلم 1/289ح (12-385)، ابوداود 1/361ح 528.

[6]- بخاری 2/94 ح 614، ابوداود 1/362ح529، ترمذی 1/413 ح 211، نسایی 1/26 ح 680، ابن ماجه 1/239 ح722.

[7]- مسلم 1/288ح (9-382)، ترمذی این حدیث را تا عبارت«... و الا اغار» نقل کرده است:4/140ح 1618،ابوداود 3/98ح 2634، دارمی 2/287 ح 2445، بخاری نیز اول این حدیث را در پی روایتی طولانی روایت کرده است:2/89ح610.

[8]- مسلم 1/290 ح (13-386)، ابوداود 1/360ح 525، ترمذی 1/411 ح 210، نسایی 2/26 ح 679، ابن ماجه 1/238 ح 721، مسنداحمد 1/181.

[9]- بخاری 2/110ح 627، مسلم 1/573 ح (304-838)، ابوداود 2/59 ح 1283، ترمذی 1/351 ح 185، نسایی 2/28 ح 681، ابن ماجه 1/368 ح 1162، دارمی 1/397 ح 1440، مسنداحمد 4/86 و احمد بن حنبل عبارت «ثم قال فی الثالثة ..» را ذکر نکرده است.

[10]- مسنداحمد 2/461، ابوداود 1/356 ح 517، ترمذی 1/402 ح 207، مسند شافعی ص 56 امام شافعی در مسند همین حدیث را با همین لفظ نقل کرده است و در ص 33 با لفظ «الأئمة ضمناء ..» ذکر کرده است.

[11]- ترمذی 1/400 ح 206 و قال: حدیث غریب و تکلم فی سنده، ابن ماجه 1/240 ح 727.

[12]- ابوداود 2/9ح 1203، نسایی 2/20 ح 666، مسنداحمد 4/157.

[13]- ترمذی 4/312 ح 1986 وقال: حسن غریب، احمد بن حنبل نیز این حدیث را در مسند 25/26 با تقدیم و تأخیر روایت کرده است.

[14]- مسنداحمد 2/411، ابوداود 1/353 ح515، ابن ماجه 1/240 ح 724، نسایی نیز این حدیث را تا عبارت «کل رطب و یابس» روایت نموده است:2/12ح 248.

[15]- ابوداود 1/363 ح 531، نسایی 2/23 ح 672، مسنداحمد 4/217، مسلم نیز به معنای بخش اول حدیث روایتی را نقل کرده است:1/341 ح (186- 468)، ابن ماجه نیز این حدیث را در دو جا از سننش نقل کرده است بخش اول حدیث را در 1/236ح 714 و بخش دوم حدیث را در 1/316ح987 و 988 روایت کرده است.

[16]- ابودود 1/362 ح 530، ترمذی 5/536 ح 3589 و قال حدیث غریب.

[17]- ابوداود 1/360ح 528.

[18]- ابوداود 1/358 ح 521، ترمذی 1/415 ح 212 و قال: حسن صحیح، مسنداحمد 3/119.

[19]- ابوداود 3/45 ح 2540 و روایت دوم را نیز در 3/46 با عبارت «و وقت المطر» نقل کرده است، دارمی 1/293 ح 1200.

[20]- ابوداود 1/360ح 524.

[21]- مسلم 1/290 ح (15-388).

[22]- نسایی 2/25 ح 677، مسنداحمد 4/91 و92.

[23]- نسایی 2/24ح 674.

[24]- ابوداود 1/361.

[25]- ابن ماجه 1/241 ح 728، دارقطنی 1/240ح 23 از باب «ذکر الاقامة و اختلاف الروایات فیها» از «کتاب الصلاة».

[26]- بیهقی در «الدعوات الکبیر».

پیرامون اذان


فصل اول

641 (1) عن أنسٍ، قال: ذَکَرُوا النَّارَ والنَّاقوسَ، فذکروا الیهودَ والنصارى، فأُمِرَ بلالٌ أنْ یَشفَعَ الأذانَ، وأنْ یُوتِرَ الإقامةَ. قال إسماعیلُ: فذکَرْتُه لأِیُّوبَ. فقال: إلاَّ الإقامةَ. متفقٌ علیه([1]).

641 – (1) انس س گوید: (وقتی که مسلمانان به مدینه‌ی منوره آمدند، با هم جمع می‌شدند و وقت نماز را تخمین می‌زدند تا برای نماز جمع شوند، در آن‌موقع اذان گفته نمی‌شد، از این‌رو روزی در این‌باره اصحاب ش با هم مشورت و رایزنی کردند، برخی برای اعلام وقت نماز) از روشن‌کردن آتش و زنگ، بحث به میان آوردند (تا برای اعلام نماز از آن دو استفاده شود) اما یهود و نصاری را به یاد آوردند که این عرف و عادت آنها است (از این جهت، از این کار به خاطر تشبیه با آنها منصرف شدند. آنگاه در نهایت امر) به بلال س فرمان داده شد تا کلمات اذان را دوبار تکرار کند (به جز کلمه‌ی «الله اکبر» در اول اذان که باید چهار بار باشد و کلمه‌ی «لا اله الاّ الله» در آخر اذان، که باید یک بار باشد) و نیز به وی دستور داده شد تا کلمات اقامه را یکبار بگوید.

اسماعیل بن ابراهیم (که راوی حدیث می‌باشد) گوید: ایوب (سختیانی) را از این حدیث باخبر ساختم. وی گفت: کلمات اقامه را یکبار بگوید، به جز عبارت «قد قامت الصلوة» که باید دو بار گفته شود.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «الناقوس»: زنگ بزرگی که مسیحیان در کلیسا نصب می‌کنند.

«اذان»: هر ملتی، در هر عصر و زمانی برای برانگیختن عواطف و احساسات افراد خود و دعوت آنها به وظائف فردی و اجتماعی، شعاری داشته است، این موضوع در دنیای امروز، به صورت گسترده‌تری دیده می‌شود.

مسیحیان در گذشته و امروز با نواختن صدای ناموزون ناقوس، پیروان خود را به کلیسا دعوت می‌کنند، ولی در اسلام، برای این دعوت از شعار اذان استفاده می‌شود که به مراتب رساتر و مؤثرتر است.

در تفسیر نمونه، پیرامون اذان چنین وارد شده است:

«جذابیت و کشش این شعار اسلامی به قدری است که به قول نویسنده‌ی المنار [شیخ محمد عبده] بعضی از مسیحیان متعصب، هنگامی که اذان اسلامی را می‌شنوند، به عمق و عظمت و تأثیر آن در روحیه‌ی شنوندگان اعتراف می‌کنند.

سپس نامبرده نقل می‌کند: در یکی از شهرهای مصر، جمعی از نصاری را دیده‌اند که به هنگام اذان مسلمین، اجتماع کرده تا این نغمه‌ی آسمانی را بشنوند.

چه شعاری از این رساتر که با نام خدای بزرگ آغاز می‌گردد، با اعلام وحدانیت و یگانگی آفریدگار جهان و گواهی به رسالت پیامبر او، اوج می‌گیرد، و با دعوت به رستگاری، فلاح، عمل نیک، نماز و یاد خدا پایان می‌پذیرد.

از نام خدا «الله» شروع می‌شود و با نام خدا «الله» پایان می‌پذیرد، جمله‌ها، موزون، عبارات، کوتاه، محتویات، روشن، مضمون سازنده و آگاه کننده است...

صدای اذان که به هنگام نماز در مواقع مختلف از مأذنه‌ی شهرهای اسلامی طنین‌افکن می‌شود، مانند ندای آزادی و نسیم حیات‌بخش استقلال و عظمت، گوش‌های مسلمانان راستین را نوازش می‌دهد و بر جان بدخواهان رعشه و اضطراب می‌افکند و یکی از رموز بقای اسلام است.

شاهد این گفتار، اعتراف صریح یکی از رجال معروف انگلستان [به نام گلادستون، از سیاستمداران طراز اول انگلیس در عصر خویش بوده] است که در برابر جمعی از مسیحیان چنین اظهار می‌داشت: «تا هنگامی که نام محمد ج در مأذنه‌ها بلند است، کعبه پابرجا و قرآن رهنما و پیشوای مسلمانان است، امکان ندارد، پایه‌های سیاست ما در سرزمین‌های اسلامی، استوار و برقرار بماند...»

بدیهی است، همان‌طور که باطن اذان و محتویات آن زیبا است، باید کاری کرد که به صورتی زیبا و صدای خوب ادا شود، نه این که حسن باطنی به نامطلوبی ظاهر آن پایمال گردد([2]).

آغاز اذان: وقتی پیامبر ج از مکه به سوی مدینه هجرت کرد، مردم چنین عادت داشتند که وقت نماز، خود به خود در مسجد حاضر می‌شدند، اما پیامبر ج می‌خواست چنین اعلان خاصّی، جهت جمع‌آوری مسلمانان باشد که همه‌‌ی مردم در یک وقت بتوانند خود را به مسجد برسانند.

از این‌رو چون از صحابه ش، جهت این امرمشوره طلبیدند، یکی گفت: برای اعلام وقت نماز، زنگی مانند زنگ نصاری پیدا کنیم و در وقت نماز، زنگ بزنیم تا مردم برای نماز جمع شوند. دیگری گفت: شیپوری را همانند شیپور یهودیان را در این امر مورد استفاده قرار دهیم تا مردم به محض شنیدن آن در مسجد حاضرشوند.

اما چون زنگ شعار نصاری و بوق شعار یهودیان بود، مورد پسند پیامبر ج واقع نشد و هردو را رد فرمود تا مشابهت با آنها پیدا نشود.

شخصی دیگر گفت: باید به وقت هر نماز در مکانی بلند، آتشی روشن کنیم تا مردم آن را دیده و جهت ادای نماز بشتابند. چون آتش افروختن، رسم و عادت مجوسی‌ها بود، این پیشنهاد را هم نپذیرفت.

به هر حال جلسه به پایان رسید و چیزی در این مورد به تصویب نرسید، در همین روزها، «عبدالله بن زید بن عبد ربه س» خوابی را دید که فرشته‌ای کلمات اذان و اقامه را به او تعلیم می‌دهد. چون عبدالله بن زید س، خوابش را به آن حضرت ج تعریف می‌کند، پیامبر ج می فرماید: این خواب حق و راست است، یعنی از جانب خداوند است و از القائات نفسانی و شیطانی پاک و منزه است. سپس آن حضرت ج به عبد الله بن زید س دستور داد که این کلمات را به بلال س بیاموزد تا اذان دهد، زیرا صدای او از تو بلندتر و رساتر است. سپس اذان یکی از شعائر بزرگ اسلامی و علامت و شعاری خاص، برای مسلمانان قرار گرفت.

642 – (2) وعن أبی مَحْذُورَةَ، قال: ألْقى عَلَیَّ رسولُ اللَّهِ ج التَّأْذینَ هوَ بنفسِه. فقالَ: «قُلْ: اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ، الله أکبر. أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ، أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ. أشهدُ أنَّ محمَّداً رَسولُ اللَّهِ، أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ الله. ثمَّ تَعُودُ فتقولُ: أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ، أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ. أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ الله، أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ اللَّهِ. حَیَّ على الصَّلاةِ، حیَّ على الصلاة. حَیَّ على الفَلاحِ، حیَّ على الفَلاحِ. اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ. لا إلهَ إلا اللَّهُ». رواه مسلم([3]).

642 - (2) ابو محذورة س گوید: خود پیامبر ج اذان را به من آموزش داد و فرمود: بگو: الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، أشهد أن لا اله الّا الله، أشهد أن لا اله الّا الله، أشهد أن محمداً رسول الله، أشهد أن محمداً رسول الله، سپس دوباره همین را بگو: أشهد أن لا اله الّا الله، أشهد أن لا اله الّا الله، أشهد أن محمداً رسول الله، أشهد أن محمداً رسول الله،، حی علی الصلوة، حی علی الصلوة، حی علی الفلاح، حی علی الفلاح، الله اکبر، الله اکبر، لا اله الّا الله.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].


فصل دوم

643 (3) عن ابن عمرَ، قال: کانَ الأذانُ على عهدِ رسولِ الله ج مَرَّتینِ مَرَّتین، والإقامةُ مَرَّةً مَرَّةً؛ غیرَ أنَّه کانَ یقولُ: قدْ قامَتِ الصلاةُ، قد قامتِ الصلاة. رواه ابوداود، والنسائیُّ، والدارمیُّ([4]).

643 – (3) ابن عمر ـ ب ـ گوید: اذان در زمان پیامبر ج این طور بود که کلمات آن را دوبار تکرار می‌کردند (به جز کلمه‌ی «الله اکبر» در آغاز اذان که باید چهار بار باشد و کلمه‌ی «لا اله الّا الله» در پایان آن که باید یک بار باشد) و کلمات اقامه را یکبار می‌گفتند، به جز اینکه مؤذن لفظ «قد قامت الصلوة» را دو بار تکرار می‌کرد.

[این حدیث را ابوداود، نسائی و دارمی روایت کرده‌اند].

644 – (4) وعن أبی محذورَةَ: أنَّ النبیَّ ج علَّمهُ الأذانَ تِسعَ عَشْرةَ کلمةً، والإقامةَ سَبعَ عشرةَ کلمةً. رواه أحمدُ، والترمذی، وابوداود، والنّسائیُّ، والدارمیُّ، وابن ماجة([5]).

644 – (4) از ابومحذوره س روایت است که پیامبر ج کلمات اذان را به تعداد نوزده کلمه، و کلمات اقامه را به تعداد هفده کلمه به او آموزش داد.

[این حدیث را احمد، ترمذی، ابوداود، نسائی، دارمی و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: نوزده کلمه‌ی اذان با ترجیع (دو بار تکرار شهادتین با صدای بلند، پس از دو بار گفتن آنها با صدای آهسته) عبارتند از: 1 ـ الله اکبر 2 ـ الله اکبر 3 ـ الله اکبر 4 ـ الله اکبر 5 ـ أشهد أن لا اله الّا الله 6 ـ أشهد أن لا اله الّا الله 7 ـ أشهد أن محمداً رسول الله 8 ـ أشهد أن محمداً رسول الله 9 ـ (دو باره تکرار شهادتین:) أشهد أن لا اله الّا الله 10 ـ أشهد أن لا اله الّا الله 11 ـ أشهد أن محمداً رسول الله 12 ـ أشهد أن محمداً رسول الله. 13 ـ حی علی الصلوة 14 ـ حی علی الصلوة  15 ـ حی علی الفلاح 16 ـ حی علی الفلاح  17 ـ الله اکبر  18ـ الله اکبر  19 ـ لا اله الّا الله.

در اقامه نیز چون چهار کلمه‌ی شهادت دوبار تکرار نمی‌شود و واژه‌ی «قد قامت الصلوة» دو بار تکرار می‌شود، مجموع کلمات آن، به هفده کلمه می‌رسد.

645 (5) وعنه، قال: قلتُ: یا رسولَ الله! عَلِّمْنی سُنَّةَ الأذانِ، قالَ: فَمَسَحَ مُقدَّمَ رأسهِ. قال: «تقولُ: اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبر، ترفعُ بها صوتَکَ. ثمَّ تقولُ: أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ، أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ. أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ اللَّهِ، أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ اللَّهِ، تَخفِضُ بها صوتَکَ. ثمَّ تَرفَعُ صوتَک بالشَّهادةِ: أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ، أشهدُ أن لا إله إلاَّ اللَّهُ. أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ اللَّهِ، أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ الله. حَیَّ على الصلاةِ، حیَّ على الصلاة. حَیَّ على الفَلاح، حیَّ على الفَلاح. فإنْ کانَ صلاةُ الصُّبحِ، قلتَ: ألصَّلاةُ خیرٌ منَ النَّومِ، ألصَّلاةُ خیرٌ منَ النومِ. اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ. لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ». رواه ابوداود([6]).

645 – (5) ابو محذوره س گوید: به رسول‌خدا ج گفتم: ای رسول‌خدا ج! به من روش و طریقه‌ی گفتن اذان را بیاموزید. ایشان دستی بر پیشانی من کشیدند و فرمودند: بگو: الله اکبر الله اکبر، الله اکبر الله اکبر، در وقت گفتن این کلمات، صدایت را بلند و رسا دار. سپس بگو: أشهد أن لا إله الّا الله، أشهد أن لا إله الّا الله، أشهد أن محمداً رسول الله، أشهد أن محمداً رسول الله. در وقت گفتن این کلمات صدای خویش را آهسته دار. سپس دوباره با صدای بلند بگو: أشهد أن لا إله الّا الله، أشهد أن لا إله الّا الله، أشهد أن محمداً رسول الله، أشهد أن محمداً رسول الله، حی علی الصلوة، حی علی الصلوة، حی علی الفلاح، حی علی الفلاح، و اگر برای نماز صبح اذان می‌گفتی، پس از «حی علی الفلاح» بگو: «الصلوة خیر من النوم»، «الصلوة خیر من النوم»، «الله اکبر الله اکبر»، «لا اله الّا الله».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: علماء و صاحب‌نظران فقهی و دینی، با همدیگر پیرامون مستحب‌بودن «ترجیع» در اذان اختلاف‌نظر دارند.

«ترجیع»: عبارت است از دو بار تکرار شهادتین با صدای بلند، پس از دو بار گفتن آن با صدای آهسته. امام ابوحنیفه و امام احمد بن حنبل بر این باورند که «ترجیع» سنت نیست، پس در نزد این بزرگان، کلمات اذان به تعداد پانزده کلمه می‌باشد.

ولی در مقابل، امام شافعی و امام مالک معتقدند که «ترجیع» در اذان سنت است، البته کلمات اذان در نزد امام مالک 17 کلمه است، چرا که ایشان به گفتن دو بار «الله اکبر» در اول اذان قائل است. ولی امام شافعی به گفتن چهار بار «الله اکبر» در اول اذان قائل می‌باشد، بنابراین کلمات اذان در نزد امام شافعی عبارت از 19 کلمه می‌باشد.

دلائل احناف و حنابله عبارتند از: حدیث شماره 641 و حدیث شماره 643، و حدیث عبدالله بن زید بن عبدربه س (شماره 650) که در آن آمده که فرشته، اذان را با پانزده کلمه بدو تعلیم داد و چنانچه معلوم است، مشروعیت اذان نیز از همان خواب عبدالله بن زید س، صورت گرفته است.

و نیز به اذان مؤذن اصلی پیامبر ج حضرت بلال س استدلال کرده‌اند که در روایاتی که از اذان بلال س بحث به میان آمده، ذکری از ترجیع نیست، و نیز در اذان عبدالله بن مکتوم س که مؤذن دیگر پیامبر ج بود، ذکری از ترجیع نمی‌باشد.

و همچنین احناف و حنابله به احادیثی استدلال می‌جویند که پیرامون شنیدن اذان و اجابت آن وارد شده است (از قبیل حدیث 658) که در آنها ذکری از ترجیع به میان نیامده است. و امام شافعی و امام مالک در اثبات ترجیع به حدیث ابومحذوره س (ح 642 و 645) استدلال کرده‌اند و احناف و حنابله به حدیث ابومحذوره س چنین پاسخ داده‌اند که حدیث ابومحذوره س صرفاً بر تعلیم و آموزش دلالت می‌کند، نه تشریع. چنانچه از شأن ورود حدیث ابومحذوره س فهمیده می‌شود.

در باب گفتن کلمات اقامه نیز، بر اساس روایات رسیده در میان علماء اختلاف وجود دارد، در نزد احناف کلمات اقامه 17 تا است، 15 تا که همان کلمات اذان است و دوتای دیگر عبارتند از: دو بار گفتن «قد قامت الصلوة». امام شافعی، همه‌ی کلمات اقامه را یازده کلمه می‌داند، به این ترتیب که دوبار گفتن «الله اکبر» یک بار «اشهد ان لا اله الّا الله» یک بار«اشهد ان محمداً رسول الله» یک بار «حی علی الصلوة» یک بار «حی علی الفلاح» دوبار «قد قامت الصلوة» دوبار «الله اکبر» و یک بار«لا اله الّا الله» و امام مالک کلمات اقامه را ده کلمه می‌داند و ایشان گفتن «قد قامت الصلوة» را نیز یک مرتبه می‌داند. با این وجود، این اختلاف در اصل مبتنی بر اختلاف روایات می‌باشد چرا که در این باب روایات مختلف است و هر کدام از این بزرگان عرصه‌ی علم و دانش و فقاهت و درایت، به احادیث و روایاتی که از پیامبر ج و صحابه ش بدیشان رسیده است، چنگ زده‌اند.

به هر حال باید گفت که: در جواز اذان ابومحذوره س (که در آن ترجیع ذکر شده) نیز شک و شبهه‌ای نیست و در باب اذان، حقیقت همان است که حضرت شاه ولی الله بیان فرموده است که:

«اختلاف در کلمات اذان و اقامه، مانند اختلاف در قرائت‌های مختلف قرآن است.»

با این وجود، اختلاف در کلمات اذان، اختلافی بزرگ و چالش‌آفرین و بحران‌ساز نیست، بلکه احناف و حنابله معتقدند که در اذان بهتر است ترجیع نباشد، و شوافع و مالکی‌ها معتقدند که بهتر است ترجیع باشد، و اختلاف صرفاً در اولی و عدم اولی است نه در حرمت و حلّت. پس نباید مسلمانان این مسئله را دستاویزی برای اختلافات و کشمکش‌های لفظی و فیزیکی در میان خویش قرار دهند و از کاه،کوه بسازند و یا خدای ناکرده به فکر این باشند تا کوه را کاه بگردانند.

646 (6) وعن بلالٍ، قال: قال لی رسولُ اللَّهِ ج: «لا تُثَوِّبَنَّ فی شیءٍ منَ الصَّلَوَاتِ إلاَّ فی صلاةِ الفجر». رواه الترمذیُّ، وابن ماجة. وقال الترمذیُّ: أبو إسرائیلَ الراوی لیسَ هو بذاکَ القویِّ عندَ أهلِ الحدیث([7]).

646 – (6) بلال س گوید: پیامبر ج خطاب به من فرمود: بلال! تثویب (گفتن «الصلوة خیر من النوم») را در اذانِ هیچ یک از نمازهای فرض پنج‌گانه، به جز در اذان صبح نگوی.

[این حدیث را ترمذی و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند. و ترمذی گفته: ابواسرائیل که راوی این حدیث می‌باشد، در نزد محدثین قوی نیست].

شرح: «التثویب»: در لغت از ثاب به معنای «رجعت و برگشت و بلندکردن صدای مؤذن برای فراخواندن مردم به سوی نماز» است. و چون در نماز صبح، مؤذن برای بیدارکردن مردم از خواب، صدا و آواز خود را بلند می‌گرداند و با گفتن «الصلوة خیر من النوم» آنان را به سوی نماز فرا می‌خواند، بدان، تثویب می‌گویند.

از این حدیث معلوم می‌شود که مشروعیت تثویب، فقط در اذان صبح است، چون برای بیدارکردن کسانی است که خوابیده‌اند، اما اذان دیگر نمازها، برای اعلام دخول وقت و فراخواندن مردم به نماز است.

647 (7) وعن جابرٍ: أنَّ رسولَ اللَّهِ ج قال لبلالٍ: «إذا أذَّنْتَ فَتَرَسَّلْ، وإذا أقَمْتَ فاحْدُرْ، واجعَلْ ما بینَ أذانِکَ وإقامتِکَ قَدْرَ ما یَفرُغُ الآکِلُ منْ أکلِه، والشَّارِبُ من شُرْبِه، والمُعتصِرُ إذا دخلَ لقضاءِ حاجَتِهِ، ولا تَقُومُوا حتى تَرَونِی». رواه الترمذیُّ، وقال: لا نعرِفُه إلاَّ منْ حدیثِ عبدِ المُنعِم، وهو إسنادٌ مجهول([8]).

647 – (7) جابر س گوید: رسول‌خدا ج به بلال س فرمود: هرگاه اذان گفتی به تأنّی و نرمی و آهستگی و توقف میان کلمات، اذان بگو. (زیرا اذان برای خبردادن از وقت نماز، برای مردمی است که در بیرون مسجد هستند و هر قدر بیشتر طول بکشد، بیشتر مهلت به مردم می‌دهد تا برای نماز حاضر شوند) و چون خواستی برای نماز اقامه و تکبیر گویی، شتاب کن و آن را سریع و روان بگو (چون گفتن اقامه برای مردم حاضر در مسجد است و مردم حاضر در مسجد می‌خواهند هر چه زودتر اقامه‌ی نماز گفته شود و از نماز فارغ شوند و به کار و زندگی خود برسند).

و میان اذان و اقامه‌ی خویش، به اندازه‌ای فاصله قرار بده تا شخصی که مشغول خوردن غذا است از غذا خوردن، و آنکه مشغول نوشیدن آب است از نوشیدن آب فارغ شود، و کسی که نیاز به قضای حاجت دارد حاجت خود را برآورد.

(و چون آن حضرت ج مشاهده کرد که لحظاتی قبل از اینکه از حجره‌ی خویش به مسجد تشریف بیاورد، صحابه ش از جای خود بلند می‌شوند و منتظر برای اقامه‌ی نماز می‌ایستادند، فرمود): و تا وقتی که مرا ندیده‌اید از جای خود بر نخیزید.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: این حدیث ضعیف است، برای اینکه آن ر ابه جز روایت عبدالمنعم نیافته‌ایم، و اسناد این حدیث نیز مجهول است].

 شرح: «فترسّل»: با تانّی و آهستگی و توقف میان کلمات اذان بگو.

«فاحدر»: در گفتن اقامه، شتاب کن.

«واجعل بین أذانک وإقامتک قدر ما...»: از این بخش حدیث، معلوم می‌شود که لازم است بین اذان و اقامه به اندازه‌ای که شخص بتواند خود را برای نماز و حضور در مسجد حاضرکند، فاصله وجود داشته باشد، چرا که در غیر این صورت، غرض از گفتن اذان که همان آماده‌شدن برای نماز است، از بین می‌رود. و در حقیقت هیچ حد و اندازه‌ی معینی برای این فاصله تعیین نشده، لذا فاصله‌ی بین اذان و اقامه، به اندازه‌ای باشد که نمازگزاران بتوانند به راحتی به جماعت برسند.

«و لا تقوموا حتی ترونی»: فلسفه و حکمت این منع را می‌توان در دو چیز خلاصه کرد:

1-  پیامبر ج چون متواضع‌ترین و ساده‌ترین انسان‌ها بود، از فرط شرم و حیا و تواضع و فروتنی، نمی‌خواست که بندگان خدا در جلوی ایشان همانند عجم‌ها و بیگانگان صف بسته و در انتظار ایشان بایستند.

2-  و چون ایستادن و منتظرماندن، باعث تکلیف و اذیت و آزار بود، پیامبر ج آنها را از این کار منع می‌فرمود، چرا که برخی اوقات ممکن بود به دلایلی آن حضرت ج تأخیر کنند و ایستادن و منتظرماندن مردم، باعث اذیت و آزار آنها شود، و چون پیامبر ج همواره مبنای کار خویش را بر آسانگیری و رفع عسر و حرج از بندگان قرار می‌داد و پیوسته جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسان‌گیری را بر جانب تشدید و تعسیر و حرج و سخت‌گیری ترجیح می‌داد، از این‌رو صحابه س را از این کار منع فرمود تا موجبات اذیت و آزار آنها فراهم نشود.

648 (8) وعن زیادِ بنِ الحارثِ الصُّدائیِّ، قال: أمَرَنی رسولُ الله ج: «أن أذِّنْ فی صلاةِ الفجرِ» فَأذَّنْتُ. فأرادَ بِلالٌ أنْ یُقیِمَ، فقال رسولُ اللَّهِ: «إنَّ أخا صُداءٍ قدْ أذَّنَ، ومَنْ أذَّنَ فهوَ یُقِیمُ». رواه الترمذیُّ، وابوداود، وابن ماجة([9]).

648 – (8) زیاد بن حارث صدائی س گوید: روزی رسول‌خدا ج به من فرمان داد تا برای نماز صبح، اذان گویم. من نیز بر حسب فرمان ایشان، اذان گفتم. (چون وقت خواندن نماز فرا رسید) بلال س خواست تا اقامه گوید؛ پیامبر ج فرمود: برادر صدائی اذان گفته، و هر آنکه اذان گوید، اقامه را نیز باید او بگوید.

[این حدیث را ترمذی، ابوداود و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند].


فصل سوم

649 – (9) عن ابن عُمرَ، قال: کانَ المُسلِمُونَ حینَ قَدِمُوا المدینةَ یَجتَمِعونَ فَیَتَحَـیَّنُونَ لِلصَّلاةِ، ولیسَ یُنادی بها أحدٌ، فَتَکَلَّمُوا یوماً فی ذلکَ، فقال بعضُهم: إتَّخِذوا مثلَ ناقوسِ النَّصارى. وقالَ بعضُهم: قَرْناً مثلَ قرْن الیهودِ. فقالَ عمرُ: أو لا تَبعَثُونَ رَجُلاً یُنادی بِالصَّلاة؟ فقال رسولُ الله ج: «یا بلالُ! قُمْ فنادِ بالصَّلاة». متفقٌ علیه([10]).

649 – (9) ابن عمر ـ ب ـ گوید: در ابتدا چون مسلمانان، مکه را به مقصد مدینه ترک کردند و به مدینه‌ی منوره آمدند، با هم جمع می‌شدند و وقت نماز را تخمین می‌زدند و در آن زمان برای نماز، اذان گفته نمی‌شد. پیرامون این مسئله روزی اصحاب ش با هم به مشورت و رایزنی پرداختند (تا برای جمع‌شدن برای نماز، به ایده‌ای مطلوب و دلخواه برسند) برخی گفتند: برای اعلام وقت نماز، زنگ بزرگی بسان زنگ بزرگ کلیسای مسیحیان به کار گیرید، و برخی دیگر گفتند: در این زمینه، شیپوری همانند شیپور یهودیان مورد استفاده قرار دهید (تا مانند ایشان، مردم را به مسجد و عبادت خدا فرا خوانیم و آنها را از وقت نماز باخبر سازیم).

در اینجا بود که حضرت عمر س گفت: چرا یک نفر را نمی‌فرستید تا با صدای بلند و رسا مردم را به نماز فرا خواند؟ (و بگوید: «الصلوة جامعة») پیامبر ج فرمود: ای بلال! بلند شو و بانگ نماز کن و مردم را برای نماز فراخوان (و بلال س نیز در ابتدای امر، قبل از تشریع کلمات اذان، به «الصلوة جامعة»، مردم را به سوی نماز دعوت می‌کرد).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«یتحیّنون»: وقت نماز را تخمین می‌زدند. «قَرن»: شیپور.

650 – (10) وعن عبد اللَّهِ بن زیدِ بن عبدِ ربِّه، قال: لمَّا أمرَ رسولُ الله ج بالنَّاقوسِ یُعمَلُ لِیُضْرَبَ به لِلنَّاس لجمع الصَّلاة، طافَ بی وأنا نائِمٌ رجلٌ یحمِلُ ناقوساً فی یدِه، فقلتُ: یا عبدَ الله! أتَبِیعُ النَّاقوسَ؟ قال: وما تَصنَعُ به؟ قلتُ: نَدعُو به إلى الصلاةِ. قالَ: أَفَلا أدُلُّکَ على ما هُوَ خیرٌ منْ ذلکَ؟ فقلتُ له: بَلى. قال: فقال: تقولُ: اللَّهُ أکبرُ، إلى آخره، وکذا الإقامة فلمَّا أصبَحتُ، أتَیتُ رسولَ الله ج، فأخبَرْتُه بما رأیتُ. فقال: «إنَّها لرُؤْیا حقّ إنْ شاءَ اللَّهُ، فقُمْ معَ بلالٍ، فألْقِ علیه ما رأیت فلیُؤَذِّنُ به، فإنَّه أنْدى صَوتاً مِنکَ». فَقُمتُ مع بِلالٍ، فجعلتُ أُلْقیهِ علیه ویُؤَذِّنُ به. قال: فَسَمِعَ بذلکَ عمرُ بن الخطاب، وهو فی بیته، فَخَرَجَ یَجُرُّ رِداءَه یقولُ: یا رسولَ الله! والذی بعثکَ بالحقِّ لقدْ رأیتُ مثلَ ما أُرِیَ. فقال رسولُ الله ج: «فلِلّهِ الحمدُ». رواه ابوداود، والدارمی، وابن ماجة؛ إلاَّ أنَّه لم یُذکِرِ الإقامةَ. وقال الترمذیُّ: هذا حدیثٌ صحیحٌ، لکنَّه لم یُصُرِّحْ قصةَ الناقوس([11]).

650 – (10) عبد الله بن زید بن عبدربه س گوید: چون پیامبر ج خواست تا فرمان دهد که هنگام نماز و برای جمع‌شدن مردم برای ادای آن، ناقوسی ساخته شود تا به ذریعه‌ی آن، مردم را برای نماز جماعت دعوت دهند و آگاه سازند، شبی در خواب دیدم که مردی (که دو لباس سبز بر تن) و ناقوسی در دست داشت، به دورم می‌گشت و از کنارم عبور می‌کرد. بدو گفتم: ای بنده‌ی خدا! آیا این ناقوس را می‌فروشی؟ گفت: با آن چه کار داری؟ گفتم: با آن مردم را به نماز فرا می‌خوانیم. گفت: آیا تو را به چیزی بهتر از آن راهنمایی نکنم؟ گفتم: چرا، حتماً این کار را بکن. گفت: بگو: «الله اکبر» (الله اکبر الله اکبر، أشهد أن لا إله الّا الله.... تا آخر اذان)

و نیز بسان اذان، کلمات اقامه را به من آموزش داد.

عبدالله س گوید: چون صبح شد و از خواب بیدار شدم، نزد رسول‌خدا ج رفتم و آنچه را در خواب دیده بودم برایش بازگو کردم. پیامبر ج فرمود: ان شاء‌الله، این رؤیا (خواب) حق است. سپس پیامبر ج به من دستور داد و فرمود: در کنار بلال بایست و بدو این کلمات را که در خواب دیده‌ای، بیاموز تا در اذان بگوید، زیرا صدای او از صدای تو بلندتر و رساتر است.

من نیز بر حسب فرمان رسول‌خدا ج در کنار بلال س ایستادم و آن کلمات را به او تلقین نمودم و او نیز آنها را در اذان به کار می‌برد.

عبدالله س گوید: چون عمر بن خطاب س کلمات اذان را از دهان بلال س شنید، به محض شنیدن آن، فوراً با عجله و شتاب در حالی که ردائش از پشت سر بر روی زمین کش می‌خورد، از خانه بیرون آمد و خدمت آن حضرت ج حاضر شد و گفت: ای رسول‌خدا ج! سوگند به آن ذاتی که تو را با آئین و دین حق مبعوث کرده است، من نیز بسان خواب عبدالله بن زید س دیده‌ام و کلماتی بسان کلمات اذان، به من نیز تعلیم داده شده است.

آنگاه رسول‌خدا ج حمد و ستایش خدا را به جای آورد و فرمود: «فلله الحمد» حمد و ستایش از آن خداست.

[این حدیث را ابوداود و دارمی روایت کرده‌اند. و ابن‌ماجه نیز بدون ذکر «اقامه» آن را روایت نموده است. و ترمذی گفته: این حدیث، حدیثی صحیح است. البته ترمذی به قصه‌ی ناقوس اشاره‌ای نکرده است].

شرح: «إنه لرؤیا حق»: یعنی این خواب، حق و درست است و از جانب خداوند است، و از القائات نفسانی و شیطانی، پاک و منزه است.

 گر چه از رؤیا و الهام صالحه، حکم یقینی ثابت نمی‌شود، اما به سبب تقریر و تصدیق و تأیید پیامبر ج این خواب به منزله‌ی «وحی جلی» قرار گرفت، و رسول‌خدا ج به مردم دستور داد که به همین الفاظ و کلمات اذان گویند.

«لرؤیا حق إن شاء الله»: در اینجا جمله‌ی «ان شاء الله» بنا به تعلیق و یا شک و تردید در مسئله نیست، بلکه جهت تبرک و تأدّب است.

«اَندی صوتاً»: بسیار خوش آوازتر و صدایش بسیار بلندتر و رساتر است.

651 (11) وعن أبی بکْرةَ، قال: خَرَجتُ مع النبیِّ ج لِصَلاةِ الصُّبحِ، فکانَ لا یمرُّ برجلٍ إلاَّ ناداه بِالصَّلاة، أو حَرَّکهُ بِرِجلِه. رواه ابوداود([12]).

651 – (11) ابوبکرة س گوید: همراه با پیامبر ج برای خواندن نماز صبح بیرون رفتم و پیامبر ج از کنار هیچ مردی عبور نمی‌کرد، مگر اینکه او را به سوی نماز دعوت می‌کرد و فرا می‌خواند و یا با پایش آن را می‌جنبانید و تکان می‌داد (تا برای نماز بیدار شود و آمادگی نماید).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

652 – (12) وعن مالکٍ، بلغَه أنَّ المؤَذِّنَ جاءَ عمرَ یُؤْذِنُه لِصَلاةِ الصُّبح. فوجدَه نائماً. فقالَ: ألصَّلاةُ خیرٌ منَ النَّومِ، فأمرَهُ عمرُ أنْ یجعلَها فی نِداءِ الصبح. رواه فی المُوَطَّأ([13]).

652 – (12) از مالک روایت است که گوید: بدو خبر رسیده که مؤذن (پس از گفتن اذان) پیش عمر س آمد تا وی را به نماز فرا خواند، و برایش وقت نماز را اعلام نماید، ولی مؤذن او را در خواب یافت، از این‌رو، با صدای بلند و رسا گفت: «الصلاة خیر من النوم» [نماز از خواب بهتر و برتر است] (چون حضرت عمر س از خواب بیدار شد) آن مؤذن را فرمان داد تا این جمله را فقط در اذان صبح قرار بدهد (نه بیرون از آن).

[این حدیث را مالک در مؤطا روایت کرده است].

شرح: قبلاً گفتیم که ثبوت گفتن «الصلاة خیر من النوم» در اذان صبح، از خود پیامبر ج ثابت است، چنانچه در حدیث ابومحذوره [شماره 645] بدان اشاره رفته است، آنجا که پیامبر ج به ابومحذوره س دستور می‌دهد و می‌فرماید:

«فإن کان صلوة الصبح، قلت: الصلاة خیر من النوم، الصلاة خیر من النوم».

و نیز در روایتی دیگرآمده است که بلال س نزد پیامبر ج آمد و ایشان را در خواب دید، از این‌رو گفت: «الصلاة خیر من النوم» آن حضرت ج چون از خواب بیدار شد، از گفتن این جمله بسیار خوشش آمد و دستور داد تا بلال س آن را در اذان قرار بدهد.

از این‌رو نمی‌توان گفت که عمر س از پیش خود دست به تشریع و قانون‌گذاری زده و گفتن «الصلاة خیر من النوم» را در اذان صبح وضع نموده است. بلکه مقصود از این جمله‌ی «فأمره أن یجعلها فی نداء الصبح» این است که چون عمر س دید که مؤذن این کلمه را بیرون از اذان می‌گوید از این جهت بدو فرمان داد تا این جمله را فقط در اذان به کار ببرد نه در بیرون آن، و این همان چیزی بود که عمر س از رسول‌خدا ج تعلیم گرفته بود.

653 – (13) وعن عبدِ الرحمنِ بنِ سعدِ بن عمَّارِ بن سعدٍ، مُؤَذِّنِ رسول الله ج، قال: حدَّثنی أبی، عنْ أبیه، عن جدِّه، أنَّ رسولَ الله ج أمرَ بلالاً أنْ یجعلَ أصبعَیه فی أُذنَیه، وقال: «إنَّه أرْفعُ لِصَوتِکَ». رواه ابنُ ماجة([14]).

653 – (13) عبد الرحمن بن سعد بن عمار بن سعد قرظی گوید: پدرم (سعد بن عمار) از پدرش (عمار بن سعد) و او نیز از جدش (سعد قرظ س، مؤذن رسول‌خدا ج) به من خبر داده است که پیامبر ج به بلال س فرمان داد تا به هنگام اذان، دو انگشت خویش را در داخل گوش‌ها قرار دهد. و درباره‌ی علت و فلسفه‌ی این امر فرمود: این کار به بلندترشدن صدایت کمک می‌کند و صدایت را رساتر می‌سازد.

[این حدیث را ابن‌ماجه روایت کرده است].

شرح: مؤذنان رسول‌خدا ج:

رسول‌خدا ج چهار مؤذن داشت که عبارتند از:

1-    بلال بن رباح س

2-    عبدالله بن عمرو بن ام مکتوم س

این دو بزرگوار درمدینه‌ی منوره اذان می‌دادند.

3-    سعد القرظ س؛ مؤذن رسول‌خدا ج در قبا.

4-    ابومحذوره س؛ مؤذن رسول‌خدا ج در مکه‌ی مکرمه.


 



[1]- بخاری 2/77 ح 603، مسلم 1/286 ح (3-378) و لفظ حدیث از بخاری است، ابوداود حصه‌ی دوم حدیث را نقل کرده است:1/349 ح 508، ترمذی نیز حصه‌ی دوم حدیث را روایت نموده است: 1/369ح 193، نسایی 2/3 ح 627، ابن ماجه 1/241 ح 729، دارمی 1/290 ح 1194، مسنداحمد 3/103 و تمام این بزرگواران فقط به نقل حصه‌ی دوم حدیث پرداخته‌اند.

[2]- تفسیر نمونه ج 4 صص 549 – 550.

[3]- مسلم 1/287 ح (6-376) و در صحیح مسلم واژه‌ی «الله و اکبر» دو مرتبه تکرار شده است و لفظ حدیث از ابوداود است:1/343 ح 503، نسایی 2/5ح 632، ابن ماجه 1/234 ح 708.

[4]- ابوداود 1/350 ح 510، نسایی 2/3ح 628، دارمی 1/290 ح 1193، مسنداحمد 2/85.

[5]- مسنداحمد 3/409، احمد بن حنبل فقط اذان را ذکر کرده است، ترمذی 1/367 ح 192 و قال: حسن صحیح، ابوداود 1/342 ح 502، نسایی 2/4 ح 630، ابن ماجه 1/235 ح709، دارمی 1/292 ح 1197.

[6]- ابوداود 1/340ح500، نسایی 2/7ح 633.

[7]- ترمذی 1/378 ح 198 و قال: ابواسرائیل، اسماعیل بن اسحاق لیس هو بذاک القوی عند اهل الحدیث، ابن ماجه 1/237 ح 715 با این لفظ روایت کرده است: «أمرنی رسول الله ج أن أثوب فی الفجر ونهانی أن أثوب فی العشاء.

[8]- ترمذی 1/373 ح 195 و قال: فی اسناده مجهول.

[9]- ترمذی 1/383 ح 199 و ترمذی این حدیث را ضعیف قرار داده است، ابوداود 1/352 ح 514، ابن ماجه 1/237 ح 717، مسنداحمد 4/169.

[10]- بخاری 2/77ح 604، مسلم 1/285ح (1-377)، ترمذی 1/362 ح 190، نسایی 2/2ح1، مسنداحمد 2/148.

[11]- ابوداود 1/337 ح 499، ابن ماجه 1/232 ح 706، دارمی 1/286 ح 1187، مسنداحمد 4/43.

[12]- ابوداود 2/49ح 1264.

[13]- مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/72ح 8.

[14]- ابن ماجه 1/236ح 710.

درباره‌ی فضیلت نمازها


فصل اول

624 – (1) عن عُمارَةَ بن رُوَیْبَةَ، قال: سمعتُ رسولَ الله ج یقولُ: «لنْ یَلِجَ النَّارَ أحدٌ صلّى قبلَ طُلوع الشمس، وقبلَ غُروبها» یعنی الفجرَ والعصرَ. رواه مسلم([1]).

624 – (1) عمارة بن رویبه س گوید: از رسول‌خدا ج شنیدم که فرمود: هرکس قبل از طلوع آفتاب و پیش از غروب آن، نماز بخواند هرگز وارد آتش سوزان دوزخ نخواهد شد. و مراد از به جای آوردن نماز قبل از طلوع آفتاب: «نماز صبح» و نماز پیش از غروب آن: «نماز عصر» است.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

625 (2) وعن أبی موسى، قال: قال رسولُ الله ج: «مَنْ صلّى البَرْدَیْنِ دَخَلَ الجنَّةَ». متفق علیه([2]).

625 – (2) ابو موسی س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس دو نمازی را که مقارن با خنکی و سرمای هوا است (یعنی صبح و عصر) را بخواند، داخل بهشت می‌شود.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «البردین»: مثنی «بَرد»، به معنای «سرما و خنکی» است.

 و نماز صبح و عصر را بدین خاطر «بردین» می‌گویند، چون این دو نماز در وقتی خوانده می‌شوند که هوا خنک و سرد است. و چون در وقت خواندن این دو نماز، خواب و تنبلی و کار و مشغولیت زیاد است، از این جهت پیامبر ج آنها را به طور اختصاصی ذکر نمود و بر پایبندی بدان‌ها نوید دخول بهشت و دورشدن از آتش سوزان دوزخ را داد. و در حقیقت مؤمنان راستین و حقیقی هیچگاه خواب و تنبلی و کار و کاسبی و تجارت و داد و ستد، آنها را از یاد خدا و برپاداشتن نماز غافل نمی‌کند و پیوسته از روز قیامت و دادگاه عدل پروردگار که از شدت وحشتش دل‌ها و چشم‌ها در آن دگرگون می‌شوند، بیمناک و خوفناک هستند و پیوسته در حال مشکلات و شداید و نابسامانی‌ها و ناملایمات زندگی، و چالش‌ها و دغدغه‌ها به یاد خداوند هستند و هیچگاه خواب و تنبلی و کار و تجارت، آنها را از نمازهای پنجگانه به طور عموم و از نماز صبح و عصر به طور خصوص، باز نمی‌دارد و با انجام عبادت و پرستش پروردگار، آب سردی بر خواهشات نفسانی و هواهای حیوانی و وسوسه‌های شیطانی و غرائز فردی، و امراض درونی می‌ریزند.

 626 (3) وعن أبی هریرة [س]، قال: قال رسولُ الله ج: «یتعاقَبونَ فیکم ملائکةٌ باللَّیلِ وملائکةٌ بالنَّهارِ، ویَجتَمعُِونَ فی صلاةِ الفجرِ وصلاةِ العَصرِ، ثمَّ یَعْرُجُ الذینَ باتوا فیکم، فََیَسألُهُم ربُّهُم ـ وهو أعلمُ بهِم ـ: کیفَ تَرَکتُمْ عِبادی؟ فیقولونَ: ترکناهُم وهمْ یُصَلُّونَ، وأتیناهُم وهُمْ یُصَلُّونَ». متفق علیه([3]).

626 – (3) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: دو دسته از فرشتگان به دنبال یکدیگر و پشت سرهم و پیاپی، پیش شما می‌آیند و می‌روند؛ دسته‌ای در شب می‌آیند (و در روز می‌روند) و دسته‌ی دیگر، در روز می‌آیند (و در شب می‌روند) و در هنگام نماز صبح و عصر، هردو دسته با هم جمع می‌شوند.

سپس فرشتگانی که شب با شما بوده‌اند، به ملکوت اعلی بالا می‌روند و خداوندY از آنها سؤال می‌کند ـ و این در حالی است که خود خدا بدانها آگاه‌تر و داناتر است ـ بندگان مرا در چه حالی ترک نمودید؟ فرشتگان در پاسخ گویند: ایشان را در حالی ترک کردیم که نماز می‌خواندند و به عبادت و پرستش تو مشغول بودند و وقتی که پیش آنان رفتیم، باز هم مشغول نمازخواندن بودند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«ترکناهم وهم یصلون وأتیناهم وهم یصلون»: در آغاز صبح، فرشتگان شب که مراقب بندگان خدایند، جای خود را به فرشتگان روز می‌دهند و شیفتشان عوض می‌شود، و چون نماز صبح در همان آغاز طلوع انجام می‌گیرد، هردو گروه آن را مشاهده کرده و بر آن گواهی می‌دهند.

«باتوا فیکم»: فرشتگانی که شب پیش شما مانده‌اند. «یتعاقبون فیکم»: فرشتگان پیاپی و به دنبال یکدیگر و پشت سر هم، پیش شما می‌آیند و می‌روند.

 627 (4) وعن جُندُبٍ القَسْرِیِّ، قال: قال رسولُ الله ج: «مَنْ صلّى صلاةَ الصُّبحِ، فهو فی ذِمَّةِ الله، فلا یَطلُبَنَّکُمُ اللَّهُ منْ ذِمَّتِه بشیءٍ؛ فإنَّه مَنْ یَطلُبْهُ منْ ذِمَّتِه بشیءٍ یُدرِکْهُ ثمَّ یَکُبَّه على وجههِ فی نارِ جهنَّم». رواه مسلم. وفی بعضِ نسخِ «المصابیح»: القُشَیری بدل القَسری([4]).

627 – (4) جُندب قَسری س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس نماز صبح را بخواند، او در پناه و ضمانت خداست، پس نباید خداوند ، پیرامون ذمه‌اش کسی از شما را مورد مؤاخذه و مطالبه قرار دهد (یعنی: شما نباید کاری بکنید که بدان عهد و پیمان خدا بشکند و پیرامون آن، شما را مورد مؤاخذه و بازپرسی قرار دهد.

و از زمره‌ی این عهد و پیمان، خواندن نمازها، به خصوص نماز صبح است، پس هرکس با نخواندن نماز صبح، عهد و پیمان خدا را شکست، خداوند ، پیرامون آن، وی را در روز رستاخیز، مؤاخذه خواهد نمود) و براستی خداوند هر که را به چیزی از ذمه‌اش مورد مطالبه قرار دهد، او را در می‌یابد و راه گریزی برای وی نیست، سپس او را نگون‌سار، و بر رخساره در آتش سوزان دوزخ می‌افکند (پس شما نیز در نمازها که عهد و پیمان خدا به شمار می‌آیند، ذره‌ای کوتاهی نکنید، زیرا که اگر با نخواندن نمازها، عهد و پیمان خدا را شکستید، خداوند شما را درباره‌ی آن، مورد مؤاخذه قرار می‌دهد و شما را در می‌یابد و بدون اینکه راه گریز و نجاتی برایتان باشد، شما را نگون‌سار و بر رخساره، در آتش سوزان دوزخ می‌افکند و در روز رستاخیز، خوار و ذلیل و پست و رسوایتان می‌سازد).

[این حدیث را مسلم روایت کرده است. و در برخی از نسخه‌های «مصابیح» به عوض «قَسری»، «قُشیری» نقل شده است].

«یکبّه علی وجهه»: او را نگونسار و بر رخساره بر زمین می‌کشد. و این خود علامت خواری و ذلیلی و پستی و حقارت شخصی است که نمازها را به طور عموم، و نماز صبح را به طور خصوص ترک کند و نخواند.

 628 ـ (5) ـ وعن أبی هریرةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «لو یعلَمُ الناسُ ما فی النِّداءِ والصَّفِّ الأوَّلِ، ثمَّ لم یجِدوا إلاَّ أنْ یَستَهِمُوا علیه، لاسْتَهَمُوا؛ ولو یعلمونَ ما فی التَّهجیرِ، لاستبَقُوا إلیه؛ ولو یعلمونَ ما فی العَتَمَةِ والصُّبحِ، لأتوْهما ولو حَبْواً». متفق علیه([5]).

628 – (5) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: اگر مردمان بدانند که چه خیر و برکت و ثواب و پاداشی در اذان گفتن و ایستادن در صف اول نماز جماعت وجود دارد، و برای دستیابی به آن، راهی جز قرعه‌کشی نمی‌یافتند، قطعاً بر سر آن قرعه می‌کشیدند (تا این ثواب و پاداش را به دست آورند) و اگر بدانند که چه ثواب و پاداشی در خواندن نماز در اول وقت وجود دارد، حتماً برای دستیابی بدان، با هم به مسابقه می‌پرداختند. و اگر مردم میزان برکت و اجر موجود در نماز عشاء و صبح را می‌دانستند، حتماً اگر تنها با سینه‌خیز برایشان خواندن آن ممکن می‌شد، بازهم می‌رفتند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

629 (6) وعنه، قال: قال رسولُ الله ج: «لیسَ صلاةٌ أثقلَ على المُنافقینَ من الفجرِ والعِشاءِ، ولو یعلمونَ ما فیهِما، لأَتَوْهُما ولو حَبْواً». متفق علیه([6]).

629 – (6) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هیچ نمازی از نمازهای پنج‌گانه بر انسان‌های منافق و دو رو، از نماز صبح و عشاء، سخت‌تر و گران‌تر نیست، و اگر می‌دانستند که چه خیر و برکت و ثواب و پاداشی در این دو نماز وجود دارد، حتماً برای خواندن آنها با جماعت، به مسجد می‌رفتند. و چنانچه به هیچ وجه برایشان ممکن و میسّر نمی‌شد که به مسجد بروند، جز با رفتن بر روی دو دست و زانو و سینه‌خیز، باز هم به خاطر کثرت ثواب و پاداش آن، با سینه‌خیز می‌رفتند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «نداء»: اذان. خبردادن از وقت نماز با خواندن کلمات مخصوص به آواز بلند و در ساعت‌های معین در گلدسته و مناره و یا جای دیگر.

«استهموا»: قرعه کشی می‌کردند. «التهجیر»: خواندن نمازها در اول وقت. و یا در اول وقت پس از اذان در مسجد حاضرشدن.

«حَبواً»: رفتن بر روی دو دست و زانو و سینه‌خیز. یعنی اگر مردم می‌دانستند که فضیلت و ثواب نماز صبح و عشاء تا چه اندازه‌ای است، حتماً برای خواندن آنها با جماعت، به مسجد می‌رفتند و چنانچه به هیچ وجه برایشان ممکن نمی‌شد که به مسجد بروند، جز با سینه خیز، باز هم به خاطر کثرت ثواب و پاداش آن، با سینه‌خیز به سوی نماز می‌رفتند و به هیچ وجه آنها را از دست نمی‌دادند.

و براستی که جز انسان‌های منافق و دوچهره، و دو رنگ و دو رو، و انسان‌های تنبل و عاطل، نماز صبح و عشاء را ترک نمی‌کنند، چرا که هیچ نمازی برای انسان‌های منافق از نمازهای صبح و عشاء، سخت‌تر و سنگین‌تر نمی‌باشد.

پس انسان‌های مسلمان باید به یاد داشته باشند که ترک نماز صبح و عشاء معادل عمل منافقانه است. یعنی هرکس از مسلمانان از روی تنبلی و سستی و خواب و کسالت، نماز صبح و عشاء را ترک کند، در واقع به سوی اعمال بی‌شرمانه و زشت منافقان سوق پیدا کرده است. از این‌رو باید مواظب خود باشد و فریب هواهای نفسانی و خواهشات حیوانی و وسوسه‌های شیطانی را نخورد ودر هرحال، خواندن نمازها را در اول وقت، نصب‌العین و آویزه‌ی گوش خویش قرار دهد و پیوسته پایبندی بدان‌ها را سر لوحه‌ی زندگی خویش بگرداند.

 630 (7) وعن عثمانَ [س]، قال: قال رسولُ الله ج: «مَن صلّى العِشاء فی جماعةٍ؛ فَکَأنَّما قامَ نصفَ اللیلِ، ومَنْ صَلَّى الصُّبحَ فی جماعةٍ؛ فکأنَّما صَلّى اللَّیلَ کُلَّه». رواه مُسلم([7]).

630 – (7) عثمان س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس نماز عشاء را با جماعت بخواند مانند این است که نیمی از شب را به عبادت و نیایش و پرستش و کرنش خداوند سپری کرده باشد، و هرکس نماز صبح را با جماعت بخواند همانند این است که تمام شب را عبادت کرده باشد.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

631 – (8) وعن ابن عُمرَ ب، قال: قال رسولُ الله ج: «لا یَغلِبَنَّکُم الأعرابُ على اِسمِ صلاتِکُمُ المَغرِبِ» قال: «وتقول الأعرابُ: هی العِشاءُ»([8]).

631 – (8) ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: عرب‌های بادیه‌نشین، بر نام نماز «مغرب» بر شما غلبه نکنند. راوی گوید: عرب‌های بادیه‌نشین به مغرب، «عشاء» می‌گفتند.

632 – (9) وقال: «لایَغلِبنَّکم الأعرابُ على اسمِ صلاتِکم العشاءِ، فإنَّها فی کتابِ اللَّهِ العِشاءُ، فإنها تُعتِمُ بحِلابِ الإبِل». رواه مسلم([9]).

632 – (9) و نیز پیامبر ج می‌فرماید: عرب‌های بادیه‌نشین بر نام نماز «عشاء» بر شما غلبه نیابند، چرا که در کتاب خدا (قرآن) نیز، این نماز به «عشاء» موسوم شده است (آنجا که می‌فرماید: «مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُمْ مِنَ الظَّهِیرَةِ وَمِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشَاءِ»([10]). پس شما نیز به تأسی و اقتداء از کتاب خدا، به نماز خفتن «عشاء» بگوئید. و علّت وجه تسمیه‌ی «عشاء» به «عتمه» این است که) عرب‌های بادیه‌نشین عادت داشتند که شتران خویش را پس از پنهان‌شدن شفق و در تاریکی هوا می‌دوشیدند، از این جهت، چون نماز خفتن نیز پس از پنهان‌شدن شفق در تاریکی هوا خوانده می‌شود، بدان «عتمه» اطلاق نمودند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «حلاب الابل»: دوشیدن شتران.

از دو حدیث بالا یک اصل کلی و محوری را می‌توان استنباط کرد و آن اینکه: اصول و قواعد و اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزه‌های نبوی و احکام و دستورات شرعی در چهارچوب وحی قرار دارد و بر این مبنا، اسلام دینی تمام عیار و رهایافته از هرگونه قوانین «من‌درآوردی» می‌باشد و به هر چه ساخته و پرداخته‌ی ذهن و عقل نارسای انسانی باشد و به عنوان قاعده و قانونی حقوقی در میان احکام قرآن و سنّت، گنجانده شود، ارزش و جایگاهی قائل نیست و با قاطعیت تمام در ابطال و امحای آن ایستاده است، چون که رأی نیز زاییده‌ی عقل قاصر آدمی است و اسلام نیز به شدت، روی‌آوری به تراشیده‌های ذهن انسانی را در صورتی که منطبق با معیارهای شرعی نباشد، مردود اعلام کرده است. پس امت اسلامی نیز باید هویت و شخصیت خویش را حفظ کند و به آرمان‌ها و شعائر دین خویش احترام بگذارد و در همه‌ی ابعاد و زوایای مختلف زندگی مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، عبادی و خانوادگی، اخلاقی و عرفانی، از پرتو نور شرعی، نبوی و الهی بهره بگیرد و از این رهگذر به سمت سربلندی و پیشوایی دست یابد و پرچم پردرخشش خود را در جای جای گیتی با قاطعیت و با استقلال از همه چیز برافراشد و کره‌ی زمین را از صلح و آرامش و عدل و داد و اخوت و برادری و صفا و صمیمیت آکنده سازد و حقایق دینی را که در پس پرده‌ی ضخیمی از عادات، آداب و ذهنیت‌های تنگ و تاریک، مخفی مانده را هویدا سازد و قداست اصل دین را بر این برداشت‌ها و تراشیده‌های مزخرف و من‌درآوردی ذهنی انسان ترجیح دهد.

دو حدیث بالا این را می‌رساند که این امت از بقیه‌ی امت‌ها جداست و شخصیت منحصر به فردی دارد که نباید دنباله‌رو امت‌های دیگر باشد. و نباید از عادات و تقالید دیگران پیروی کنند و اخلاق و رفتار و سبک و منش آنها را انتخاب نمایند.

باید امت اسلامی شخصیت منحصر به فرد خود را دارا باشد چون این امت، امت وسط و میانه است که برای انسان‌ها، نمونه‌ای برتر است. ما مسلمانان استادی امت‌ها را داریم و ما بهترین و برترین امت‌ها هستیم که برای هدایت انسان‌ها برانگیخته شده‌ایم، پس چطور ازعادات و تقالید دیگران پیروی کنیم؟پیامبر ج می‌خواهد این مفاهیم را در وجود ما بکارد تا به شخصیت و استقلال خود افتخار‌کنیم و نمی‌خواهد که ما دنباله‌رو و پیرو دیگران باشیم.

رفع یک اشکال: در این حدیث از اینکه مسلمانان به نماز عشاء «عتمه» گویند، نهی شده است حال آنکه در احادیثی دیگر، خود پیامبر ج و حتی بعضی از صحابه ش به آن، «عتمه» گفته‌اند؟

 امام نوری در رفع این اشکال دو پاسخ داده‌اند:

1-  «إن إستعمال العتمة، بیان للجواز والنهی عنه للتنزیه»: در احادیثی که به عشاء، عتمه گفته شده، مقصود بیان جواز است. یعنی می‌توان بدان «عتمه» گفت، اما این کار، خالی از کراهت نیست، و نهیی که در حدیث شده، نهی تحریمی نیست بلکه نهی تنزیهی و ارشادی است. پس بهتر است که مطابق قول خدا به نماز خفتن، «عشاء» گفته شود نه «عتمه» چون عتمه به معنای تاریکی است و نماز، تمامش نور و درخشش است.

2-  در احادیثی که پیامبر ج به نماز «عشاء»: عتمه گفته است، مخاطبانش همان عرب‌های بادیه‌نشین بودند که معنای «عشاء» را نمی‌فهمیدند، بلکه «عشاء»را برای نماز مغرب اطلاق می‌کردند، از این‌رو در احادیثی که می‌بینیم به «عشاء» عتمه گفته شده، به جهت آن است که مخاطبان، کسانی بودند که از معنای عشاء چیزی نمی‌فهمیدند، بلکه آن را به نماز مغرب اطلاق می‌کردند.

به هر حال، در اوائل به نماز عشاء «عتمه» نیز می‌گفتند، ولی چون اطلاق عتمه بر این نماز زیاد شد، و همه همانند عرب‌های بی‌سواد بادیه‌نشین، بدان «عتمه» می‌گفتند، پیامبر ج به خاطر اینکه زبان و فرهنگ جاهلیت در آنها رخنه‌ای ایجاد نکند، مسلمانان را از «عتمه» گفتن، نهی کرد البته این نهی پیامبر ج تحریمی نبود بلکه تنزیهی و ارشادی بود.

633 – (10) وعن علیّ [س] أنَّ رسولَ الله ج قالَ یومَ الخندقِ: «حَبَسُونا عَنْ صَلاةِ الوُسطى: صلاةِ العصر، مَلأَ اللَّهُ بیوتَهم وقُبورَهم ناراً». متفق علیه([11]).

633 – (10) علی س گوید: پیامبر ج در روز جنگ خندق فرمود: خداوند خانه و گورهای کافران و مشرکان و دشمنان و بدخواهان اسلام و مسلمین را پر از آتش نماید که ما را از خواندن نماز میانه ـ نماز عصر ـ غافل نمودند و بازداشتند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «جنگ خندق»: این حدیث از یکی از مهم‌ترین حوادث تاریخ اسلام، یعنی «جنگ خندق» (احزاب) بحث می‌کند، جنگی که در حقیقت نقطه‌ی عطفی در تاریخ اسلام بود و کفر موازنه‌ی قوا را در میان اسلام و کفر، به نفع مسلمانان برهم زد و پیروزی در آن، کلیدی بود برای پیروزی‌های بزرگ آینده. در حقیقت کمر دشمنان در این غزوه شکست و بعد از آن نتوانستند کار مهمی انجام دهند.

«جنگ احزاب»: چنانکه از نامش پیدا است، مبارزه‌ی همه جانبه‌ای از ناحیه‌ی عموم دشمنان اسلام و گروه‌های مختلفی بود که با پیشرفت این آئین، منافع نامشروعشان به خطر می‌افتاد. نخستین جرقه‌ی جنگ از ناحیه‌ی گروهی از یهود «بنی‌نظیر» زده شد که به مکه آمده و طائفه‌ی قریش را به جنگ با پیامبر ج تشویق کردند و به آنها قول دادند که تا آخرین نفس در کنارشان می‌ایستند، سپس به سراغ قبیله‌ی «غطفان» رفتند و آنها را نیز آماده‌ی کارزار کردند.

این قبائل از هم‌پیمانان خود مانند قبیله: «بنی‌اسد» و «بنی‌سلیم» نیز دعوت کردند و چون همگی خطر را احساس کرده بودند، دست به دست هم دادند تا کار اسلام و مسلمین را برای همیشه، یکسره کنند، پیامبر ج را به قتل برسانند، مسلمین را در هم بکوبند، مدینه را غارت کنند و چراغ اسلام را خاموش سازند. مسلمانان که خود را در برابر این گروه عظیم دیدند، به فرمان پیامبر ج به شور نشستند و قبل از هر چیز با پیشنهاد سلمان فارسی س در اطراف مدینه خندق کندند تا دشمن به آسانی نتواند از آن عبور کند و شهر را مورد تاخت و تاز قرار دهد (به همین جهت یکی از نام‌های این جنگ «جنگ خندق» است).

ولی خداوند خواست در اینجا آخرین ضربه بر پیکر کفر فرود آید و صف منافقان را نیز از صفوف مسلمین مشخص سازد، توطئه‌گران را افشا کند و مسلمانان راستین را سخت در بوته‌ی آزمایش قرار دهد.

سرانجام این غزوه به پیروزی مسلمانان تمام شد، طوفانی سخت به فرمان خدا وزیدن گرفت و خیمه و خرگاه کفار را درهم ریخت و رعب و وحشت در قلب آنها افکند و نیروهای غیبی (فرشتگان) به کمک و یاری مسلمانان شتافتند.

و این در حالی بود که لحظات بسیار سخت و خطرناکی بر مسلمانان گذشت، جان‌ها به لب رسیده بود و منافقین در میان لشکر اسلام سخت به تکاپو افتاده بودند، جمعیت انبوه دشمن و کمی لشکریان اسلام در مقابل آنها و آمادگی آنها از نظر تجهیزات جنگی و فراهم کردن وسائل لازم، آینده‌ی سخت و دردناکی را در برابر چشم مسلمانان تجسم می‌ساخت، اما خداوند سرانجام این غزوه‌ی سخت را به پیروزی مسلمانان تمام کرد.

این دورنمایی بود از جنگ احزاب که در سال 5 هجری واقع شد.

در اینکه منظور از «صلوة وسطی» (نماز میانه) چیست؟ مفسران و شارحان و علماء و صاحب‌نظران اسلامی، تفسیرهای زیادی ذکر کرده‌اند، برخی آن را «نماز ظهر»، برخی «نماز عصر»، برخی «نماز مغرب»، برخی «نماز عشاء»، برخی «نماز صبح»، برخی «نماز جمعه»، برخی «نماز شب» و برخی «نماز وتر» دانسته‌اند، حتی که درتفسیر روح المعانی آلوسی، دراین باره سیزده قول نقل شده است. و برای هریک از این اقوال، توجیهی ذکر شده است، ولی با قرائن مختلفی که در دست است، روشن می‌شود که منظور از «نماز میانه»، همان نماز عصر است، زیرا قبل از آن، دو نماز و بعد از آن نیز دو نماز وجود دارد و لذا این نماز در میان نمازهای پنج‌گانه‌ی شب (مغرب و عشاء) و روز (صبح و ظهر) قرار دارد، و راجح‌ترین اقوال نیز همین قول است و نظر و دیدگاه اکثر علمای صحابه ش و جمهور تابعین نیز همین است.


فصل دوم

634 (11) عن ابن مسعود وسُمرةَ بن جُندُب، قالا: قال رسولُ الله ج: «صَلاةُ الوُسطى صَلاةُ العصرِ». رواه الترمذیُّ([12]).

634 – (11) «ابن‌مسعود» و «سمرة بن جندب» ـ ب ـ ‌گویند: پیامبر ج فرمود: نماز میانه، همان نماز عصر است.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

635 (12) وعن أبی هُریرةَ، عن النبیِّ ج فی قولِه تعالى: { إنَّ قُرآنَ الفَجْرِ کانَ مَشْهوداً }، قال: «تَشهَدُه ملائِکَةُ اللَّیلِ وملائکةُ النهارِ». رواه الترمذیُّ([13]).

635 – (12) ابوهریره س گوید: پیامبر ج پیرامون تفسیر این آیه «بی‌گمان نماز صبح توسط فرشتگان شب و فرشتگان روز بازدید و گواهی می‌گردد.»([14]) فرمود: نماز صبح، مشهود فرشتگان شب و فرشتگان روز است (زیرا در آغاز صبح، فرشتگان شب که مراقب بندگان خدایند، جای خود را به فرشتگان روز می‌دهند و چون نماز صبح در همان آغاز طلوع انجام می‌گیرد، هردو گروه از فرشتگان که مأمور بر انسان هستند، آن را می‌بینند و در هنگام تعویض کشیک، در دیوان الهی بر آن گواهی می‌دهند).

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].


فصل سوم

636 (13) عن زید بن ثابت وعائشةَ، قالا: الصَّلاةُ الوُسطى صَلاةُ الظهرِ. رواه مالکٌ عن زید، والترمذیُّ عنهما تعلیقاً([15]).

636 – (13) زید بن ثابت و عایشه ـ ب ـ گویند: «صلوة الوسطی» (نماز میانه) نام «نماز ظهر» است.

[این حدیث را مالک از زید، و ترمذی از زید و عایشه ش، به صورت تعلیق روایت نموده‌اند].

637 (14) وعن زیدِ بنِ ثابت، قال: کانَ رسولُ اللَّهِ یُصَلِّی الظهْرَ بالهاجِرَةِ، ولم یکُنْ یُصَلّی صلاةً أشدَّ على أصحابِ رسولِ الله ج منها. فنزلَتْ: ﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ [البقرة: 238]. وقال: إنَّ قبلَها صلاتَینِ وبعدَها صلاتَینِ. رواه أحمدُ، وابوداود([16]).

637 – (14) زید بن ثابت س گوید: پیامبر ج نماز ظهر را به هنگام شدت گرما (و زوال خورشید از وسط آسمان) می‌خواند، و هیچ نمازی بر یاران رسول‌خدا ج سخت‌تر از آن نبود (چرا که در شدت گرمای هوای نیمروز تابستان و گرفتاری‌های شدید کسب و کار اقامه می‌شد) از این‌رو این آیه نازل شد: «در انجام نمازها بویژه نماز میانه، کوشا باشید و محافظت ورزید»([17]). و زید بن ثابت س گوید: نماز ظهر، نماز میانه است، چرا که قبل از آن دو نماز (عشاء و صبح) و پس از آن نیز دو نماز (عصر و مغرب) وجود دارد (و تأکید روی این نماز به خاطر این بوده که بر اثر گرمی نیمروز تابستان، یا گرفتاری‌های شدید کسب و کار، نسبت بدان کمتر اهمیت می‌دادند، آیه‌ی فوق، اهمیت نماز وسطی و لزوم محافظت بر آن را مورد تأکید قرار داده است).

[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کرد ه اند].

638 ـ (15) وعن مالکٍ، بلغَه أنَّ علیَّ بن أبی طالبٍ وعبدَ الله بنَ عبَّاسٍ کانا یقولان: الصَّلاةُ الوُسطى صلاةُ الصُّبح. رواه فی المُوَطَّأ([18]).

638 – (15) از مالک روایت است که گوید: بدو خبر رسیده که علی و عبدالله بن عباس ش می‌گفتند: «صلاة الوسطی» (نماز میانه) همان نماز صبح است.

 [این حدیث را مالک در مؤطا روایت کرده است].

639 ـ (16) ورواه الترمذیُّ عن ابنِ عبَّاسٍ وابنِ عُمرَ تعلیقاً([19]).

639 – (16) و همین حدیث را ترمذی از ابن‌عباس و ابن عمر ش، به صورت تعلیق روایت کرده است.

شرح: چنانچه قبلاً نیز گفتیم، قول راجح و بهتر همان است که گفته شود که مراد از «صلاة الوسطی» (نماز میانه که در قرآن بر اهمیت آن و لزوم محافظت بر آن، مورد تأکید قرار گرفته است) همان «نماز عصر» است، زیرا از یک طرف آن، دو نماز روزانه (صبح و ظهر) قرار دارد و از طرف دیگر آن، دو نماز شبانه (مغرب و عشاء) می‌باشند و همین نظر اکثر علمای صحابه ش و جمهور تابعین می‌باشد.

و همین قول به طور مستقیم از شخص خود پیامبر ج به ثبوت رسیده است، آنجا که آن حضرت ج می‌فرماید: «صلاة الوسطی: صلاة العصر» حدیث شماره 634] و نیز می‌فرماید: «حبسونا عن صلاة الوسطی: صلاة العصر» [حدیث شماره 633] و اینکه می‌بینیم در احادیثی مراد از «صلاة الوسطی»، نماز ظهر یا نماز صبح گرفته شده، در حقیقت این اقوال به اجتهاد خود صحابه ش بر می‌گردد و این در حالی است که شاید احادیث صحیح پیامبر ج پیرامون تفسیر «صلاة الوسطی» بدان‌ها نرسیده باشد، از این‌رو بر اساس اجتهاد خویش مراد از «صلاة‌الوسطی»، نماز ظهر یا صبح را گرفته‌اند.

به هر حال روایاتی صحیح (در بخاری و مسلم) وجود دارد که شخص خود پیامبر ج مراد از «صلاة الوسطی» را نماز عصر گرفته‌اند و همین نیز قول راجح در دیدگاه اکثر علماء و صاحب‌نظران اسلامی و طلایه‌داران عرصه‌ی علم و دانش می‌باشد.

640 (17) وعن سلمانَ، قال: سمعتُ رسولَ اللَّهِ ج یقولُ: «مَنْ غَدَا إلى صَلاةِ الصُّبحِ غَدا برایةِ الإیمانِ، ومَن غَدا إلى السُّوقِ غدا برایةِ إبْلیِسَ». رواه ابنُ ماجة([20]).

640 – (17) سلمان س گوید: از رسول‌خدا ج شنیدم که فرمود: آن شخصی که برای نمازصبح بلند می‌شود و بامدادان به سوی نماز (به مسجد) می‌رود او به همراه پرچم ایمان (به جنگ با هواهای نفسانی و خواهشات حیوانی و وسوسه‌های شیطانی در طول روز) می‌رود (و وی از حزب یزدان است و قطعاً حزب یزدان پیروز و رستگار است) و کسی که بامدادن بلند شده (و نماز نخوانده) به بازار می‌رود، او به همراه پرچم شیطان (به دنبال هواهای نفسانی و خواهشات حیوانی و وسوسه‌های شیطانی در طول روز) می‌رود (و وی از حزب اهریمن است و قطعاً حزب اهریمن، زیانکار و زیانبار است).

[این حدیث را ابن‌ماجه روایت کرده است]

«غدا»: در بامداد به سوی نماز صبح رفت، مقابل «راح» در شبانگاه رفت. «رایة»: درفش، بیرق، و نشانه‌ای که نصب شود تا مردم آن را ببینند.


 



[1]- مسلم 1/440 ح(213-634)، ابوداود 1/297 ح427، نسایی 1/235ح471 و نسایی عبارت «یعنی الفجر و العصر» را ذکر نکرده است.، مسنداحمد 4/136.

[2]- بخاری 2/52 ح 572، مسلم 1/440ح(215-635)، دارمی 1/391ح1425، مسنداحمد 4/80.

[3]- بخاری 2/33 ح 555، مسلم 1/439ح(210-632)، نسایی 1/240 ح 485، مؤطا مالک کتاب قصر الصلاة فی السفر 1/170 ح 82، مسنداحمد 2/257.

[4]- مسلم 1/454ح(262-657)، احمد بن حنبل نیز به همین معنی روایت کرده است:4/312، ترمذی نیز اول حدیث را از ابوهریره 4/404 ح2164 نقل کرده است.

[5]- بخاری 2/96 ح615، مسلم 1/325ح(129-437)، نسایی 1/269 ح 540، مؤطا مالک کتاب صلاة الجماعة 1/131ح6، مسنداحمد 2/236.

[6]- بخاری با اندکی افزونی 2/141 ح 657 روایت کرده است و مسلم نیز با همان زیادتی بخاری این حدیث را نقل نموده است:1/451ح(252-651)، ابن ماجه 1/261ح797.

[7]- مسلم 1/454 ح(260-656)، ابوداود1/376ح 555، ترمذی 1/433ح 221 و لفظ ترمذی به عوض «من صلی ...» ، «من شهد» است .، دارمی 1/303 ح1224، مسنداحمد 1/58.

[8]- بخاری این حدیث را از عبدالله بن مغفل نقل نموده است:2/43 ح 563، مسنداحمد 5/55.

[9]- این حدث را مسلم از ابن عمرنقل کرده است: 1/445 ح (229-644)، نسایی 1/270 ح 541، ابن ماجه 1/230 ح 704، مسنداحمد 2/10.

[10]- نور/ من الآیة 58.

[11]- بخاری 8/195ح 4533، مسلم 1/437 ح (205-627)، ابوداود 1/287ح 409، ترمذی 1/202 ح 2984، نسایی نیز حصه‌ی اول حدیث را روایت نموده است:1/236 ح 473، ابن ماجه هم با تقدیم و تأخیر آن را نقل کرده است:1/224ح684، دارمی 1/306ح 1232، مسنداحمد 1/144.

[12]- ترمذی 1/340ح 182 و قال حسن صحیح، مسنداحمد 5/7.

[13]- ترمذی 5/282 ح 3135و قال: حدیث حسن صحیح، ابن ماجه 1/220 ح 670، مسنداحمد 2/472.

[14]- ﴿إِنَّ قُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِ کَانَ مَشۡهُودٗا [الإسراء: 78].

[15]- مالک این روایت را در مؤطا کتاب صلاة الجماعة از زید بن ثابت نقل نموده است: 1/139 ح 27، ترمذی نیز پس از حدیث شماره 182 این روایت را از زید بن ثابت و عایشه به صورت تعلیقی روایت کرده است: 1/342 پس از حدیث 182.

[16]- ابوداود 1/288 ح 411، مسنداحمد 5/183.

[17]- ﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ [البقرة: 238].

[18]- مؤطامالک کتاب صلاة الجماعة 1/139 ح 28، ترمذی نیز این روایت را از ابن عمر و ابن عباس به صورت تعلیقی روایت کرده است:1/342 پس از حدیث 182.

[19]- مؤطامالک کتاب صلاة الجماعة 1/139 ح 28، ترمذی نیز این روایت را از ابن عمر و ابن عباس به صورت تعلیقی روایت کرده است:1/342 پس از حدیث 182.

[20]- ابن ماجه 2/751 ح 2234 و در اسناد این حدیث فردی به نام «عباس بن میمون» وجود دارد که بیشتر محدثان و رجال شناسان وی را فردی ضعیف برمی‌شمارند.

تعجیل و شتاب ورزیدن در ادای نماز


فصل اول

587 (1) عن سیَّار بن سلامَةَ، قال: دخلتُ أنا وأبی على أبی بَرَزةَ الأسلمی، فقال له أبی کیف کان رسول الله ج یصلی المکتوبة؟ فقال: کان یصلِّی الهَجیرَ التی تَدعُونَها الأُولى حین تَدْحَضُ الشمسُ، ویصلِّی العصرَ ثمَّ یَرجعُ أحدُنا إلى رَحلِه فی أقصى المدینةِ والشمسُ حَیَّةٌ، ونَسِیتُ ما قال فی المغرب، وکان یستحبّ أن یؤخّر العِشاء التی تَدعُونها العَتمة، وکان یَکرَهُ النومَ قبلها والحدیثَ بعدها، وکان یَنفتِلُ من صلاةِ الغداةِ حین یعرف الرَّجلُ جلیسه ویقرأ بالستِّین إلى المائة. وفی روایة: ولا یُبالی بتأخیرِ العشاء إلى ثلثِ اللَّیل، ولا یُحِبُّ النوم قبلها والحدیثَ بعدها. متفق علیه([1]).

587 – (1) سیّار بن سلمه گوید: من و پدرم به نزد «ابوبرزه اسلمی س» رفتیم، پدرم بدو گفت: رسول‌خدا ج نمازهای فرض را چگونه و در چه وقت می‌خواند؟

وی در پاسخ گفت: آن حضرت ج نماز نیمه‌ روز را که شما بدان نماز پیشین، می‌گوئید، هنگامی می‌خواند که خورشید ـ از وسط آسمان به سوی غرب ـ زوال می‌کرد، و نماز عصر را وقتی می‌خواند که یکی از ما، بعد از نماز به خانه‌اش در دورترین نقطه‌ی شهر مدینه مراجعت می‌کرد در حالی که هنوز رنگ و نور خورشید تغییر نمی‌کرد و به زردی نمی‌گرائید.

(کسی که این حدیث را از ابوبرزه س روایت کرده است، می‌گوید): فراموش کردم که ابوبرزه پیرامون وقت نماز مغرب، چه گفت.

(ابوبرزه در ادامه‌ی سخنانش گفت): پیامبر ج دوست می‌داشت که نماز عشاء را که شما آن را «عتمه» می‌خوانید (تا نصف شب و یا یک سوم آن) به تأخیر اندازد، و از خوابیدن قبل از نماز عشاء و صحبت‌کردن (بدون مصلحت و نیاز) بعد از آن، خوشش نمی‌آمد و آن را مکروه و ناپسند می‌دانست. و نماز صبح را در وقتی می‌خواند که اگر انسان پس از نماز به سوی رفیق و همنشینش(در صف نماز) نگاه می‌کرد او را می‌شناخت و از دیگران تشخیص می‌داد. و پیامبر ج (معمولاً در هردو رکعت نماز صبح و یا در یکی از آنها) در حدود شصت تا صد آیه می‌خواند.

و در روایتی دیگر آمده است: برای پیامبر ج مهم نبود که نماز عشاء تا گذشتن یک سوم از شب، به تأخیر افتد، ولی از خوابیدن قبل از نماز عشاء و صحبت‌کردن (بدون نیاز و مصلحت) بعد از آن، خوشش نمی‌آمد و آن را مکروه و ناپسند می‌شمرد.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«الهجیر»: نیمروز. سختی گرما. یعنی نماز نیمروز که در سختی گرما خوانده می‌شود.

«رحله» خانه و منزلش. «والشمس حیّة»: خورشید در رنگ و نورش تغییری پیدا نکرده بود، «العتمة»: ثلث اول شب پس از غایب‌شدن شفق. تاریکی شب. درنگی و تأخیرکردن. و چون نماز عشاء پس از پنهان‌شدن شفق و در تاریکی شب و معمولاً با اندکی درنگ و تأخیر خوانده می‌شود، عرب‌ها بدان «عتمه» می‌گفتند.

588 – (2) وعن محمد بن عمرو بن الحسن بن علی، قال: سَألَنا جابِرُ بن عبد الله عن صلاة النبیّ ج، فقال: کان یُصلی الظُّهرَ بالهاجِرَةِ، والعصر والشمسُ حَیَّةٌ، والمغربَ إذا وَجَبَت، والعِشاءَ: إذا کثر الناسُ عجَّل، وإذا قلُّوا أخَّر، والصبحَ بِغَلَسٍ. متفق علیه([2]).

588 – (2) محمد بن عمرو بن الحسن بن علی گوید: از چگونگی اوقات نماز پیامبر ج، از جابر بن عبدالله س پرسیدم. وی در پاسخ گفت: پیامبر ج نماز ظهر را در نیمه‌ی روز و به‌هنگام شدت گرما (البته وقتی که خورشید از وسط آسمان به سوی غرب زوال می‌کرد) می‌خواند، و نماز عصر را هنگامی می‌خواند که آفتاب روشن و تابان بود، و هیچ تغییری در رنگ و نور و شعاع و پرتوش پدیدار نمی‌شد.

و نماز مغرب را نیز پس از غروب خورشید می‌خواند. وقتی که می‌دید مردم برای نماز جمع شده‌اند، در خواندن نماز عشاء تعجیل می‌نمود، و هنگامی که می‌دید مردم از آمدن به مسجد تأخیر کرده‌اند و تعدادشان اندک است، نماز عشاء را به تأخیر می‌انداخت (تا مردم جمع شوند) و پیامبر ج نماز صبح را در تاریکی می‌خواند (یعنی در تاریکی آخر شب که با نور طلوع فجر صادق در هم آمیخته بود).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«هاجرة»: نیمروز. سختی گرما. یعنی نماز نیمروز که در شدت و سختی گرما خوانده می‌شود.

«وَجَبت»: خورشید غروب کرد. «بغَلس»: در تاریکی پایان شب که با نور طلوع فجر صادق در هم آمیخته باشد. یعنی پیامبر ج نماز صبح را در اول وقت آن (یعنی تاریکی اول فجر صادق) می‌خواند به طوری که مردم نمازشان را ادا می‌کردند و به خانه‌هایشان باز می‌گشتند، در حالی که هیچ کس به خاطر تاریکی هوا، آنها را نمی‌شناخت.

589 – (3) وعن أنس، قال: کنَّا إذا صلَّینا خلفَ النبیِّ ج بالظَّهائر سَجَدْنا على ثیابنا إتِّقاءَ الحَرِّ. متفق علیه، ولفظه للبخاری([3]).

589 – (3) انس س گوید: هرگاه نماز نیمروز را در شدت گرما به امامت پیامبر ج می‌خواندیم (به خاطر شدت گرما که نمی‌توانستیم پیشانی خود را بر زمین بگذاریم، لباس‌هایمان را پهن می‌کردیم) و بر آن سجده می‌بردیم (تا پیشانی‌های ما از شدت حرارت و گرمی سنگریزه‌ها در امان باشد).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند. و لفظ حدیث نیز از بخاری می‌باشد].

«الظهائر»: جمع ظهیرۀ: نیمروز، موقعی که هوا به شدت گرم می‌شود.

«اتقاء الحَر»: به خاطر پرهیز و کناره‌گیری از شدت گرما، لباس‌ها را بر زمین پهن می‌کردیم و بر آن سجده می‌بردیم تا در وقت گذاشتن پیشانی بر زمین، دچار اذیت وآزار بر اثر شدت گرمای نیمروز نشویم.

590 (4) وعن أبی هریرة، قال: قال رسول الله ج: «إذا اشتدَّ الحرُّ فأبْرِدُوا بالصلاة».وفی روایة للبخاری عن أبی سعید «بالظُّهر، فإنَّ شدة الحرِّ من فَیحِ جَهَنَّم، واشْتَکَتِ النار إلى رَبِّها، فقالت: ربِّ! أکل بعضی بعضاً، فأَذِن لها بنَفَسَین: نفس فی الشِتاءِ، ونفس فی الصیف، أشدُّ ما تجدون من الحرِّ، وأشدُّ ما تجدون من الزمهریر». متفق علیه([4]).

590 – (4) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هنگام شدت گرما در نیمه روز، (نماز) ظهر را تا وقت خنک‌شدن هوا به تأخیر بیاندازید (تا از شدت گرما کاسته شود).

و بخاری در روایتی دیگر از ابوسعید روایت می‌کند که گفت: (پیامبر ج فرمود: هنگام شدت گرما در نیم‌روز، نماز) ظهر را تا وقت خنک‌شدن هوا به تأخیر اندازید (تا از شدت گرما کاسته شود) چون شدت گرما برگرفته از شراره و زبانه‌ی دوزخ است. آتش سوزان دوزخ در پیشگاه پروردگارش شکایت کرد و گله بگشاد و گفت: پروردگارا! پاره‌ای از اجزایم پاره‌ی دیگر را خورد و نابود کرد.! خداوند نیز بدو اجازه داد تا دو نَفَس، یکی در تابستان و دیگری در زمستان بکشد، پس بیشترین گرمایی را که در تابستان احساس می‌نمائید برگرفته از همان نفسی است که دوزخ در تابستان کشیده، و شدیدترین سرمایی را که در زمستان احساس می‌کنید برگرفته از همان نفسی است که در زمستان کشیده است).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «الحَرّ»: گرمی. «فیح جهنّم»: شدت حرارت و زبانه و شراره‌ی دوزخ

 «الزمهریر»: از ماده‌ی «زَمهَر» به معنای شدت و سوز سرما، یا شدت غضب یا سرخ‌شدن چشم بر اثر خشم می‌باشد و در اینجا منظور همان معنای نخست است.

و در حدیثی آمده است که در جهنم نقطه‌ای وجود دارد که از شدت سرما، اعضای بدن انسان از هم متلاشی می‌شود. [الدرالمنثور ج 6 ص 300]

 

591 (5) وفی روایةٍ للبخاری: «فَأشَدُّ ما تجدونَ من الحرِّ فمن سَمُومِها، وأشدّ ما تجدونَ من البرد فمن زَمهَریرها»([5]).

591 – (5) در روایتی دیگر از بخاری آمده است: «بیشترین گرما را که در وقت نیمه‌ روز ایام تابستان احساس می‌کنید، برگرفته از شعله و لهب خالص و زبانه و شراره‌ی سوزان آتش است و شدیدترین سرمایی را که در وقت نیمه‌روزِ موسم زمستان احساس می‌نمائید، برگرفته از شدت و سوز سرمای دوزخ است.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «سَمومها»: سموم از ماده‌ی «سم» به معنای باد سوزانی است که در مَسام (سوراخ‌های ریز بدن انسان) داخل می‌شود و او را هلاک می‌کند. اصولاً سم را به این جهت «سم» می‌گویند که در تمام ذرات بدن نفوذ می‌کند.

در حقیقت در جهانی که ما زندگی می‌کنیم، خداوند مسببات را به اسباب، و معلول‌ها را به علت‌ها وابسته نموده است و خود همین سبب‌ها و علت‌ها نیز یا ظاهری‌اند که در خور فهم و درک انسان هستند و یا باطنی و پیچیده‌اند که از حوزه‌ی درک و فهم انسان بیرون است و به واسطه‌ی وحی و کتاب و پیامبران الهی، از حقایق آنها باخبر می‌شوند.

حدیث: «فإنَّ شدة الحرِّ من فیح جهنَّم» (شدت گرما از حرارت دوزخ است) نیز از این قبیل می‌باشد که از حوزه‌ی احساس و ادراک و فهم ما انسان‌های عاجز و ضعیف خارج است و فقط انبیاء هستند که در پرتو اوامر و فرامین و تعالیم و آموزه‌های الهی، بدان‌ها اشاره می‌‌کنند و ما را مطلع می‌سازند. و در حقیقت طبق این حدیث، در عالم باطن و غیب، رابطه‌ی شدت گرما با آتش دوزخ است، همانگونه که در این عالم، طبق فهم و درک ما، گرمای ظاهری تابستان گرفته از حرارت و اشعه‌ی زرین آفتاب است، و نباید از ذهن دور داشت که می‌توان برای یک معلول چند علت آورد، و در واقع کانون و سرچشمه‌ی هر راحتی و لذتی، و هر آسایش و بهره‌ای، بهشت برین خدای است و منبع و کانون هرگونه مصیبت و بدبختی، و چالش و دغدغه و ناآرامی و نابسامانی، دوزخ است. از این‌رو در این عالم هرگونه آسایش و لذتی و یا هرگونه مصیبت و چالشی که وجود دارد، تنها شمّه‌ای از خزانه‌های نامحدود همان عالم باطنی و غیبی است و با آن کانون و منبع نسبت و رابطه‌ای دارد.

و از این‌رو چون شدت گرما به دوزخ نسبت دارد، و سردی و خنکی هوا با وزش‌ نسیم‌های رحمت و کرم الهی رابطه دارد. پیامبر ج از مسلمانان می‌خواهد تا هنگام شدت گرما در نیمه‌ روز، نماز ظهر را تا وقت خنک‌شدن هوا به تأخیر بیاندازند تا از شدت گرما کاسته شود.

 این بود آنچه در حدیث آمده است، و لیکن ما از کُنه و ماهیّت و کیفیت و چگونگی دم و بازدم و حرارت و سوز و سرمای شدید دوزخ چیزی نمی‌دانیم و مربوط به عالم غیب است.

آری! چیزی که از کنیه و ماهیّت آن و شیوه‌ها و تفاصیل آن نمی‌دانیم لیکن بدان یقین و ایمان داریم و آنچه در وحی آمده و وحی بدان خبر داده، می‌پذیریم و دقایق و حقایق و تفاصیل آن را به خدا واگذار می‌نمائیم و دوست نداریم که ندانسته و رجماًبالغیب از آن چیزی بگوئیم.

592 (6) وعن أنسٍ، قال: کان رسولُ الله ج یُصلّی العصرَ، والشمسُ مرتفعةٌ حَیَّةٌ، فیذهبُ الذاهبُ إلى العَوَالی، فَیَأتِیهِم والشَّمسُ مُرتَفِعَةٌ، وبعض العوالی من المدینة على أربعة أمْیَالٍ أو نحوه. متفق علیه([6]).

592 – (6) انس س گوید: پیامبر ج نماز عصر را زمانی می‌خواند که خورشید در آسمان بلند و پر نور و تابان و زنده بود به طوری که اگر یکی از ما می‌خواست به دهات اطراف مدینه‌ی منوره برود، به آنجا می‌رسید در حالی که هنوز خورشید در افق بلند بود. و این در حالی بود که برخی از روستاهای اطراف مدینه، در حدود چهار مایل از مدینه‌ی منوره دور بودند (با این وجود اشخاصی که نماز عصر را در مدینه می‌خواندند به این دهات که در فاصله‌ی حدود چهار مایلی مدینه بودند، می‌رفتند اما هنوز خورشید در آسمان بلند بود و تغییری در رنگ و نورش ایجاد نمی‌شد. و این خود بیانگر آن است که پیامبر ج نماز عصر را در اول وقت آن می‌خوانده است).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«عوالی»: منطقه‌ی عوالی، مراد دهاتی است که در اطراف و اکناف مدینه‌ی منوره، به فاصله‌ی حدود چهار مایلی مدینه بودند.

«امیال»: جمع میل: مقیاس طول که اندازه‌ی آن مختلف است، میل انگلیسی 1609 متر. میل دریایی 1852 متر. در عربی میل به معنای مسافتی به اندازه‌ی مدّ بصر در روی زمین، یا چهارهزار ذراع گفته می‌شود.

593 – (7) وعنه، قال: قال رسول الله ج: «تلک صلاةُ المنافِق: یَجْلِسُ یَرقُبُ الشمسَ، حتى إذا اصْفَرَّتْ، وکانتْ بین قَرنی الشیطانِ؛ قامَ فَنَقَرَ أربعاً لا یذکرُ الله فیها إلاَّ قلیلاً». رواه مسلم([7]).

593 – (7) انس س گوید: پیامبر ج فرمود: این نماز منافق است که می‌نشیند و منتظر غروب خورشید می‌ماند تا اینکه رنگ و نور خورشید تغییر کند و زرد شود و میان دو شاخ شیطان قرار بگیرد، آنگاه بلند می‌شود و چهار رکعت نماز (مانند مرغی که به زمین نوک می‌زند) تند و سریع می‌خواند و در آن یادی از خدا نمی‌کند مگر اندک.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: آری! نماز عصر را بدون علت تا وقت زردشدن خورشید به تأخیرانداختن، صفتی منافقانه است که پیامبر ج از آن نهی می‌کند، و کسی که بدون علت، نماز عصر را تا نزدیکی غروب خورشید به تأخیر می‌اندازد و آنگاه بلند می‌شود و تند و سریع چهار رکعت نماز می‌خواند، در حقیقت در عمل مرتکب نفاق شده است، چرا که یکی از صفات بارز منافقان همین است که در نماز، اندام‌های بدن آنها از حرکت باز نمی‌ایستد و به وسیله‌ی بازی با اندام بدن، از نماز غافل می‌شوند و روباه‌آسا به این طرف و آن طرف نگاه می‌‌کنند و همچون خروس نوک می‌زنند و خیلی تند و سریع به رکوع و سجده می‌پردازند و تمامی همّ و قصد آنها این است که از نماز فارغ شوند و از آن رهایی یابند و آن را بار سنگینی بر دوش خود احساس می‌کنند، پس بر مسلمان نمازگزار لازم است که توجه داشته باشد که در نماز با خداوند به گفتگو می‌پردازد و باید در هر حرکتی از حرکات نماز، و در هر وقتی از اوقات آن، و در هر رکنی از ارکان آن حضور قلب داشته باشد و به اوقات نماز پای‌بند باشد و نماز را سر وقتش بخواند و نماز عصر را تا وقت زردشدن خورشید به تأخیر نیاندازد و نماز را آنگونه که خداوند تشریع فرموده است، با رعایت تمامی ارکان، اوقات و حدّ و حدود، و آداب و سنن و شرایط و لوازم آن، و با نهایت خشوع و خضوع، ادا نماید.

«و کانت بین قرنی الشیطان»: از این حدیث و احادیث دیگر ثابت می‌شود که طلوع و غروب آفتاب در میان دو شاخ شیطان قرار می‌گیرد.

در تشریح این عبارت، علماء چند تعبیر و توجیه نموده‌اند: برخی گفته‌اند: همان‌گونه که ما به کنه و حقیقت شیطان پی‌نبرده‌ایم، به طلوع و غروب آفتاب میان دو شاخ او نیز پی نمی‌بریم و از دائره‌ی معلومات ما خارج است، لیکن بدین مسئله ـ چون در حدیث آمده است ـ ایمان داریم و آنچه در وحی آمده و وحی بدان خبر داده، را می‌پذیریم و دقایق و حقایق و تفاصیل آن را به خدا واگذار می‌نمائیم و دوست نداریم که ندانسته و رجماًبالغیب از آن چیزی بگوئیم.

برخی از علماء نیز بر این باورند که این تعبیر یک نوع تشبیه و تمثیل است، یعنی در وقت طلوع و غروب خورشید، شیطان در جلوی خورشید قد علم می‌کند و راست می‌ایستد و کفار و چند‌گانه‌پرستانی که برای خورشید و طاغوت سجده می‌‌کنند برای او هم به سجده می‌روند. از این‌رو پیامبر ج از عبادت در وقت طلوع و غروب خورشید که مخصوص عبادت کفار و مشرکان است، منع نمودند.

594 – (8) وعن ابن عُمر، قال: قال رسولُ الله ج: «الذی تَفُوتُه صلاةُ العصر، فَکَأنَّما وُتِرَ أهلَه ومالَه». متفق علیه([8]).

594 – (8) ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج (درباره‌ی گناه کسی که نماز عصر خویش را از دست بدهد) فرمود: کسی که نمازعصر را از دست بدهد، مانند این است که تمام خانواده و ثروت و مالش را از دست داده باشد.

 [این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

595 (9) وعن بُریدَة، قال: قال رسول الله ج: «مَنْ ترکَ صلاةَ العصرِ، فقد حَبِطَ عَمَلُه». رواه البخاری([9]).

595 – (9) بریده س گوید: پیامبر ج (درباره‌ی گناه کسانی که نماز عصر خویش را از دست داده‌اند و به عمد آن را نخوانده‌اند، از باب تهدید و سخت‌گیری و تشدید و تغلیظ) فرمود: کسی که نماز عصر را ترک کند براستی عملش تباه و باطل و بی‌فایده می‌گردد.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: پس بر مسلمان لازم و ضروری است، همانطور که به حفظ مال و خانواده، و تأمین مخارج و هزینه‌های زندگی آنها کوشش و تلاش بی‌وقفه می‌کند، در راستای خواندن نماز عصر به موقع نیز تلاش و کوشش نماید و از هیچ سعی و تلاشی در این راستا دریغ نورزد، زیرا درحقیقت اگر منصفانه و منطقی به زندگی بنگریم، متوجه می‌شویم که بیشتر اوقات نماز ما یا به خاطر حفظ فرزندان و همسر، و تأمین مخارج آنها ضایع می‌شود و یا به خاطر حرص کسب مال و ثروت. در حالی که پیامبر ج می‌فرماید: فرجام نخواندن و از دست دادن نماز عصر، به مراتب سخت‌تر و بدتر از دست دادن تمام ثروت و خانواده است که نماز را به خاطر آنها ضایع کنیم! پس متوجه باشید و همانگونه که در حفظ مال و خانواده‌ی خویش می‌کوشید لازم است برای خواندن نماز عصر و دیگر نمازها، به موقع نیز تلاش و کوشش نمائید، چرا که پیامبر ج از باب تهدید و سختگری و تشدید و تغلیظ به کسانی که نماز عصر خویش را ترک می‌‌کنند، هشدار می‌دهد که خداوند اعمال نیک و شایسته‌شان را تباه و نابود می‌سازد.

596 (10) وعن رافعِ بن خَدیجٍ، قال: کنَّا نصلّی المغرِبَ معَ رسولِ الله ج، فَیَنصَرِفُ أحدُنا وإنه لیُبصِرُ مَواقِعَ نَبْلِهِ. متفقٌ علیه([10]).

596 – (10) رافع بن خدیج س گوید: ما (صحابه ش) همراه با پیامبر ج نماز مغرب را می‌خواندیم و چون یکی از ما از نماز بر می‌گشت و بیرون می‌رفت (و تیراندازی می‌نمود، به اندازه‌ای هوا روشن بود و پیامبر ج نماز مغرب را به تعجیل می‌انداخت که به راحتی) می‌توانست محل اصابت تیرهایش را ببیند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

597 (11) وعن عائشةَ لا، قالتْ: کانوا یُصَلُّونَ العَتَمَةَ فیما بینَ أنْ یَغِیبَ الشفقُ إلى ثُلُث اللیلِ الأوَّلِ. متفق علیه([11]).

597 – (11) عایشه ـ ل ـ گوید: مردمان (در عهد رسالت) نماز عشاء را در وقتی بین پنهان‌شدن شفق ـ سرخی و یا سفیدی پس از غروب آفتاب ـ تا ثلث اول شب می‌خواندند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

598 (12) وعنها، قالت: کانَ رسولُ الله ج لیُصلّی الصُّبحَ، فَتَنصَرِفُ النِّساءُ مُتَلَفِّعاتٍ بمُروطِهِنَّ، ما یُعرَفْنَ من الغَلَسِ. متفق علیه([12]).

598 – (12) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج نماز صبح را می‌خواند (و معمولاً زن‌های ایمان‌دار و پرهیزگار نیز همراه پیامبراکرم ج در نماز صبح حاضر می‌شدند و به عبادت و نیایش خدا می‌پرداختند و) پس از آنکه نمازشان را ادا می‌کردند، در حالی که خویشتن را با چادر و لباس‌هایی از «خز» یا «پشم» می‌پوشیدند، به خانه بر می‌گشتند و به دلیل تاریکی هوا، کسی آنها را نمی‌شناخت.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «متلفّعات»: خود را با چادری که سر تا پای آنان را می‌پوشاند، می‌پیچیدند. «مروطهنّ»: «مروط» جمع «مِرط» است: پارچه‌ی ابریشمی یا پشمی یا کتانی که دور خود پیچند و یا زنان بر سر افکنند. «متلفعات بمروطهنّ»: یعنی زن‌ها در حالی که خود را با چادرهایی از جنس ابریشم یا پشم و یا کتان می‌پوشیدند به نماز حاضر می‌شدند.

«غَلس»: تاریکی پایان شب که با نور طلوع صبح صادق در هم آمیخته باشد. یعنی پیامبر ج نماز صبح را در اول وقت آن (یعنی تاریکی اول فجر صادق) می‌خواند به طوری که زنان نمازشان را ادا می‌کردند و به خانه‌هایشان باز می‌گشتند در حالی که هیچ کس به خاطر تاریکی هوا، آنها را نمی‌شناخت.

599 – (13) وعن قتادةَ، عن أنسٍ: أنَّ النبیَّ ج وزیدَ بن ثابتٍ، تَسَحَّرا، فلمَّا فرَغا من سُحورِهما؛ قامَ نبیُّ الله ج إلى الصَّلاةِ، فَصلّى. قُلنا لِأنسٍ: کم کانَ بینَ فراغهِما منْ سُحورِهما ودُخولِهِما فی الصلاة؟ فقال: قَدْرَ ما یقرأُ الرجلُ خمسینَ آیةً. رواه البخاریّ([13]).

599 – (13) قتاده از انس س روایت می‌کند که گفت: پیامبر ج همراه با زید بن ثابت س سحری کرد و چون از تناول غذای سحری فارغ گشتند، پیامبر ج به نماز صبح ایستاد و نمازش را خواند.

(قتاده گوید) به انس س گفتم: فاصله‌ی میان فراغت از سحری و داخل‌شدن به نماز صبح چه اندازه بود؟ انس س گفت: به اندازه‌ای که مردی پنجاه آیه از قرآن را تلاوت کند.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

600 – (14) وعن أبی ذرٍّ، قال: قال [لی] رسولُ الله ج: «کیفَ أنتَ إذا کانتْ علیکَ أُمراءُ یُمِیتُونَ الصَّلاةَ ـ أوْ [قال]: یُؤَخِّرونَ [الصلاةَ] عنْ وقتها ـ؟ قلتُ: فما تأمُرُنی؟ قال: «صَلِّ الصَّلاةَ لوقتِها. فإنْ أدْرکْتَها معهُمْ؛ فصلِّ، فإنَّها لکَ نافِلَة». رواه مسلم([14]).

600 – (14) ابوذر س می‌گوید: رسول ‌خدا ج به من فرمود: ابوذر! چه حالی خواهی داشت و چه کار خواهی کرد، آنگاه که اُمرا و فرمانروایانی خبیث و بدطینت بر تو حکومت و سیادت کنند و نماز را (با رعایت نکردن آداب و سنن و شرایط و لوازم و خشوع و خضوع) ضایع و بی‌روح سازند، و یا (در اثر پیروی از هواهای نفسانی و خواهشات حیوانی و وسوسه‌های شیطانی) نماز را از وقت اصلی‌اش (بدون هیچ‌گونه مصلحت و علتی) به تأخیر اندازند؟

گفتم: مرا به چه فرمان می‌دهی؟ (تکلیف من در زمان حکومت و سیادت چنین فرمانروایانی چیست)؟ پیامبر ج فرمودند: «تو نمازت را سر وقت بخوان. پس از آن اگر شرکت در نماز آنها نیز برایت فراهم شد، باز هم با آنها نماز بخوان، زیرا آن نماز دوم، برای تو نفل به حساب می‌آید».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

«یُمیتون الصلوة» به معنای تأخیرانداختن نماز است. یعنی اُمرا و فرمانروایانی که بر حسب پیروی از خواهشات، نمازها را به تأخیر می‌اندازند و یا با عدم رعایت شرایط و لوازم نماز و آداب و سنن و خشوع و خضوع، آن را ضایع و بی‌روح و فاقد قبولیت می‌سازند.

601 - (15) وعن أبی هریرةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «مَنْ أدْرکَ رَکعةً من الصُّبح قبلَ أن تطلُعَ الشمسُ؛ فقدْ أدْرکَ الصّبحَ. ومَنْ أدْرکَ رَکعةً منَ العصرِ قبلَ أنْ تَغرُبَ الشمسُ؛ فقدْ أدرکَ العصرَ». متفق علیه([15]).

601 – (15) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: کسی که به یک رکعت نماز صبح برسد، قبل از آنکه خورشید طلوع کند، نماز صبح را دریافته است (یعنی اگر رکعت اول نمازش قبل از طلوع آفتاب، در وقتِ اداء، واقع گردد، و رکعت مانده‌ی او بعد از طلوع آفتاب و خارج از وقتِ اداء باشد نمازش، نماز اداء است نه نماز قضاء)

و کسی که قبل از غروب آفتاب به یک رکعت از نماز عصر برسد، نماز عصر را دریافته است (یعنی اگر کسی نماز عصر را می‌خواند، چنانچه رکعت اول نمازش قبل از غروب خورشید و سه رکعت باقی مانده‌ی او پس از غروب آفتاب و خارج از وقتِ اداء باشد، نمازش، نماز اداء محسوب می‌شود نه نماز قضاء).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

602 (16) وعنه، قال: قال رسولُ الله ج: «إذا أدْرکَ أحدُکم سَجدةً منْ صَلاةِ العصر قبلَ أنْ تَغرُبَ الشمسُ؛ فَلْیُتِمَّ صلاتَه. وإذا أدْرَکَ سَجدةً منْ صلاةِ الصُّبحِ قبلَ أنْ تَطلُعَ الشمسُ؛ فَلْیُتِمَّ صلاتَه». رواه البخاری([16]).

602 – (16) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه یکی از شما به یک رکعت از نماز عصر برسد، قبل از آنکه خورشید غروب کند، نماز عصر را دریافته است و باید نمازش را کامل، ادا نماید و اگر قبل از طلوع آفتاب به یک رکعت از نماز صبح برسد، نماز صبح را دریافته است، و باید آن را کامل کند (یعنی چنین نمازی که رکعاتی از آن در وقتِ اداء واقع گردیده و رکعات باقیمانده‌ی‌ آن در خارج از وقت اداء خوانده شده است، نماز اداء محسوب می‌شود، نه نماز قضاء).

[این حدیث بخاری روایت کرده است].

 603 ـ (17) وعن أنسٍ، قال: قال رسولُ الله ج: «مَنْ نَسِیَ صلاةً، أو نامَ عنها، فکفَّارتُه أنْ یُصَلِّیهَا إذا ذکَرَهَا». وفی روایةٍ: «لا کفَّارةَ لها إلاَّ ذلکَ». متفق علیه([17]).

 603 – (17) انس س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس نمازی را فراموش کند، و یا به خواب برود و نمازش را نخواند، کفاره‌ی آن، این است که هرگاه به یادش آمد آن را بخواند.

و در روایتی دیگر آمده است: و آن نماز قضا شده را کفاره‌ای به جز خواندن آن نیست.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

604 – (18) وعن أبی قتادة، قال: قال رسول الله ج: «لیسَ فی النّومِ تَفرِیطٌ؛ إنَّما التفریطُ فی الیَقظَةِ. فإذا نَسِیَ أحدُکُم صلاةً أو نامَ عنها؛ فلْیُصَلِّها إذا ذَکَرَها، فإنَّ اللَّهَ تعالى قال: «وأقِمِ الصّلاةَ لِذِکْری». رواه مسلم([18]).

604 – (18) ابو قتاده س گوید: پیامبر ج فرمود: (از قضای نماز در اثر) خواب‌رفتن، گناهی عاید انسان نمی‌شود، گناه زمانی است که آدمی در حال بیداری و هوشیاری و دیده و دانسته نماز را قضا کند. پس هرگاه یکی از شما نمازی را فراموش کرد، یا به خواب رفت و نمازش را نخواند، پس هرگاه به یادش آمد (و یا هر گاه از خواب بیدار شد)آن را بخواند، چرا که خداوند می‌فرماید: «و نماز را بخوان تا همیشه به یاد من باشی»([19]).

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: خداوند برای هر نماز فرضی، وقت معینی را قرار داده که آغاز و پایانش مشخص است، به طوری که در زمان مشخصی، وقت آن فرا می‌رسد و نیز، در وقت معینی وقت آن به پایان می‌رسد، بنابراین کسی که نمازش را به فراموشی و یا بر اثر خواب ترک می‌کند، بدون اینکه قصدی در این کار داشته باشد، می‌تواند قضای آن را نیز بعد از خارج شدن وقت، هرگاه که به یادش آمد، به جای آورد، و گناهی نیز متوجه او نمی‌شود، و فقط کفّاره‌ی این کارش که بر اثر فراموشی یا خواب آن را ترک کرده است، این است که هرگاه به یادش آمد، آن را بخواند.

و کسی‌که عمداً و دیده و دانسته، نماز را تا خارج شدن وقت آن، ترک می‌کند، باز هم بر او قضایی واجب است و نسبت به این کوتاهی و تقصیرش باید در پیشگاه خداوند توبه و انابه نماید، تا خدا او را مورد عفو و بخشش خویش قرار دهد. چنانچه خود پیامبر ج می‌فرماید:

از قضای نماز در اثر خواب رفتن، گناهی عاید انسان نمی‌گردد، گناه زمانی است که انسان در حالت بیداری و هوشیاری و دیده و دانسته به ترک نماز تا خارج شدن وقتش مبادرت ورزد.

چنان‌چه نقل شده که در برخی از سفرها، همین جریان برای خود پیامبر ج پیش آمد که شب را تا پاسی با همراهان و همرکابان راه رفتند و پس از آن اندکی استراحت نمودند و حضرت بلال س را مسئولیت دادند تا برای نماز صبح، همه را بیدار کند، ولی بر حسب تقدیر الهی نزدیک به طلوع فجر، خواب چشمان بلال س را فرو بست تا اینکه زمانی از خواب بیدار شد که خورشید طلوع کرده بود. پیش از همه، رسول‌اکرم ج از خواب بیدار شد، و سپس دیگر مردم در حال سراسیمگی و بُهت بیدار شدند و همه از قضای نماز آن روز در رنج و غم فرو رفتند.

 پیامبر ج دستور اذان گفتن را داد و نماز با جماعت خوانده شد، سپس فرمودند:

 از غذای نماز در اثر خواب رفتن گناهی عاید انسان نمی‌گردد، بلکه گناه زمانی است که انسان دیده و دانسته نماز را قضاء کند.

پس دانسته شد که هرگاه کسی پس از بیداری از خواب، و یا زمانی که به یادش آمد، نماز نخوانده است، بدون تأخیر آن را بخواند، در این صورت آن نماز در حکم اداء خواهد بود و هیچ گناهی بر آن شخص وارد نمی‌شود، چرا که کفاره‌ی چنین نمازی آن است که هرگاه به یادش آمد، آن را بخواند، البته گفتیم که این در صورتی است که از روی فراموشی یا خواب، نمازش ترک شود، ولی اگر از روی قصد و دیده و دانسته، نماز را ترک کرد، قضای نماز و توبه از این کارش بر او لازم است.


فصل دوم

605 (19) عن علی [س]: أنَّ النبیَّ ج قال: «یا علیّ! ثلاثٌ لا تؤَخِّرْها: الصَّلاةُ إذا أتَتْ، والجَنازةُ إذا حَضَرَتْ، والأیِّمُ إذا وَجَدْتَ لها کُفْؤاً». رواه الترمذی([20]).

605 – (19) علی س گوید: پیامبر ج فرمود: ای علی! انجام سه چیز را نباید به تأخیر افکنی: انجام نماز را، آنگاه که وقت خواندن آن فرا رسید، و به خاک سپردن مرده را، هنگامی که آماده گردید، و شوهردادن بیوه را، زمانی که همسان و همسنگ او پیدا شد.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «الأیِّمِ»: (بر وزن قَیم): در اصل به معنای زنی است که شوهر ندارد، سپس به مردی که همسر ندارد نیز گفته شده است، و به این ترتیب، تمام زنان و مردان مجرد در مفهوم حدیث داخل اند، خواه بکر باشند یا بیوه، پسر باشند یا دختر.

«کفؤاً»: مرد یا زنی که همتا و همگون و شبیه و همسنگ و همبر او باشد.

 اصولاً معیار و مقیاس شرافت انسان، دیانت و تقوای اوست. خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡ [الحجرات: 13].

ولی چون شریعت مقدس اسلام و مجتهدین کرام، دوراندیشی نموده‌اند و برای استحکام هر چه بیشتر در امر زناشویی اهتمام ورزیده‌اند، «کفائت» را در امر ازدواج معتبر شمرده تا در آینده از مخاطرات و قطع روابط بین مسلمین بر اثر پیوندهایی که ممکن است اختلال در زندگانی اجتماعی و خانوادگی مسلمانان به وجود آورد، جلوگیری به عمل آید، از این جهت، هم مانند و هم کفوبودن میان مرد و زن از چند جهت مورد نظر است:

 1 ـ از لحاظ نسب 2 ـ مسلمان بودن 3 ـ دیانت 4 ـ ثروت 5 ـ کسب و پیشه.

606 (20) وعن ابنِ عمر ب، قال: قال رسولُ الله ج: «الوقتُ الأوَّلُ منَ الصلاةِ رِضْوانُ الله، والوقتُ الآخِرُ عَفْوُ الله». رواه الترمذی([21]).

606 – (20) ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: خواندن نماز فرض در اول وقت آن، مایه‌ی خوشنودی و رضایت خدا و در آخر وقت، موجب عفو و بخشش خداست. (برای این که تأخیر نماز فرض، بدون علت و مصلحت و عذر و ضرورتی موجّه، گناهی است که به عفو و بخشایش خدا نیاز دارد، تا قبول شود، از این‌رو پیامبر ج فرمود: خواندن نماز در آخر وقت، مایه‌ی عفو و بخشش خداوند است).

[این حیث را ترمذی روایت کرده است].

607 (21) وعن أمِّ فرْوَةَ، قالتْ: سُئلَ النبیُّ ج: أیُّ الأعمالِ أفضلُ؟ قال: «الصَّلاةُ لأوَّلِ وقتِها». رواه أحمد، والترمذی، وابوداود. وقال الترمذی: لا یُروى الحدیثُ إلاَّ منْ حدیث عبد اللَّهِ بن عمر العُمری، وهو لیسَ بالقویِّ عندَ أهلِ الحدیث([22]).

607 – (21) اُم فروه ـ ل ـ گوید: از پیامبر ج پرسیده شد: کدام یک از خصلت‌ها و کارهای اسلامی در پیشگاه پروردگار بهتر و نیکوتر است؟ پیامبر ج فرمود: خواندن نماز فرض در اول وقت آن.

[این حدیث را احمد، ترمذی و ابوداود روایت کرده‌اند. و ترمذی گفته: این حدیث جز از حدیث «عبدالله بن عمرالعُمری» از دیگر طریقی روایت نمی‌شود، و او نیز در نزد محدثین فردی ضعیف می‌باشد].

 608 (22) وعن عائشةَ، قالتْ: ما صلّى رسولُ الله ج صلاةً لوقتِها الآخِر مرَّتینِ حتى قَبِضَهُ اللَّهُ تعالى. رواه الترمذی([23]).

608 - (22) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج در تمام عمر شریف خویش، هیچگاه دو بار نمازی را در آخر وقت آن نخواند. (مقصود حضرت عایشه ـ ل ـ این است که خواندن نمازهای فرض در آخر وقت، روش و معمول آن حضرت ج نبوده است).

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

609 (23) وعن أبی أیُّوب، قال: قال رسولُ الله ج: «لا تزالُ أُمَّتی بخَیرٍ ـ أو قال: على الفِطْرَةِ ـ ما لم یُؤَخِّرُوا المغربَ إلى أنْ تَشتَبِکَ النُّجُومُ». رواه ابوداود([24]).

609 – (23) ابوایوب س گوید: پیامبر ج فرمود: امت من تا وقتی که نماز مغرب را تا موقع ظاهرشدن ستارگان به تأخیر نیانداخته‌اند همواره بر خیر و خوبی، و یا با فطرت و سرشت حقگرایانه و مخلصانه‌ی خداباوری و خداشناسی هستند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «تشتبک النجوم»: ستارگان برآمدند و درهم شدند و به یکدیگر پیوستند یعنی پیامبر ج تعجیل در نماز مغرب را دوست داشت و از به تأخیرانداختن آن کراهیت داشت و خوشش نمی‌آمد، بلکه ایشان نماز مغرب را غالباً در اول وقت پس از غروب آفتاب می‌خواندند. از این‌رو اگر کسی بدون عذر و اجبار و نیاز و ضرورتی، به قدری درخواندن نماز مغرب تأخیر کند که ستارگان در آسمان هویدا شوند و هوا تاریک شود، این کارش، مکروه و ناپسند است، اگر چه وقت مغرب، تا غروب شفق ـ سرخی و یا سفیدی پس از غروب آفتاب ـ باقی است.

610 (24) ورواه الدارمیُّ عن العبَّاس([25]).

610 – (24) و همین حدیث را دارمی از عباس س روایت کرده است.

611 (25) وعن أبی هریرةَ، قال: قال رسول الله ج: «لوْلا أنْ أَشُقَّ على أمَّتی لَأمَرتُهُم أنْ یُؤَخِّرُوا العِشاءَ إلى ثُلثِ اللیلِ أو نِصفِه». رواه أحمد، والترمذی، وابن ماجة([26]).

611 – (25) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: اگر بر جامعه و مردم من رنج‌آور و بحران‌ساز نمی‌بود، به آنان فرمان می‌دادم که نماز عشاء را تا سپری‌شدن نیمی از شب، یا یک سوم آن به تأخیر بیاندازند (ولی چون مبنای شریعت بر آسانگیری و رفع عسر و حرج از بندگان است و من نیز همواره جانب تیسیر و تخفیف، و سهولت و آسانگیری را بر جانب تشدید و تعسیر و حرج و سخت‌گیری ترجیح می‌دهم، از این دستور خودداری می‌کنم، چون این کار برای امتیانم، دشوار و طاقت‌فرسا است).

[این حدیث را احمد، ترمذی و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند].

612 (26) وعن معاذ بنِ جبلٍ، قال: قال رسول الله ج: «أَعتِمُوا بهذهِ الصَّلاةِ؛ فإنَّکم قد فُضِّلْتم بها على سائرِ الأُمَم، ولم تُصُلِّها أُمَّةٌ قبلَکم». رواهُ ابوداود([27]).

612 – (26) معاذ بن جبل س گوید: پیامبر ج فرمود: این نماز (نماز عشاء) را در پاره‌ی نخست از سه پاره‌ی شب بخوانید، زیرا براستی شما با این نماز بر دیگر ملت‌ها و امت‌ها فضیلت و برتری داده شده‌اید، به دلیل اینکه هیچ امتی پیش از شما، این نماز را نخوانده است.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «اعتموا»: نماز عشاء را در پاره‌ی نخست از سه پاره‌ی شب بخوانید.

از این حدیث دانسته می‌شود که نماز عشاء با کیفیت و شرایطی که برای امت محمّدی تشریع شده است، فقط مختص همین امت است، و امت‌های پیشین، آن را با کیفیتی که امت محمّدی می‌خوانند آن را نمی‌خواندند، و همین چیز، یکی از اسباب برتری و تفوّق امت محمّدی بر دیگر ملت‌ها می‌باشد.

613 (27) وعن النُّعمان بنِ بشیرٍ، قال: أنا أَعلَمُ بوقتِ هذه الصَّلاةِ صلاةِ العِشاءِ الآخِرة: کانَ رسولُ الله ج یُصَلِّیها لسُقوطِ القمرِ لِثالِثَةٍ. رواه أبوداود، والدارمی([28]).

613 – (27) نعمان بن بشیر س گوید: من داناترین و آگاه‌ترین مردمان، نسبت به وقت این نماز (یعنی نماز عشاء) هستم. پیامبر ج معمولاً نماز عشاء را هنگامی می‌خواند که هلال شب سوم ماه، غروب کرده بود (و چنانچه مشخص است، هلال شب سوم ماه، غالباً دو تا دو و نیم ساعت پس از غروب آفتاب، غروب و افول می‌کند).

[این حدیث را ابوداود و دارمی روایت کرده‌اند].

614 (28) وعن رافعِ بن خَدیجٍ، قال: قال رسولُ الله ج: «أسْفِرُوا بالفجْرِ، فإنَّه أعظَمُ للأجر». رواه الترمذی، وابوداود، والدارمی. ولیسَ عند النسائیُّ: «فإنَّه أعظمُ للأجر»([29]).

614 – (28) رافع بن خدیج س گوید: پیامبر ج فرمود: نماز صبح را در روشنی هوا بخوانید، زیرا ثواب و پاداشتان در آن بیشتر می‌شود.

[این حدیث را ترمذی، ابوداود و دارمی روایت کرده‌اند. و نسائی نیز همین حدیث را بدون عبارت «فإنَّه أعظمُ للأجر» روایت کرده است].

شرح: «اسفروا»: نماز را در روشنایی کامل هوا بخوانید.

رفع یک شبهه: در حدیث حضرت عایشه ـ ل ـ خواندیم که گفت:

 زنانِ با ایمان، با پیامبر ج در نماز صبح حاضر می‌شدند، در حالی که خود را با لباس‌هایی از پشم و یا ابریشم، می‌پوشیدند و پس از آن که نمازشان را ادا می‌کردند، به خانه‌هایشان باز می‌گشتند در حالی که هیچ کس به خاطر تاریکی هوا، آنها را نمی‌شناخت.

و در این حدیث می‌خوانیم که پیامبر ج به مسلمانان می‌فرماید:

 «نماز صبح را در روشنائی کامل هوا بخوانید که ثوابتان در آن بیشتر است».

به ظاهر، میان این دو روایت تعارض مشاهده می‌شود، اما باید دانست که معمولاً عادت مبارک پیامبر ج این بود که نماز صبح را در اول وقت، در تاریکی صبح می‌خواند و علت این کار نیز این بود که در عهد نبوی، بیشتر مردم از جمله یاران جان نثار پیامبر ج آن طلایه‌داران عرصه‌ی زهد و اخلاص و پیشقراولان عرصه‌ی عبادت و نیایش، و پیشگامان پیشتاز عرصه‌ی اعتقاد و عمل، نماز تهجد می‌خواندند و برای نماز صبح در اوایل وقت صبح، در تاریکی هوا در مسجد حاضر می‌شدند، از این‌رو پیامبر ج به خاطر سهولت و آسانی آنها، نماز صبح را در اول وقت و در وقت تاریکی هوا می‌خواند، و چون برخی اوقات می‌دیدند که مردم از آمدن به مسجد برای نماز صبح تأخیر می‌کردند نماز صبح را تا روشن‌شدن هوا به تأخیر می‌انداخت.

و نیز پیامبر ج در برخی اوقات (مثل ایام زمستان که شب‌ها دراز و طولانی است و مردم سیر خواب می‌شوند) نماز صبح را اول وقت می‌خواند و در ایام تابستان که شب‌ها کوتاه است و مردم سیر خواب نمی‌شوند، نماز صبح را به تأخیر می‌انداخت تا مردم به نماز برسند.

به هر حال، پیامبر ج به خاطر راحتی و آسانی ما مسلمانان، هردو کار را نموده‌اند، تا ما بدون هیچ چالش و دغدغه‌ای، به هر کدام از آن دو که قادریم، عمل نمائیم. خود پیامبر ج نماز صبح را در اکثر اوقات، زود می‌خواند و گاهی آن را به تأخیر می‌انداخت. وقتی که می‌دید مردم جمع شده‌اند، در خواندن نماز صبح عجله می‌کرد، چون دوست می‌داشت تا نماز را در اول وقتش بخواند، وقتی که می‌دید، مردم از آمدن به مسجد به علّتی تأخیر کرده‌اند و تعدادشان در مسجد اندک است، نماز صبح را تا روشن‌شدن هوا به تأخیر می‌اندخت و در هر حال رعایت حال بندگان خدا را می‌کرد و پیوسته جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسان‌گیری را بر جانب تشدید و تعسیر و حرج و سختگیری ترجیح می‌داد، چون می‌دانست که مبنای شریعت مقدس اسلام و خواست الهی، بر آسانگیری و رفع عسر و حرج از بندگان است.

از این‌رو در عصر کنونی ما نیز، در نمازهای صبح، تأخیر در حدی که هوا روشن شود و مردم بتوانند در جماعت صبح شرکت کنند، بهتر است، و اگر در مکانی عادت براین است که مردم صبح زود در مسجد حاضر می‌شوند و در تأخیر نماز صبح، مشقت و زحمت و سختی و حرجی برای آنان فراهم می‌شود، بهترآن است که در اول وقت، در تاریکی صبح، نماز بامداد، برایشان خوانده شود، چنانچه روش و معمول پیامبر ج نیز چنین بود.

البته برای کارگران و کشاورزان و دامداران که در اول وقت صبح، از خواب بیدار می‌شوند و یا در ماه مبارک رمضان که مردم تا طلوع فجر صادق بیدار هستند، بهتر همین است که نماز صبح در اول وقت و در تاریکی هوا خوانده شود، چرا که اگر امام جماعت، در چنین موقعی، نماز صبح را در اِسفار و روشن‌شدن هوا بخواند، بر اثر انتظار زیاد مردم (و افتادن از کارهایشان) در مشقت و زحمت و سختی و حرج قرار می‌گیرند، و شریعت نیز، خواهان چنین چیزی نیست.


فصل سوم

615 (29) عن رافعِ بن خَدِیج، قال: کنَّا نصلّی العصرَ معَ رسول الله ج ثمَّ تُنحَرُ الجَزُورُ فتُقسَمُ عشرَ قِسَمٍ، ثمَّ تُطبَخُ، فَنَأکُلُ لحماً نَضِیجاً قبلَ مَغیبِ الشمسِ. متفق علیه([30]).

615 – (29) رافع بن خدیج س گوید: ما (صحابه ش) معمولاً همراه با پیامبر ج نماز عصر را می‌خواندیم، پس از ادای نماز (به خانه بر می‌گشتیم و) شتری را سر می‌بریدیم و گوشت آن را به ده قسمت، بخش و توزیع می‌کردیم، سپس گوشتش خوب پخته می‌شد و گوشت پخته‌ی آن را می‌خوردیم، ولی هنوز خورشید غروب نمی‌کرد.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«ننحر»: سر می‌بریدیم. «جَزوراً» شتر کشتنی. مذکر و مونث در آن یکسان است و جمع آن «جُزُر» و «جَزورات» و «جَزائر» است.

«لحماً نضیجاً»: گوشت پخته.

616 (30) وعن عبد الله بن عمر ب، قال: مکَثنا ذاتَ لیلةٍ ننتظرُ رسولَ الله ج صلاةَ العِشاءِ الآخِرة، فخرجَ إلینا حین ذهبَ ثُلثُ اللیلِ أو بعدَه، فلا نَدرِی: أشیءٌ شغلَه فی أهلِه أو غیرُ ذلک؟ فقالَ حینَ خرجَ: «إنَّکم لَتَنتَظِرونَ صَلاةً ما یَنتَظِرُها أهلُ دینٍ غیرُکم، ولولا أنْ یَثقُلَ على أمَّتی لصَلَّیْتُ بهِم هذهِ الساعةَ». ثمَّ أمَرَ المُؤَذِّنَ، فأقامَ الصَّلاةَ وصلّى. رواه مسلم([31]).

616 – (30) عبد الله بن عمر ـ ب ـ گوید: شبی از شب‌ها، برای خواندن نماز عشاء تا دیروقت منتظر رسول‌خدا ج در مسجد بودیم. تا اینکه هنگامی پیامبر ج به مسجد تشریف آورد که یک سوم شب و یا بیشتر از آن گذشته بود. ما نمی‌فهمیدیم که علت تأخیر پیامبر ج چه بود؟ مشغله‌ای در خانه داشت و یا کار دیگری برایشان پیش آمده بود. به هر حال، وقتی آن حضرت ج خانه را به مقصد مسجد ترک کرد و به مسجد آمد، خطاب به ما فرمود: شما تا این وقت شب منتظر نمازی مانده‌اید که به جز در آئین و کیش شما، در هیچ یک از ادیان و آئین‌های پیشین وجود نداشته، و کسی به جز شما منتظر آن نبوده است (و فرضیت نماز عشاء فقط از خصوصیت‌های همین امت و همین آئین است، و بر امتی از امت‌ها و ملت‌های دیگر فرض نشده است). و اگر نه این است که بر جامعه و مردم من رنج‌آور و بحران‌ساز و چالش‌آفرین بود، حتماً این نماز را در این وقت (پس از گذشتن یک سوم شب) می‌خواندم (ولی چون رعایت حال مردم و آسان‌گرفتن برآنها، مقدم بر فضیلت وقت است، و مبنای شریعت اسلام بر آسان‌گیری و رفع عسر و حرج از بندگان است، و من نیز همواره جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسان‌گیری را بر جانب تشدید و تعسیر و حرج و سختگیری، ترجیح میدهم از این کار خوداری می‌کنم، تا این کار بر امتیانم دشوار و طاقت‌فرسا نشود، و برایشان چالش‌آفرینی و بحران‌سازی به همراه نداشته باشد). آن گاه پیامبر ج به مؤذن فرمان داد تا برای خواندن نماز، اقامه گوید، او نیز چنین کرد و آن حضرت ج نماز را خواند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

617 (31) وعن جابرِ بن سمُرةَ، قال: کانَ رسولُ الله ج یُصلّی الصلواتِ نحواً منْ صلاتِکم، وکانَ یُؤَخِّرُ العَتَمَةَ بعدَ صلاتِکم شیئاً، وکانَ یُخَفِّفُ الصَّلاةَ. رواه مسلم([32]).

617 – (31) جابر بن سمرة س گوید: (کیفیت و چگونگی اوقات) نمازهای پیامبر ج بسان نمازهای شما بود. (یعنی) پیامبر ج نمازهای فرض را (در رعایت اوقات) مانند نمازهای شما می‌خواند. ولی آن حضرت ج نماز عشاء را اندکی پس از وقت نماز شما به تأخیر می‌انداخت و عادت داشت که (هرگاه امام مردم می‌شد، به خاطر رعایت حال ضعیفان، بیماران و پیران و رعایت جانب تیسیر و تخفیف و سهولت وآسانگیری) نماز را سبک و آسان اقامه می‌کرد.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

618 (32) وعن أبی سعیدٍ قال: صلَّینا معَ رسولِ الله ج صلاةَ العَتَمَةِ، فلمْ یَخرُجْ حتى مَضى نحوٌ من شطرِ اللیل، فقالَ: «خُذوا مَقاعدَکم»، فأخَذْنا مقاعِدَنا، فقال: «إنَّ الناسَ قد صلَّوا وأخَذوا مضاجِعَهم، وإنَّکم لنْ تزالوا فی صَلاةٍ ما انتَظَرتُمُ الصلاةَ، ولولا ضَعفُ الضَّعیفِ وسُقمُ السقیمِ، لأخَّرتُ هذه الصَّلاةَ إلى شطر اللیل». رواه ابوداود، والنسائی([33]).

618 – (32) ابوسعید خدری س گوید: خواستیم همراه با پیامبر ج نماز عشاء را بخوانیم، ولی ایشان تا سپری‌شدن نزدیک نیمی از شب از خانه بیرون نیامد (و آنقدر منتظر ایشان ماندیم تا اینکه نیمه‌ی شب فرا رسید، پس پیامبر ج آمد و) فرمود: نشیمنگاه‌های خویش را برای نماز بگیرید. (یعنی برای نماز، صف یکنواخت و راست بگیرید) ما نیز به فرمان رسول‌خدا ج صف‌ها را بستیم.

آنگاه فرمود: آگاه باشید که مردم نماز خوانده‌اند و خوابیده‌اند و شما (که بیدار مانده‌اید) از وقتی که منتظر نماز مانده‌اید، همواره در نماز بوده‌اید.

 و اگر سستی و ناتوانی ضعیفان، و بیماری مریضان نمی‌بود، البته این نماز (نماز عشاء) را تا نیمه‌ی شب به تأخیر می‌انداختم (ولی چون این کار بر امتیانم دشوار و طاقت‌فرسا و چالش‌آفرین و بحران‌ساز و سخت و دغدغه‌آفرین است، از انجام آن خودداری می‌کنم).

[این حدیث را ابوداود و نسائی روایت کرده‌اند].

«شطراللیل»: نیمه‌ی شب. «مقاعدکم»: نشستگاه و نشیمنگاه. هدف این است که برای نماز، صف‌های راست و یکنواخت بگیرید. «و أخذوا مضاجعهم»:مضاجع جمع مضجع: بستر و رختخواب. یعنی مردمی که نماز خوانده و به بسترها رفته‌اند و خوابیده‌اند.

«سُقم السقیم»: بیماری بیماران.

 619 (33) وعن أمِّ سلمةَ، قالت: کانَ رسولُ الله ج أشدَّ تَعجِیلاً للظهْرِ منِکم، وأنتم أشدُّ تعجیلاً للعصرِ مِنه. رواه أحمد، والترمذیّ([34]).

619 – (33) ام سلمه ـ ل ـ گوید: تعجیل نماز ظهر پیامبر ج، از شما بیشتر بود، و در مقابل، تعجیل نماز عصر شما، از نماز پیامبر ج بیشتر است (یعنی پیامبر ج به جز گرمای شدید نیمروز، نماز ظهر را در اول وقت میخواند، ولی شما آن را به تأخیر می‌اندازید، و نیز معمول پیامبر ج بود که نماز عصر را اندکی به تأخیر می‌انداخت، ولی شما در خواندنش تعجیل و شتاب می‌ورزید).

[این حدیث را احمد و ترمذی روایت کرده‌اند].

620 (34) وعن أنسٍ، قال: کانَ رسولُ الله ج إذا کانَ الحَرُّ أبْرَدَ بالصَّلاةِ، وإذا کانَ البردُ عجَّل. رواه النسائی([35]).

620 – (34) انس س گوید: پیامبر ج عادت داشت که هنگام شدت گرما، نماز ظهر را تا وقت خنک‌شدن هوا به تأخیر می‌انداخت، و هنگامی که هوا سرد و خنک بود، در ادای نماز ظهر، تعجیل می‌کرد (وآن را در اول وقت می‌خواند).

[این حدیث را نسائی روایت کرده است].

 621 (35) وعن عُبادةَ بن الصَّامِت، قال: قال لی رسولُ الله ج: «إنَّها سَتکونُ علیکم بعدی أمراءُ یَشغُلُهم أشیاءُ عن الصَّلاةِ لوقتِها حتى یذهبَ وقتُها، فصلّوا الصلاةَ لوقتِها». فقال رجلٌ: یا رسولَ الله! أُصَلِّی معَهم؟ قال: «نعم». رواه ابوداود([36]).

621 – (35) عبادة بن صامت س گوید: رسول‌خدا ج خطاب به من فرمود: به زودی پس از من اُمرا و فرمانروایانی (خبیث و بدطینت، فاسق و ظلم‌پیشه، و خودکامه و دیکتاتور) بر شما حکومت و سیادت خواهند کرد و بر شما سلطه خواهند یافت که انجام اموری،آنها را از خواندن نماز در سر وقتش، مشغول می‌سازد (و آنقدر به رتق و فتق امور خویش می‌پردازند و به دنبال پیروی از هواهای نفسانی و خواهشات حیوانی و وسوسه‌های شیطانی می‌افتند که نه تنها نماز را در سر وقتش نمی‌خوانند بلکه آنقدر در خواندن آن تعلّل می‌ورزند) تا اینکه وقت نماز سپری می‌شود.

پس تکلیف و وظیفه‌ی شما این است که نماز را در سر وقتش (اگر چه نیز تنها هستید) بخوانید. مردی گفت: ای رسول‌خدا ج! (پس از آن که نمازم را سر وقت خواندم، اگر شرکت در نماز آنها نیز برایم فراهم شد، آیا باز هم با آنها نماز بخوانم؟ پیامبر ج فرمود: آری! (به خاطر دوری از فتنه و شر آنها) نماز بخوان.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

622 (36) وعن قَبِیْصةَ بن وقَّاص، قال: قال رسولُ الله ج: «یکونُ علیکم أمراءُ مِن بعدی یُؤَخِّرونَ الصَّلاةَ، فهِیَ لکم، وهی علیهِم؛ فصلّوا معهُم ما صَلّوا القِبلَةَ». رواه ابوداود([37]).

622 – (36) قبیصة بن وقاص س گوید: پیامبر ج فرمود: به زودی پس از من رهبران و پیشوایانی بر شما حکومت و سیادت خواهند کرد و بر شما سلطه خواهند یافت که نماز را از اول وقت مستحب و مختارش، به تأخیر می‌افکنند، پس چنین نمازی که رهبران، آن را به تأخیر می‌اندازند (و شما نیز به ناچار با آنها می‌خوانید) ثواب و پاداشش به شما بر می‌گردد و گناه و وبالش به آنها (یعنی برای شما ثواب و برای آنها گناه).

 پس با چنین رهبران و فرمانروایانی تا مادامی که به سوی قبله نماز می‌خوانند، نماز بخوانید.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «فهی لکم وهی علیهم»: یعنی نمازی که رهبران و پیشوایان، آن را به تأخیر می‌اندازند و شما به ناچار و از روی اجبار و اکراه همراه با آنها در غیر وقت مستحب و مختار می‌خوانید، ثواب و پاداشش به شما و گناه و وبالش بدانها می‌رسد، چون شما درتأخیر نماز، تقصیر و گناهی ندارید، بلکه آنها هستند که از روی جهالت و بی‌خردی و بر اثر پیروی از خواهشات نفسانی و هواهای حیوانی و وسوسه‌های شیطانی به تأخیر نماز، مبادرت می‌ورزند و هر کسی را که ببینند که جدای ازآنها به نماز می‌پردازد، مورد مجازات و شکنجه و آزار و اذیت قرار می‌دهند.

از این روایات و روایات دیگر، واضح می‌شود، همانطور که نماز در پشت سر انسان نیک و صالح، صحیح است، پشت سر فاسق [نیز به ناچار و از روی اجبار و اکراه] جایز است، مادامی که امر حرامی را که دلیل آن قطعی و مسلم است، و یا حرام بودن آن به طور حتمی از دین معلوم شده است را حلال نداند، چون در این صورت کافری فاسق است و نماز در پشت سر او صحیح نیست.

و همچنین نماز در پشت سر بدعت‌گذار [از روی ناچاری] جایز است مادامی که بدعتش منجر به کفر یا نقص در ارکان نماز و وضو نگردد، به دلیل اینکه رسول‌خدا ج فرمود:

«صلوا خلف کل برّ وفاجر وعلی کل برّ وفاجر» [طبرانی]

یعنی: «پشت سر هر نیکوکار و فاسقی نماز بخوانید و بر هر نیکوکار و فاسقی نماز میت بخوانید».

و به دلیل اینکه علمای سلف (متقدمین) پشت سر حاکمان فاسق نماز خوانده‌اند، و اگر در این مورد نهی و منعی در حدیث آمده باشد، حمل بر کراهیت آن می‌شود، نه بر عدم جواز آن. [شرح عقاید اهل سنّت، ص 286]

البته اگر شرایط فراهم شد و ضرر و زیان و یا فتنه و شری از نخواندن نماز در پشت سر چنین افرادی ایجاد نشد، بهتر همان است که پشت سر آنها نماز خوانده نشود، بلکه به دنبال امام و پیشوای نیک و صالح باشد، تا نماز را در پشت سر او اقامه نماید.

و باید دانست که نباید از این حدیث چنین استنباط و نتیجه‌گیری کرد که هر فرمانروا و پیشوایی که مسلمان شود و این نشانه‌های ظاهر اسلام (از قبیل: نمازخواندن، رو به قبله نمودن و...) در او یافت شود، گر چه آراء و عقایدی خلاف اسلام ظاهر کند و اعمال کافرانه و مشرکانه انجام دهد، باز هم مسلمان گفته می‌شود و باید پشت سر او نماز خواند، در حقیقت این احادیث هیچ ارتباطی با چنین کسانی ندارد و چنین برداشت و استنباطی، جز جهالت و نادانی چیزی دیگر نیست.

 623 (37) وعن عُبیدالله بن عدیِّ بن الخِیار: أنَّه دخلَ على عثمانَ وهو محصورٌ، فقال: إنَّکَ إمامُ عامَّةٍ، ونَزَلَ بکَ ما تَرى، ویصلّی بنا إمامُ فِتنةٍ، ونَتَحَرَّجُ فقال: الصلاةُ أحسنُ ما یَعملُ الناسُ، فإذا أحسنَ الناسُ فأحسِنْ معهُم، وإذا أساؤُوا فاجتَنِبْ إساءَتُهُم. رواه البخاریّ([38]).

623 – (37) عبید الله بن عدی بن خیار گوید: در حالی به نزد عثمان س رفتم که در محاصره‌ی (شورشیان) به سر می‌برد. بدو گفتم: تو رهبر و پیشوای همه مردمانی و به بلا و فتنه و چالش و دغدغه‌ای گرفتار شده‌ای که خود شاهد آنی. و این در حالی است که (در عدم حضور شما) رهبر و پیشوای شورشیان و سرکرده‌ی فتنه و فتنه‌گران، برای ما نماز می‌خواند، از این جهت، ما نمی‌خواهیم که پشت سر چنین فردی نماز بخوانیم و می‌ترسیم که درگناه بیفتیم.

عثمان س گفت: نماز از زمره‌ی بهترین و نیکوترین اعمالی است که مردم انجامش می‌دهند، پس هرگاه مردم نیکویی می‌کنند، تو نیز با آنها نیکویی و خوبی کن و چون بدی کنند، از بدی ایشان پرهیز کن و یکسو شو.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «و هو محصور»: (حضرت عثمان س در محاصره شورشیان بود).

در اواخر خلافت حضرت عثمان س که خوارج و شورشیان وی را در داخل خانه‌اش محاصره و زندانی نموده و از خروج او برای اقامه‌ی نماز جلوگیری کردند و حتی اجازه ندادند که هیچ یک از بزرگان اصحاب ش، امامت نماز را بر عهده بگیرند، آنان عملاً زمام قدرت را در مدینه به دست گرفتند و همه‌ی راه‌ها و خیابان‌های آن را در کنترل خود درآورده و از تجمع مسلمانان جلوگیری کرده و به حضرت عثمان س اجازه‌ی خروج از منزلش را نمی‌دادند.

سرکرده‌ی شورشیان سبأی مصر، به نام «غافقی بن حرب عکی» که در ایام محاصره، عملاً حاکم مدینه گردیده و پیشنماز می‌شود و گاهی نیز «کنانة بن بشر» پیشنماز می‌شد و تنها اتباع «عبدالله بن سبأ» که از مصر و کوفه و بصره آمده بودند، پشت سر «غافقی بن حرب» نماز می‌خواندند. [تاریخ طبری، ج 4 ص 354]

«نَتحرّج»: از نمازخواندن با رهبر شورشیان، با تحمل رنج و مشقت به یکسو می‌شویم.


 



[1]- بخاری 2/26 ح 405، مسلم 1/447ح (235- 647) و لفظ این حدیث از بخاری است، ابوداود 1/281 ح 398، نسایی 1/246 ح 495، ابن ماجه 1/221 ح674، دارمی 1/338 ح 1300، مسنداحمد 4/420.

[2]- بخاری 2/27 ح 565، مسلم 1/446 ح (233-646)، ابوداود 1/281 ح 397، نسایی 1/264 ح 527، دارمی 1/284 ح 1184، مسنداحمد 3.

[3]- بخاری 2/22 ح 542، مسلم 1/433 ح (191 620)، ترمذی 2/479 ح 584، نسایی 2/216 ح 1116، ابن‌ماجه 1/329 ح 1033.

[4]- بخاری 2/18 ح536 و 537، مسلم 1/431 و 432 ح (185-618) و (186-617)، ابوداود بخش اول حدیث را نقل کرده است:1/284ح 402، ترمذی 1/295 ح 157، نسایی 1/248 ح500، ابن ماجه 1/222 ح 678 نیز حصه نخست این حدیث را روایت کرده‌اند.، مؤطا مالک: کتاب وقوت الصلاة 1/16 ح 28، دارمی 1/296 ح 1208، مسنداحمد 2/266.

[5]- این روایت را در صحیح بخاری نیافتم ولی ابن ماجه 2/1444 ح 4319 آن را نقل کرده است و امام احمد بن حنبل نیز نظیر آن را در کتاب مسند 2/277 روایت نموده است.

[6]- بخاری 2/28 ح 550، مسلم 1/433 ح (192-621) امام مسلم عبارت «و بعض العوالی ...» را نقل نکرده است.، ابوداود 1/285 ح 404 و ابوداود پس از حدیث شماره 404 حدیثی از زهری در جلد 1 ص 286 ح 405 با این مضمون روایت کرده است:«و العوالی علی میلین او ثلاثة، قال: و أحسبه، قال: أو أربعة»، نسایی 1/252 ح 507، ابن ماجه 1/223 ح 682، مؤطا مالک کتاب وقوت الصلاة 1/9 ح 10 و 11، دارمی 1/297 ح 1208.

[7]- مسلم 1/434 ح (195 622)، ابوداود 1/288 ح 413، ترمذی 1/301 ح 160، نسایی 1/254 ح 511، مسنداحمد 3/149.

[8]- بخاری 2/30 ح 522، مسلم 1/435 ح (200-626)، ابوداود 1/290ح 414، ترمذی 1/330 ح 175، نسایی 1/237 ح 478، ابن ماجه 1/224 ح 685، دارمی 1/305 ح 1230، مؤطا مالک کتاب وقوت الصلاة 1/11 ح 21، مسنداحمد 2/8

[9]- بخاری 2/31 ح 553، نسایی 1/236 ح 474، ابن ماجه 1/227 ح 694، مسنداحمد 5/349 و 350.

[10]- بخاری 2/40 ح 559، مسلم 1/441 ح (217- 637)، ابن ماجه 1/224 ح 687، مسنداحمد 4/142.

[11]- بخاری این حدیث را در پی روایتی طولانی نقل کرده است:2/347 ح 864.

[12]- بخاری 2/349 ح 867، مسلم 1/446 ح (232-645)، ابوداود 1/293 ح 423، ترمذی 1/287 ح 153، نسایی 1/271ح546، ابن ماجه 1/220ح 669، دارمی 1/300 ح1216 و دارمی عبارت «من الغلس» را نقل نکرده است.، مؤطا مالک 1/5 ح 4 از کتاب وقوت الصلاة، مسنداحمد 6/178 و 179.

[13]- بخاری 2/54 ح 576، مسنداحمد 3/170.

[14]- مسلم 1/448 ح (238-648)، ابوداود 1/299 ح 431، ترمذی 1/322 ح 176، نسایی 2/113 ح 859، ابن ماجه 1/398 ح 1256، دارمی 1/304 ح 1228، مسنداحمد 5/169.

[15]- بخاری 2/56 ح 579، مسلم 1/424 ح (163-608)، ابوداود 1/288 ح 412، ترمذی نیز به همین معنی روایت کرده است: 2/402 ح 524، نسایی 1/257 ح 517 و بهمین معنی ابن ماجه 1/356 ح 1122 روایت کرده است.، مؤطا مالک 1/6 ح 5، مسنداحمد 2/254.

[16]- بخاری 2/37 ح 556، نسایی 1/257 ح 517، مسنداحمد 2/399، مسلم نیز این حدیث را در صحیحش از عایشه ـ ًل ـ با الفاظی نزدیک نقل نموده است:1/424ح (164-609).

[17]- بخاری هر دو روایت را به صورت متصل در 2/70ح597 روایت کرده و آیه‌ی: «و أقم الصلاة لذکری» را نیز اضافه کرده است، مسلم 1/477 ح(315-684) و 1/477ح(314-684)، ابوداود 1/307 ح442، ترمذی روایت اول را نقل نموده است: 1/335ح178 و نسایی نیز فقط روایت اول را بدون ذکر «او نام عنها» روایت کرده است: 1/293ح613، ابن ماجه نیز بسان نسایی به روایت حدیث پرداخته است:1/227ح696، دارمی 1/305 ح 1229، مسنداحمد 3/100.

[18]- مسلم این حدیث را بدون ذکر آیه‌ی «و أقم الصلاة لذکری» از ابوقتاده در پی روایتی طولانی نقل نموده است:1/472ح(311/681)، ابوداود نیز نظیر آن را روایت کرده است: 1/304 ح 437، ترمذی 1/334ح177، نسایی 1/294ح615 و لفظ مشکوة نیز از ترمذی است با این تفاوت که ترمذی به ذکر آیه نپرداخته است، ابن ماجه 1/228 ح698، مسنداحمد 5/298.

[19]- ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِکۡرِیٓ [طه: 14].

[20]- ترمذی 1/320ح171 و قال:حدیث غریب حسن، مسنداحمد 1/105.

[21]- ترمذی 1/321 ح 172 و قال حدیث غریب.

[22]- مسنداحمد 6/374، ترمذی 1/319ح170، ابوداود 1/296 ح 426.

[23]- ترمذی 1/328 ح328 و قال: لیس اسناده بمتصل و هو حسن غریب، مسنداحمد 6/92.

[24]- ابوداود 1/291ح418.

[25]- دارمی 1/297ح1209، ابن ماجه 1/225 ح 689 و قال: «سمعت محمد بن یحیی یقول: إضطرب الناس فی هذا الحدیث ببغداد فذهبت أنا وأبوبکرالاعین الی العوام بن عبادة بن العوام فأخرج الینا اصل ابیه فاذا الحدیث فیه»..

[26]- مسنداحمد 2/350 و امام احمد در این روایت «مسواک» را نیز ذکر نموده است، ترمذی 1/310 ح167 و قال: حدیث حسن صحیح، ابن ماجه 1/226ح691.

[27]- ابوداود 1/292ح421، مسنداحمد 5/237.

[28]- ابوداود 1/291ح419، دارمی 1/298ح1211، ترمذی 1/306ح165، نسایی 1/264ح529، مسنداحمد 4/270.

[29]- ترمذی 1/289ح154 و قال: حسن صحیح، ابوداود 1/294ح424 و ابوداود به عوض «اسفروا»،«اصبحوا» ذکر کرده است، دارمی 1/300 ح1217، نسایی 1/272ح548 نسایی در این روایت عبارت «فانه اعظم للأجر» را ذکر نکرده، بلکه در جایی دیگر از سننش و با طریقی دیگر آن را روایت نموده است.، ابن ماجه با عبارت «اصبحوأ» 1/221ح672، مسنداحمد 4/.

[30]- بخاری 5/128ح 2485، مسلم 1/435ح(198-625)، مسنداحمد 4/143.

[31]- مسلم 1/442ح(220-639)، ابوداود 1/292ح 420، نسایی 1/267ح 537.

[32]- مسلم 1/445ح(227-643)، مسنداحمد 5/105.

[33]- ابوداود 1/293ح422، نسایی 1/268ح538، ابن ماجه 1/226 ح693، مسنداحمد 3/5.

[34]- ترمذی 1/302ح161، مسنداحمد 6/289.

[35]- نسایی 1/248ح499.

[36]- ابوداود 1/301 ح433 ابوداود در این روایت عبارت «نعم إن شئت» را نیز افزوده است .، مسنداحمد 6/7.

[37]- ابوداود 1/301ح 434.

[38]- بخاری 2/188 ح 695.