430 ـ (1) عن أبی هریرة، قال: قال رسول الله ج: «إذا جَلَسَ أحشدُکُم بینَ شُعَبِها الأربَعِ، ثمَّ جَهَدَها، فقد وَجَبَ الغُسلُ وإنْ لم یُنزِلْ». متفق علیه([1]).
430- (1) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه یکی از شما میان دو دست و پای زن نشست و با او نزدیکی و جماع کرد (وآلهی تناسلی خویش را در فرج زن داخل کرد) بیگمان (بر زن و مرد) غسل واجب میگردد، اگر چه منی نازل نشود (یعنی به مجرد بهم رسیدن دو آلت تناسلی ختنه شده، و داخل شدن رأس آلت مرد در فرج زن، غسل واجب میشود، خواه منی نازل شود یا خیر).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
«اذا جَلس بین شعبها الاربع»: وقتی که شوهر میان دو دست و پای همسرش نشست، یا میان دو پا و دو ران او نشست. مقصود از این نشستن، جماع کردن و مقاربت جنسی و عمل زناشویی است.
«ثُمّ جَهدها»: در روایت مسلم «ثم اجتهد» آمده است: یعنی مرد تلاش کند که سر آلت در فرج زن راه یابد. او را تکان دهد و به نزدیکی طلبد، که مقصود فروکردن سر آلت مرد در فرج زن وکوشش کردن در انجام عمل زناشویی و جماعکردن است.
431 ـ (2) وعن أبی سعید، قال: قال رسول الله ج: «إنما الماءُ من الماءِ».رواه مسلم. قال الشَّیخُ الإمامُ المحیی السُّنة: هذا منسوخٌ([2]).
431- (2) ابوسعید س گوید: پیامبر ج فرمود: «بیگمان غسل جنابت با انزال منی واجب میشود».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
«ماء» اولی به معنای «آب غسل» و «ماء» دومی به معنای آب منی است. یعنی با انزال منی، غسل واجب میشود.
شیخ امام محیالسنة میگوید: این حدیث (حدیث ابوسعید) با احادیث دیگر منسوخ است (از جمله حدیث 430 وحدیث 432).
432 ـ (3) وقال ابن عبَّاس: إنَّما الماءُ من الماءِ، فی الإِحْتِلامِ. رواه الترمذی، ولم أجِدْه فی «الصحیحین»([3]).
432- (3) ابنعباس ـ ب ـ گوید: حدیث «إنّما الماء من الماء» [با انزال منی غسل واجب میشود]. دربارهی مقاربت و مجامعت در خواب است (یعنی اگر کسی در خواب با زنی مجامعت کرد و احتلام شد، تا وقتی که منی نازل نشده، غسل بر او واجب نمیگردد، ولی اگر کسی در عالم بیداری با زنی مقاربت کرد، به مجرد به هم رسیدن دو آلت تناسلی ختنه شده، و داخلشدن رأس آلت مرد در فرج زن، غسل بر مرد و زن واجب میشود، خواه منی نازل شود یا خیر).
این حدیث را ترمذی روایت کرده است. [خطیب تبریزی گوید:] من این حدیث را در صحیح بخاری و صحیح مسلم، مشاهده نکردهام (با این وجود، محیالسنة، آن را در فصل اول، در میان روایات «صحیحین» ذکر کرده است)؟
شرح: «إنّما الـماءمن الماء فی الاحتلام»: برخی از علماء و اندیشمندان اسلامی، هدف ابنعباس ـ ب ـ را از این سخن اینگونه فهمیدهاند و برداشت کردهاند که وی حدیث «الماء من الماء» را تأویل میکرد و قائل به نسخ آن نبود، بلکه آن را بر احتلام محمول مینمود. ولی این نظریه درست نیست چرا که حدیث «الماء من الماء» شأن ورودش دربارهی احتلام نیست، بلکه مقصود از آن مقاربت و مجامعت در بیداری است، چنانچه از روایت ابوسعید خدری معلوم میگردد.
لذا بهتر آن است که گفته شود: هدف ابنعباس ـ ب ـ از این قول، این است که حدیث «الماء من الماء» که دربارهی مقاربت و مجامعت در بیداری است، منسوخ شده است، ولی برای احتلام تاکنون حکمش باقی و واجبالعمل است، و زیاد اتفاق میافتد که حدیثی منسوخ، دربارهی برخی جزئیات و تفاصیل، واجبالعمل باقی بماند.
«الماء من الماء»: از این حدیث معلوم میشود که اگر کسی جماع نمود و منی نازل نشد، غسل بر او واجب نیست. چرا که تا وقتی که انزال صورت نگیرد، صرفاً مقاربت بدون انزال، موجب غسل نیست، بلکه از چنین عملی، وضو کافی است.
برابر این حدیث در صدر اول اسلام، گروهی از صحابه و یاران بزرگوار رسولخدا ج بر این باور بودند: کسی که با همسرش نزدیکی و مجامعت میکرد، هر چند دخول کامل هم صورت میگرفت، مادام که آب منی خارج نمیشد، نیاز به غسل نداشت و تنها وضو کافی بود. ولی این حدیث و احادیث دیگر، بعداً با احادیث دیگری از جانب پیامبر ج منسوخ گردید و حکم آنها باطل شد و اجماع مسلمانان بر این منعقد گردید که به مجرد داخلشدن سر آلت تناسلی مرد در فرج زن، غسل بر هردو واجب میشود، خواه آب منی خارج شود، یا خیر. چنانچه در عهد فاروقی، پس از مراجعه به ازدواج مطهرات ـ رضیاللهعنهن ـ و سؤال از آنها، اجماع تمام صحابه ش بر این مسئله منعقد گردید که صرفاً مقاربت بدون انزال، موجب غسل است و وقتی سر آلت تناسلی مرد داخل فرج زن شد، خواه منی مرد یا زن، خارج شود با خیر، غسل بر مرد و زن واجب میشود.
433 ـ (4) وعن أمِّ سَلَمة، قالت: قالت أُمُّ سُلَیم: یا رسولَ اللَّهِ! إنَّ اللَّهَ لا یستحیی مِنَ الحقِّ؛ فهلْ على المرأة غُسلٌ إذا احتَلَمَتْ؟ قال: «نعم، إذا رَأَتِ الماءَ». فغَطَّتْ أُمُّ سلمَة وجهَها، وقالت: یا رسول الله! أوَ تحتَلمُ المرأةُ؟ قال: «نعم، تَرِبَتْ یمینُکِ، فَبِمَ یُشْبهُها وَلَدُها؟!». متفق علیه([4]).
433- (4) اُم سلمه ـ ل ـ گوید: اُم سلیم به نزد رسولخدا ج آمد وگفت: ای رسولخدا! خداوند ﻷ از بیان حق شرم نمیکند و اباء ندارد (پس شما نیز در گفتن حق به خود شرم و حیا راه ندهید و از گفتن آن اباء وامتناع نورزید و بگوئید:) آیا اگر زنی احتلام شود (و خواب جماع و مقاربت ببیند) بر او غسل واجب میشود؟
پیامبر ج در پاسخ فرمود: آری، هرگاه زنی مشاهده کرد که آب منی از او خارج شده است، باید غسل کند. ام سلمه ـ ل ـ (چون این سخن پیامبر ج را شنید) رویش را پوشاند و(با حیا و شرم) پرسید: ای رسولخدا ج! مگر زن هم احتلام میشود (و خواب جماع و مقاربت میبیند)؟
پیامبر ج فرمود: دست راستت، خاکآلود شود! آری زن هم احتلام میشود و خواب جماع میبیند، چرا که اگر زن احتلام نشود (و منی نداشته باشد) پس چطور فرزندانش به او شباهت خواهند داشت. (آری، زن هم احتلام میشود و دارای منی است. از این جهت است که فرزندان او حامل ژن و صفات او هستند، یعنی سفیدی و سیاهی، بلندی وکوتاهی قامت، تیز هوش وکودنی، و سایر صفات جسمانی، روانی و معنوی او را در بر خواهند داشت، و همین آب منی زن و مرد است که مخزن انتقال ژنتیک است).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «تربت یمینک»: یعنی دست راستت خاکآلود شود. یعنی فقیر و تهیدست شوی. البته حقیقت دعا مدنظر پیامبر ج نبوده است، بلکه این از شمار عباراتی میباشد که عربها از روی عادت بر زبان میآورند و معنای حقیقی کلمه را مراد نمیگیرند، بلکه کنایه از نرسیدن به حق و نگفتن صواب و قول حق و درست است، یعنی درست نگفتی.
«اِحتَلَمتْ»: در خواب جماع کرد. شیطانی شد. خواب جماع دید. در خواب مجامعت کرد.
434 ـ (5) وزاد مُسلم بروایة أمِّ سُلیم: «إنَّ ماء الرَّجُلِ غلیظٌ أبیَضُ، وماءَ المرأةِ رَقیقٌ أصفَرُ؛ فمِن أیِّهما عَلا أو سَبَقَ یکونُ منه الشَّبَهُ»([5]).
434- (5) و مسلم به روایت اُمسلیم این جملات را نیز افزوده است: «[پیامبر ج فرمود:] بیگمان آب (منی) مرد، سخت و سفید، وآب (منی) زن، رقیق و زرد است، پس هرکدام از منی زن و مرد، بر دیگری غالب و چیره شد، شباهت فرزند از وجود منی او (و حامل ژن و صفات او از قبیل سفیدی وسیاهی، بلندی وکوتاهی قامت، تیزهوشی وکودنی، و سایر صفات جسمانی، روانی و معنوی او) است.
شرح: از دو حدیث بالا، دو نکته را میتوان برداشت کرد:
1- زن نیز بسان مرد احتلام میشود و خواب جماع میبیند و بسان مرد، دارای منی است، چرا که اگر زن منی نداشته باشد، شباهت فرزند در صفات و ویژگیها و استعداد و ذوق، و خُلق و خوی و سایر صفات جسمانی، روانی و معنوی به او، از کجا به وجود میآید؟
2- از حدیث دوم مشخص میشود که گاهی اوقات شباهت فرزند به پدر و عموهای او است و گاهی شباهت فرزند به مادر و دائیهای وی میباشد. از این رو اگر منی پدر بر منی مادر چیره گشت، شباهت به پدر مییابد و اگر آب منی مادر بر آب منی پدر غالب شد، شباهت به مادر مییابد.
435 ـ (6) وعن عائشةَ، قالت: کان رسولُ الله ج إذا اغْتَسَلَ من الجنابةِ، بَدَأَ فَغَسَلَ یدیه، ثمَّ یَتوضَّأُ کما یَتَوضَّأُ للصَّلاةِ، ثمَّ یُدخِلُ أصابعَه فی الماءِ، فَیُخلِّلُ بها أُصُولَ شَعرِه، ثُمَّ یَصُبُّ على رأسِه ثلاثَ غَرَفاتٍ بیدیْه، ثمَّ یُفِیْضُ الماءَ على جسدِه کلّه. متفق علیه. وفی روایة لمسلم: یَبدَأُ فَیَغْسِلُ یَدیْه قبل أنْ یُدخِلَهُما الإناءَ، ثمَّ یُفرِغُ بیَمینِه على شِمالِه، فَیَغسِلُ فَرجَه، ثُمَّ یَتَوضَّأُ([6]).
435- (6) عایشه ـ ل ـ (دربارهی کیفیت و چگونگی غسل پیامبر ج) گوید: هرگاه رسولخدا ج غسل جنابت میکرد، نخست هردو دست خود را میشست، سپس وضویی همانند وضوی نماز میگرفت، پس از آن، انگشتان خویش را در (ظرف) آب فرو میکرد و انگشتانش را که از آب تَر بود، به ریشه و بُن موهای سر داخل مینمود وآنها را خوب میمالید و میسائید تا به بیخ موهای سر، آب برسد و جایی خشک نماند.
آنگاه با هردو دست مبارکش، سه مشت آب برداشته و بر سرش میریخت، بعد از آن بر همهی بدن خویش آب میریخت و سائر بدنش را خوب میشست، تا آب به تمام اعضای واجبالغسل برسد و جایی از آن خشک نماند.
این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند، و در روایت مسلم چنین وارد شده است:
پیامبر ج پیش از آنکه دو دستش را در ظرف آب فرو کند، ابتدا آنها را خوب میشست، سپس با دست راست بر دست چپ آب میریخت و شرمگاه خویش را میشست، آنگاه وضو میگرفت.
436 ـ (7) وعن ابن عبّاس، قال: قالت مَیْمُونةُ: وضعتُ للنَّبیِّ ج غُسلاً فستَرتُه بثوبٍ، وصَبَّ على یَدَیْه، فَغَسَلَهُما، ثُمَّ صَبَّ بِیَمینه على شِمَالِه، فَغَسلَ فَرجَه، فَضَرَبَ بیده الأرضَ فَمَسَحَها، ثُمَّ غسَلها، فمَضمَضَ وَاستَنشَقَ، وغَسَل وجهَه وذِراعَیه، ثمَّ صَبَّ على رأسِه، وأفاضَ على جَسَدِه، ثمَّ تَنَحَّى فغسَل قَدَمَیْه، فَنَاوَلتُه ثَوباً فَلَم یَأخُذْهُ، فانطَلَقَ وهُو یَنفُضُ یدیهِ. متفق علیه، ولفظه للبخاری([7]).
436- (7) ابن عباس ـ ب ـ گوید: حضرت میمونه ـ ل ـ (همسر بزرگوار پیامبر ج) گوید: برای پیامبر ج آب غسل تهیه و وی را با جامهای پوشاندم، ایشان بر دو دستش آب ریخت وآنها را خوب شست، سپس با دست راست بر دست چپ خویش آب ریخت و شرمگاه خود را شست، بعد از آن، دست چپش را که با آن شرمگاه خود را تمیز کرده بود، به زمین زد وآن را با خاک مالید (تا دست از اثر شستن شرمگاه پاک شود). آنگاه آن را شست و پس از آن، دهان و بینیاش را نیز خوب شست، آنگاه صورت و بازوهای خویش را شست و سپس بر سرش آب ریخت وآب را بر تمام قسمتهای بدنش جاری ساخت و در آخر، خودش را به یک سو کشید و جایش را عوض کرد، و پاهایش را شست (چرا که در محل غسل، آب جمع میشد و راه بیرونرفتن آب وجود نداشت، از اینرو هرگاه تمام بدنش را میشست، از محل غسل اندکی فاصله میگرفت و جایش را عوض میکرد. و پاهایش را میشست).
[میمونه ـ ل ـ گوید: پس از فراغت پیامبر ج از غسل جنابت] برایش حوله و خشککنی آوردم (تا خویشتن را بدان خشک و پاک نماید) ولی ایشان خود را با آن خشک ننمود، بلکه آبهای بدن خویش را با دست خشک کرد و ریخت.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند و لفظ حدیث از بخاری است].
شرح: دوحدیث بالا بیانگرطریقهی کامل غسل است که نخست هردو دست (که با همانها تمام بدن شسته میشود)خوب شسته شود سپس با دست چپ استنجا گرفته شود و پس ازآن دست چپ را با خاک و یا با مایع دستشویی خوب بشوید و تمیز کند و وضویی همانند وضوی نماز بگیرد و در ضمنآن، خلال کردن ریش، خلال انگشتان، دست و پاها، خلال داخل وخارج گوشها و داخلکردن انگشتان در داخل سوراخ گوشها و ناف، حرکت و تکاندادن انگشتر، مضمضه واستنشاق و خلالنمودن ریشه و بن موهای سر و شستن قسمت داخل بینی را نیز فراموش نکند، آنگاه آب برداشته و بر قسمت راست بدن بریزد و بشوید، و بعد آب بر قسمت چپ بدن بریزد و خوب بشوید، بعد که آب به همهی بدن رسید و تمام اعضای واجبالغسل خوب شسته شد و جایی از آن خشک نماند، از محل غسل برخاسته و جایش را عوض کند و پاها را بشوید. البته شستن پاها در آخر غسل، در صورتی است که در محل غسل، آب جمع شود و راه بیرونرفتن آب وجود نداشته باشد. چنانچه اگر در محل غسل، آب جمع نمیشد و راه بیرون رفتن آب از حمام وجود داشت (مانند حمامهای امروزی) چنین کاری لازم نیست.
و همین طریقه، بهترین و پاکیزهترین و برترین روش غسل مسنون است که پیامبر ج بر آن مواظبت میفرمود.
437 ـ (8) وعن عائشة، قالت: إنَّ إمرَأةً من الأنصارِ سَألَتْ رسولَ الله ج عن غُسلِها من المَحیضِ، فَأمَرَها کیَف تَغْتَسِِلُ، ثم قال: «خُذِی فِرْصَةً من مَسْکٍ، فَتَطَهَّری بها». قالت: کیف أتَطَهَّرُ بها؟ فقال: «تَطَهَّرِی بها». قالت: کیَف أتَطَهَّرُ بها؟ قال: «سبحانَ الله! تَطَهَّری بها». فَاجْتَذَبتُها إلیَّ، فقلتُ لها: تَتَبَّعی بها أثَرَ الدَّم. متفق علیه([8]).
437- (8) عایشه ـ ل ـ گوید: زنی از زنان انصار، دربارهی کیفیت و چگونگی غسل حیض، از پیامبر ج سؤال کرد. پیامبر ج پیرامون کیفیت و چگونگی غسل حیض بدو دستورالعملها و راهکارهای راهگشا و سودمندی را ارائه داد و فرمود: پارهای از پشم یا پنبهی تمیز که با مُشک آمیخته باشد، برگیر و خویشتن را بدان پاک و پاکیزه کن.
آن زن انصاری پرسید: چطور خود را با آن پاک کنم؟ پیامبر ج فرمود: خود را با آن پاک کن. باز آن زن انصاری گفت: چگونه خود را بدان پاک نمایم؟ پیامبر ج (با تعجب وحیرت) فرمود: سبحان الله! خودت را با آن پاک کن.
[عایشه ـ ل ـ گوید: من که هدف و مقصود پیامبر ج را خوب درک کرده بودم، بلافاصله] آن زن انصاری را به سوی خود کشیدم (و او را از مقصود پیامبر ج آگاه ساختم و) بدو گفتم: آن پنبه و یا پشم آغشته با مشک را بردار و بر جاهایی که آلوده و ملوث به خون است بمال و اثر خون را پاک کن.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
«المحیض»: این واژه مصدر میمی و به معنای قاعدگی و خون ماهانه میباشد.
«فِرصة»: پارهای از پنبه یا پشم. «فرصة من مِسک»، پارهای از پنبه و یا پشم که با مشک آغشته باشند. «فاجتذبتُها الیّ»: او را به سوی خود کشیدم.
این حدیث بیانگر اهمیت و جایگاه خاص نظافت و تمیزی و پاکی و پاکیزگی و رعایت بهداشت و سلامت به معنای واقعی کلمه است، چرا که پیامبر ج برای تمام زنانی که غسل حیض میکنند، سنّت قرار داده که یک مقدار پنبه یا پارچهی دیگری با مشک یا هر چیزی که بوی خوش دارد، آغشته کنند وآن را در مجرای حیضشان قرار دهند تا بدینگونه نظافت و تمیزی و پاکیزگی جسمی، روحی و روانی خود و دیگران را تأمین نمایند.
در حقیقت اینها اصول و قواعد جاویدانی است که بر مبنای آن، اسلام پیریزی و نهادینه شده است و پیامبر ج به تحکیم و تثبیت آنها اهتمام میورزید واگر آن قواعد و اصول مراعات شود و در زندگی به اجرا در بیایند، نسلهایی از نیرومندان و تندرستان پرورش مییابند که دین و دنیای امت، بدانها پیروز میگردد.
438 ـ (9) وعن أُمِّ سلَمَةَ، قالت: قُلتُ یا رسولَ الله! إنِّی إمرَأةٌ أشُدُّ ضَفْرَ رَأْسِی، أفَأنْقُضُه لِغُسلِ الْجَنابَةِ؟ فقال: «لا، إنَّما یَکفِیکِ أنْ تَحْثِی على رَأسِکِ ثَلاثَ حَثیَاتٍ، ثم تُفِیضِینَ عَلَیکِ الماءَ, فَتَطْهُرِین». رواه مسلم([9]).
438- (9) اُم سلمه ـ ل ـ گوید: به پیامبر ج گفتم: ای رسولخدا ج! من زنی هستم که موها وگیسوان سرم را محکم به یکدیگر میبندم وآنها را میبافم، آیا برای غسل جنابت، باید آنها را از هم باز کنم؟ پیامبر ج فرمود: خیر، لازم نیست که موها وگیسوان سرت را از هم باز کنی. همین اندازه در رفع غسل جنابت کافی است که سه مشت پر آب را برگیری و بر سرت بریزی، سپس آب را بر تمام قسمتهای بدنت جاری سازی، و خویشتن را خوب بشویی، اینگونه است که از غسل جنابت پاک و پاکیزه میشوی.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
«اَشدّ ضَفر رأسی»: موها و گیسوان سرم را محکم به یکدیگر میبافم. «حَثیات» جمع حثیه: پری دوکف دست. جمهور علماء و اندیشمندان اسلامی با استدلال به این حدیث، عدم نقض موهای سر را برای زنانی که موها و گیسوان خویش را محکم به همدیگر میبافند، جایز قرار دادهاند. یعنی چنین زنانی میتوانند برای رفع جنابت، حیض، نفاس، سه کف دست آب، بر سر بریزند و دست مالیدن و خود را به مشقت و سختی انداختن برای اینکه آب را به ریشه و بیخ موهای خویش برسانند بر ایشان لازم نیست.
و این مسائل نیز بیانگر و روشنگر این حقیقت است که مبنای شریعت مقدس اسلام بر آسانگیری و رفع عسر و حرج از بندگان است و رسولخدا ج نیز براساس فرمانی که از جانب خداوند ﻷ، یافته بود، مؤظف بود، همواره جانب تیسیر و تخفیف را بر جانب تشدید و تعسیر ترجیح دهد.
و در حقیقت، رعایت و ترجیح جنبهی سهولت وآسانگیری بر جنبهی افراط و سختگیری، همخوانی با این خطاب پیامبر ج است که فرمود:
«یسّروا ولاتعسروا وبشّروا ولا تنفروا». «سهل بگیرید و سخت نگیرید، و بشارت دهید و متنفر نگردانید».
و در واقع این آسانگیری، برگرفته از فشارها و مشکلات زندگی برما نیست، بلکه دین مقدس اسلام، این آسانی را میخواهد و اوامر و فرامین الهی و تعالیم وآموزههای تابناک نبوی و احکام و دستورات تعالیبخش و سعادتآفرین شرعی، بر یسر وآسانی بنا شده است و تعالیم اسلامی و دینی (از جمله مسئلهی عدم نقض موهای سر زنان) بر پایهی یسر وآسانی است نه سختی و مشقت.
439 ـ (10) وعن أنسٍ، قال: کان النبیُّ ج، یَتَوَضَّأُ بِالمُدِّ، ویَغتَسِلُ بِالصَّاعِ إلى خمَسَةِ أمْدادٍ. متفق علیه([10]).
439- (10) انس س گوید: پیامبر ج عادت داشت (که برای جلوگیری از اسراف و زیادهروی در مصرف آب) با یک «مُد» آب، وضو میگرفت و با یک «صاع» آب، غسل میکرد.
[این حدیث را بخاری ومسلم روایت کردهاند].
شرح: «مُد»: پیمانهای است که در عراق برابر با دو رطل، و در حجاز برابر با یک رطل و یک سوم رطل است، و برخی آن را به اندازهی پری دو کف دست انسان دانستهاند. و هر رطل 48 مثقال و هر مثقال 68/4 گرم است.
«صاع»: پیمانهای است معادل چهار مُد. و هر مُد معادل تقریبی دو سوم کیلوگرم است البته در این مسئله تمام فقهاء و اندیشمندان اسلامی و صاحبنظران فقهی، بر این قضیه اتفاقنظر دارند که در شریعت مقدس اسلام و در اصول و موازین دینی، برای وضو و غسل، مقدار معین و محدودی از آب بیان نشده است و در اینجا که بیان شده که پیامبر ج با یک مُد وضو میگرفت و با یک صاع غسل میکرد، مراد تعیین نیست، بلکه جلوگیری از اسراف و زیادهروی در مصرف آب است. یعنی با پرهیز جدی از اسراف در مصرف آب.
در شرع مقدس اسلام، حد جواز فقط به همان مقداری تعلق میگیرد که رفع نیاز شود. حال اگر نیاز در وضو با چند مُد بر طرف میشود و یا اگر نیاز در غسل با چند صاع یا بیشتر رفع میگردد، باز هم اشکالی در آن نیست، چرا که مصداق اسراف نکردن، در درست مصرفکردن تحقق مییابد، نه در کم مصرف نمودن.
440 ـ (11) وعن مُعاذَةَ، قالت: قالت عائشةُ: کُنتُ أغتَسِلُ أنا ورسولُ الله ج من إنَاءٍ واحِدٍ بینی وبینَه، فیُبادِرُنی، حتّى أقُولَ: دَعْ لی دَعْ لی. قالت: وهُمَا جُنُبان. متفق علیه([11]).
440- (11) مُعاذه ـ ل ـ(دخترعبدالله عَدوی س) گوید: عایشه ـ لـ گفت: من و پیامبر ج هر دو از یک ظرف آب، که میان من و ایشان قرار داشت، غسل (جنابت) میکردیم و پیامبر ج در برگرفتن آب از آن ظرف، بر من پیشی میگرفت و آنقدر در این کار میشتافت تا اینکه من (بدیشان) میگفتم: برای من نیز آب بگذارید! برای من نیز آب بگذارید! تا من هم از آن غسل کنم.
معاذه ـ ل ـ گوید: عایشه ـ ل ـ و پیامبر ج هر دو از یک ظرف آب غسل میکردند در حالی که هردو جنب بودند. (یعنی غسل جنابت میکردند).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
441 ـ (12) عن عائشةَ لا، قالت: سُئِل رسولُ الله ج عَنِ الرَّجُلِ یَجِدُ البَلَلَ ولا یَذکُرُ إحتِلاماً. قال: «یَغتَسِلُ». وعن الرَّجُلِ یَرى أنَّه قد احتَلَم ولا یَجِدُ بَلَلاً. قال: «لا غُسْلَ علیه». قالت أمُّ سُلَیم: هل على المرأةِ تَرى ذلک غُسلٌ؟ قال: «نعم، إنَّ النِّسَاءُ شَقائِقُ الرِّجال». رواه الترمذی، وابوداود. وروى الدارمیّ، وابن ماجة، إلى قوله: «لا غُسْلَ علیه»([12]).
441- (12) عایشه ـ ل ـ گوید: از رسولخدا ج دربارهی مردی سؤال شد که پس از بیدارشدن از خواب، بر روی لباسهای خویش، اثر تَری (از آب منی) میبیند، ولی خواب مجامعت و مقاربت را به یاد ندارد.
پیامبر ج پیرامون چنین مردی فرمود: در این صورت باید غسل کند.
و از مردی سؤال شد که خواب مجامعت و مقاربت را به یاد دارد، ولی روی لباسهای خود هیچ اثری از تَری (آب منی) نمییابد؟ پیامبر ج دربارهی چنین فردی فرمود: غسلی بر او واجب نیست.
اُمسُلیم ـ ل ـ (که در مجلس رسولخدا ج حاضر بود، چون این سخن رسولخدا ج را شنید، بدیشان) گفت: ای رسولخدا ج! هرگاه زنی خواب مجامعت ببیند و منی از او خارج شود، ولی خواب را به یاد نداشته باشد، آیا بر او نیز بسان مرد غسلی است؟ (منظور امسلیم این است که آیا زن نیز همانند مرد خواب مجامعت میبیند و احتلام میشود و منی از او خارج میشود)؟
پیامبر ج فرمود: آری (زن نیز بسان مرد احتلام میشود و منی دارد). بیگمان زنان همانند مرداناند.
[این حدیث را ترمذی و ابوداود روایت کردهاند. و دارمی و ابنماجه نیز این حدیث را تا «لاغُسل علیه» روایت کردهاند].
«انّ النساء شقائق الرجال»: مقصود پیامبر ج از این عبارت این است که زنها مشابه مرداناند وآنها نیز احتلام میشوند و آب منی دارند، اگر چه چنین چیزی در میان زنان کمتر اتفاق میافتد.
در این حدیث دو مسئله بیان شده است:
یکی آنکه: فردی خواب جماع میبیند و خواب را نیز به یاد دارد ولی روی لباسهای خود هیچ اثری از تَری منی نمییابد، در این صورت غسل بر او واجب نیست، و در این مسئله در میان علماء نه اختلافی است و نه تفصیلی.
مسئله دوم آنکه: فردی پس از بیدارشدن از خواب، روی لباسهای خود اثر تَری از آب منی میبیند ولی خواب جماع را به یاد ندارد در این صورت غسل بر او واجب میشود.
442 ـ (13) وعنها، قالت: قال رسولُ الله ج: «إذا جَاوَزَ الخِتانُ الخِتانَ، وَجَبَ الغُسلُ». فَعَلتُه أنا ورسولُ الله ج، فَاغْتَسَلنا. رواه الترمذی، وابنُ ماجة([13]).
442- (13) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه دو آلت تناسلی ختنهشدهی زن و مرد به هم رسید و سرآلت تناسلی مرد در فرج زن داخل شد، غسل بر هردو واجب میشود (خواه آب منی مرد یا زن خارج شود یا خیر) خودم و رسولخدا ج این کار را کردیم و از آن غسل نمودیم. (پس هرگاه سرآلت تناسلی مرد داخل فرج زن شد، خواه منی مرد یا زن خارج شود یا خیر، غسل بر مرد و زن هردو واجب میشود).
[این حدیث را ترمذی و ابنماجه روایت کردهاند].
«الخِتان»: ختنهگاه در مرد و زن. ختان در لغت به مفهوم بریدن پوست موجود بر سر عضو تناسلی نوزاد است. و در اصطلاح شرعی، کنارهی حلقوی قسمت پائین حشفه است. یعنی جایی که عضو تناسلی دچار فرو رفتگی میشود. این قسمت از عضو تناسلی همان بخشی است که احکام شرعی به آن تعلق میگیرد، از جمله وجوب غسل. چنانچه پیامبر ج فرمود: هرگاه خِتان زن و مرد به هم برسند (کنایه از رسیدن در هنگام نزدیکی است). غسل بر هردو واجب میشود.
و نیز در روایتی از طبرانی آمده است که اگر دو خِتان زن و مرد به هم برسند و حشفه به طور کامل وارد شود (اصطلاحاً غائب شود) انزال صورت بگیرد یا نگیرد غسل بر هردو واجب میشود.
443 ـ (14) وعن أبی هریرةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «تَحتَ کُلِّ شَعرَةٍ جَنَابَةٌ، فَاغسِلوا الشَّعرَ، وأنْقُوا البَشَرَة». رواه ابوداود، والترمذیُ، وابن ماجة. وقال الترمذیُّ: هذا حدیثٌ غریب، والحارثُ بن وجیهٍ الرّاوی وهو شیخ، لیس بذلک([14]).
443- (14) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «زیر هر مویی از موهای بدن اثر جنابت وجود دارد، لذا در موقع غسل (جنابت) موهای بدن را خوب بشوئید و پوست بدن را (یعنی آن قسمت از بدن که مو ندارد را) نیز خوب پاک و پاکیزه کنید، تا اثر جنابت به کلی از میان برود.
[این حدیث را ابوداود، ترمذی و ابنماجه روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی غریب است، چرا که به روایت «حارث بن وجیه» است و او نیز مورد اعتماد نیست].
«الشعر»: موی. «البشرة»: روی پوست بدن آدمی که موی برآورد.، مراد این است که در غسل جنابت باید کل بدن و تمام اعضای واجبالغسل، داخل سوراخ گوشها و ناف، خوب شسته شود تا ذرهای از اعضای واجبالغسل خشک نماند.
«تحت کل شعرة جنابة«: در حقیقت این حدیث بیانگر این مسئله است که اثر خارج شدن منی از انسان، در تمام بدن آشکار میگردد و تمام سلولهای تن به دنبال خروج آن، در یک حالت سستی مخصوص فرو میروند واین خود نشانهی تأثیر آن روی تمام اجزای بدن است، از این جهت است که شریعت به هنگام خارج شدن منی (درخواب یا بیداری)، (و همچنین آمیزش جنسی به علت التقای ختانین،اگر چه منی خارج نشود) غسل و شستن تمام بدن را واجب نموده است چرا که بر اساس حدیث پیامبر ج اثر جنابت در تمام بدن سرایت میکند.
امام ابن قیم، در بارهی اینکه چگونه شارع میان منی و بول تفاوت قائل شده، و پس از انزال منی، غسل را واجب کرده و فقط شستن محل را کافی ندانسته است، میفرماید:
«این از جمله محاسن بزرگ شریعت و در بردارندهی رحمت و حکمت و مصلحت آن است که منی از تمام بدن خارج میگردد و به همین خاطر خداوند آن را «سلالة» نام نهاده است، زیرا از تمامی بدن بیرون میآید. و تأثیرپذیری بدن نسبت به خروج منی به مراتب بیشتر از تأثیرپذیری بدن نسبت به خروج بول و ادرار است.
همچنین غسل پس از خروج منی، سودمندترین چیز برای بدن و قلب و روح است، زیرا به وسیلهی غسل، قوی و نیرومند میگردند وآن خلل وکاستیهایی که به وسیلهی خروج منی ایجاد شده بودند، به سبب غسل جبران میشوند و این مطلب به طور محسوس، قابل درک است، و نیز جنابت باعث سنگینی و تنبلی میشود، و غسل نشاط و سبکی را به همراه میآورد و به همین جهت، وقتی که ابوذر از غسل جنابت فارغ شد، گفت: انگار بار سنگینی از دوش خود بر زمین نهادهام»([15]).
و دکتر «مصطفی نورانی» در کتاب «بهداشت اسلامی، ج1 ص24» در این زمینه مینویسد:
«غسل، علاوه براین که کثافتهای ظاهری بدن را پاک میکند، موجب فوائد بیشماری است. انسان با عمل زناشویی (جماع) و نزدیکی، سلولهای بدن او میمیرند. این سلولها با شستن بدن، حیات دیگری پیدا میکنند، و بدن بدون غسل بو میگیرد، چون همه فضولات به عروق لنفاوی میریزد که غیر از عروق خونی هستند. و مادهی اسپری تنها در غدههای لنفاوی وکشالهی رانها و زیر بغل است.»
و احمد محمد سلیمان در کتاب «القران والطبّ الحدیث، ص223» مینویسد:
«چون منی دارای مقداری مایع لزج است، موسوم به «موسین» اطراف سوراخهای بدن را به خوبی میگیرد و به کلی تنفس (پوست بدن دارای 2 میلیون سوراخ است که مبادلهی گازی با هوای مجاور دارد). قطع میشود و با غسلکردن، اعصاب منبسط وآنها را به حال طبیعی وعادی بر میگرداند».
وآقای مکارم شیرازی در «تفسیر نمونه، ج4 صص 376-375» مینویسد:
«طبق تحقیقات دانشمندان، در بدن انسان دو سلسله اعصاب نباتی وجود دارد که تمام فعالیتهای بدن را کنترل میکنند: «اعصاب سمپاتیک» و «اعصاب پاراسمپاتیک»، این دو رشته اعصاب، در سراسر بدن انسان و در اطراف تمام دستگاهها و جهازات داخلی و خارجی گستردهاند. وظیفهی «اعصاب سمپاتیک» تندکردن و به فعالیت واداشتن دستگاههای مختلف بدن است. وظیفهی «اعصاب پاراسمپاتیک» کندکردن فعالیت آنهاست، در واقع یکی نقش «گاز اتومبیل» و دیگری نقش «ترمز» را دارد و از تعادل فعالیت این دو دسته اعصاب نباتی، دستگاههای بدن به طور متعادل کار میکنند.
گاهی جریانهایی در بدن رخ میدهد که این تعادل را به هم میزند، از جملهی این جریان ها، مسئلهی «ارگاسم» (اوج لذت جنسی) است که معمولاً مقارن خروج منی صورت میگیرد.
در این موقع سلسله اعصاب «پاراسمپاتیک» (اعصاب ترمز کننده) بر اعصاب «سمپاتیک» (اعصاب محرک) پیشی میگیرد و تعادل به شکل منفی به هم میخورد.
این موضوع نیز ثابت شده است: از جمله اموری که میتواند اعصاب سمپاتیک را به کار وادارد و تعادل از دست رفته را تأمین کند، تماس آب با بدن است و از آن جا که تأثیر «ارگاسم» روی تمام اعضای بدن به طور محسوس دیده میشود و تعادل این دو دسته اعصاب در سراسر بدن به هم میخورد، دستور داده شده است که پس از آمیزش جنسی یا خروج منی، تمام بدن با آب شسته شود و در پرتو اثر حیاتبخش آن، تعادل کامل در میان این دو دسته اعصاب در سراسر بدن برقرار گردد....
در حقیقت به هنگام خروج منی یا آمیزش جنسی، هم روح متأثر میشود و هم جسم،روح به سوی شهوات مادی کشیده میشود و جسم به سوی سستی و رکود، غسل جنابت که هم شستشوی جسم است و هم ـ به علت این که به قصد تقرب انجام مییابد ـ شستشوی جان، اثر دوگانهای در آنِ واحد روی جسم و روح میگذارد، روح را به سوی خدا و معنویت سوق میدهد و جسم را به سوی پاکی و نشاط و فعالیت».
مجموع این گفتهها روشن میسازد که چرا باید به هنگام خروج منی (در خواب یا بیداری) و همچنین آمیزش جنسی (اگر چه منی خارج نشود) غسل کرد و تمام بدن را شست.
به این نکته نیز باید توجه کرد: سخنگفتن پیامبر ج پیرامون این مسائل، در آن روز که نه علم و دانش و فناوری و تکنولوژی در عرصههای پزشکی و بهداشتی نوین و پیشرفته و مدرن به وجود آمده بود و نه مردم اطلاع قابل ملاحظهای دربارهی این مسائل داشتند، خود گواه زندهای است بر حقانیت و صداقت پیامبر ج، و اینکه این گفتهها برگرفته شده از سرچشمهی فیاض وحی و ماوراء طبیعت و مادیت است.
444 ـ (15) وعن علیّ، س، قال: قال رسولُ الله ج: «مَنْ تَرَکَ مَوضِعَ شعرةٍ من جَنابةٍ لم یغْسِلْها فُعِلَ بها کذا وکذا مِن النَّار». [و]قال علیٌّ: فَمِنْ ثَمَّ عادَیتُ رَأسِی، فَمِن ثَمَّ عادَیتُ رَأسِی، [فمن ثم عادیتُ رأسی] ثلاثاً رواه ابوداود، وأحمد، والدارمیُّ، إلا أنَّهُمَا لم یُکَرِّرا: فمِنْ ثم عادیتُ رأسی([16]).
444- (15) علی س گوید: پیامبر ج فرمود: «کسی که در غسل جنابت، جای یک موی از بدن خویش را نشست، به عذاب سخت و زیاد آتش سوزان دوزخ دچار خواهد شد».
علی س گوید: (بر اساس همین فرمایش رسولخدا ج است که) با موهای سرم دشمنی میکنم و آنها را میتراشم، پس از این جهت است که من سرم را میتراشم، و بدین دلیل است که من سرم را میتراشم (تا جایی از آنها خشک نماند و به عذاب سخت دوزخ مبتلا نشوم).
[این حدیث را ابوداود، احمد و دارمی روایت کردهاند، و احمد و دارمی جملهی «فمن ثَمّ عادیت رأسی» را به سه مرتبه روایت نکردهاند].
شرح: «فعل بها کذا وکذا من النّار»: این جمله کنایه از عذاب وکیفر سخت و دشوار در آتش سوزان دوزخ است. یعنی کسانی که در غسل جنابت، خویشتن را خوب نمیشویند و با عجله و شتاب غسل خوب و کامل انجام نمیدهند آب به تمام اعضای واجبالغسل نمیرسانند و فرض و سنت آن را رعایت نمیکنند و جایی از بدن خویش را خشک باقی میگذارند، به عذاب شدید و سخت و طاقتفرسای دوزخ گرفتار خواهند شد، عذابی که خِردها نمیتوانند به توصیفش بپردازند و خوف و هراسش را بیان دارند. پس، از این حدیث و احادیث دیگری که در این زمینه آمده است، معلوم شد که در غسل جنابت، غسل حیض و غیره، شستن تمام بدن به گونهای که یک تار موی هم خشک باقی نماند، لازم و ضروری است.
«فمِن ثمّ عادیتُ رأسی»، علی س گوید: بر مبنای این وعید و تهدید سخت پیامبر ج من دشمن موهای خود شدم و به محض اینکه موهای سرم مقداری بزرگ میشدند، آنها را از ته میتراشیدم و خویشتن را راحت مینمودم تا غسل جنابت و شستن تمام اعضای واجبالغسل و موهای سر، به راحتی هر چه تمام صورت گیرد.
445ـ (16) وعن عائشةَ [لا]، قالت: کان رسولُ الله ج لا یَتَوَضَّأُ بَعدَ الغُسلِ. رواه ابوداود، والترمذی، والنِّسائی، وابن ماجة([17]).
445- (16) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج پس از غسل، مجدداً وضو نمیگرفت (بلکه به همان وضویی که قبل از غسل گرفته بود، اکتفا مینمود).
[این حدیث را ترمذی، ابوداود، نسائی و ابنماجه روایت کردهاند].
446 ـ (17) وعنها، قالت: کانَ النبیُّ ج یَغسِلُ رَأسَه بِالخِطْمِیِّ وهو جُنُبٌ یَجْتَزِىء بِذلک ولا یَصُبُّ علیه الماءَ. رواه ابوداود([18]).
446- (17) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج در غسل جنابت، سرش را با (اندکی) خِطمی میشست و بدان اکتفا میکرد و بر سرش آبی جدید نمیریخت (یعنی جدای از آبی که با خِطمی آغشته شده بود، سرش را با آبی دیگر نمیشست، بلکه به همان اکتفا میکرد و به شستن سرش پایان میداد).
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
«خِطمی»: گیاهی است از تیرهی پنیرکیان، دارای ساقهی ضخیم و بلند، بلندیش به یک متر و نیم میرسد، برگهایش پهن وستبر، گلهای آن شیپوری درشت به رنگ سرخ یا سفید، ریشهاش دراز و به کلفتی انگشت و طعم آن شیرین است. ریشه و برگ وگل آن در طب به کار میرود. جوشاندهی گل خِطمی به طور غرغره در معالجه دردگلو وآسبه و دملهای دهان و لثه و حلق نافع است. از خارج نیز برای نرمکردن دمل روی آن میگذارند و یک قسم آن، موسوم به «خِطمی پرپر» و دارای گلهای پرپر و زیبا به رنگهای مختلف است وآن را در باغچهها میکارند. در فارسی انجل وانجلک هم گفته شده است. [فرهنگ فارسی عمید].
447 ـ (18) وعن یَعْلى، قال: إنَّ رسولَ الله ج رَأَى رجُلاً یغتَسِلُ بالبَرازِ، فَصَعِدَ المِنبرَ، فحمِدَ اللَّهَ، وأثْنَى علیه، ثمَّ قال: «إنَّ اللَّهَ حَیِیٌّ ستّیرٌ یُحِبُّ الحَیاءَ والتَّسَتُّرَ، فإذا اغتسلَ أحدُکم؛ فلْیَسْتَِتر». رواه ابوداود، والنسائی وفی روایته، قال: «إنَّ اللَّهَ سَتّیرٌ، فإذا أرادَ أحدُکُم أنْ یغتَسِلَ فلْیَتوارَ بشیء»([19]).
447- (18) یعلی س گوید: پیامبر ج مردی را دید که لخت وعریان در زمین و فضای فراخِ بیدرخت و پوشش، غسل میکند. از اینرو در برابر دیدگان مردم، بر منبر بالا رفت و پس از ستایش خدا و بیان پرتوی از وصف و شکوه او، چنین فرمود:
«بیگمان خداوند ﻷ، بسیار آراسته به حیا و بزرگ منشی است و برای بندگان پردهپوش است، و حیا و پردهپوشی را دوست میدارد، پس هنگامی که یکی از شما غسل میکند، باید خود را بپوشاند و در انظار عمومی به غسل نپردازد».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است. و نسائی با این عبارت روایت نموده است: پیامبر ج فرمود]: بیگمان خداوند متعال پردهپوش بندگان (و بسیار باحیاء و بزرگمنش) است از اینرو، هرگاه یکی از شما خواست غسل کند، باید خویشتن را با چیزی بپوشاند (و در انظار عمومی قرار نگیرد و غسل نکند)].
«الَبراز»: ـ به فتح باءـ: زمین و فضای فراخ بیدرخت. ـ با کسر باءـ (البِِراز): مدفوع و سرگین آدمی. در اینجا مراد همان معنای نخست است.
«حیّی»: بسیار با حیا و بزرگمنش است. «ستّیر»: بسیار پوشاننده و پردهپوش عیب و نقصها وگناهان و معاصی بندگان است.
از این حدیث دانسته شد که غسل کردن در حال ستر و پوشش بسیار لازم و ضروری است و اگر فردی در صحرا و بیابان نیاز به غسل پیدا کرد، بر او لازم است که به اندازهای دور رود و فاصله گیرد که احتمال اینکه دیده شود به طور کلی باقی نماند و خویشتن را در پناه بوته، درخت، سنگ و یا دیواری جای دهد، چرا که غسلنمودن در پناه چیزی که مانع دید باشد، سنت اسلام و یکی از اصول و قواعد کلی و ضروری شریعت است که حتیالامکان باید رعایت شود.
448 ـ (19) عن أُبَیِّ بن کعب، قال: إنَّما کانَ الماءُ مِن الماءِ رُخْصَةً فی أوَّلِ الإسلامِ، ثُمَّ نُهِیَ عنها. رواه الترمذی، وابوداود، والدارمیّ([20]).
448- (19) اُبی بن کعب س گوید: حدیث «انّما کان الماء من الماء» [با انزال منی، غسل واجب میشود]. مربوط به آسانگیری و رخصتی است که در صدر اسلام بوده است، ولی بعدها از آن نهی شد و حکم آن منسوخ گردید. (یعنی در اوائل اسلام برابر این حدیث، گروهی بر این باور بودند:کسی که با همسرش نزدیکی میکرد، هر چند دخول کامل هم انجام میگرفت و دو آلت تناسلی ختنهشده زن و مرد به هم میرسید و سر آلت تناسلی مرد در فرج زن داخل میشد، مادام که آب منی خارج نمیشد،نیاز به غسل نداشت، و تنها شستن آلت تناسلی و وضو، کافی بود، ولی حکم این حدیث، به احادیث دیگر پیامبر ج و اجماع صحابه ش و مسلمانان باطل شد، و اجماع امت بر این منعقد شد که به مجرد داخلشدن سر آلت تناسلی مرد در فرج زن، غسل بر هردو واجب میشود، خواه منی مرد یا زن خارج شود یا خیر).
[این حدیث را ترمذی، ابوداود و دارمی روایت کردهاند].
449 ـ (20) وعن علیّ س، قال: جاء رجلٌ إلى النبیِّ ج فقال: إنی اغتَسَلتُ مِن الجَنابَةِ، وصَلَّیتُ الفَجرَ، فَرَأیتُ قَدْرَ مَوضع الظُّفرَ لم یُصِبْهُ الماءُ. فقال رسولُ الله ج: «لو کُنتَ مَسَحتَ علیه بیدِکَ أجْزَأَکَ». رواه ابن ماجة([21]).
449- (20) علی س گوید: مردی به نزد رسولخدا ج آمد وگفت: من از جنابت غسل نمودم و نماز بامداد را اقامه کردم، پس از ادای نماز متوجه شدم که به مقدار و اندازهی جای ناخنی از بدنم را آب نرسیده و خشک مانده است (حال شما بفرمائید که تکلیف من چیست)؟ پیامبر ج فرمود: اگر(پس از غسل) بر همان موضعی که خشک مانده بود، دست خویش را (با تَری آب) میکشیدی و میمالیدی، کفایت میکرد، و غسلت درست بود (ولی حال که دیر شده است، مجدداً از جنابت غسل کن و نماز بامداد خویش را قضا آور).
[این حدیث را ابنماجه روایت کرده است].
450 ـ (21) وعن ابنِ عُمر، قال: کانت الصَّلاةُ خمسینَ، والغُسْلُ مِن الجنابةِ سبعَ مراتٍ، وغَسلُ البَولِ من الثوْبِ سبعَ مرّات. فلم یَزَلْ رسولُ الله ج یَسألُ، حتى جُعلتِ الصَّلاةُ خمساً، وغُسلُ الجنابةِ مَرَّةً، وغَسلُ الثَّوب منَ البَوْلِ مَرَّةً. رواه ابوداود([22]).
450- (21) ابن عمرـ ب ـ گوید: (در شب معراج) پنجاه نماز (در شبانهروز) بر امت مقرر گردید و نیز غسل از جنابت هفت مرتبه و شستن لباس بر اثر ملوّث شدن به ادرار، هفت مرتبه واجب و معین شد. ولی پیامبر ج پیوسته از پروردگار تقاضای کمکردن و تخفیف آن را نمود، تا اینکه پنجاه نماز را به پنج نماز (در شبانه روز) و غسل از جنابت و شستن لباس بر اثر ملوثشدن به ادرار، هردو از هفت مرتبه به یک مرتبه تخفیف یافت (و خداوند ﻷ تخفیفی را که لازم بود، نسبت به بندگان خود انجام داد و جانب تیسیر و تخفیف را بر جانب تشدید و تعسیر و عُسر و حرج ترجیح داد).
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
[1]- بخاری بصورت مختصر به نقل این حدیث پرداخته است ح 291، مسلم 1/271 ح (87- 348)،نسایی ح 191، ابن ماجه ح 610، دارمی ح 761، مسنداحمد 2/347.
[2]- مسلم 1/269 ح(80-343)، ابوداود ح 217، ترمذی بصورت تعلیقی در ضمن حدیث شمارهی 122 به نقل این حدیث پرداخته است، مسنداحمد 3/29.
[3]- ترمذی ح 112.
[4]- بخاری ح 130، مسلم 1/251 ح (32- 313)، نسایی ح 197، ابن ماجه ح 600 و در روایت ابن ماجه زیاداتی نیز است.
[5]- مسلم 1/250 ح(30-311)، ابن ماجه ح 601.
[6]- بخاری ح 248 و بخاری به عوض عبارت «جسده» عبارت «جلده» را نقل کرده است و لفظ حدیث از بخاری است، مسلم در ضمن حدیثی طولانی به نقل این روایت پرداخته است 1/253 ح (35-316)، نسایی ح 247، مؤطا مالک کتاب الطهارة ح 67، مسنداحمد 6/330 و روایت دوم را امام مسلم در صحیح خود نقل کرده است: 1/253 ح(35-316).
[7]- بخاری ح 276 و لفظ حدیث از بخاری است، مسلم 1/254 ح (37-317)، ابوداود ح 245، ترمذی ح 103، نسایی ح 253، ابن ماجه ح 573، مسنداحمد 6/335.
[8]- بخاری ح 314، مسلم 1/260 ح (60-332)، ابوداود 315، نسایی ح 251، ابن ماجه ح 642.
[9]- مسلم 1/259 ح (58-330)، ابوداود ح 251، ترمذی ح 105، نسایی ح 241، ابن ماجه ح 603، مسنداحمد 6/314، 315.
[10]- بخاری این حدیث را با تقدیم و تأخیری در الفاظ آن نقل کرده است ح 201، مسلم 1/258 ح(51-325).
[11]- بخاری ح 250 و وی عبارت «فیبادر فی ...» را ذکر نکرده است، مسلم 1/257 ح (46-321 و لفظ حدیث بالا از مسلم است، نسایی ح 239، مسنداحمد 6/91.
[12]- ابوداود ح 136، ترمذی ح 113، دارمی ح 765 و وی این حدیث را تا عبارت «لا غسل» نقل کرده است، ابن ماجه 612، مسنداحمد 6/256 و امام احمد این حدیث را به صورت کامل در مسندش روایت نموده است.
[13]- ترمذی ح 108 و قال: حسن صحیح، ابن ماجه ح 608 و وی این حدیث را به لفظ «إذا إلتقی ...» روایت کرده است، مسنداحمد 6/161.
[14]- ابوداود ح 248 ابوداود این حدیث را ضعیف شمرده است، ترمذی ح 106، ابن ماجه ح 597.
[15]- دیدگاه های فقهی معاصر، دکتر قرضاوی، ج1 ص301.
[16]- ابوداود ح 249، مسنداحمد 1/94، دارمی ح 751، ابن ماجه ح 599.
[17]- ترمذی ح 107، ابوداود نیز به همین معنی روایت کرده است ح 250، نسایی ح 252، ابن ماجه ح 579، مسنداحمد 6/68.
[18]- ابوداود ح 256.
[19]- ابوداود ح 4012، نسایی ح 406، مسنداحمد 4/224.
[20]- ترمذی ح 110 و قال: حسن صحیح، ابوداود ح 214، دارمی ح 759.
[21]- ابن ماجه ح 664.
[22]- ابوداود ح 247.
391 ـ (1) عن أبی هریرةَ، قال: قال رسول الله ج: «إذا استَیقَظَ أَحَدُکُم من نَومه فلا یَغْمِسْ یَدَه فی الإناءِ حتى یغسلَها، فإنَّه لا یَدْرِی أینَ باتَتْ یَدُه». متفقٌ علیه([1]).
391- (1) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «شما هر وقت از خواب بیدار شدید، پیش از آنکه دست خویش را داخل ظرف آب وضو کنید، آن را بشوئید، زیرا هیچ یک از شما نمیداند که در وقت خواب، دست وی کجا بوده است؟ (پس مستحب است که قبل از شروعکردن وضو، دستها خوب شسته شود).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
دربارهی اینکه حکم شستن دستها دارای چه درجهای از مراتب وجوب، فرض یا سنّت است، اختلاف نظر وجود دارد. احناف بر این باورند که اگر نجسبودن دستها یقینی باشد، شستن آنها، فرض، واگر ظن غالب باشد، شستن دستها، واجب، و اگر شک باشد، مسنون، و در غیر اینصورت مستحب است.
امام احمد، اسحاق بن راهویه و داود ظاهری، این حکم را برای وجوب میدانند و امام شافعی بر سنتبودن آن و امام مالک بر مستحب بودن این حکم، معتقدند.
392 ـ (2) وعنه، قال: قال رسولُ الله ج: «إذا اسْتَیقَظَ أحدُکم مِنْ منامِه فَلْیَسْتَنْثِرْ ثلاثاً، فإنَّ الشیطانَ یَبِیتُ على خَیشُومِه». متفق علیه([2]).
392- (2) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه از خواب بیدار شدید و وضو گرفتید، بینی خویش را سه دفعه خوب بشویید، چرا که شیطان، شبها در قسمت بُن بینی به سر میبرد.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
«یَبیت» از مادهی «باتَ»: شب در آنجا ماند، چه بخوابد و چه نخوابد. «خَیشوم»: بُن بینی، اندرون بینی.
به احتمال زیاد، مراد از «شب ماندن شیطان در قسمت بالای بینی انسان»، همان کثافتیها و آلودگیهای بینی است، زیرا همانطوری که فرشتگان معصوم و مقرب الهی با طهارت و پاکیزگی، ذکر و یاد خدا، و مکانهایی پاک و مقدس که در آنها ذکر و یاد خدا و عبادت و پرستش او تعالی میشود، مناسبت و الفت و تعلق دارند، همچنین شیاطین و اهریمنان که خود موجوداتی خبیث و پلید اند، با آلودگیها و کثافتیها و اماکن کثیف و غیر بهداشتی مانند توالتها، قسمت بالای بینی، مناسبت و محبت، و عشق و الفت دارند، و مراکز و جایگاه آنها در چنین جاهایی است و به آن علاقهمند هستند، از اینرو رسولخدا ج به امت خویش تعلیم میدهد که هرگاه از خواب بیدار شدند و وضو گرفتند، سه بار بینی خویش را بشویند، چون کثافتیها و آلودگیها و اشیای موذی و مضر و میکروبها، شبها در قسمت بالای بینی انسان جمع میشوند.
پس میتوان گفت که ذکر شیطان در این حدیث، کنایه از کثافتیها و آلودگیها و میکربهایی است که شبها در وقت خواب، در قسمت بالای بینی جمع میشوند.
393 ـ (3) وقیل لعبد الله بن زیدٍ بن عاصم کیفَ کان رسولُ الله ج یَتَوَضَّأ؟ فدَعا بوَضُوءٍ فَأفرَغَ عَلى یَدَیهِ فَغَسَلَ یَدَیهِ مَرَّتین مَرَّتین، ثُمَّ مَضْمَض واستَنْثَرَ ثلاثاً، ثمَّ غَسَلَ وَجهَه ثَلاثاً، ثُمّ غَسَلَ یَدَیْهِ مَرَّتین مرَّتین إلىَ المِرفَقَینِ، ثمَّ مسحَ رأسَه بیدَیه، فَأقْبَل بِهِما وأَدْبَرَ، بَدَأَ بمقدَّم رَأسهِ، ثمَّ ذهَب بهما إلى قَفاه، ثمَّ رَدَّهُمَا حتى یَرجِعَ إلى المکان الَّذِی بَدَأَ مِنهُ، ثمَّ غَسَلَ رِجْلَیهِ. رواه مالک، والنسائی. ولأبی داود نحوُه ذکره صاحب «الجامع»([3]).
393- (3) مردی از عبدالله بن زید بن عاصم س دربارهی کیفیت و چگونگی وضوی رسولخدا ج سؤال کرد. او نیز در پاسخ ظرف پرآبی را برای وضو طلبید و بدینگونه وضوی رسولخدا ج را برای آنان به تصویر کشید: وی دو دفعه آب را بر هردو کف دستهایش ریخت و آنها را شست و پس از تمیزکردن آنها، سه بار دهان و بینی خود را شست، سپس سه بار صورتش را شست، و پس از آن دستهایش را تا آرنج دو بار شست، پس از آن سرش را مسح کرد و دستهایش را یکبار (ازجلو) بر سرش مالید و به عقب برگرداند، اینطور که دستهایش را از جلوی سر به پشت، و از پشت سر به جلو کشید، و در آخر، پاهایش را (با قوزک) شست.
[این حدیث را مالک و نسائی روایت کردهاند. و نویسندهی «الجامع» [ابن اثیر] گفته: ابوداود نیز حدیثی بدین معنی روایت کرده است].
394 ـ (4) وفی المتَّفق علیه: قیل لعَبد الله بن زید بن عاصم: تَوَضَّأْ وُضُوءَ رسول الله ج، فَدَعَا بِإِنَاءٍ، فَأکْفَأَ منه على یَدَیهِ، فَغَسَلَهُما ثلاثاً، ثمَّ أدخل یدهُ فاستخرجها، فمَضمض واستنشقَ من کَفٍّ واحدة، ففَعل ذلک ثلاثاً، ثم أدخلَ یده فاستخرجها، فغسَل وجهَه ثلاثاً، ثمَّ أدْخل یده فاستخرجها، فغسل یدیهِ إلى المِرفقَین مرتین مرتین، ثمَّ أدْخلَ یدَه فاستخرجها، فمَسَح برأسه، فأقْبل بیدَیه وأدْبرَ، ثمَّ غسلَ رجلَیه إلى الکعَبین، ثمَّ قال: هکذا کان وُضُوءُ رسولِ اللَّهِ. ـ وفی روایةٍ: فأقبلَ بِهِما وأدبرَ، بَدَأ بمقدَّم رأسه، ثمَّ ذهب بهما إلى قفاه، ثمَّ ردَّهما حتى رجَع إلى المکانِ الذی بدَأ منه، ثُمَّ غَسَل رِجلَیهِ. ـ وفی روایة: فمَضمَضَ واستنشقَ واستَنثرَ ثلاثاً بثَلاث غَرَفات من ماءٍ. ـ وفی روایةٍ أُخرى: فمضمضَ واستنشق من کَفَّةٍ واحدة، ففعلَ ذلک ثلاثاً. ـ وفی روایةٍ للبخاری: فَمَسَحَ رأسه فأقبَل بهما وأدْبر مرَّة واحدة، ثمَّ غسل رجلیه إلى الکعبین. ـ وفی أخرى له: فمَضمضَ واستَنثرَ ثلاث مرات من غُرْفةٍ واحِدَةٍ([4]).
394- (4) و در بخاری و مسلم چنین آمده است: «از عبدالله بن زید بن عاصم س دربارهی کیفیت و چگونگی وضوی رسولخدا ج سؤال شد، وی به خاطر اینکه به نحو احسن و به صورت عملی وضوی رسول الله ج را برای ایشان به تصویر بکشد و برایشان آموزش و تعلیم دهد، ظرف پر آبی برای وضو خواست، آنگاه سه بار آب را بر هردو کف دستهایش ریخت و آنها را شست، پس از تمیزکردن آنها، دست خویش را در ظرف آب فرو برد و با یک مشت آب، دهان و بینی خود را شست، و این کار را سه مرتبه تکرار نمود، سپس دستش را در ظرف آب فرو کرد و سه بار صورتش را شست پس از آن دوباره دستش را در ظرف آب فرو برد و دستهایش را هریک دو بار با آرنج شست. بعد از آن دستش را در ظرف آب فرو کرد و سرش را مسح نمود و دستهایش را (از جلوی سر) بر سرش کشید و به عقب برگرداند.
و در آخر پاهایش را با قوزک شست، آنگاه عبدالله بن زید س گفت: کیفیت و چگونگی وضوی رسولخدا ج چنان بود که برایتان به طور عملی به تصویر کشیدم.
و در بعضی روایات آمده است: «عبدالله بن زید س، سرش را از جلوی سر مسح نمود اینگونه که دستهایش را از جلوی سر به پشت، و از پشت به جلو کشید، بعداً پاهایش را شست».
و در روایتی دیگر آمده است: «عبدالله بن زید س (دستش را در ظرف آب فرو کرد و) سه بار دهان و بینی را با سه مشت آب شست، و هر بار بینی را هم تمیز میکرد».
و در بعضی از روایات میخوانیم: «عبدالله بن زید با یک مشت آب، دهان و بینی را شست و این کار را سه بار تکرار کرد».
و در روایت بخاری آمده است: «عبدالله بن زید س (دستش را در آب فرو کرد و) سرش را مسح نمود و دستهایش را یکبار بر سرش مالید و به عقب برگرداند، و در آخر پاهایش را با قوزک شست.» و در روایتی دیگر از بخاری آمده است: «عبدالله بن زید س با یک مشت آب، سه بار دهان و بینی خود را شست».
395 ـ (5) وعن عبد الله بن عبَّاس س،، قال توضَّأ رسولُ الله ج مَرَّةً مَرَّةً، لم یَزِدْ على هذا. رواه البُخاری([5]).
395- (5) عبدالله بن عباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج وضو گرفت و هر عضو خویش را بیشتر از یک بار نشست.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
396 ـ (6) وعن عبد الله بن زیدٍ: أنَّ النبیَّ توضَّأ مَرَّتین مَرَّتینِ. رواه البخاری([6]).
396- (6) عبدالله بن زید س گوید: پیامبر ج وضو گرفت و هر عضو خود را دو بار شست.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
397 ـ (7) وعن عثمانَ، س، أنَّه توضَّأ بالمَقَاعد. فقال: ألا أُرِیَکُم وضوءَ رسولِ الله ج؟ فَتَوَضَّأ ثَلاثاً ثَلاثاً. رواه مسلم([7]).
397- (7) از عثمان س روایت است که وی در مکان اجتماع و گردهمایی مردم وضو گرفت و خطاب به آنان گفت: آیا به شما کیفیت و چگونگی وضوی رسولخدا ج را نشان دهم؟ آنگاه وضو گرفت و هر عضوی از اعضای وضو را سه بار شست.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «مَقاعد»: به احتمال زیاد نام مکانی در شهر مدینه است. گویند: حضرت عمرس در بیرون مسجد، مکانی برای اجتماع و گردهمایی مردم بنا کرد، تا مردم در آنجا به رجز خوانی، سرودن اشعار، نقل حکایات و غیره بپردازند.
از مجموع روایات و اخبار رسیده به ما دربارهی کیفیت و چگونگی وضوی پیامبر ج معلوم میشود که عادت و معمول آن حضرت ج چنین بود که هر عضو را سه بار میشست، و یک بار بر سر مسح میکرد.
اینطور که دستهایش را یکبار بر سرش میمالید و به عقب بر میگرداند، ولی گاهی نیز اتفاق میافتاد که هر عضو را فقط یک بار یا دو بار میشست، تا به تمام مسلمانان و نمازگزاران بفهماند که اگر هرعضو یک یا دو بار شسته شود، وضو جایز و درست است، و خلل و نقصی در صحت و درستی وضو ایجاد نخواهد شد.
و در حقیقت پیامبر ج کارهای جایز را یکبار یا دو بار انجام داده است، تا مردم گمان نکنند که این کارها حرام و ناجایز هستند، ولی بر کارهای سنت و واجب دوام داشته است.
در اینجا هم پیامبر ج با دوام بر سه بار شستن هرعضو به ما نشان داده است که سه بار شستن هر عضو بهتر و سنت است. و با یکبار یا دو بار شستن هر عضو، نیز جایز بودن آن را اعلام داشته است.
و اگر میبینیم که در کیفیت و چگونگی مضمضه (شستن دهان) و استنشاق (شستن بینی) و مسح سر، روایات مختلف و گوناگون است، همه برای بیان جواز است، و گر نه عادت و معمول آن حضرت ج چنین بود که هر عضو را سه بار میشست، و یکبار بر سر (از جلو به پشت و از پشت به جلو) مسح میکرد.
398 ـ (8) وعن عبد الله بن عَمْرٍو، قال: رَجَعنَا مَعَ رسولِ الله ج من مَکَّةَ إلى المدینة، حتى إذا کُنَّا بماءٍ بالطریق تَعجَّلَ قومٌ عِندَ العَصْرِ، فَتَوَضَّؤوا وَهُم عُجَّالٌ، فَانتَهَیْنا إلَیهِم وأعقابُهم تلوحُ لم یَمَسَّها الماءُ، فقال رسولُ الله ج: «وَیْلٌ للأعقابِ مِنَ النَّارِ، أسبِغُوا الوُضَوءَ». رواه مسلم([8]).
398- (8) عبدالله بن عمرو س گوید: در سفری که با رسولخدا ج بودیم و از مکهی مکرمه به مدینهی منوره باز میگشتیم، چون در میانهی راه به آبی رسیدیم، برخی از همراهان و همرکابان از عجله و شتاب کارگرفتند و با عجله و شتاب و بدون رعایت آداب و سنن، و شرایط و اصول، وضو گرفتند. و هنگامی که ما بدانها رسیدیم، دیدیم که پاشنهی پاهایشان بر اثر خشکی نمایان و هویدا است.
آنجا بود که رسولخدا ج فرمود: «وای به حال کسانی که پاهایشان را در وضو خوب نمیشویند. چنین کسانی به عذاب شدید و سخت دوزخ گرفتار خواهند شد. پس شما نیز وضوی خوب و کامل و با رعایت شرایط و اصول و آداب و سنن بگیرید و آب را به تمام اعضای واجبالغسل برسانید و فرض و واجب و سنت و مستحب آن را رعایت کنید».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
399 ـ (9) وعن المُغیرةِ بن شُعبة، قال: إنَّ النبیَّ توضَّأ فَمَسَحَ بِنَاصِیَتِه وعَلَى العِمامةِ وعلى الخُفَّین. رواه مسلم([9]).
399 - (99) مغیرة بن شعبه س گوید: پیامبر ج وضو گرفت و بر موی پیشانی (یعنی به اندازهی موی پیشانی) و عمامهی خویش مسح کرد و (به جای شستن پاها) بر موزهها مسح نمود.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: بر پایهی این حدیث و احادیثی دیگر، میتوان گفت که مسلک امام احمد، اوزاعی، اسحاق، وکیع بن جراح، این است که اکتفای مسح بر عمامه جایز است.
امام شافعی بر این باور است که اکتفا نمودن به مسح بر عمامه جایز نیست، بلکه پس از مسح مقدار مفروض، به خاطر سنت استیعاب [سنت مسح تمام سر] میتوان بر عمامه مسح نمود.
امام ابوحنیفه و امام مالک معتقدند که اکتفانمودن به مسح بر عمامه جایز نیست و علاوه از آن، پس از مسح مقدار مفروض نیز با مسح بر عمامه، سنت استیعاب [سنت مسح تمام سر] ادا نمیگردد. البته از مجموع تمام روایات و اخباری که در این زمینه آمدهاند، میتوان چنین برداشت کرد که آن حضرت ج هیچگاه تنها بر عمامه مسح نکرده است، بلکه مقدار مفروض سر را مسح میفرمود و بعد با دست خود بر عمامه مسح نموده است. و این عمل نیز برای بیان جواز بوده است.
و در حقیقت پیامبر ج این کار را انجام داده تا مردم گمان نکنند که این کار حرام و ناجایز است و با انجام این کار، جایز بودن آن را اعلام داشته است.
چنانچه در همین حدیث مورد بحث نیز، وارد شده است که پیامبر ج هم بر موی پیشانی مسح نموده و هم بر عمامه. یعنی تنها بر عمامه مسح نکرده است، بلکه مقدار مفروض سر را مسح کرده و بعد با دست خود بر عمامه مسح نموده است.
«مسح بر موزه»: هرکس وضو بگیرد و پس از گرفتن وضو، موزه بپوشد، آنگاه وضوی او باطل شود و بخواهد دوباره وضو بگیرد میتواند در صورتی که مقیم باشد، مدت بیست و چهار ساعت به جای شستن پاها، روی همان موزه مسح کند، و در صورتی که مسافر باشد، مدت سه شبانهروز میتواند روی همان موزه مسح کند، که این بخششی از سوی خداوند متعال است و به وسیلهی آن بر بندگانش آسان گرفته و دشواری را از آنان برداشته است، چرا که این کار به خصوص در روزهای سرد زمستان که هوا بسیار سرد است و شستن پاها با آب سرد مشکل است، وضو را آسانتر میکند.
فقهاء و صاحبنظران اسلامی برای مسح بر موزه شرایطی را در نظر گرفتهاند که شماری از آنها عبارتند از:
- موزه به گونهای باشد که بتوان با آن به راحتی راه رفت (منظور موزههای چرمی یا چارق است).
1- در موزه شکافی به اندازهی سه انگشت یا بیشتر نباشد.
2- چندان ضخیم و زبر باشد که پوست پا پیدا نباشد و هنگام مسح، رطوبت دست به پا نرسد (مانند چرم و نمد).
3- موزه را بعد از وضو و شستن هردو پا بپوشد.
4- خفین باید تا قوزک را بپوشاند.
بنابر این مسح بر خفین، مشمول جورابهای نازک امروزی نمیشود.
400 ـ (10) وعن عائشةَ لا، قالت: کانَ النبیُّ ج یُحبُّ التَّیمُّنَ مَا اسْتَطاعَ فی شَأنِه کُلِّه: فی طُهورِه وتَرَجُّله وتنعُّله. متفق علیه([10]).
400- (10) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج به اندازهی توان و قدرت خویش، در شروع و انجام تمام کارهای خیر و باارزش خود، طرف راست را دوست میداشت. و در تمیزنمودن بدنش، و شانهکردن موهای سرش، و به هنگام پوشیدن کفشش (و خلاصه در تمام امور خویش) طرف راستش را به جلو میانداخت و با طرف راست آن را شروع میکرد و از این کار لذت میبرد.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
401 ـ (11) عن أبی هریرةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «إذا لَبِستُمْ وإذا تَوضَّأتُمْ، فَابدَؤوا بأَیامِنِکم». رواه أحمد، وابوداود([11]).
401- (11) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «وقتی لباس پوشیدید و وضو گرفتید، اعضای سمت راست خود را به جلو اندازید و با طرف راست، آن را شروع کنید».
[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کردهاند].
402 ـ (12) وعن سعید بن زیدٍ، قال: قال رسولُ الله ج: «لا وُضوءَ لمن لم یَذْکُرِ اسمَ الله علیه». رواه الترمذی، وابن ماجة([12]).
402- (12) سعید بن زید س گوید: پیامبر ج فرمود: «کسی که بدون گرفتن نام خدا، وضو میگیرد، بهرهای از وضوی خود نبرده است (و چنین وضویی از نظر تأثیر باطنی و معنوی، و نورانیت و درخشندگی، و قبولیت و درستی، بسیار ناقص و بینور خواهد بود).
[این حدیث را ترمذی و ابنماجه روایت کردهاند].
شرح: در متن حدیث بالا عبارت «لا وضوء» آمده است، در اینجا نفی وجود، مراد نیست بلکه نفی کمال، مراد است. یعنی چنین وضویی درست است، ولی از لحاظ تأثیر باطنی و معنوی، و نورانیت و قبولیت، بسیار ناقص و بینور خواهد بود و به صاحبش نفعی نخواهد رساند و از نورانیت و قبولیت، آن را خواهد انداخت، زیرا هر کاری که در آن نام خدا برده نشود، ناقص و ناتمام و دمبریده و بیبرکت، و بیتأثیر و بیروح خواهد بود، و به صاحبش نفع و سود چندانی از نورانیت و قبولیت نخواهد رساند.
و در حقیقت اگر انسان میخواهد در هر کاری به خیر و برکت برسد، برایش زیبنده است که خویشتن را به خدا پیوند و ارتباط دهد و در هر حال و در هر کار، نام او را بر زبان براند، چرا که خداوند است که با پرتو لطف بیکران خود جهان را از نیستی به هستی آورده است و آن را پیدا کرده است.
هر یک از مخلوقات را در پرتو هدایت تکوینی و تشریعی و خرد خدادادی، به راه و روش و کار و وظیفهی خود آگاه و آشنا فرموده است. پیوسته هم جهان و هم جهانیان را در پرتو نور و نام خود میپاید و مراقبت مینماید. خدا برای چشمهای بینا و دلهای آگاه، آشکار است و او هستی را پدیدار کرده است و همه چیز هستی، بر وجود پایدار او دلالت دارد، بدون وجود خدا و نام او لحظهای بر جای نمیماند. همهی انوار هستی از نور و نام و یاد او مایه میگیرد و به نور و نام پاک او منتهی میگردد.
اوست که جهان را میگرداند و انسان را با وحی و عقل و دانش رهنمود، و حیوان را با غریزه، رهبری و زمین را و زمان و همه چیز جهان را بگونهای به وظیفهی خویش آشنا و در مسیر خود هدایت و رهنمون فرموده است و سراسر جهان را نظم و نظام بخشیده و همهی ذرات زمین و کرات آسمانی را با نام خود همچون حلقههای زنجیر به هم پیوند داده است.
پس برای انسان مسلمان، مناسب است که در هر حال نام او را بر زبان جاری کند، چرا که رویکرد اساسی اسلام در آداب عبادی و عمومی خود این است که در تمامی حالات و لحظات، مسلمان را با خدا پیوند دهد و به همین خاطر از فرصتهای طبیعی و مناسبات عادی و مسایل شرعی نیز که پیوسته در روز یک یا چند بار تکرار میگردند، استفاده مینماید تا از این رهگذر، فرد مسلمان پیوسته به یاد خدا باشد و با او در پیوند و در ارتباط باشد و حضرت باجلال و کبریایی او را به وسیلهی «بسم الله»، تسبیح، تهلیل، تکبیر، تحمید و یا دعا به یاد آورد.
403 ـ (13) ورواه أحمدُ، وابوداود عن أبی هریرة([13]).
403- (13) و همین حدیث را احمد و ابوداود نیز از «ابوهریره» روایت کردهاند.
404 ـ (14) والدَّارمیُّ عن أبی سعید الخدریّ، عن أبیه، وزادوا فی أوَّله: «لا صَلاةَ لمنْ لا وُضُوءَ له»([14]).
404- (14) و دارمی نیزاین حدیث را از ابوسعید خدری س و او نیز از پدرش (مالک بن سنان س) روایت کرده و همه (احمد، ابوداود و دارمی) در اول حدیث این عبارت را نیز افزودهاند: کسی که بدون گرفتن وضو، نمازبخواند، نماز او اصلاً درست و صحیح نیست. (چرا که همانطور که نماز کلید بهشت است. طهارت و پاکی هم کلید عبادت روزانه یعنی نماز است بنابراین نماز هیچ انسان مسلمانی صحیح نیست، مگر اینکه خود را از حدث اصغر (بیوضویی) و ازحدث اکبر (جنابت) پاک گرداند.
شرح: درعبارت بالا، نویسندهِی مشکاة، دچار دو سهو و اشتباه شده است:
1- درسندحدیث: نگارندهی مشکاة، در سند حدیث چنین گفته است: «عن ابی سعید الخدری عن ابیه» در حالی که در سنن دارمی، سلسلهی سند حدیث به ابوسعید خدری میرسد، و او نیز مستقیماً از پیامبر ج نقل میکند. چنانچه در «سنن دارمی» آمده است:
«اخبرنا عبدالله بن سعید، قال: اخبرنا ابوعامر العقدی، قال: اخبرنا کثیر بن زید، حدّثنی ربیح بن عبدالرحمن بن ابی سعید الخدری عن ابیه(عبدالرحمن) عن جدّه (ابی سعید الخدری) عن النبی ج قال: لاوضوء لمن لم یذکر اسم الله علیه».
2- دومین اشتباه و سهو نویسندهی مشکاة در این قولش میباشد که گفته: «و زادوا فی اوّله: لا صلاة لمن لاوضوء له» در حالی که در اول حدیث دارمی این عبارت موجود نیست، و فقط احمد و ابوداود این جمله را در حدیث افزودهاند نه دارمی».
405 ـ (15) وعن لَقیط بن صَبْرة، قال: قلتُ یا رسولَ الله! أخبِرنی عن الوُضوءِ. قال: «أَسْبغِ الوُضوءَ، وخَلِّلْ بین الأصابِعِ، وبالِغْ فِی الاِستِنشَاقِ إلاَّ أنْ تَکُونَ صائماً». رواه ابوداود، والترمذی، والنِّسائی، وروى ابن ماجة والدارمیّ إلى قوله: «بین الأصابع»([15]).
405- (15) لقیط بن صبرة س گوید: به پیامبر ج گفتم: ای رسولخدا ج! از (آداب و سنن، و مستحبات) وضو برایم بگو. پیامبر ج در پاسخ فرمود: «وضوی خوب و کامل بگیر و آب به تمام اعضای واجب الغسل برسان، و فرض و سنت آن را رعایت کن، و هرگاه دستها و پاهای خویش را شستی، خلال میان انگشتان آنها را فراموش مکن، بلکه در وقت وضو، انگشتان را در میان یکدیگر برآور تا آب در آنها رسد، و در وقت وضو، خوب آب را با نفس به درون بکش و استنشاق کن، مگر اینکه روزهدار باشی (چرا که در حال روزه، اگر زیاد استنشاق کنی و آب را در بینی خویش بالا کشی، ممکن است که روزهات را فاسد گرداند).
[این حدیث را ابوداود، ترمذی و نسائی روایت کردهاند. و ابنماجه و دارمی نیز این حدیث را تا عبارت «بین الاصابع» روایت نمودهاند].
«استنشاق»: آب را با نفس به درون بینی کشیدن را گویند.
«اَسبغ الوضوء»: وضوی خوب و کامل و با رعایت فرض و سنت بگیر و آب را به تمام اعضای واجب الغسل برسان.
406 ـ (16) وعن ابنعباس، قال: قال رسولُ الله ج: «إذا تَوَضَّأتَ فَخَلِّلْ بَینَ أصَابِعِ یَدََیْکَ وَرِجْلَیکَ». رواه الترمذی. وروى ابن ماجة نحوَه. وقال الترمذیُّ: هذا حدیثٌ غریب([16]).
406- (16) ابن عباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه وضو گرفتی، انگشتان دستها و پاهای خویش را در میان یکدیگر برآور تا آب در آنها رسد (و جایی خشک نماند و آب به تمام اعضای واجب الغسل برسد)».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی غریب است. و ابنماجه نیز بسان همین حدیث روایت کرده است].
407 ـ (17) وعن المُسْتوْرِد بن شدَّاد، قال: رَأیتُ رسولَ الله ج إذا تَوَضَّأ یَدْلُکُ أصابعَ رِجلَیه بخِنْصَرِه. رواه الترمذی، وابوداود، وابن ماجة([17]).
407- (17) مُستورد بن شداد س گوید: رسولخدا ج را دیدم که در وقت وضو، انگشت کوچک دست خویش را در میان انگشتان پاها بر میآورد و آنها را خلال میکرد تا آب در آنها رسد و جایی خشک نماند.
[این حدیث را ترمذی، ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
«خِنصر»: انگشت کوچک دست. «یَدلک»: از مادهی «دَلک»: چیزی را مالیدن و سائیدن. یعنی پیامبر ج در وقت وضو گرفتن با انگشت کوچک دست، انگشتان پاهای خویش را میمالید و میسائید تا جایی از آنها خشک نماند و آب به تمام اعضای واجب الغسل برسد.
408 ـ (18) وعن أنسٍ، قال: کان رسولُ الله ج إذا تَوَضَّأ أخَذَ کَفّاً مِن ماءٍ، فَأدخَلَه تَحتَ حَنکِه، فَخَلَّلَ به لِحْیَتَه، وقالَ: «هکذا أمَرَنی رَبِّی». رواه ابوداود([18]).
408- (18) انس س گوید: پیامبراکرم ج عادت داشت که چون وضو میگرفت، با کف دستش آب میگرفت و آن را در زیر چانهی خویش قرار میداد و با آن محاسن خود را خلال میکرد و میفرمود: «پروردگارم مرا اینگونه فرمان داده است» (پس برای تمام نمازگزاران نیز مناسب است که به پیامبر ج تأسی و اقتدا ورزند و در وقت وضو، با کف دستهایشان آب گرفته و آن را در زیر چانه برآورند و ریش خویش را خلال کنند تا آب در آن رسد و جائی خشک نماند).
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
«حَنَکه»: زیر زنخ.
409 ـ (19) وعن عثمان س: أنَّ النَّبیَّ کانَ یُخلِّلُ لحِیَتَه. رواه الترمذی والدارمی([19]).
409- (19) عثمان س گوید: پیامبر ج در وقت وضو، ریش خویش را خلال میکرد (اینطور که مشتی از آب گرفته و آن را زیر چانه قرار داده و با آن ریش خود را میمالید و میسائید تا جایی از آن خشک نماند و آب به تمام آن برسد).
[این حدیث را ترمذی و دارمی روایت کردهاند].
410 ـ (20) وعن أبی حیَّةَ، قال: رَأیتُ عَلِیّاً س تَوَضَّأَفغسل کَفَّیهِ حتى أنقَاهُمَا، ثُمَّ مَضمَض ثَلاثاً، وَاستَنشَقَ ثلاثاً، وَغَسَلَ وَجهَه ثَلاثاً، وذِراعَیهِ ثَلاثاً، وَمَسَحَ برأسه مَرَّةً، ثم غَسلَ قدَمَیه إلى الکعبین، ثم قامَ فَأخَذَ فَضْلَ طَهوره فَشَرِبَه وهو قائم، ثم قال: أحبَبتُ أن أرِیَکم کیفَ کانَ طُهورُ رسول الله ج. رواه الترمذی، والنسائی([20]).
410- (20) ابو حیه س گوید: علی س را دیدم (که کیفیت و چگونگی وضوی رسولخدا ج را اینگونه برای ما به تصویر کشید:) وی برای تعلیم و نشان دادن مردمان، مانند پیامبر ج، وضو گرفت، و نخست هردو کف دستهایش را خوب شست، و پس از تمیزکردن آنها، سه بار دهان و بینی را با آب شست، سپس سه بار صورت و سه بار دستهایش را (تا آرنج) شست. بعد از آن سرش را یکبار مسح کرد، و پس از مسح سر، پاهایش را با استخوان برجستهای که در ابتدای ساق و انتهای پشت پا قرار دارد و به قوزک معروف است، شستشو داد، و در آخر، از جای برخاست و در حال ایستادن، باقیماندهی آب وضوی خود را نوشید. آنگاه که از وضو فراغت یافت، گفت: دوست داشتم به شما کیفیت و چگونگی وضوی رسولخدا ج را تعلیم و نشان دهم (و اینگونه نیز کردم).
[این حدیث را ترمذی و نسائی روایت کردهاند].
شرح: «نوشیدن باقیماندهی آب وضو»: در این باره شیخ الهند(رحمةا لله علیه) گوید:
«مقصد اصلی و هدف اساسی از وضو و طهارت، پاکیزگی وطهارت باطنی و درونی است، ولی در وضو به صورت عملی، فقط اعضای ظاهری بدن شسته میشود که صرفاً طهارت و پاکیزگی ظاهری (یعنی طهارت از بیوضویی، از جنابت و رفع نجاست از بدن، لباس و مکان) حاصل میشود، لیکن پس از فارغ شدن از وضو، دو عمل دیگر نیز مستحب قرار داده شده که آن دو در ایجاد طهارت باطنی و درونی نقش به سزایی را ایفا میکنند، وآن دو کار عبارتند از:
1- نوشیدن باقیماندهی آب وضو.
2- پاشیدن قطرههای آب در شرمگاه و یا بر روی شلوار.
فلسفه و حکمت این کار نیز این است که منبع و سرچشمهی تمامیگناهان در جسم انسان، فقط در دو چیز خلاصه میشود که یکی دهان(زبان) و دیگری شرمگاه است. برای از میان بردن اثرات شهوت شکم، نوشیدن باقیماندهی آب وضو توصیه شده و برای زائل نمودن اثرات منفی و زیانبار شهوت شرمگاه، پاشیدن قطرههای آب بر روی شلوار، سفارش شده است، تا به برکت این عمل، انسان از گناهان زبان و شرمگاه در امان باشد و طهارت باطنی و معنوی حاصل نماید».
و این حکمت و فلسفهی لطیف و باریکی است که باید مسلمانان در وقت وضو، آن را نصبالعین وآویزهی گوش خویش قرار دهند، تا ـ ان شاءالله ـ در کنار طهارت ظاهری، طهارت و پاکیزگی باطنی و معنوی را نیز به دست آوردند.
411 ـ (21) وعن عبدِ خیرٍ، قال: نحن جلوسٌ نَنْظُرُ إلى عَلیٍ س حین تَوَضَّأَ، فَأَدخَلَ یَدَه الیُمْنى فَمَلَأَ فَمَه، فَمَضْمَضَ وَاسْتَنْشَقَ، ونَثَرَ بیدهِ الیُسرى، فَعَلَ هذا ثلاثَ مرَّاتٍ، ثم قال: من سَرَّه أن یَنظرَ إلى طُهورِ رسولِ الله ج، فهذا طُهورُه، رواه الدارمیّ([21]).
411- (21) عبدخیر س گوید: باری در جایی نشسته بودیم و وضوی علی س را نگاه میکردیم. وی وضو گرفت و دست راستش را در ظرف آب فرو برد و با آب آن، دهان و بینی خود را شست، و با دست چپ، بینی خود را تمیز و پاک کرد و این کار را سه بار تکرار نمود. (یعنی هر بار با دست راست، آب در دهان و بینی خود میکرد و با دست چپ، بینی خویش را تمیز و پاک مینمود).
آنگاه گفت: کسی که دوست دارد به کیفیت و چگونگی وضوی رسولخدا ج بنگرد، بداند که وضوی رسولخدا ج اینچنین بود (و من نیز به تأسی و اقتدا از ایشان چنان وضو گرفتم که ایشان به من تعلیم وآموزش داده بودند).
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
«و نثر بیده الیسری»: بینی خویش را از کثافتیها و آلودگیها و میکروبها تمیز نمود.
«اِستنشاق» به معنای آب در بینیکردن، و «استنثار» به معنای: تمیزکردن بینی از کثافت و میکروبهایی است که در قسمت بالای بینی جمع میشوند. و سنّت است که «استنشاق»، با دست راست، و«استنثار» با دست چپ صورت گیرد. چرا که شریعت مقدس اسلام، در انجام تمام کارهای خیر و نیک، دست راست، و برای انجام کارهای مکروه و ناپاک، دست چپ را اختصاص داده است، و بدین ترتیب است که اصول بهداشتی به نحو احسن به مرحلهی اجراء درمیآید.
پس سپاس و آفرین خدا را سزاست که چنین آئین و پیامبری را به سوی ما فرستاد.
412 ـ (22) وعن عبدِ الله بن زید، قال: رَأَیتُ رسولَ الله ج مَضمَضَ واستَنشَقَ من کَفّ ٍ واحدةٍ، فَعَلَ ذلک ثلاثاً. رواه ابوداود، والترمذی([22]).
412- (22) عبدالله زید س گوید: رسولخدا ج را دیدم که با یک کف دست، آب بر میداشت و با آن دهان و بینی خود را میشست و این کار را سه بار تکرار میفرمود.
[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کردهاند].
413 ـ (23) وعن ابن عبَّاسٍ، أنَّ النبیَّ مَسَحَ برأسهِ، وأُذُنَیهِ، باطنَهما بالسبَّاحتینِ، وظاهِرَهُما بإبهامیهِ. رواه النسائی([23]).
413- (23) ابنعباس ـ ب ـ گوید: پیامبراکرم ج (وضو گرفت و پس از شستن کف دستها، دهان، بینی، چهره، و دو دست تا آرنج) سر خویش را مسح نمود و همراه با آن قسمت داخلی و بیرونی گوشها را اینگونه که داخل گوشها را با دو انگشت سبّابه، و بیرون آنها را با دو انگشت «ابهام» مسح فرمود.
[این حدیث را نسائی روایت کرده است].
شرح: نزد چهار امام (امام ابوحنیفه، مالک، شافعی و احمد) حکم گوشها، مسح است، نه غَسل(شستن) و روش معروف مسح گوشها بنا براین حدیث این است که مسح قسمت داخلی گوشها با دو انگشت سبابه، و قسمت بیرونی آنها با دو انگشت ابهام صورت میگیرد.
414 ـ (24) وعن الرُّبَیِّعِ بنتُ مُعوِّذ:أنَّها رَأتِ النَّبیَّ ج یَتَوَضَّأُ، قالت فَمَسَحَ رَأسَه ما أقبَلَ مِنه وَما أدبَرَ، وَصُدغَیْه، وأُذُنیه مرَّة واحدةً. وفی روایة، أنَّه توضَّأَ فَأدخَلَ أُصبُعَیْه فی حُجْرَیْ أُذُنَیهِ. رواه ابوداود. وروى الترمذی الروایة الأولى، وأحمد وابن ماجة الثانیة([24]).
414- (24) از ربیع بنت معوذ س روایت شده که وی پیامبر ج را دیده که وضو میگیرد. وی گوید: رسولخدا ج جلو و عقب سر خویش را مسح کرد (یعنی تمام سرش را مسح نمود) و نیز هردو شقیقه و هردو گوش خویش را یک مرتبه مسح نمود.
و در روایتی دیگر آمده است: پیامبر ج وضو گرفت (و وقتی خواست گوشهایش را مسح کند) دو انگشت خود را در سوراخ گوشهایش داخل کرد (و قسمت داخلی آنها را با انگشت سبابه و قسمت بیرونی آنها را با انگشت ابهام مسح نمود).
[حدیث اول را ترمذی، و حدیث دوم را احمد و ابنماجه روایت کردهاند].
شرح: «صُدغَیه» ـ صُدغ ـ: شقیقه، گیچگاه. یک طرف پیشانی بین چشم و گوش، موی روی شقیقه.
«مرّة واحدة»: مسلک امام ابوحنیفه، مالک، احمد، اسحاق، سفیان ثوری، و جمهور علماء این است که سر و گوشها فقط یکبار مسح کرده شود. ولی امام شافعی میگوید: چنانکه اعضای شستنی سه بار در وضو شسته میشوند، سنّت این است که سر نیز سه بار مسح گردد.
415 ـ (25) وعن عبد الله بن زید: أنَّه رَأَى النَّبیَّ ج تَوَضَّأَ، وَأنَّه مَسَحَ رأسَهُ بماءٍ غیرِ فَضْلِ یدیه. رواه الترمذی. ورواه مسلم مع زوائِدَ([25]).
415- (25) از عبدالله بن زید س روایت است که وی پیامبر ج را دید که وضو گرفت و با آبی جدید، سرش را مسح نمود (یعنی برای مسح سر، آب جدیدی برگرفت و با باقیماندهی آب دستها، سرش را مسح نکرد).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و مسلم نیز با بیان زوایدی آن را روایت نموده است].
شرح: جمهور برای مسح سر، آب جدید را شرط قرار دادهاند از اینرو نزد آنان، اگر از باقیماندهی آب دستها، مسح سر صورت گیرد وضو صحیح نیست، چرا که مسح سر با آب جدید در نزد آنان، شرط صحت وضو است، در حالی که نزد احناف، مسح سر با آب جدید، فقط سنت است و شرط صحت وضو نیست. و این حدیث نیز فقط سنّتبودن برگرفتن آب تازه و جدید را برای مسح سر ثابت میکند نه وجوب آن را. از اینرو اگر فردی از باقیماندهی آب دستها، مسح سر کرد، وضویش درست است، چون برگرفتن آب جدید براساس این حدیث فقط سنّت است، نه شرط صحت وضو.
416 ـ (26) وعن أبی أُمامةَ، ذَکَرَ وُضُوءَ رسول الله ج، قال: وکان یَمسَحُ الماقَین، وقال: الأُذُنانِ مِنَ الرَّأسِ. رواه ابن ماجة، وابوداود، والترمذی. وذکرا: قال حمَّادٌ: لا أدری: «الأُذُنان مِنَ الرَّأس» من قول أبی أُمامَةَ أَم من قول رسولِ الله ج([26]).
416- (26) از ابوامامه س روایت است که وی از کیفیت و چگونگی وضوی پیامبر ج سخن به میان آورد وگفت: پیامبر ج (وضوی خوب و کامل میگرفت و آب به تمام اعضای واجبالغسل میرساند و فرض و سنّت آن را رعایت میکرد. از اینرو، هرگاه صورتش را میشست، به خاطر اینکه آب به تمام اعضای واجب الغسل برسد) گوشهی دو چشمش را که متصل به بینی بود، خوب دست میکشید (تا آب به چشمانش برسد، و خس و خاشاک وآثار باقیمانده از سرمه و غیره، مانع رسیدن آب بدانجا نشود) و میفرمود: گوشها (در حکم مسح سر) تابع سر است (لذا برای مسح گوشها نیاز به آبی جدید نیست).
این حدیث را ابنماجه، ابوداود و ترمذی روایت کردهاند. و ابوداود و ترمذی گفته اند: «حمّاد» که راوی این حدیث است، میگوید: نمیدانم که جملهی «الاُذنان من الرأس» از قول ابوامامه است یا از قول پیامبر ج (یعنی نمیدانم که آیا این جمله در حکم حدیث موقوف است یا حدیث مرفوع).
شرح: «الماقین» مثنی «المأق»: گوشهیِ چشم که متصل به بینی است و اشک از آنجا به درون بینی میرود.
«الاُذنان من الرأس»: در میان فقهاء و اندیشمندان و صاحبنظران اسلامی در اینباره که آیا برای مسح گوشها آب جدیدی لازم است یا آب سر کافی است، اختلاف نظر وجود دارد:
امام شافعی بر این عقیده است که برای مسح گوشها، آب جدید ضروری و الزامی است. ولی احناف، امام احمد، سفیان ثوری، عبدالرحمن بن مبارک و در قول مشهور امام مالک، و دیگر علماء، بر این باورند که نه تنها برای مسح گوشها آب جدید واجب و لازم نیست، بلکه سنت این است که مسح گوشها از باقیماندهی آب سر، انجام گیرد.
و دلیل این گروه از اندیشمندان و صاحب نظران فقهی، همین حدیث «الاذنان من الرأس» است. یعنی گوشها در حکم مسح سر، تابع سر میباشند. لذا برای مسح گوشها نیاز به آبی جدید نیست.
اما با همین وجود، باز هم اگر تَری دستها کاملاً از بین رفته باشد، در این صورت گرفتن آب جدید مشروع و مسنون است. یعنی اگر فردی سرش را مسح کرد و تَری دستها کاملاً از بین رفت، در این صورت برگرفتن آب جدید برای مسح گوشها، نه تنها مشروع، بلکه مسنون نیز میباشد.
قال حمّاد: لااَدری «الأذنان من الرأس» من قول ابی امامة...؟»: امام ترمذی و ابوداود برای اینکه در مرفوع بودن این حدیث شک و تردید وارد بکنند، قول حماد بن زید که راوی حدیث است را نقل میکنند که وی میگوید:
«نمیدانم که «الاذنان من الرأس» از قول ابوامامه است یا از قول پیامبر ج».
اما باید دانست که حافظ زیلعی در «نصب الرایة» سندهای متعدد و فراوان این حدیث را نقل کرده که برخی از این اسانید خیلی قوی و معتبر هستند و در بیشتر آنها، بدون تردید، جمله «الاذنان من الرأس» به صورت مرفوع نقل شده است. از اینرو، صرفاً اظهار تردید حماد بن زید نمیتواند در تضعیف حدیث نقش داشته باشد وآن را از اعتبار بیندازد.
417 ـ (27) وعن عمرو بن شُعیب، عن أبیه، عن جدِّه، قال: جاءَ أعرابیٌّ إلى النَّبیِّ یَسألُه عن الوُضُوءِ، فأرَاهُ ثَلاثاً ثَلاثاً، ثم قال: «هَکَذَا الوُضُوءُ، فمن زادَ على هذا فقد أسَاءَ وتَعَدَّى وظَلَم». رواه النسائی، وابن ماجة، وروى ابوداود معناه([27]).
417- (27) عمرو بن شعیب از پدرش(شعیب) و او نیز از جدش (عبدالله بن عمرو بن العاص س) روایت میکند که گفت: روزی، فردی روستایی به نزد پیامبر ج آمد و از ایشان پیرامون کیفیت و چگونگی وضو سؤال کرد.
پیامبر ج نیز (برای تعلیم و نشان دادن وی، وضو گرفت و) هر عضو از اعضای وضو را سه بار شست و به وی آموزش داد. آنگاه فرمود: «روش بهتر و مسنون در وضو اینگونه است پس هرکس از طرف خود در آن چیزی بیفزاید و اعضایش را بیشتر از سه بار بشوید، براستی (به خاطر ترک سنّت) مرتکب کار بدی شده و (از حدود مقرر شدهی شرعی) پا را فراتر گذاشته و (بر خویشتن به خاطر سختگیری و تشدّد، و مخالفت با سنت نبوی) ستم و ظلم روا داشته است. (و در حقیقت چنین فردی به دیدهی خود سنت پیامبر ج را ناقص میبیند و میخواهد نقص و کمبود سنّت را برطرف سازد، در حالیکه کسی که در دین اسلام و سنت پاک نبوی، امر جدیدی میآورد و فکر میکند که کار خوب و مفیدی کرده است، در واقع گمان برده که محمد ج در ابلاغ رسالت، خیانت کرده است.
پس بدعت و نوآوری در دین و اضافهکردن چیزهایی در سنّت نبوی، مساوی با اتهام رسولخدا ج به خیانت و عدم ابلاغ کامل رسالت الهی است، حال آنکه دین مبین اسلام و سنّت تابناک نبوی کامل است، و هیچ نیازی به افزودن به آن ندارد، چون شیء کامل به هیچ وجه افزودن بر آن را نمیپذیرد، بلکه این ناقص است که میتوان بدان افزود و در آن دست برد، از اینرو یاران رسولخدا ج و طلایهداران و پیشقراولان عرصهی علم و دانش و حکمت و فقاهت و اخلاص و عمل، موضعی تند و تیز در قبال این چنین افراد داشتند، چون چنین امری را مساوی با متهمکردن دین به نقص، و پیامبر ج را به خیانت میدانستند.
پس حال اگر کسی از طرف خود در وضو اضافه کند، گویا دخل و تصرفی در احکام شرع نموده و این نیز بزرگترین جسارت و گستاخی و بیادبی و هتک حرمت و مخالفت با اوامر و فرامین و تعالیم وآموزههای تابناک و تعالیبخش و سعادتآفرین پیامبر ج است).
[این حدیث را نسائی و ابنماجه روایت کردهاند. و ابوداود نیز به همین معنی روایت نموده است].
418 ـ (28) وعن عبد الله بن المُغفَّل، أنه سَمِعَ ابنَه یقولُ: اللَّهُمَّ إنِّی أَسألُکَ القَصرَ الأبیَضَ عَن یَمِینِ الجَنَّة. قال: أی بُنَیَّ سَلِ اللَّهَ الجنَّةَ، وتَعَوَّذْ به من النار؛ فَإنِّی سَمِعتُ رسولَ اللَّهِ یَقُول: إنه سَیَکونُ فی هذه الأُمَّةِ قَومٌ یَعتَدُّونَ فی الطُّهُور وَالدُّعاء». رواه أحمد، وابوداود، وابن ماجة([28]).
418- (28) از عبدالله بن مغفل س روایت است که نامبرده از فرزندش شنید که میگوید: «الّلهم انّی أسألک القصر الابیض عن یمین الجنة».«پروردگارا! من از تو میخواهم، که چون به بهشت وارد میشوم، در جانب راست آن به من قصری سپید، ببخشی».
عبدالله س گفت: فرزندم! از خدا بهشت را بخواه و به او از آتش سوزان دوزخ پناه ببر، و همین قدر کافی است، زیرا من از رسولخدا ج شنیدم که فرمود:
«عنقریب در این امت، گروهی پا به عرصهی وجود میگذارند که در دعا و وضو، از حد میگذرند و پا را از گلیم خویش فراتر میگذارند».
[این حدیث را احمد، ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
شرح: «یعتدون فی الطّهور والدعا»: تجاوز در وضو چنین است که هر عضو از اعضای وضو را بیشتر ازسه بار بشوید، و یا چنان در طهارت و پاکیزگی مبالغه ورزد و زیادهروی کند که در وسواس بیفتد و موجبات سختی و مشقت خویش را فراهم آورد یا در مصرف آب اسراف نماید.
و تجاوز در دعا چنین است که دعاکننده در دعا، صدایش را بسیار بلند کند و فریاد برآورد، یا در دعایش چیزی را بخواهد که حق وی نیست (چون جاودانگی در دنیا)، یا دست یافتن به آنچه که ذاتاً محال است، یا دستیابی به منازل و مقامات انبیاء در آخرت، یا در دعا در پی تکلّفات و تصنعات لفظی قافیه و غیره قرار گیرد که در اثر آن در خضوع وخشوع خلل و نقص وارد شود، یا اینکه مانند فرزند عبدالله بن مغفل قیود و شرایط غیرضروری داخل کند. و یا برای عموم مسلمانان دعای بد کند و یا چنان چیزی بخواهد که برای عموم زیانآور باشد.
419 ـ (29) وعن أُبیّ بن کعب، عن النبی، قال: «إنَّ لِلوُضُوءِ شَیطَاناً یُقالُ له: الوَلَهَان، فَاتَّقُوا وَسوَاسَ المْاءِ». رواه الترمذی، وابن ماجة وقال الترمذی: هذا حدیث غریب، ولیس إسناده بالقوی عند أهلِ الحدیث، لأنَّا لا نَعلَمُ أحداً أسنَدَه غیر خارجةَ، وهو لیس بالقوی عند أصحابنا([29]).
419- (29) اُبی بن کعب س گوید: پیامبر ج فرمود: «بیگمان در وضو (برای وسوسه و بیراههبری فرزند آدم) شیطانی از اهریمنان است که نام او «وَلَهان» است.
پس حال که چنین است از وسوسه و بیراههبری او که در وضو پدید میآورد، بپرهیزید و اجتناب کنید. (یعنی وسوسهی او در اینباره که آیا آب به تمام اعضای واجب الغسل رسیده یا خیر؟ و یا هر عضو از اعضای وضو، دو بار شسته شده یا سه بار؟ و یا آب نجس است و یا پاک؟ توجهی نکنید و از آن به شدت بپرهیزید و از شر «وَلهان» به خدا پناه ببرید و خویشتن را در حفاظت خدا، از شر او و از شر وسوسههایش ایمن بسازید)».
[این حدیث را ترمذی وابنماجه روایت کردهاند. و ترمذی گفته است: حدیثی غریب است و در نزد محدثین سندش قوی نیست چرا که ما نمیدانیم که کسی جز «خارجة (بن مصعب بن خارجة)» سندی را برای آن بیان کند. و او نیز در نزد اصحاب ما (محدثین) فردی قوی در روایت و درایت نیست].
«وَلَهان»: از ماده «وَلَه» به معنای سخت اندوهگین شدن، به طوری که نزدیک است عقلش را از دست بدهد. حیران شدن از شدت وجد یا حزن. سرگشتگی. شیفتگی. از شدت عشق شیفته وسراسیمه شدن.
و چون این شیطان با وسوسههای خود، انسان را سخت دچار حیرت و سراسیمگی وسرگشتگی و حیرانی میکند، بدو مجازاً «وَلَهان» میگویند.
420 ـ (30) وعن مُعاذ بن جبل، قال: رَأیْتُ رسولَ الله ج إذا تَوَضَّأ مَسَحَ وَجهَهُ بِطَرَف ثَوبِه. رواه الترمذی([30]).
420- (30) معاذبن جبل س گوید: پیامبراکرم ج را دیدم که هرگاه وضو میگرفت (پس از فراغت از آن) با گوشهی جامهی خویش، چهرهی مبارک خود را خشک میکرد.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
421 ـ (31) وعن عائشة، لا، قالت: کانَت لرسولِ الله ج خِرقةٌ یُنَشِّفُ بِهَا أعضَاءَهُ بَعدَ الوُضُوءِ. رواه الترمذی، وقال: هذا حدیث لیس بالقائم، وأبو معاذ الرَّاوی ضعیفٌ عند أهلِ الحدیث([31]).
421- (31) عایشه ـ ل ـ گوید: برای خشک نمودن اعضای وضوی پیامبر ج پارچهای وجود داشت که حضرت ج پس از فارغ شدن از وضو، اعضای خویش را بدان خشک و پاک میکرد.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: سند این حدیث قوی نیست، و«ابومعاذ» که راوی این حدیث میباشد، در نزد محدثین ضعیف است].
شرح: استفاده از حوله و دستمال و یا شال پس از وضو، نزد سعید بن مسیب و امام زهری مکروه است. ولی نزد جمهور علماء استفاده از حوله و دستمال پس از وضو، جایز است. و دلیل جمهور دو حدیث باب است که در آن از عادات مبارک آن حضرت ج یکی همین بیان شده که وی عموماً پس از وضوگرفتن، اعضای وضو را با حوله خشک و پاک میکرد. اگر چه حدیث دوم به دلیل ضعف راویانی چون «ابومعاذ» ضعیف شناخته شده است، ولی چون این مفهوم در احادیث دیگر از طرق متعددی مروی است لذا، روی هم رفته، پذیرفته شده است. و از مجموع روایات معلوم میشود که دستمال و حولهی خاصی برای خشککردن اعضای وضوی آن حضرت ج وجود داشته وگاهی هم با گوشهی لباس خود، چهره و دیگر اعضا را خشک میفرمود.
422 ـ (32) عن ثابت بن أبی صَفیَّة، قال: قلتُ لأبی جعفر ـ هو محمّد الباقر ـ حَدَّثَکَ جابرٌ: أنَّ النَّبیَّ تَوَضَّأَ مَرَّةً مَرَّةً، ومَرَّتین ومَرَّتین، وثَلاثاً وثَلاثاً؟ قال: نعم. رواه الترمذی، وابن ماجة([32]).
422- (32) ثابت بن ابی صفیه سگوید: از ابوجعفر صادق ـ یعنی محمد باقر س ـ پرسیدم: آیا جابر س به تو خبر داده که پیامبر ج گاهی اوقات هر عضو از اعضای وضو را یکبار، وگاهی دو بار و گاهی نیز سه بار میشست؟
ابوجعفر س در پاسخ فرمود: آری، جابر س چنین چیزی را به ما گفته است.
[این حدیث را ترمذی و ابنماجه روایت کردهاند].
423 ـ (33) وعن عبد الله بن زید، قال: إنَّ رسولَ الله ج تَوَضَّأَ مَرَّتینِ مَرَّتین، وقال: «هو نُورٌ على نُورٍ»([33]).
423- (33) عبدالله بن زید س گوید: رسولخدا ج وضو گرفت و هر عضو خویش را دوبار شست و فرمود: دوبار شستن هر عضو از اعضای وضو، نوری است بر فراز نوری.
424 ـ (34) وعن عثمانَ، س، قال: إنَّ رسولَ الله ج تَوَضَّأَ ثَلاثاً ثَلاثاً، وقال: «هذا وُضُوئی ووُضوءُ الأنبیاءِ قَبلی، ووُضوءُ إبراهیم». رواهما رزینٌ، والنَّووِیُّ ضَعَّف الثانیَ فی:«شرح مسلم»([34]).
424- (34) عثمان س گوید: پیامبر ج وضو گرفت و هر عضو خویش را سه بار شست و فرمود: «این، کیفیت و چگونگی وضوی من و وضوی پیامبران پیش از من، به ویژه وضوی حضرت ابراهیم÷ است. (یعنی روش و سنّت من این است که هر عضو از اعضای وضو را سه بار بشویم و پیامبران پیش از من نیز چنین میکردند)».
[این دو حدیث را «رزین» روایت کرده است. و امام نووی در شرح مسلم، حدیث دوم را ضعیف شمرده است].
شرح: چنانچه قبلاً نیز گفته شد، از مجموع روایات، دربارهی کیفیت و چگونگی وضوی رسولخدا ج معلوم میشود که عادت و معمول آن حضرت ج چنین بود که هر عضو را سه بار میشست و یکبار بر سر مسح میکرد. ولی گاهی نیز اتفاق میافتاد که هر عضو را فقط یک بار، یا دو بار میشست تا به مسلمانان و نمازگزاران بفهماند که اگر هرعضو یکبار یا دو مرتبه شسته شود وضو جایز و درست است و خلل و نقصی در صحت و درستی آن ایجاد نخواهد شد. و در حقیقت پیامبر ج کارهای جایز را یکبار یا دو بار انجام داده است، تا مردم گمان نکنند که این کارها حرام و ناجایز هستند، ولی بر کارهای سنّت و واجب، دوام و ثبات داشته است. در اینجا هم پیامبر ج با دوام بر سه بار شستن هر عضو، به ما نشان داده است که سه بار شستن هر عضو بهتر و سنّت است، و حتی فراتر از آن سنت و روش انبیای پیشین نیز میباشد. و با یکبار یا دو بار شستن هر عضو نیز جایز بودن آن را اعلام داشته است.
«وضوء الانبیاء قبلی ووضوء ابراهیم»: پیامبر ج در این حدیث، حضرت ابراهیم÷ را از میان تمام پیامبران، مخصوصاً یادآوری کرد، زیرا عربها و مسلمانان آن روز، غالباً از نسل ابراهیم ÷ و اسماعیل÷ بودند و یا به خاطر این که آنها همگی ابراهیم÷ را بزرگ میشمردند و از او به صورت یک پدر روحانی و معنوی احترام میکردند، هر چند آئین پاک او، با انواع خرافات آلوده شده بود.
425 ـ (35) وعن أنسٍ، قال: کان رسولُ الله ج یَتَوضَّأُ لِکلِّ صَلاةٍ، وکانَ أحدُنا یَکفِیهِ الوُضُوءُ ما لم یُحْدِث. رواه الدارمیّ([35]).
425- (35) انس س گوید: رسولخدا ج به هنگام ادای هر نماز (چه وضو داشتند و چه نداشتند) وضویی جدید میگرفتند، ولی ما (مسلمانان) نمازها را تا آن گاه که بیوضو نمیشدیم، با یک وضو میخواندیم (بنابراین وضو بالای وضو فقط یک امر استحبابی است، اما فضیلت و پاداش زیادی دارد).
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
426 ـ (36) وعن محمَّد بن یحیى بن حِبَّان، قال: قلتُ لعُبید الله بن عبدِ اللَّهِ بنِ عُمر: أرَأیْتَ وُضُوءَ عبد الله بن عمر لِکُلِّ صلاةٍ طاهراً کان أو غَیرَ طاهرٍ، عَمََّن أخَذَه؟ فقال: حدَّثته أسماءُ بنتُ زید بن الخطَّاب أنَّ عبدالله بن حَنظلة بن أبی عامرٍ الغسیل، حَدَّثَها أنَّ رسولَ الله ج کان أُمِرَ بالسِّواک عند کلِّ صلاةٍ، ووُضِعَ عنه الوُضوءُ إلاَّ مِن حَدَثٍ. قال: فکانَ عبدُالله: یرى أنَّ به قُوَّةً على ذلک، فَفَعَلَه حَتَّى مَات. رواه أحمد([36]).
426 ـ (36) محمد بن یحیی بن حبّان س میگوید: از عبیدالله، پسر عبدالله بن عمر ـ ب ـ پرسیدم: از کیفیت و چگونگی وضوی عبدالله بن عمر ـ ب ـ برایم بگو، که بر مبنای چه دلیلی، به هنگام ادای هر نماز ـ چه وضو داشت و چه نداشت ـ وضویی جدید میگرفت؟ آیا حدیثی از پیامبر ج بدو رسیده که به ما نرسیده است؟
عبیدالله گفت: اسماء بنت زید بن خطاب بدو خبر داده که عبدالله بن حنظلة بن ابی عامر الغسیل، گفته: رسولخدا ج (در ابتدای اسلام) به هنگام ادای هر نماز ـ چه وضو داشت و چه نداشت ـ به گرفتن وضویی جدید فرمان یافت. و چون وضوگرفتن برای هر نماز، بر رسولخدا ج سخت و طاقتفرسا و رنجآور گشت، به مسواککردن به هنگام ادای هر نماز فرمان یافت، و وضوی نماز از ذمّهاش برداشته شد، و وضوگرفتن فقط آنگاه فرض میشود که انسان بیوضو بوده و قصد نمازگزاردن را داشته باشد.
عبیدالله گوید: (پدرم) عبدالله بن عمر ـ ب ـ، به خود این توان و قدرت را میدید تا برای هر نماز، وضویی جدید بگیرد، از اینرو، تا دَم مرگ به هنگام ادای نماز، وضویی جدید میگرفت (و با این حال چشم از این خاکدان فرو بست و چهره در نقاب خاک کشید).
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
شرح: از مجموع روایات معلوم میشود که برای آن حضرت ج وضوگرفتن برای هر نماز واجب بود، ولی بعدها منسوخ شد و حکمش از وجوب به استحباب نزول پیدا کرد و وضوگرفتن برای هر وقت نماز، مستحب اعلام شد و فقط آنگاه فرض میشود که انسان بیوضو بوده و قصد نمازگزاردن را داشته باشد. چنانکه انس بن مالک س میگوید:
«رسولخدا ج به هنگام ادای هر نماز وضویی جدید میگرفت، ولی ما نمازها را تا آنگاه که بیوضو نمیشدیم، با یک وضو میخواندیم».
بنابراین وضو بالای وضو، فقط یک امر مستحبی است، اما فضیلت و ثواب زیادی دارد. چنانکه در روایتی آمده است:
«وضو بالای وضو، نوری بر بالای نوراست».
و نیز روایت است که:
«هرکس بر بالای وضو، وضو کند، برایش ده نیکی و حسنه نوشته میشود.»
و نیز در روایتی آمده است که:
«رسولخدا ج در روز فتح مکه، همهی نمازها را با یک وضو خواند. عمر س از ایشان پرسید: امروز شما کاری کردید که تاکنون نمیکردید. رسولخدا ج فرمود: ای عمر! من قصداً این کار را کردم. یعنی تا چنین تصور نشود که وضوکردن برای هر نماز، واجب است».
عبدالله بن عمر ـ ب ـ به یار پیرو پیامبراکرم ج معروف و مشهور بود، چون به طور دقیق از اقوال و افعال آن حضرت ج پیروی میکرد و به خاطر محبت فوقالعادهاش نسبت به رسولخدا ج، حتی در آن اعمالی که پیامبر ج از باب تقرب به خدا انجام نداده بود، از آن حضرت ج پیروی میکرد. زید بن اسلم گوید:
ابن عمر ـ ب ـ را دیدم که ازارش را باز کرده و نماز میخواند، در این مورد از او پرسیدم، او هم جواب داد: من رسولخدا ج را دیدم که این کار را میکند.
باز مجاهد میگوید:
با ابن عمر ـ ب ـ مشغول مسافرت بودیم، از جایی گذشت، از جاده خارج شد، از او پرسیدند که: چرا این کار را کردی؟ او پاسخ داد: «رأیتُ رسول الله فَعل هذا، ففعلتُ» من رسولخدا را دیدم که این کار را میکند، پس من هم این کار را کردم.
باز هم در یکی از سفرهای حج بود که شترش را خواباند. همراهانش نیز شترانشان را خواباندند وگفتند: چه میخواهی؟ تنها کاری که کرد این بود که کمی دورتر رفت و قضای حاجت کرد. وقتی از او پرسیدند، گفت: وقتی پیامبر ج حج کرد، به اینجا که رسید، قضای حاجت نمود و من نیز دوست دارم که در اینجا قضای حاجت کنم.
این داستانها بیانگر کمال حب و عشق عبدالله بن عمرـ ب ـ به پیامبر ج است. وی دوست میداشت که شترش، پاهایش را همان جایی بگذارد که شتر پیامبر ج در وقت ایستادن، پاهایش را نهاده است.
آری عبدالله بن عمر ـ ب ـ، پیرو حقیقی سنّت و روش پیامبر ج بود و پیوسته اوامر و فرامین، و تعالیم و آموزههای نبوی را نصبالعین وآویزهی گوش و سرلوحهی زندگی خویش قرار میداد. و تا جان در بدن داشت؛ سعی و کوشش وی در این بود که به اقوال و افعال پیامبر ج جامهی عمل بپوشاند و به خاطر محبت وعشق فوقالعادهاش نسبت به پیامبر ج حتی در آن اعمالی که از باب تقرب به خدا انجام نداده بود و یا در حد مباح بود و پیامبر ج آن را انجام داده بود، از ایشان پیروی میکرد، به این جهت به یار پیرو آن حضرت ج معروف گردیده بود، چون به طور دقیق از اقوال و افعال پیامبر ج پیروی میکرد.
427 ـ (37) وعن عبد الله بن عمرو بن العاص، أَنَّ النبیَّ مَرَّ بسَعدٍ وهو یَتَوَضَّأُ، فقال: «ما هذا السَّرَفُ یا سعدُ؟». قال: أفی الوُضوءِ سَرَفٌ؟! قال: «نعم! وإنْ کُنتَ على نَهرٍ جارٍ». رواه أحمد، وابن ماجة([37]).
427- (37) عبدالله بن عمرو بن العاص ـ ب ـ گوید: رسولخدا ج از کنار سعدبن ابی وقاص س گذر کرد و مشاهده نمود که حضرت سعد س وضو میگیرد (و در مصرف آب اسراف و زیادهروی مینماید، از اینرو بدو) فرمود: ای سعد! این چه اسرافی است، (چرا بدون ضرورت در مصرف آب، اسراف وزیادهروی میکنی)؟
سعد س گفت: آیا در آب وضو هم اسراف و زیادهروی میشود؟ (یعنی آیا در کار خیری چون وضو نیز اسراف تحقق مییابد)؟ پیامبر ج فرمود: آری، زیادهروی در آب وضو هم، در اسراف داخل است، گر چه تو برکنار رود آبی روان، نشسته باشی (باز هم حق نداری، در مصرف آب وضو، اسراف و زیادهروی نمایی).
[این حدیث را احمد و ابنماجه روایت کردهاند].
شرح: از این حدیث، یکی از قواعد مهم و اساسی اسلام استنباط میشود وآن اینکه: «هدف، وسیله را توجیه نمیکند».
یعنی حسن نیت و قصد نیک، وکار بایسته و شایسته، در تغییر حرام، تأثیر ندارد و حرام را حلال نمیکند و صفت پلیدی که اساس حرام بودن است با حسن نیت وکار خیر زدوده نمیشود.
پیامبر ج میفرماید:
«انّ الله لا یمحو السّیء بالسّیء ولکن یمحوا السیء بالحسن، انَّ الخبیث لا یمحو الخبیث» [احمد]
«خداوند بد را با بد پاک نمیکند بلکه بد را با نیک پاک میکند، و پلید، پلید را پاک نمیکند».
پس کسی که به قصد بنای مسجد، یا ساختن پناهگاهی برای یتیمان، یا تأسیس مدرسه برای حفظ و قرائت قرآن، یا صدقهدادن به فقراء و نیازمندان واهداف خیر دیگر، اقدام به رباخواری و غصب اموال دیگران میکند، کار او حرام است و نیت پاک او در حلال کردن حرام و تخفیف گناه تأثیری ندارد.
وکسی که برای وضوگرفتن و با نیتی پاک و خوب، در مصرف آب اسراف و زیادهروی میکند در حقیقت، قصد نیک وکار خیرش، تأثیری در مباح قراردادن اسراف و تبذیر نمیشود. از اینرو، اسلام قاعدهی «هدف، وسیله را توجیه میکند.» را انکار میکند و جز وسیلهی پاکیزه برای اهداف شریف، چیز دیگری را نمیپذیرد، و همواره باید هدف شریف و وسیله پاکیزه باشد. زیرا هر عمل صالح و نیکی، شامل دو رکن است و جز بر پایهی آن دو، هیچ عمل صالحی پذیرفته نمیشود:
1- اخلاص وتصحیح نیت؛ به دلیل حدیث: «انّما الاعمال بالنیّات».
2- موافقت آن با سنّت و برنامه الهی، نبوی و شرعی. براساس این حدیث پیامبر ج که فرمود: «من عَمل عملاً لیس علیه أمرنا فهو رَدٌّ».
«کسی عملی را انجام دهد که دین ما آن را تأیید نکرده، مردود است».
428 ـ (38) وعن أبی هریرة، وابن مسعود، وابنِ عُمر، عن النبیّ، قال: «مَنْ تَوَضَّأ وَذَکَرَ اسمَ اللهِ، فإنَّه یَطْهُر جسدُه کلُّه، ومَن تَوَضَّأ ولم یَذْکُرِ اسمَ الله؛ لم یَطهُرْ إلاَّ مَوضِعُ الوُضُوءِ»([38]).
428- (38) ابوهریره، ابنمسعود، و ابن عمر ش گویند: پیامبر ج فرمود: «هر کس با نام الله، وضو گیرد، و در ابتدای وضوی خویش «بسم الله» بگوید، این وضو، تمام بدن او را پاک و پاکیزه میگرداند (و از تأثیر آن، تمام بدن، پاک و نورانی و پاکیزه و درخشنده میشود).
و هرکس بدون نام خدا وضو گیرد و در ابتدای وضوی خویش «بسم الله» را نگوید، این وضو، جز اعضای وضوی او را پاک و پاکیزه نمیکند (یعنی از چنین وضویی که بدون یاد و ذکر خدا و بدون گفتن «بسم الله» انجام گیرد، از آن فقط اعضای وضو پاک میشود و چنین وضویی بسیار ناقص و بینور خواهد بود، گرچه چنین وضویی در مرحلهی صحیح بودن قرار دارد، ولی از نظر تأثیر باطنی و نورانیت خویش، بسیار ناقص و بیبرکت خواهد بود).
429 ـ (39) وعن أبی رافع، قال: کان رسولُ الله ج إذا تَوَضَّأ وُضوءَ الصَّلاةِ حَرَّکَ خاتمَه فی أصْبُعِه. رواهما الدارقطنی، وروى ابن ماجة الأخیر([39]).
429- (39) ابورافع س گوید: پیامبر ج عادت داشت که چون وضو میگرفت، انگشتری خویش را که در دست داشت، خوب حرکت میداد (تا جایی از انگشتانش خشک نماند وآب به تمام اعضای واجبالغسل برسد، و ذرهای شک و شبهه را باقی نگذارد. از اینرو دانسته شد که یکی از آداب تکمیلی وضو، حرکت و تکاندادن انگشتری است، تا آب به تمام نقاط دست و اعضای واجبالغسل برسد و خلل و نقصی را در وضو ایجاد نکند).
[دو حدیث بالا را دارقطنی روایت کرده است. و ابنماجه نیز حدیث دوم را روایت نموده است].
[1]- بخاری ح 162، مسلم 1/233 ح (87-278)، ابوداود ح 105، ترمذی ح 24، نسایی ح 1، ابن ماجه ح 393، دارمی ح 766، مؤطا مالک کتاب الطهارة ح 9، مسنداحمد 2/241.
[2]- بخاری ح 2295، مسلم 1/212 ح (23-238)، نسایی ح 90.
[3]- بخاری ح 185، مسلم 1/210 ح (18- 235)، ابوداود ح 118، نسایی ح 97، ابن ماجه ح 434، مؤطا مالک کتاب الطهارة ح 1.
[4]- بخاری ح 185، مسلم 1/210 ح (18- 235)، ابوداود ح 118، نسایی ح 97، ابن ماجه ح 434، مؤطا مالک کتاب الطهارة ح 1.
[5]- بخاری ح 157، ابوداود ح 138، ترمذی ح 42، ابن ماجه ح 411، دارمی ح 696، مسنداحمد 1/332، نسایی ح 80.
[6]- بخاری ح 158، مسند احمد 4/41،ابوداود ح 136 به نقل از ابوهریره، ترمذی به نقل از ابوهریره ح 43.
[7]- مسلم 1/207 ح (9- 230) و در این باب احادیثی از ابوهریره و علی بن ابیطالب نیز روایت شده است.
[8]- مسلم 1/ 214ح (26- 241)، بخاری نیز به همین معنی روایت کرده است ح 60، ابوداود ح 97، نسایی ح 111، ابن ماجه ح 450، دارمی ح 706، مسنداحمد 2/193.
[9]- مسلم 1/ 231ح (83- 274)، ترمذی ح 100، نسایی ح 107، مسنداحمد 4/255.
[10]- بخاری ح 426، مسلم 1/226 ح(67- 268)، ابوداود ح 4140، ترمذی نیز به همین معنی روایت کرده است ح 608، نسایی ح 421، ابن ماجه ح 401، مسنداحمد 6/94.
[11]- ابوداود ح 4141، مسنداحمد 2/354.
[12]- ترمذی ح 25، ابن ماجه ح 398.
[13]- مسند احمد 2/ 418، ابوداود ح 101، ابن ماجه ح 399.
[14]- دارمی ح 691.
[15]- ابوداود ح 142، ترمذی ح 788 و قال: حسن صحیح، نسایی بصورت مختصر این حدیث را روایت کرده است ح 87، ابن ماجه ح 407، دارمی این حدیث را تا عبارت «و خلل بین الأصابع» نقل کرده است ح 698، مسنداحمد 4/32.
[16]- ترمذی ح 39 و قال: حسن غریب، ابن ماجه ح 447.
[17]- ترمذی ح 4 و قال: حسن غریب لا نعرفه إلا من حدیث ابن لهیعه، ابوداود ح 148، ابن ماجه ح446، مسنداحمد 4/229.
[18]- ابوداود ح 145.
[19]- ترمذی ح 31 و قال: حسن صحیح، دارمی ح 704، ابن ماجه ح 430.
[20]- ترمذی ح 48، نسایی ح 96، ابوداود نیز این حدیث را به صورت مختصر روایت کرده است ح 116.
[21]- دارمی ح 701، نسایی ح 91.
[22]- ابوداود ح 119، ترمذی ح 28.
[23]- نسایی ح 102، ترمذی ح 36 و قال حسن صحیح، ابن ماجه ح 439.
[24]- ابوداود ح 129، ترمذی 1/48 و قال: حسن صحیح، مسنداحمد 6/359 و روایت دوم را این بزرگواران نقل کردهاند: ابوداود ح 131، مسنداحمد 6/359، ابن ماجه ح 441.
[25]- ترمذی ح 35 و قال: حسن صحیح، ابوداود نیز به همین معنی روایت کرده است ح 120، مسلم نیز در حدیثی طولانی به نقل این روایت پرداخته است 1/211 ح(19- 236).
[26]- ابن ماجه ح 444، ابوداود ح 134، ترمذی ح 37 و قال: هذا حدیث حسن لیس اسناده بذاک القائم.
[27]- نسایی ح 140، ابن ماجه ح 422، مسنداحمد 2/180، ابوداود نیز این حدیث را به صورت طولانی نقل کرده است ح 135.
[28]- مسند احمد 4/87، ابوداود ح 96،ابن ماجه فقط به ذکر دعا پرداخته است ح 3864.
[29]- ترمذی و قال: حدیث غریب و اسناده لیس بالقوی، ابن ماجه ح 421، مسنداحمد 5/136.
[30]- ترمذی ح 54 و قال: حدیث غریب اسناده ضعیف.
[31]- ترمذی ح 53 و قال: لیس بالقائم.
[32]- ترمذی ح 45، ابن ماجه ح 410.
[33]- رواه رزین و فیه مقال.
[34]- رواه رزین و فیه مقال.
[35]- بخاری ح 214، ابوداود به همین معنی نقل کرده است ح 171، نسایی ح 131، ترمذی ح 60 و قال: حسن صحیح، ابن ماجه ح 509، دارمی ح 720، مسنداحمد 3/ 132.
[36]- مسنداحمد 5/ 225، ابوداود ح 48.
[37]- مسنداحمد 2/221، ابن ماجه ح 425.
[38]- دارقطنی ح 12 باب «التسمیة علی الوضوء».
[39]- دارقطنی 1/83 باب «صفة وضوء رسول الله» و در این حدیث دو راوی ضعیف وجود دارد از این رو دارقطنی گفته است:«لایصح هذا»، ابن ماجه ح 449.
376 ـ (1) عن أبی هریرة [س] قال: قال رسول الله ج: «لولا أنْ أشُقَّ على أُمَّتی لَأَمَرْتُهُم بتأخیر العِشاءِ، وبالسِّواکِ عندَ کلِّ صَلاةٍ». متفق علیه([1]).
376- (1) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «اگر نه این است که بر جامعه و مردم من، رنجآور و چالشآفرین، و بحرانساز و مشقتزا بود، به آنان فرمان میدادم تا نماز عشاء را (تا ثلث یا نصف شب) به تأخیر اندازند و در هنگام هر نمازی مسواک کنند(ولی چون مبنای شریعت بر آسانگیری و رفع عُسر و حرج از بندگان است، و من نیز همواره جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسانگیری را بر جانب تشدید و تعسیر، و عسر و حرج، و تغلیظ و سختگیری ترجیح میدهم، از این دستور خودداری میکنم، چون این کار برای امتیانم، دشوار و طاقتفرسا است)»
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
377 ـ (2) وعن شُرَیْح بن هانىء، قال: سألتُ عائشةَ: بِأُیِّ شَیءٍ کان یَبدَأُ رَسولُ اللَّهِ إذا دَخَلَ بیتَه؟ قالت: بالسِّواک. رواه مسلم([2]).
377- (2) شریح بن هانی س گوید: از ام المؤمنین عایشه صدیقه ـ ل ـ پرسیدم: رسولخدا ج پس از وارد شدن به خانه، نخست به چه کاری میپرداخت و دست مییازید؟
عایشه ـ ل ـ گفت: مسواک زدن. (و برای مسلمانان نیز زیبنده و مناسب است که با توجه به منافع بسیار ارزندهی مسواک، بعد از فراغت و انجام کارهای روزمره، وقتی وارد خانه میشوند، نخست مسواک زنند و دهان و دندان خویش را تمیز و پاکیزه نمایند، چرا که مسواککردن موجب پاکی دهان و رضایت پروردگار جهانیان است).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
378 ـ (3) وعن حُذیفةَ، قال: کان النبیُّ ج إذا قام للتَّهَجُّدِ منَ اللَّیلِ یَشُوصُ فاهُ بالسِّواک. متفق علیه([3]).
378- (3) حذیفه س گوید: عادت مبارک پیامبر ج چنین بود که هرگاه در دل شب (آن هنگام که خاموشی همه جا را فرا گرفته و اشتغالات روزانه، همه تعطیل است، کودکان در خواب، و محیط آمادهی حضور قلب و راز و نیاز با خداست، و در آن هنگام که غوغای زندگی فرو مینشیند و محیط از هرگونه ریا و تظاهر و خودنمایی بدور است). برای نماز شب از خواب بیدار میشد، تا دلش را به نور عشق دوست روشن و منور سازد، دهانش را مسواک میزد. (پس مسواکزدن پس از بیدارشدن از خواب سنت است، چرا که وقت خفتن ممکن است بر اثر تبخیر معده، بوی بد و متعفنی در دهان پیدا شود، از این جهت مسواکزدن توصیه شده، تا آن بوی بد را از میان ببرد. به همین خاطر رسولخدا ج نیز نخستین کاری که پس از بیدار شدن انجام میداد، مسواکزدن و تمیزکردن دهان و دندان بود، و دیگران را نیز برای چنین عملی ترغیب و تشویق میفرمود).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
379) ـ 2(4) وعن عائشة، لا، قالت: قال رسول الله ج: «عَشْرٌ من الفِطْرَة: قَصُّ الشَّارب، وإعفاءُ اللِّحیَةِ، والسِّواکُ، واستنشاقُ الماءِ، وقصُّ الأظْفارِ،وغَسْلُ البَراجِمِ، ونَتْفُ الإبْطِ، وحَلْقُ العانَةِ، وانتِقاصُ الماءِ» ـ یعنی الاستنجاءَ ـ. قال الراوی: ونَسِیتُ العاشرةَ إلاَّ أنْ تکونَ المَضمْضَة. رواه مسلم. وفی روایة: «الخِتان» بدل: «إعْفاءُ اللِّحْیَةِ». لم أجدْ هذه الروایةَ فی «الصَّحیحین» ولا فی کتاب «الحُمیدی».ولکن ذکرها صاحبُ «الجامع» وکذا الخطابیُّ فی «معالِم السُّنن»:([4]).
379- (4) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج فرمود: «ده چیز از فطرت است: 1ـ کوتاه کردن سبیل 2ـ گذاشتن ریش 3ـ مسواک کردن و رعایت بهداشت دهان و دندان 4ـ تمیز کردن بینی 5 ـ گرفتن ناخن 6ـ شستن مفاصل انگشتان 7ـ برداشتن موی زیر بغل 8 ـ برداشتن موی ناحیه شرمگاه 9ـ استنجاء زدن با آب
راوی حدیث (که به احتمال زیاد، «زکریا ابن ابیزائده» باشد) گوید: دهمی را فراموش کردهام و به گمانم «مضمضه» [گرداندن آب در دهان] باشد.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است]. و در روایتی، به عوض «اِعفاء اللحیة» [گذاشتن ریش] «الختان» [ختنه] وارد شده است. اما من این روایت را نه در صحیحین (محیالسنة) دیدهام و نه در کتاب حُمیدی [الجمع بین الصحیحین]، بلکه این روایت را نویسندهی «الجامع للاصول» [یعنی ابناثیر] و علامه خطابی در «معالم السنن» ذکر کردهاند که آن را:
380 ـ (5) عن أبی داود بروایة عمَّار بن یاسر([5]).
380- (5) ابوداود به روایت عمار بن یاسر روایت کرده است. و در آن به عوض «اعفاء اللحیة»، «الخِتان» نقل کرده است.
شرح: «عشر من الفطرة»: باید دانست که فطرت دو نوع است: فطرت ایمانی که مربوط به قلب و معرفت الهی است، و فطرت عملی که موارد مذکور در حدیث فوق میباشد.
در مورد اول، پاککردن روح و تطهیر قلب مطرح است، و در مورد دوم، پاکی بدن و آرایش ظاهری. و در هر حال این امور دهگانه جزو امور فطری و از مقتضیات و خواستههای اصلی طبیعت بشری و سنّت و روش پیامبران الهی میباشند.
«الختان»: ختنه، اولین گام در سنت الهی و علامت مسلمان بودن، و سمبل شریعت اسلامی و از علامات اسلامی است که به وسیلهی آن، کافر و مؤمن از هم تمییز داده میشوند و فرد ختنه شده از سلامتی برخوردار شده و از امراض صعبالعلاج و کشنده در امان میماند.
ختنه در لغت به مفهوم بریدن پوست موجود بر سر عضو تناسلی نوزاد است، و در اصطلاح شرعی: کنارهی حلقوی قسمت پائین حشفه است. یعنی جایی که عضو تناسلی دچار فرورفتگی میشود.
امام حسن بصری، و امام ابوحنیفه و جمعی از حنابله معتقدند که ختنه برای مردان سنت، و برای زنان و دختران مستحب است. امام مالک، شافعی، احمد، شعبی، ربیعةالرأی، اوزاعی، یحیی بن سعد الانصاری، به وجوب ختنه اعتقاد دارند.
امام مالک در این مورد سختگیر است و میگوید: کسی که ختنه نشده است، نه امامتش درست است و نه شهادتش مورد قبول واقع میگردد.
و بهتر آن است که ختنه در همان روزهای اول بعد از تولد صورت گیرد، تا وقتی که فرد به مرحلهای رسید که امور را میفهمد و قدرت تمییز دارد و به رشد عقلانی مناسب رسید، خود را ختنه شده ببیند، و عباداتش را بر همان اصول و اساس تنظیم کند که اسلام ترسیم نموده است.
و در یک جمله، ختنه یک امر فطری و بهداشتی، و نوعی زیباسازی و آرایش است که نیروی محرکه جنسی را تعدیل، ترشّحات مضرّ چربی را حذف، ایجاد سرطان عضو تناسلی را بسیار کم، و مانع مبتلاشدن کودکان به شب ادراری میشود، و فرد را از ابتلاء به بیماریهای صعبالعلاج و کشنده حفاظت میکند.
381 ـ (6) عن عائشة، قالت: قال رسولُ الله ج: «أَلسِّواکُ مَطْهَرةٌ لِلفَمِ، مَرْضَاةٌ للرَّبِّ». رواه الشافعی، وأحمد، والدارمیُّ، والنِّسائی، ورواه البخاریُّ فی «صحیحه» بلا إسناد([6]).
381- (6) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج فرمود: «مسواکنمودن باعث پاکیزگی دهان، و رضایت و خشنودی پروردگار (و هماهنگ با فطرت پاکیزهجو و زیباپسند انسان) است».
[این حدیث را شافعی، احمد، دارمی، نسائی، و بخاری در صحیحش بدون اسناد ـ یعنی به صورت تعلیق ـ روایت کردهاند].
382 ـ (7) وعن أبی أیُّوب، قال: قال رسولُ الله ج: «أرْبَعٌ مِنْ سُنَنِ المُرْسَلین: الحَیاءُ ـ ویروى الختان ـ، والتَعَطُّرُ، والسِّواکُ، والنِّکاحُ». رواه الترمذی([7]).
382- (7) ابوایوب انصاری س گوید: پیامبر ج فرمود: «چهار چیز از سنت و روش، و سبک و منش پیامبران الهی است: حیا و آزرم ـ در بعضی روایات به عوض «حیا»، «ختنه» آمده است ـ استفاده از عطر و خوشبویی، مسواک کردن و نکاح و ازدواج با زنان (این چهار چیز از زمرهی کارهای پسندیده و شایستهای است که پیامبران الهی، آن طلایهداران عرصهی اخلاص و عمل، و آن پیشقراولان عرصهی دعوت و تبلیغ، و آن پیشتازان عرصهی فقاهت و درایت و صداقت و ایمان، آنها را انجام میدادند، و پیوسته رعایتشان میکردند).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
383 ـ (8) وعن عائشة لا، قالت: کان النبیُّ ج لا یَرقُدُ مِنْ لَیلٍ ولا نَهارٍ فَیَسْتَیقِظُ، إلاَّ یتَسوَّکُ قبلَ أنْ یتوضَّأَ. رواه أحمد، وابوداود([8]).
383- (8) عایشه ـ ل ـ گوید: عادت پیامبر ج چنین بود که شب یا روز، هرگاه از خواب بیدار میشد، قبل از وضو، حتماً مسواک میزد (و بهداشت دهان و دندان خویش را رعایت میکرد و تأکید زیادی بر شستن و نظافت این عضو از اعضای بدن را داشت).
[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کردهاند].
384 ـ (9) وعنها، قالت: کان النبیُّ ج یَسْتَاکُ، فیُعْطِینِی السِّواکَ لِأَغسِلَه، فأبدَأُ به فَأَستَاکُ، ثمَّ أَغْسِلُه وأَدْفَعُه إلیه. رواه ابوداود([9]).
384- (9) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج مسواک را پس از استفاده به من میداد تا آن را بشویم، و من نیز نخست با همان مسواک دندانهایم را مسواک کرده و پس از شستن، آن را به رسولخدا ج باز میگرداندم.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: از این روایت پیداست که حضرت عایشه ـ ل ـ مسواک را از رسولخدا ج گرفته و بدون اینکه آن را شستشو دهد، نخست به وسیلهی همان مسواک، دهان و دندان خویش را مسواک زده و سپس آن را خوب میشست، و پس از شستن، آن را به رسولخدا ج باز میگرداند. اینکه حضرت عایشه ـ ل ـ مسواک رسول خدا ج را قبل از شستن، خود مورد استفاده قرار میداد، بدان جهت بود تا از آب دهان مبارک رسول خدا ج تبرک حاصل نماید و خداوند ﻷ به برکت این کار، آب دهان پیامبراکرم ج را با آب دهان عایشه ـ ل ـ پیوند دهد. چنانچه عایشه ـ ل ـ خود میگوید:
«یکی از نعمتهایی که خدا بر من ارزانی داشته است، این بود که رسولخدا ج در خانهی من و در روزی که نوبت من بود و در آغوش من، و روی سینهی من جان سپرد. و خداوند به هنگام وفات ایشان، آب دهان مرا با آب دهان آن حضرت ج پیوند داد. عبدالرحمن بن ابی بکر س وارد شد، مسواک در دست او بود، و من رسولخدا ج را در آغوش گرفته بودم. دیدم که آن حضرت ج به عبدالرحمن مینگرد دریافتم که ایشان دوست دارند مسواک بزنند. گفتم: بگیرمش برای شما؟ با سرشان اشاره کردند که: آری. مسواک را با آب دهان خودم نرم کردم. آن حضرت ج پس از آن، مسواک را روی دندانهایشان کشیدند و بهتر از هر وقت دیگر با آن مسواک، دندانهایشان را مسواک زدند. [بخاری]
385 ـ (10) عن ابنِ عمر س، أَنَّ النَّبیَّ ج قال: «أُرانی فی المَنام أَتَسَوَّکُ بِسِواکٍ، فجاءنی رجُلانِ أَحَدُهما أَکبرُ من الآخر، فَنَاوَلتُ السِّواکَ الأصغرَ منهُما، فقیل لی: کَبِّرْ، فَدَفَعتُه إِلَى الأَکْبَرِ منهُما». متفق علیه([10]).
385- (10) ابن عمرـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: «در عالم خواب، خویشتن را مشغول مسواکزدن دیدم، و دیدم که دو نفر که یکی از آنان بزرگتر از دیگری بود، به نزدم آمدند، میخواستم مسواک را به آن یکی که کوچکتر است، بدهم، ولی به من گفته شد که مسواک را به شخص بزرگتر بده. و من نیز بر اساس این فرمان مسواک را به بزرگتر از آنان دادم (چون در این روایت، حکم شده که مسواک به بزرگتر و کلانسالتر داده شود، و بزرگتر نیز مطمئناً از کوچکتر برتر و افضل است، از اینرو، این تفضیل، نشانگر اهمیت و فضیلت مسواک، و بیانگر جایگاه والا و شامخ آن در نظام شرعی، عقلی، فطری و طبیعی میباشد).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
386 ـ (11) وعن أبی أُمامةَ، أنَّ رسولَ الله ج قال: «ما جاءنی جَبریلُ علیه السَّلامُ قَطُّ إلاَّ أَمَرنی بالسِّواکِ، لقد خَشِیتُ أنْ أُحْفِی مُقدَّمَ فِیَّ». رواه أحمدُ([11]).
386- (11) ابواُمامه س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه جبرئیل به نزدم میآمد، مرا دربارهی مسواکزدن توصیه و سفارش میکرد، و بیم آن میرفت که به خاطر مسواکزدن زیاد (و عمل به توصیه و سفارش مکرر جبرئیل) قسمت جلوی دهان و پوست ظاهر لثههایم را از میان ببرم».
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
387 ـ (12) وعن أنسٍ، قال: قال رسول الله ج: «لقد أَکثَرْتُ علیکم فی السِّواک». رواه البخاری([12]).
387- (12) انس س گوید: پیامبر ج خطاب به صحابه ش فرمود: «پیرامون مسواک، فوقالعاده به شما توصیه و سفارش کردم (پس شما نیز عمل بدان را نصبالعین و آویزهی گوش خویش قرار دهید، تا از دهان و دندانی تمیز و پاکیزه، و پروردگاری راضی و خشنود، برخودار باشید. و خدا کسانی را که خواهان پاکی و پاکیزگیاند، دوست میدارد و به آنها عشق میورزد و پیوسته کمک و یاریشان میکند و آنها را زیر چتر رحمت و احسان، و کرم وجود خویش قرار میدهد).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
388 ـ (13) وعن عائشةَ، [لا] قالت: کانَ رسولُ الله ج یستَنُّ وعنده رَجُلان، أَحَدُهما أَکبرُ من الآخرِ، فأُوحِیَ إلیه فی فضلِ السِّواکِ أنْ کَبِّر، أعطِ السِّواکَ أَکبرَهما. رواه ابوداود([13]).
388- (13)، عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج (خویشتن را در عالم خواب) در حالی مشغول مسواکزدن دید که دو نفر که یکی از آنان بزرگتر از دیگری بود، در نزد ایشان نشسته بودند. دربارهی فضیلت و اهمیت مسواک چنین وحی آمد که مسواک را به شخص بزرگتر بده (و این تفضیل خود بیانگر اهمیت و جایگاه ویژه و مهم مسواک در شرع مقدس اسلام است).
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
389 ـ (14) وعنها، قالت: قال رسولُ الله ج: «تَفْضُلُ الصَّلاةُ الَّتی یُسْتاکُ لها على الصَّلاة الَّتی لا یُسْتَاکُ لها سبعینَ ضِعْفاً». رواه البیهقی فی «شعب الإیمان»([14]).
389- (14) عایشه ـ ل ـ گوید: رسولخدا ج فرمود: ثواب و پاداش نمازی که برای آن مسواک زده شده است، هفتاد برابر بیشتر از پاداش نمازی است که بدون مسواک خوانده میشود.
[این حدیث را بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده است].
شرح: تعبیر به «هفتاد برابر» ممکن است که از باب «تکثیر» باشد، نه برای تعداد، زیرا عدد هفتاد از اعدادی است که غالباً برای کثرت به کار میرود. و نیز ممکن است، منظور همان عدد هفتاد باشد.
به هر حال مراد حدیث این است که نمازی که پیش از آن دهان و دندان به وسیلهی مسواک تمیز شده و با پاکیزگی خوانده شده بر نمازی که برایش مسواک استعمال نشده، به مراتب برتر، بهتر و افضل است، چرا که مسواکزدن باعث تمیزی دهان و موجب رضایت و خشنودی پروردگاراست.
390 ـ (15) وعن أبی سَلَمة، عن زید بن خالد الجُهَنیِّ، قال: سمعتُ رسول الله ج یقول: «لوْلا أن أشُقَّ على أُمَّتی، لَأَمرْتُهم بالسِّواکِ عند کلِّ صلاةٍ، ولأخَّرْتُ صلاةَ العِشاءِ إلى ثُلُث اللیلِ». قال: فکان زید بن خالدٍ یشهَدُ الصَّلواتِ فی المسجِدِ وسِواکُه على أُذُنِه موضعَ القلمِ من أُذُنِ الکاتب، لا یقومُ إلى الصَّلاة إلاَّ اِستَنَّ، ثمَّ ردَّه إلى موْضِعِه. رواه الترمذی، وابوداود إلاَّ أنَّه لم یذکر: «و لَأَخَّرتُ صلاةَ العِشاءِ إلى ثلثِ اللیل». وقال الترمذی: هذا حدیثٌ حسن صحیح([15]).
390- (15) ابوسلمه س از زیدبن خالد جُهنی س روایت میکند که وی گفت: از رسولخدا ج شنیدم که فرمود: اگر نه این است که بر امت من رنجآور بود، آنان را فرمان میدادم که به هنگام هر نمازی مسواک کنند، و نماز عشاء را تا یک سوم شب به تأخیر میانداختم (ولی چون مبنای شریعت برآسانگیری و رفع عسر و حرج از بندگان است، و من نیز همواره جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسانگیری را بر جانب تشدید و تعسیر و حرج و سختگیری ترجیح میدهم، از این دستور خودداری میکنم).»
ابوسلمه س گوید: (براساس این تأکید پیامبر ج) زید بن خالد س در حالی در مسجد برای اقامهی نمازهای پنجگانه حاضر میشد، که همانند نویسندگان که قلم را پشت گوش خویش میگذارند، او نیز مسواکش را در همانجا مینهاد و برای هر نماز مسواک میکرد و سپس مسواک خویش را در سر جایش (یعنی پشت گوش) باز میگرداند، (و همواره این توصیه و سفارش پیامبر ج را نصبالعین و آویزهی گوش خویش داشت).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن و صحیح است. و ابوداود نیز این حدیث را بدون عبارت «ولَاخّرتُ صلاة العشاء الی ثلث اللیل» روایت نموده است].
[1]- بخاری ح 887، مسلم 1/220 ح (42- 252)، ابوداود ح 46، ترمذی ح 22، ابن ماجه ح 287 و هر دو عبارت دوم: «بالسواک عند کل صلاة» را نقل کردهاند بدون «لأمرْتُهم بتأخیر العِشاءِ»، مسنداحمد 2/245.
[2]- مسلم 1/220ح (43-252)، ابوداود ح 51، نسایی ح 8، ابن ماجه ح 290، مسنداحمد 6/188.
[3]- بخاری ح 245، مسلم 1/220 ح(46-205)، ابوداود ح 55، نسایی ح 2، ابن ماجه ح 286، مسنداحمد 5/382.
[4]- مسلم 1/223ح (56-261)، ابوداود ح 53، ترمذی ح 2757، نسایی ح 5040، ابن ماجه ح 293، مسنداحمد 6/137.
[5]- ابوداود ح 54 به نقل از عمار بن یاسر، ابن ماجه ح 294 به نقل از عمار بن یاسر.
[6]- مسند شافعی ص 14، مسنداحمد 6/47، دارمی ح 684، نسایی ح 5، بخاری این حدیث را به صورت تعلیقی در «کتاب الصوم» باب 27 نقل کرده است.
[7]- ترمذی ح 1080 و قال: حسن غریب، مسنداحمد 5/421.
[8]- ابوداود ح 57، مسنداحمد 6/160.
[9]- ابوداود ح 52.
[10]- بخاری ح 246، مسلم 4/779 ح (19- 2271).
[11]- ابن ماجه ح 289، مسنداحمد 5/263.
[12]- بخاری ح 888، نسایی ح 6، دارمی ح 682، مسنداحمد 3/143.
[13]- ابوداود ح 50.
[14]- مسنداحمد 6/272 و بیهقی در شعب الایمان.
[15]- ترمذی ح 23 و قال: حسن صحیح، ابوداود ح 47، مسنداحمد 4/116.
334 ـ (1) عن أبی أیُّوب الأنصاری، قال: قال رسولُ الله ج: «إذا أتَیتُم الغائِطَ فلا تَسْتَقبِلُوا القِبلةَ، ولا تَسْتَدْبِرُوها، ولکنْ شَرِّقوا أو غَرِّبُوا». متفق علیه. قال الشَّیخُ الإمامُ محیی السُّنة، /: هذا الحدیث فی الصَّحراء؛ وأمَّا فی البُنیان، فلا بَأسَ لِما رُوی:([1]).
334- (1) ابوایوب انصاری س گوید: پیامبر ج فرمود: چون به قضای حاجت میروید رو به قبله یا پشت به قبله ننشینید بلکه رو به شرق یا غرب بنشینید.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شیخ بزرگوار، محیالسنة گوید: حکم این حدیث مربوط به صحرا (و فضای باز اعم از دشت و کوه و جنگل و..). میباشد یعنی استقبال و استدبار، هردو در فضای باز ناجایز است ولی در آبادی (شهر و روستا و...) جایز است و احادیث ذیل دالّ بر این مطلب است.
335 ـ (2) عن عبد الله بن عمر ب، قال: ارْتَقیْتُ فوقَ بیتِ حفصةَ لبعض حاجتی، فرأیتُ رسولَ الله ج یقضی حاجتَهُ مُستَدبِرَ القبلة مُسْتَقْبِلَ الشَّام. متفق علیه([2]).
335- (2) عبدالله ابن عمر ـ ب ـ گوید: برای انجام کاری از بام خانهی (خواهرم) حضرت حفصه ـ ل ـ (همسر گرامی پیامبر اسلام ج بالا رفتم در همین اثنا دیدم که پیامبر (ج) پشت به قبله و رو به سوی شام (بیتالمقدس) برای قضای حاجت نشسته است.
[این حدیث را بخاری ومسلم روایت کردهاند].
336 ـ (3) وعن سلمان، قال: نَهَانَا ـ یعنی رسولَ الله ج ـ أَنْ نَستَقبِل القِبلةَ لغائطٍ أو بَوْل، أو أنْ نستنجِیَ بالیَمین، أو أن نستنجیَ بأقلَّ من ثلاثةِ أحجارٍ، أو أن نستَنجیَ برجیعٍ أو بعَظْمٍ. رواه مسلم([3]).
336- (3) سلمان (فارسی) س گوید: پیامبر ج ما را از این منع کرده است که به هنگام قضای حاجت رو به قبله (یا پشت به قبله) بنشینیم، و یا با دست راست، خویشتن را تمیز نمائیم و استنجاء بزنیم و یا اینکه در استنجاء کمتر از سه سنگ استفاده کنیم، (چرا که غالباً در کمتر از سه سنگ، طهارت و پاکیزگی کامل، حاصل نمیشود، پس چنانچه شخص احساس نمود که برای طهارت بیش از سه سنگ نیاز دارد، بر حسب تشخیص و ضرورت خود عمل کند). و ما را منع نموده است از اینکه به قضای حاجت نشینیم و با مدفوع حیوانات و استخوان استنجاء نمائیم (چرا که استنجاء با اینگونه اشیاء از نظر هر انسانی که از طبیعت و فطرت سالمی برخوردار باشد، کاری نادرست و نامناسب است، و قاعدهی کلی در مورد استنجاء این است که استنجاء فقط با آن چیزهایی درست است که از لحاظ شرعی کرامت نداشته باشد، به عنوان مثال غذای هیچ موجود و مخلوقی نباشد، نجس و پلید هم نباشد، و مضر و زیانبار نیز نباشد).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «قال الشیخ الامام محیالسنة، هذا الحدیث فی الصّحراء...»: پیرامون رو به قبله یا پشت به قبله نشستن در زمان قضای حاجت، علماء واندیشمندان اسلامی با همدیگر اختلاف نظر دارند که در اصل، این اختلافات مبتنی بر اختلاف روایات میباشد، چرا که در این زمینه روایات و احادیث وارده از رسولخدا ج و صحابه ش مختلف و گوناگون میباشد و در اینجا نیز به مشهورترین مذاهب اشاره خواهد شد:
1- رو به قبله یا پشت به قبله نشستن، هردو به طور مطلق ناجایز است، خواه در فضای باز (دشت و کوه و دَمن) باشد یا در آبادی (شهر و روستا)، این مسلک ابوهریره، ابنمسعود، ابوایوب انصاری، سراقة بن مالک، مجاهد، ابراهیم نخعی، طاوس بن کیسان، عطاء، ابوثور، امام اوزاعی، سفیان ثوری، امام ابوحنیفه، امام محمد بن حسن شیبانی، ابن حزم ظاهری، ابن تیمیه / و در روایتی مسلک امام احمدبن حنبل نیز میباشد.
2- رو به قبله یا پشت به قبله نشستن هردو جایز است، خواه در فضای باز باشد یا درآبادی. این مسلک عایشه، عمرو بن زبیر، ربیعة الرأی، داود ظاهری ش میباشد.
3- رو به قبله یا پشت به قبله نشستن، هردو در فضای باز ناجایز، و درآبادی هردو جایز است. این مسلک عباس، عبدالله بن عمر، عامر شعبی، امام مالک، امام شافعی، و اسحاق بن راهویه ش و در روایتی مسلک امام احمد میباشد.
4- رو به قبله نشستن به هر صورت ناجایز و پشت به قبله درآبادی درست، و در فضای باز نادرست است. این مسلک امام ابویوسف و در روایتی قول امام ابوحنیفه نیز میباشد.
5- رو به قبله نشستن به هر صورت (چه در فضای باز و چه در آبادی) ناجایز، و پشت به قبله نشستن در هر صورت جایز است، این قول از امام احمد منقول است و گروهی از اهل ظاهر نیز براین باورند.
به هر حال این اختلاف، در اصل، مبتنی بر اختلاف روایات میباشد، چراکه در این زمینه روایات وارده از رسولخدا ج و صحابهی بزرگوار ایشان مختلف و گوناگون است. اما نباید فراموش کرد که تعظیم و بزرگداشت کعبه جزو مسائل متفقعلیه میان علماء و اندیشمندان اسلامی است، از اینرو باید هر فرد مسلمان به هر طریق که شده به شعائر و نشانههای الهی احترام گذارد و نگذارد به کعبه به نوعی بیاحترامی و اسائهی ادب شود، چرا که هرکس شعائر و برنامهها و نشانههای الهی را بزرگ دارد، بیگمان بزرگداشت آنها، نشانهی پرهیزگاری دل او و خوف و هراسش از خدا است.
«وَلکنْ شرّ قوا او غرّبوا»: [بلکه برای قضای حاجت رو به شرق یا غرب بنشینید]. این حکم مربوط به موقعیت جغرافیایی مدینهی منوره است، چرا که در آنجا، قبله در سمت جنوب واقع است. از اینرو سرزمینهایی که قبلهی آنها در سمت مشرق یا مغرب واقع است، در آنجا حکم «جنّبوا او شمّلوا» حکمفرما است. یعنی برای قضای حاجت رو به جنوب یا شمال بنشینید. چرا که در اصل علت حکم، احترام و بزرگداشت کعبه است، نه روکردن به سوی مشرق یا مغرب.
337 ـ (4) وعن أنسٍ، قال: کان رسولُ الله ج إذا دَخلَ الخَلاءَ یقولُ: «أَللَّهُمَّ إنِّی أَعوذُ بکَ من الخُبُثِ والخَبائِثِ». متفق علیه([4]).
337- (4) انس س گوید: پیامبر ج عادت داشت، چون میخواست به محل قضای حاجت وارد شود، میفرمود: «الّلهمّ انّی اعوذ بک من الخبث والخبائث» پروردگارا! از شر شیطانهای خبیث و پلیدِ نر و ماده، به تو پناه میبرم.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
علّت پناه بردن به خدا در چنین اماکنی از شر شیطانهای نر و ماده، این است که چون شیاطین خود موجوداتی خبیث و پلید و مضر و بدطینت هستند، بیشتر با آلودگیها و اماکن خبیث و کثیف مناسبت و محبت و انس و الفت دارند و بیشتر در چنین مکانهایی که کانون آلودگی است، علاقمند و مشتاق هستند، و در چنین اماکنی تجمع میکنند و در زمان قضای حاجت به آزار و اذیت انسان میپردازند و در زمان کشف عورت، با عورت آدمیان بازی میکنند، از این جهت پیامبر ج به امت خویش تعلیم میدهد تا در چنین جاهایی که نه ذکر و عبادت خدا است و نه نزول فرشتگان، از شر شیاطین نر و ماده به خدا پناه برند تا خدای ﻷ نیز آنها را از شر و زیان آن اهریمنان خبیث و پلید و مضر و بدطینت در پناه و حفاظت خویش مصون و محفوظ دارد.
338 ـ (5) وعن ابن عبَّاس، قال: مَرَّ النَّبیُّ ج بقَبرْینِ، فقال: «إنَّهما لیُعذَّبانِ، وما یُعذَّبانِ فی کبیر؛ أمَّا أحدُهما فکانَ لا یَستَترُ من البَوْل ـ وفی روایةٍ لمسلم: لا یستَنزُه من البَوْل ـ؛ وأمَّا الآخَر فکان یمشی بالنَّمیمَة» ثم أخذَ جَرِیدَةً رَطبَةً، فَشَقَّها بِنِصْفَین، ثم غَرَزَ فی کلِّ قبر واحدةً. قالوا: یا رسول الله! لِمَ صَنعْتَ هذا؟ فقال:«لعلَّه أن یُخفَّفَ عنهُما ما لم یَیْبَسا». متفق علیه([5]).
338- (5) ابنعباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج بر دو قبر گذر کرد و فرمود: «این دو، عذاب میشوند و به نظر شما به خاطر گناهی بزرگ، عذاب نمیشوند (آری البته که عذاب این دو نفری که در این گورها خفتهاند، بزرگ و سترگ است).
اما یکی از آن دو، از نجاست ادرار خود را پاک و پاکیزه نمیکرد، و آن دیگری سخن چینی و نمّامی میکرد».
آنگاه پیامبراکرم ج شاخهی تری از درخت خرما گرفت و آن را به دو نیم کرد و بر هر قبری نیمی از آن را فرو برد. صحابه ش گفتند: ای رسولخدا ج! فلسفه و دلیل این کار شما چیست؟ پیامبر ج فرمود: امید است تا مادامی که این شاخهها خشک نشوند، در عذاب ایشان، تخفیف و سبکی حاصل گردد. (البته باید دانست که سبزی و یا رطوبت شاخههای درخت خرما، هیچ تأثیری در تخفیف عذاب نداشتند، بلکه بعد از دعای پیامبر ج، از جانب خدا ایشان راهنمایی شدند که شاخههای مرطوبی بر آن دو قبر فرو برند و تا هنگامی که رطوبت و تری در آنها وجود دارد، در عذاب آنها تخفیف داده میشود. از این رو اصل دعای آن حضرت ج و قبول تخفیف از سوی خداوند تا مدت محدودی است).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
339 ـ (6) وعن أبی هریرة، قال: قال رسول الله ج: «إِتَّقُوا اللَّآعِنَیْنِ». قالوا: وما اللَّآعِنانِ یا رسولَ الله؟ قال: «الذی یَتخَلَّی فی طریقِ النَّاس أو فی ظلِّهم». رواه مسلم([6]).
339- (6) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «از دو چیز که سبب میشود، مردم شما را لعن و نفرین کنند، پرهیز نمائید. گفتند: ای رسولخدا ج! آن دو چیز چیست؟ فرمود: کسی که در راه مردم و یا در سایهی آنان (جایی که سایهدار و مربوط به آنان است) قضای حاجت کند».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
پس؛ یکی از مواردی که پیامبر ج به شدت ما را از آن برحذر میدارد، قضای حاجت در سایهای است که مردم آنجا جمع میشوند و دیگری اجابت مزاج در راه عبور و مرور و در مکانی که مردم دور هم گرد میآیند که ارتکاب به چنین مواردی باعث لعن و نفرین مردم به صاحب آن میشود، خواه نفرین خدا و یا نفرین مردم. پس اگر کسانی را بیرون از محدودهی خانه، در بیابان و غیره، نیاز به قضای حاجت پیش آمد، برایشان مناسب است که برای قضای حاجت خویش، مکانی انتخاب نمایند که محل رفت و آمد و تجمع و گردهمایی و عبور و مرور مردم نباشد و از قضای حاجت نمودن در چشمهها، اماکن عمومی، پارکها، چاهها، آبشخورها و... به شدت پرهیز نمایند، چرا که باعث اذیت و آزار مردم و عابرین و در نتیجه: سبب لعن و نفرین خدا و مردم میگردد.
340 ـ (7) وعن أبی قَتادَة، قال: قال رسول الله ج: «إذا شَرِبَ أحدُکم فلا یَتَنَفَّسْ فی الإِناءِ، وإذا أَتَى الخَلاءَ، فلا یَمسَّ ذکرَه بیمینِه، ولا یتمسَّحْ بیمینِه». متفق علیه([7]).
340- (7) ابو قتاده س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه یکی از شما آب میخورد، نباید در ظرف آب، فوت کند، و وقتی که به قضای حاجت مینشیند، نباید با دست راست، آلهی تناسلی خویش را لمس کند و نباید با دست راست، خودش را تمیز نماید و استنجا زند».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
341 ـ (8) وعن أبی هریرة، قال: قال رسول الله ج: «مَنْ توضَّأ فلْیَسْتَنْثِرْ، ومنِ اسْتَجْمَرَ فلْیُوتِرْ». متفق علیه([8]).
341- (8) ابوهریرهس گوید: پیامبر ج فرمود: «هر کس وضو گیرد، باید بینی خویش را خوب تمیز کند و بشوید و هرکس که با سنگ، مخرج خود را پاک میکند، باید سنگهای مورد استفادهاش طاق باشد، نه جفت (یعنی یک یا سه یا پنج یا هفت... سنگ).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
«فلیستنثر»: از ماده «استنثار» به معنای بینی را تمیز نمودن است.
«اِستَجمَر»: استفاده از سنگریزهها (در نبود آب) برای تمیز نمودن مخرج.
342 ـ (9) وعن أنسٍ، قال: کانَ رسولُ الله ج یَدْخلُ الخلاءَ، فأحمِلُ أنا وغُلامٌ إداوَةً من ماءٍ وعَنَزَةً یَسْتَنْجِی بالماءِ». متفق علیه([9]).
342- (9) انس س گوید: پیامبر ج عادت داشت که برای قضای حاجت، به فضای باز میرفت و من همراه با یک غلام، ظرفی پر از آب را با چوبدستی درازتر از عصا و کوتاهتر از نیزه که در انتهای آن آهن بود (و پیامبر ج از آن به عنوان سترهی نماز استفاده مینمود). برایش میبردیم. و ایشان نیز با آب، استنجاء و طهارت میکردند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
343 ـ (10) عن أنس، قال: کان النبیُّ ج إذا دَخَلَ الخلاءَ نَزَعَ خَاتَمَه، رواه ابوداود، والنسائی، والترمذی، وقال: هذا حدیثٌ حسنٌ صحیح غریب. وقال ابوداود: هذا حدیثٌ مُنکر. وفی روایته: وَضَعَ، بدل: نَزَعَ([10]).
343- (10) انس س گوید: پیامبر ج هرگاه برای قضای حاجت بیرون میشد، انگشتری خویش را از دستش بیرون میکرد. (و دلیلش هم این بود که روی انگشتری رسول اکرم ج کلمهی «محمد رسول الله» نقش شده بود).
[این حدیث را ابوداود، و ترمذی روایت کردهاند. و ترمذی گفته است: حدیثی حسن، صحیح، غریب است. و ابوداود گفته است: حدیثی منکر است. و در روایت ابوداود به عوض کلمهی «نزع» واژهی «وَضع» آمده است].
شرح: در کتب تاریخ، سیرت و حدیث وارد شده که هنگامی که پیامبر ج خواست به نجاشی و قیصر روم نامه بنویسد، برخی از صحابه ش اظهار داشتند که سلاطین و پادشاهان، نامههای بدون مهر را نمیپذیرند، از اینرو پیامبر ج انگشتری از نقره درست کرد که روی آن در سه سطر «محمد رسول الله» نوشته و حک شده بود و پیامبر ج هرگاه برای قضای حاجت بیرون میرفت، انگشتری خویش را که در آن عبارت متبرک و مقدس «محمد رسول الله» نوشته شده بود، از دست خویش بیرون میکرد.
از این عملکرد پیامبر ج مشخص میشود که اگرکسی انگشتری دارد که در آن نام و صفات خداوند ﻷ است، بهتر و افضل در این است که در وقت قضای حاجت، آن را بیرون آورد. همچنین اگر کسی در جیب خود قرآن یا تعویذ و یا چیز دیگری دارد که نام یا صفات خداوند در آن موجود است بهتر آن است که در وقت قضای حاجت، آن را بیرون آورد.
344 ـ (11) وعن جابر، قال: کان النبیُّ ج إذا أرادَ البَرازَ إِنطَلَقَ حتى لا یَراه أحَدٌ. رواه ابوداود([11]).
344- (11) جابر س گوید: پیامبر ج عادت داشت که هرگاه برای قضای حاجت بیرون میرفت، چنان دور میرفت و از مردم پنهان میگردید که نگاه هیچ کس از مردمان، بر ایشان نمیافتاد.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
در حقیقت روش قضای حاجت در دشت و بیابان از دیدگاه اسلام این است که به اندازهای دور رود و از مردم فاصله بگیرد که احتمال اینکه او را ببینند به طور کلّی باقی نماند، زیرا ستر و پوشش عورت از دیدگاه اسلام لازم و ضروری است، و علاوه از آن، فطرت سالم و طبیعت درست، و شرم و حیا و کرامت و شرافت انسان نیز خواهان چنین امری است.
345 ـ (12) وعن أبی موسى، قال: کنتُ مع النبیِّ ج ذاتَ یومٍ فَأَرادَ أنْ یَبُولَ، فأتی دَمِثاً فی أصلِ جِدارٍ، فبالَ. ثم قال: «إذا أرادَ أحدُکم أنْ یبولَ، فَلْیَرْتَدْ لبَِولِه». رواه ابوداود([12]).
345- (12) ابوموسی اشعری س گوید: روزی با رسولخدا ج همراه بودم، وقتی آن حضرت ج را نیاز به قضای حاجت پیش آمد، مکانی نرم را در کنار دیواری که نرم و نشیبدار بود، پیدا کرد و در همان جا پیشاب نمود (پس از اینکه از قضای حاجت فارغ شد) فرمود: «هرگاه خواستید ادرار کنید، برای اینکار، جای نرم و مناسب و نشیبداری را جستجو نمائید».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
پس ادرارکردن در جای نرم و نشیبدار بهتر و برتر است، زیرا در جای نرم و نشیبدار، قطرههای ادرار بعد از برخورد به زمین، به طرف بدن و لباس بر نمیگردد، به خلاف مکانهای سنگلاخ و سفت و سخت که احتمال برگشتن قطرههای ادرار به طرف بدن و لباس و ملوّثشدن آنها به نجاست وجود دارد.
در توالتهای امروزی که سنگهای توالت از جنس سرامیک و سیمان نصب شده است توصیه میشود که در وقت ادرار دقت شود، تا بدن و لباس ملوث و آلوده با قطرههای ادرار نشود.
346ـ (13) وعن أنسٍ، قال: کان النبیُّ ج إذا أرادَ الحاجةَ لم یَرفعْ ثوبَه حتَّى یدنُوَ من الأرضِ. رواه الترمذی، وابوداود، والدارمی([13]).
346- (13) انس س گوید: عادت پیامبر ج بود که هرگاه برای قضای حاجت بیرون میرفت، تا وقتی که خوب به زمین نزدیک نمیشد، جامهی خویش را از روی عورتش بر نمیداشت.
[این حدیث را ترمذی، ابوداود و دارمی روایت کردهاند].
347 ـ (14) وعن أبی هریرة، قال: قال رسولُ الله ج: «إنما أَنَا لَکُم مثْلُ الوَالِد لوَلدِه، أُعَلِّمُکم: إذا أتَیتُم الغائِطَ، فلا تَستَقبِلوا القِبلةَ، ولا تَستَدْبِرُوها»، وأَمَرَ بثلاثةِ أَحْجَارٍ. ونهى عن الرَّوْثِ والرِّمَّة. ونَهَى أن یَستَطِیبَ الرَّجُلُ بیمینه. رواه ابن ماجة، والدارمی([14]).
347- (14) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «من برای شما بسان پدری هستم برای فرزندان خود (که نسبت به شما خیرخواه و دلسوز، و شفیق و مهربانم، و به شما همچون پدر عشق و محبت میورزم و اصرار به هدایت و سعادت شما دارم، و نسبت به شما دارای محبت و لطف فراوان و عشق و علاقهی بیکران هستم. پس برایتان نیز زیبنده است که به اوامر و فرامین تابناک، و تعالیم و دستورات تعالیبخش و احکام و آموزههای روحآفرین و نورانی من، تأسی و اقتدا ورزید).
من به شما تعلیم و آموزش میدهم و میگویم: هرگاه که برای قضای حاجت بیرون رفتید، رو به قبله و پشت به قبله ننشینید. (ابوهریره س گوید): آن حضرت ج دستور داد تا مردمان با سه سنگ استنجاء زنند و خویشتن را تمیز نمایند و از استنجازدن با مدفوع حیوانات، و استخوان، و با دست راست منع فرمود.
[این حدیث را ابنماجه و دارمی روایت کردهاند].
«الغائط»: در لغت به زمین پست و شیبدار غائط میگویند. و چون که اعراب برای قضای حاجت عموماً زمین پست و نشیبدار را بر میگزینند، به همین سبب آن را بر مستراح و توالت اطلاق کردند و برخی از مواقع بر نجاست (مدفوع) نیز اطلاق میگردد.
«الروث»: سرگین ستور و هر حیوان سمدار دیگر. «الرَّمّة»: استخوان پوسیده.
348 ـ (15) وعن عائشةَ، قالتْ: کانت یَدُ رسول الله ج الیُمنى لِطُهورِه وطعامِه، وکانت یدُه الیُسرى لِخَلاِئه وما کانَ من أَذىً. رواه ابوداود([15]).
348- (15) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج پیوسته دست راست خویش را برای وضو و طهارت و خوردن و نوشیدن، و دست چپش را برای قضای حاجت و دیگر پلیدی و پلشتیها (مانند: تمیزکردن بینی و غیره) اختصاص میداد.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
در منطق قرآن کریم و سنّت پاک نبوی، و احکام و تعالیم تابناک شرعی و آموزهها و فرامین اسلامی، برای انجام تمام کارهای خیر و نیک، دست راست اختصاص یافته و برای انجام کارهای مکروه و ناپسند دست چپ مقرر شده است، بدین ترتیب رعایت اصول بهداشتی به نحو احسن به مورد اجرا گذاشته میشود. و واقعیت این است که موضعگیری اسلام دربارهی تندرستی، پیشگیری و سلامتی جسم، بینظیر و منحصر به فرد است و هیچ یک از ادیان الهی به پای دین مقدس اسلام نمیرسد. نظافت در اسلام به عنوان عبادت و تقرب، و حتی یکی از واجبات شریعت اسلام تلقی میشود. در واقع اینها اصول و قواعد جاویدانی است که بر مبنای آنها اسلام پیریزی و نهادینه شده است و پیامبر ج به تحکیم و تثبیت آنها اهتمام ورزیده است و اگر آن قواعد و اصول مراعات شود و در زندگی به اجرا در بیایند، نسلهایی از نیرومندان و تندرستان پرورش مییابند که دین و دنیای امت به آنها پیروز میگردد.
349 ـ (16) وعنها، قالت: قال رسولُ الله ج: «إذا ذَهَبَ أحدُکم إلى الغائطِ فَلْیَذهَبْ معه بثَلاثةِ أحجارٍ یَسْتطیبُ بِهِنَّ، فإنَّها تُجْزىء عنه». رواه أحمد، وابوداود، والنسائی، والدارمی([16]).
349- (16) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه یکی از شما برای قضای حاجت بیرون رفت، باید همراه خود سه سنگ بردارد تا به وسیلهی آنها خویشتن را تمیز نماید و براستی که سه سنگ برای انسان از استعمال کردن آب کافی و بسنده است (و هدف، طهارت و پاکی است و چون غالباً با سه سنگ طهارت و پاکیزگی حاصل میشود، بدین جهت از استفاده از کمتر از سه سنگ ممانعت به عمل آمده است، حال اگر طهارت و پاکیزگی با کمتر از سه سنگ نیز حاصل شد،کمتر از آن نیز جایز، و اگر با ببیشتر از سه سنگ با پنج یا هفت یا نُه سنگ نیز حاصل گردید، بیشتر از آن نیز روا است، چرا که هدف، طهارت و پاکی و تمیزی و پاکیزگی است، نه چیزی دیگر).
[این حدیث را احمد، ابوداود، نسائی و دارمی روایت کردهاند].
350 ـ (17) وعن ابنمسعود، قال: قال رسول الله ج: «لا تَسْتَنْجُوا بالرَّوثِ ولا بالعِظامِ، فإنَّها زَادُ إِخوانِکُم من الجِنِّ». رواه الترمذی، والنسائی؛ إلا أنَّه لم یذکر: «زَادُ إِخوانِکُم من الجِنِّ»([17]).
350 - (17) عبدالله بن مسعود س گوید: پیامبر ج فرمود: «با سرگین حیوانات و استخوان، استنجاء نزنید و خویشتن را پاک و تمیز نگردانید، چرا که سرگین و استخوان، خوراک و توشهی برادران جنّی شمایان است».
[این حدیث را ترمذی و نسائی روایت کردهاند. و نسائی جملهی«زاد إخوانکم من الجنّ» را در روایتش ذکر نکرده است].
شرح: قاعدهی کلی در استنجا زدن این است که: استنجاء فقط با آن چیزهایی درست است که از لحاظ شرعی و فطری و طبیعی کرامت نداشته است. مثلاً: غذای هیچ موجود و مخلوقی نباشد، نجس و پلید، و مضر و زیانبخش نیز نباشد. و ظاهر است که استنجاءزدن با استخوان و سرگین ستور و هر حیوان سُمدار دیگری، از نظر هر انسانی که از طبیعتی سالم و فطرتی پاک و دینی صاف برخودار باشد، امری نادرست و نامناسب است.
«فانّه زاد إخوانکم من الجنّ» [سرگین و استخوان، خوراک برادران جنی شما است]: مراد از اینکه «سرگین» خوراک جنیان است، این است که سرگین، غذای چهارپایان آنها میشود. و مراد از اینکه «استخوان» خوراک جنیان میشود، این است که این استخوان ها مجدداً پرگوشت میشوند و جنیان از آنها به عنوان غذا استفاده میکنند.
351 ـ (18) وعن رُوَیْفع بن ثابت، قال: قال لی رسولُ الله ج: «یا رُوَیفعُ! لَعَلَّ الحیاةَ سَتَطُولُ بِکَ بعدی، فَأَخبِر النَّاسَ أَنَّ مَن عَقَدَ لِحْیَته، أو تَقَلَّدَ وَتَراً، أو اسْتَنجى بِرَجیعِ دابَّةٍ، أو عظْمٍ؛ فإنَّ محمَّداً بریءٌ منه». رواه ابوداود([18]).
351 - (18) رویفع بن ثابت س گوید: پیامبر ج خطاب به من فرمود: «ای رویفع! شاید پس از مرگ من، عمر و زندگانی تو زیاد و طولانی گردد، پس به مردم بگو: هرکس (بسان متکبران و گردنفرازان و همانند بیدینان و کافران، و از روی جاهلیت و بیخردی) ریش خویش را گره زند و مجعّد و پیچ در پیچ نماید، و یا برای دفع بلا، به خود (یا فرزندان و یا حیوانات) طلسم و بازوبندی بندد، و یا با سرگین حیوانات، یا استخوان، خویشتن را تمیز نماید، به آنها خبر بده که محمد ج از چنین افرادی بیزار و متنفر است».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
352 ـ (19) وعن أبی هریرة [س] قال: قال رسول الله ج: «مَنِ اکْتَحَلَ فلْیُوِترْ، ومَن فعَلَ فقد أَحْسَنَ، ومن لا فلا حَرَجَ. ومن اسْتَجْمَر فلْیُوِترْ، منْ فَعَلَ فقد أَحسنَ، ومنْ لا فلا حرَجَ. ومنْ أکَل فما تَخلَّل، فَلْیَلْفظْ، وما لاکَ بلِسانِه فلْیَبتَلعْ، من فعلَ فقد أحسنَ، ومنْ لا فلا حرَجَ. ومنْ أتى الغائطَ فلیَستَتِر، ومن لم یجِدْ إلاَّ أنْ یجمع کثیباً مِن رمْلٍ فلیَسْتَدبِرْهُ، فإن الشَّیطانَ یلعب بمقاعدِ بنی آدم، من فعلَ فقد أحسنَ، ومن لا فلا حرَج». رواه ابوداود، وابنُ ماجة، والدارمی([19]).
352- (19) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «هر کس سرمه در چشم خویش میکشد، با رعایت عدد طاق، سه میل بکشد، چنین کند بهتر است، نکند اشکالی ندارد. و هرکس با سنگ و کلوخ، خویشتن را تمیز میکند، عدد طاق (یک، سه، پنج) را رعایت کند بهتر است، نکند مانعی ندارد. و هرکس پس از صرف غذا بوسیلهی خلال، از میان دندانها، ریزههایی از غذا را بیرون آورد،آن را بیندازد، و اگر آن را بوسیلهی زبان بیرون آورد، آن را فرو برد. اگر چنین کرد، بهتر است، نکند کراهیتی ندارد. و هرکس برای قضای حاجت بیرون رفت، باید ستر و پوشش را رعایت کند و در پناه مانعی (مانند درخت، سنگ، دیوار و...) بنشیند، اگر موفق به چیزی نشد تا در پناه آن به قضای حاجت نشیند، پس از تودهی خاک و سنگریزه، مانع و پناهگاهی ساخته و در پناه آن قضای حاجت نماید، زیرا شیطان با عورت فرزندان آدم بازی میکند. (و این همه مبالغه و تکلیف در قضای حاجت لازم نیست، تا خویشتن را به سختی و مشقت بیندازد و از تودهی خاک و سنگریزه، پناهگاهی ساخته و در پناه آن قضای حاجت کند، بلکه) هرکس بدین شکل در پناه مانع، استنجاء کند، کار خوبی کرده است، و هرکس نکند، اشکال و مانعی ندارد».
[این حدیث را ابوداود، ابنماجه و دارمی روایت کردهاند].
از این حدیث مشخص شد که رعایت کردن عدد طاق در استنجاءزدن با سنگ و کلوخ مستحب است نه واجب. و معلوم شد که هدف، پاکی و پاکیزگی است، حال اگر طهارت و تمیزی با کمتر از سه سنگ حاصل شد، کمتر از آن جایز است و اگر با بیشتر از سه سنگ (پنج، هفت، و نه سنگ) نیز حاصل گردید، بیشتر از آن نیر روا است.
و هدف از همهی اینها فقط طهارت و پاکی، و تمیزی و پاکیزگی است، نه رعایت کردن عددی مشخص و چون که غالباً با سه سنگ طهارت و پاگیزگی حاصل میشود، بدین جهت استفاده از کمتر از سه سنگ ممانعت به عمل آمده است.
353 ـ (20) وعن عبد الله بنُ مُغَفَّل، قال: قال رسولُ الله ج: «لا یَبُولَنَّ أحدُکم فی مُسْتَحَمِّهِ، ثم یغتسِلُ فیه، أو یتوضَّأ فیه، فإنَّ عامَّةَ الوسْواسِ منه». رواه ابوداود، والترمذی، والنسائی؛ إلاَّ أنَّهما لم یذکرا: «ثمَّ یغتسِلُ فیه، أو یتوضَّأ فیه»([20]).
353- (20) عبدالله ابن مغفل س گوید: پیامبر ج فرمود: «هیچ یکی از شما در محلی که غسل میکند و یا وضو میگیرد، ادرار نکند، چرا که بیشتر وسوسهها از همین امر نشأت میگیرد (زیرا ادرار کردن در حمام، برای انسان این اندیشه را ایجاد میکند که ممکن است قطرات ریز و کوچک آن به بدن رسیده باشد، و سپس انسان رفته رفته، به بیماری وسواس مبتلا میگردد و هرگاه بخواهد در همان مکان وضو بگیرد و یا غسل کند، وسوسهی ریختن قطرههای ادرار بر بدن و یا لباس، برایش پیدا میشود)».
[این حدیث را ابوداود، ترمذی، و نسائی روایت کردهاند. و ترمذی و نسائی این حدیث را بدون عبارت «ثمّ یغتسل فیه او یتوضّأ فیه» نقل کردهاند].
شرح: البته باید دانست که این نهی، مخصوص به حمامهایی است که آب در آنها جمع میشود و یا کف آنها خاکی باشد، ولی اگر کف حمام سیمانی باشد و یا راهی برای خارج شدن آب وجود داشته باشد و یا در حمام مکانی خاص برای ادرارکردن در نظر گرفته باشند و یا طوری ساخته شده باشد که با ریختن آب، ادرار از آنجا زائل میشود و احتمال ملوّث شدن بدن و لباس به ادرار نیست (مانند حمامهای امروزی) در این صورتها، ادرارکردن در چنین حمامهایی، اشکال و مانعی ندارد.
354 ـ (21) وعن عبد الله بن سَرْجِس، قال: قال رسول الله ج: «لا یَبولنَّ أحدُکم فی جُحْرٍ». رواه ابوداود، والنسائی([21]).
354- (21) عبدالله بن سرجس س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگز کسی از شما در سوراخ، پیشاب نکند (زیرا که بیشتر سوراخها محل سکونت حشرات هستند و ادرارکردن در آنها، موجب تخریب محل سکونت و اذیت و آزار آنها میگردد. علاوه بر این، احتمال آن نیز وجود دارد که حشرهی داخل سوراخ، گزنده و سمدار، و موذی و مضر باشد و به شخص ادرارکننده، ضرر و زیانی برساند. بنابراین رسول اکرم ج به منظور رعایت حقوق حیوانات و حشرات زمینی، و حفاظت و حراست جان انسانها، تأکید فرمودند که در سوراخها پیشاب نشود).
[این حدیث را ابوداود و نسائی روایت کردهاند].
355 ـ (22) وعن معاذ، قال: قال رسول الله ج: «اتَّقُوا المَلاعِن الثلاثة: البَرازَ فی الموارِد، وقارِعَةِ الطریقِ، والظلِّ». رواه ابوداود، وابن ماجة([22]).
355- (22) معاذ س گوید: پیامبر ج فرمود: «از سه چیز که سبب میشود مردم (یا خدا) شما را لعن و نفرین کنند، پرهیز نمائید: قضای حاجت در مکان اجتماع و گردهمایی مردم، گذرگاه و محل عبور و مرور مردم، و سایبان مردم».
[این حدیث را ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
356 ـ (23) وعن أبی سعید، قال: قال رسول الله ج: «لا یَخرُج الرَجُلانِ یضربانِ الغائطَ کاشِفَین عن عورتهما یتحدَّثان، فإنَّ الله یَمقُتُ على ذلک». رواه أحمد، وابوداود، وابن ماجة([23]).
356- (23) ابو سعید س گوید: پیامبر ج فرمود: «دو نفر همراه با یکدیگر، در حالی که عورت آنان پوشیده و ستر نیست، و در حالی که با همدیگر حرف میزنند، برای قضای حاجت ننشینند، چرا که خداوند ﻷ از چنین کاری، خشمگین و ناراحت و ناخشنود و ناراضی خواهد شد».
[این حدیث را احمد، ابوداود، و ابنماجه روایت کردهاند].
در شرع مقدس اسلام، نگاه کردن به شرمگاه و عورت یکدیگر ممنوع و ناجایز است، از اینرو در منطق اسلام و از دیدگاه تعالیم و آموزههای نبوی و احکام و دستورات شرعی، یکجا نشستن چند نفر با هم، در وقت قضای حاجت ممنوع است.
متأسفانه خانمها در دهات و روستاها به طور عموم این عادت زشت و نکوهیده را دارند که در وقت قضای حاجت در مزارع نزدیک خانهها به صورت دستهجمعی مینشینند، که چنین عملی از دیدگاه اسلام، بسیار نکوهیده و زشت، و قبیح و منکر است.
357 ـ (24) وعن زَیْدْ بنِ أرْقم، قال: قال رسول الله ج: «إنَّ هذه الحُشوشَ مُحْتَضَرَة، فإذا أتى أَحَدُکم الخَلاءَ، فلیقُلْ: أَعوذُ بالله من الخُبُثِ والخبائِثِ» رواه ابوداود، وابن ماجة([24]).
357- (24) زیدبن ارقم س گوید: پیامبر ج فرمود: «این توالتها، محل حضور شیاطین و اهریمنان (خبیث و پلید) است. (و چون اهریمنان، خود موجوداتی خبیث هستند، از اینرو به چنین اماکنی که کانون آلودگیها و کثیفیها است، انس و الفت، و علاقه و مناسبت دارند) بنابراین هرگاه یکی از شما میخواست برای قضای حاجت به توالت رود، باید این دعا را بخواند:
«اعوذ بالله من الخُبُثِ والخبائث» پروردگارا! از شیطانهای خبیث و پلید نر و ماده به تو پناه میبرم».
[این حدیث را ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
«الحُشوش» جمع «حُش» به معنای مُستراح و توالت است. «مُحتضرة»: مُستراح کانون تجمع شیاطین و اهریمنان خبیث و پلید است.
358 ـ (25) وعن علی س، قال: قال رسول الله ج: «سَتْرُ ما بین أَعیُنِ الجِنِّ وعَوراتِ بَنی آدَمَ إذا دخَلَ أَحدُهم الخلاءَ أنْ یقولَ: بِسْم الله». رواه الترمذی، وقال: هذا حدیثٌ غریب، وإسنادُه لیس بقویّ([25]).
358- (25) علی س گوید: پیامبر ج فرمود: «ستر و پوشش میان چشمان اهریمنان و عورت فرزندان آدم، این است که هرگاه خواست برای قضای حاجت به مستراح برود قبل از ورود بدان «بسم الله» بگوید».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی غریب است و اسنادش قوی نیست].
359 ـ (26) وعن عائشة، قالت: کان النبیُّ ج إذا خَرَجَ مِنَ الخَلاءِ قال: «غُفْرانَک». رواه الترمذی، وابن ماجة، والدارمی([26]).
359- (26) عایشه ـ ل ـ گوید: عادت پیامبراکرم ج چنین بود که چون از قضای حاجت فارغ و از مُستراح خارج میشد، میفرمود: «غفرانک» [خدایا! از تو بخشش گناهانمان را خواستاریم و رحمت و لطف تو را چشم میداریم].
[این حدیث را ترمذی، ابنماجه و دارمی روایت کردهاند].
شرح: رویکرد اساسی، محوری و بنیادین اسلام در آداب عمومی و فردی و اجتماعی خود این است که در تمامی حالات و لحظات، مسلمان را با خدا پیوند دهد، و به همین خاطر از فرصتهای طبیعی و مناسبات عادی نیز که پیوسته در روز، یک یا چند بار تکرار میگردند، استفاده مینماید تا از این طریق، فرد مسلمان پیوسته به یاد خدا بوده و با او در پیوند و در ارتباط باشد و حضرت باجلال و کبریای او را به وسیلهی تسبیح، تهلیل، تکبیر، تحمید و یا دعا به یاد آورد.
راز فلسفه اذکار و دعاهای مأثور که در وقت دخول و خروج از توالت، در آغاز و پایان خوردن، نوشیدن، هنگام خواب، بیداری، پوشیدن لباس، مسافرت و... وارد شده نیز همین است تا پیوسته انسان مسلمان به یاد خدا بوده و رابطهی خود را با او قطع ننماید.
و جا دارد که انسان مسلمان پس از قضای حاجت شکر و سپاس خدا را به جای آورد، و با زبان حال و قال بگوید: «غفرانک» پروردگارا! از تو بخشش گناهانم را خواستارم و رحمت و لطف تو را چشم میدارم و تو را شاکر و سپاسگذارم. و یا بگوید:
«الحمد لله الّذی اذهب عنّی الأذی وعافانی». «پروردگارا! حمد و ستایش تو را سزاست که پلیدی و نجاست را از من دور ساختی و مرا عافیت بخشیدی».
و در حقیقت، خارجشدن فضولات از بدن انسان، موجب صحت و تندرستی و نشاط و سبکی مزاج میگردد و انسان را از انقباض و گرانی، مشکلات و مصائب، بیماریها و چالشها، رهایی میبخشد. وکاملاً واضح و روشن است که قضای حاجت و بیرون شدن نجاسات از بدن، یکی از نعمتها و احسانات و مواهب بزرگ خداوندی است، و جا دارد که با «غفرانک» یا «الحمد لله الذی اذهب عنی الأذی وعافانی» با آن مواجه شد. و این عمل، بیانگر اقرار و اعتراف به آفرینش و قدرت خدا، و ضعف و عاجزی انسان است. و شخص مسلمان این کار را به خدا نسبت میدهد نه به طبائع اشیاء و امور فیزیکی.
360 ـ (27) وعن أبی هریرةَ، قال: کان النبیُّ ج إذا أتى الخَلاءَ أَتیتُهُ بماءٍ فی تَوْرٍ أو رَکْوَة، فَاستَنْجى، ثمَّ مسَح یدَه على الأرضِ، ثمَّ أتیتُه بإناءٍ آخَر، فتوضَّأَ. رواه ابوداود، وروى الدارمی والنسائی معناه([27]).
360- (27) ابوهریره س گوید: هرگاه پیامبر ج برای قضای حاجت بیرون میرفت، من برای وی در ظرف کوچک آبخوری، یا در مشکیزهی کوچک، آب وضو تهیه مینمودم. و ایشان نیز از آن برای قضای حاجت خویش استفاده مینمود. و چون از استنجاء فارغ میشد، دست خویش را بر (خاک) زمین میکشید. آنگاه در ظرف دیگر، برای ایشان آب میآوردم که از آن وضو میگرفت.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است. و دارمی و نسائی نیز به همین معنی روایت کردهاند].
«تَور»: ظرف کوچکی که با آن آب نوشند. «رَکوة»: ظرف آبخوری کوچک. مشکیزهی کوچک.
361 ـ (28) وعن الحَکم بن سُفیان، قال: کان النبیُّ ج إذا بالَ توضَّأَ، ونَضَحَ فرجَه. رواه ابوداود، والنِّسائی([28]).
361- (29) حَکم بن سفیان س گوید: پیامبر ج عادت داشت که چون برای قضای حاجت مینشست و ادرار میکرد، وضو میگرفت و پس از فارغشدن از وضو، بر شلوارش (برای دفع وسوسه) آب میپاشید.
[این حدیث را ابوداود و نسائی روایت کردهاند].
شرح: از حدیث بالا مشخص شد که عادت پیامبر ج چنین بود که پس از قضای حاجت و استنجاء وضو میگرفت، ولی گاهی اوقات برای بیان این امر که وضو گرفتن اولی و افضل است و فرض یا واجب نیست، آن را ترک میکرد. و نیز برای اینکه وسواس و خیالات، و افکار بد و نامطلوب را نسبت به پاکی لباس و بدن، وکاملبودن طهارت و پاکیزگی، از خویش دور کند، اندکی آب بر شلوارش میپاشید، که اگر بعد از وضو، تَری را دید، فکر نکند و در وسوسه نیفتد که از قطرههای ادرار است، و در صحت وضو و طهارت، و پاکی لباس و بدنش مشکوک و متردد شود.
362 ـ (29) وعن أُمَیْمَة بنت رُقَیْقَة، قالت: کانَ للنبیّ ج قَدَحٌ منْ عَیْدانٍ تحت سَریره یَبولُ فیه باللَّیل. رواه ابوداود، والنسائی([29]).
362- (29) اُمیمه دختر رقیقه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج (به جهت سرما، یا تاریکی هوا و یا عذری دیگر) در زیر تختخواب خویش، ظرفی چوبی از جنس درخت خرما داشت، که در شب اگر نیازی به قضای حاجت پیش میآمد، در آن ادرار مینمود.
[این حدیث را ابوداود و نسائی روایت کردهاند].
«عَیدان»: ظرفی چوبین که از جنس درخت خرما تهیه شده باشد.
363 ـ (30) وعن عُمَر س، قال: رآنی النبیُّ ج وأَنا أبولُ قائماً، فقال: «یا عمرُ! لَا تَبُل قائماً»، فما بُلْتُ قائماً بعدُ. رواه الترمذی، وابن ماجة. قال الشَّیخُ الإمام مُحیْی السُّنة [/] قد صحَّ([30]).
363- (30) عمر س گوید: پیامبر ج مرا در حالی دید که ایستاده ادرار مینمودم. فرمود: عمر! ایستاده ادرار مکن (بلکه بنشین و مکانی نرم و نشیبدار را برای پیشابکردن خویش، انتخاب کن. زیرا در حالت ایستاده، ممکن است قطرههای ادرار، بدن و لباس را ناپاک و ملوث کند. علاوه بر این از نظر اخلاقی نیز خلاف کرامت و شایستگی است).
عمر س گوید: پس از این نهی پیامبر ج هرگز ایستاده ادرار نکردم (چرا که امتثال امر و فرمان رسول خدا ج، از هر چیزی برایم مهمتر و اساسیتر است).
[این حدیث را ترمذی و ابنماجه روایت کردهاند].
محیالسنة، گوید: خلاف این حدیث (مبنی بر ایستاده ادرارکردن) نیز روایت شده است:
364 ـ (31) عن حُذَیفَة، قال: أتى النبیُّ ج سُباطَةَ قومٍ، فَبَالَ قائماً. متفق علیه. قیل: کانَ ذلک لعُذرٍ([31]).
364- (31) حذیفه س گوید: پیامبر ج برای قضای حاجت به زبالهدان و خاکروبگاه قومی رفت و در آنجا ایستاده ادرار نمود.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
برخی از علما و اندیشمندان اسلامیگفتهاند: ایستاده ادرارکردن پیامبر ج به خاطر وجود عذری بوده است.
شرح: «سُباطة» خاکروبه. زبالهدان. آشغالدان.
علماء دربارهی اینکه پیامبر ج به چه علّت ایستاده ادرار نمودهاند، توجیهات زیادی نمودهاند، برخی گفتهاند: پیامبر ج بدان جهت ایستاده پیشاب نموده، چون: به علت وجود نجاسات و آشغالها، امکان نشستن وجود نداشته است. و گروهی گفتهاند: که در آن موقع، پیامبر ج از ناحیهی زانو، احساس درد مینمود، و نشستن برایشان مشکل و طاقتفرسا بود. از این جهت ایستاده ادرار مینمود، چنانچه در روایت حاکم و بیهقی به این موضوع اشاره رفته است، و در این روایت، پس از جملهی «بال قائماً» جملهی «لِوجع کان فی مأبضه» نیز منقول است، یعنی پیامبر ج ایستاده ادرار کرد، به جهت دردی که در ناحیهی درون زانو، یا مُچ خویش احساس مینمود.
و باید دانست که پیامبر ج در چنین موقعی ایستاده ادرار کرد ولی هرگز لباس و بدنش را ملوث و آلوده به قطرههای ریز و کوچک ادرار نکرد.
پس نتیجه میگیریم که در هر حال، نشستن برای ادرار بهتر و افضل است، ولی اگر کسی عذری داشت، میتواند به پیامبر ج، آن أسوهی کرامت و نجابت و لیاقت و شایستگی، و آن قافلهسالار شرافت و بزرگواری و عزت و اقتدار، تأسی و اقتدا ورزد، و ایستاده پیشاب نماید، البته به شرطی که مواظب لباس و بدن خویش باشد و آنها را از ملوثشدن به قطرههای ادرار حفظ نماید.
علاوه از اینها پیامبر ج در طول زندگی خویش، کارهای جایز و مباح را یکبار یا دو بار انجام داده است، تا مردم گمان نکنند که این کارها حرام و یا ناجایز هستند، ولی بر کارهای سنت و واجب، دوام داشته است.
در اینجا نیز پیامبر ج با دوام بر نشستن در حال ادرار، به ما نشان داده است که ادرار به حالت نشسته بهتر و سنت است و با یکبار ادرارنمودن در حال ایستاده، نیز جایز بودن آن را اعلام داشته است.
365 ـ (32) عن عائشةَ، لا، قالت: مَن حَدَّثَکُم أنَّ النَّبیَّ ج کانَ یَبُولُ قائماً فلا تُصدِّقوه؛ ما کانَ یبَوُلُ إلاَّ قاعِداً. رواه أحمد، والترمذی، والنِّسائی([32]).
365- (32) عایشه ـ ل ـ گوید: هرکس به شما گفت که رسولخدا ج ایستاده ادرار کرده است، سخن او را باور نکنید، زیرا رسولخدا ج پیوسته در حال نشستن ادرار مینمود و هرگز ایستاده پیشاب نمیکرد.
[این حدیث را احمد، ترمذی و نسائی روایت کردهاند].
شرح: از این روایت واضح گردید که پیامبراکرم ج هرگز ایستاده ادرار نمیفرمود. ولی حدیث حضرت حذیفه س که قبلاً در باب گذشته بدان اشاره رفت (حدیث شماره 364) ادرار در حال ایستاده را ثابت میکند. با این وجود، بین این دو حدیث هیچ تعارض و تضادی نیست، زیرا حضرت عایشه ـ ل ـ عادت پیامبر ج را بیان نموده وحضرت حذیفه س از واقعهای جزئی و نادری که به امکان زیاد، حضرت عایشه ـ ل ـ از آن اطلاعی نداشته خبر میدهد.
366 ـ (33) وعن زید بن حارثة، عن النبیِّ ج: أنَّ جِبریلَ أتاه فی أوَّلِ ما أُوحِیَ إلیه، فَعَلَّمَه الوُضوءَ والصَّلاةَ، فلمَّا فَرَغَ من الوضوءِ، أخذَ غُرْفَةً مِنَ [الماءِ]، فَنَضَحَ بها فَرجَه». رواه الدارقطنی وأحمد([33]).
366- (33) زیدبن حارثه س از پیامبر ج روایت میکند که فرمود: جبرئیل در نخستین بار که نزول وحی بر رسولخدا ج آغاز گردید، به نزد ایشان آمد و بدیشان (به صورت عملی) وضو و نماز را تعلیم و آموزش داد. آنگاه پس از اینکه از وضو فارغ شد مشتی از آب برگرفت و آن را بر روی شلوارش (بخاطر دفع وسوسه) پاشید.
[این حدیث را احمد و دارقطنی روایت کردهاند].
367 ـ (34) وعن أبی هریرةَ [س] قال: قال رسولُ الله ج: «جاءنی جبریلُ، فقال: یا محمَّد! إذا توضَّأتَ فَانْتَضِحْ». رواه الترمذی، وقال: هذا حدیث غریبٌ. وسمِعتُ محمَّداً ـ یعنی البُخاریَّ ـ یقول: الحسنُ بن علیِّ الهاشمی الراوی منکر الحدیث([34]).
367 ـ (34) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «جبرئیل به نزدم آمد و گفت: ای محمد ج! هرگاه وضو گرفتی، پس از آن، مقداری آب بر روی شلوار خویش بپاش».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی غریب است و از محمد(بخاری) شنیدم که گفت: حسن بن علی هاشمی که راوی این حدیث است، فردی منکرالحدیث میباشد].
شرح: بیشتر علماء و اندیشمندان اسلامی و فقهاء و محدثان دینی، «انتضاح» را بدین گونه معنی کردهاند که پس از وضوء، باید مقداری از آب، روی شلوار پاشیده شود. و حکمت و فلسفهی آن عموماً این است که در اثر این کار، وسوسهی خارجشدن قطرات ادرار، از میان میرود.
شیخالهند میگوید: «مقصود اصلی از وضو، طهارت و پاکیزگی باطنی و درونی است. ولی در وضو، عملاً اعضای ظاهری شسته میشود که صرفاً طهارت و پاکی ظاهری حاصل میگردد. لیکن پس از فراغت از وضو، دو عمل دیگر هم مستحب قرار داده شده که انجام آن دو در ایجاد طهارت باطنی نقش به سزائی دارند:
1- نوشیدن باقیماندهی آب وضو
2- پاشیدن قطرههای آب در شرمگاه.
فلسفه و حکمت این کار هم این است که منبع و سرچشمهی تمام گناهان در وجود انسان، فقط دو چیز است، یکی دهان، (زبان) و دیگری شرمگاه.
برای زائل کردن اثرات شهوت شکم، نوشیدن باقیماندهی آب وضو توصیه شده است، و برای دفع شهوت شرمگاه، پاشیدن قطرههای آب بر روی شلوار، مستحب قرار داده شده است.
به هر حال، مستحب است که بعد از وضو، روی شلوار مقداری آب پاشیده شود و این عمل، فقط جنبهی استحبابی دارد و واجب و فرض نیست.
368 ـ (35) وعن عائشةَ، لا، قالت: بالَ رسولُ الله ج فقامُ عمرُ خَلفَه بکوزٍ من ماءٍ، فقال: «مَا هذا یا عمرُ؟». قال: ماءٌ تتوضَّأُ به. قال: «ما أُمِرْتُ کلَّما بُلتُ أنْ أَتوضَّأَ، ولو فعَلتُ لکانت سُنَّةً». رواه ابوداود، وابن ماجة([35]).
368- (35) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج ادرار کرد و عمر س در پشت سر ایشان با در دست داشتن کوزهای از آب ایستاد (تا آن را به پیامبر ج بدهد). حضرت ج پرسید: عمر! این چیست؟ (چرا آب آوردی)؟ گفت: آب وضو است، تا بدان وضو بگیرید. پیامبر ج فرمود: به من دستور نرسیده که هر زمان به قضای حاجت نشستم و ادرار نمودم، متصل پس از آن، وضو بگیرم. و براستی اگر چنین میکردم، کارم برای مردمان سنت (مؤکد) و قانون و ظابطه قرار میگرفت (و آنها در مشقت و سختی و عُسر و حرج قرار میگرفتند).
[این حدیث را ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
شرح: از مجموع روایاتی که در این زمینه وارد شدهاند، معلوم میشود که عادت پیامبر ج چنین بود که پس از قضای حاجت و استنجاء، وضو هم میگرفت، ولی گاهی اوقات اتفاق میافتاد که برای اینکه به همهی مسلمانان بفهماند که وضوگرفتن پس از قضای حاجت اولی و افضل است و فرض یا واجب نیست، آن را ترک میفرمود. و از این حدیث به طور واضح، مشخص شد که پیامبر ج به خاطر رعایت کردن جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسانگیری، و دوری از افراط و غلو، و تشدید و تعسیر و رفع عُسر و حرج از بندگان خدا، و به خاطر تشویق و ترغیب مردم نسبت به دین، و ثابت قدم و استوار ماندن آنان در مسیر دین، جنبهی رخصت را بیشتر از جنبهی عزیمت به آنان عرضه میکردند. و به منظور رهایی از سوء تفاهم و مشقت، و چالش و دغدغه، و عسر و تنگی، گاهی به طور عملی امر اولی و افضل را ترک میکردند.
369 ـ (36) وعن أبی أیَّوب، وجابر، وأنس، أَنَّ هذه الآیة لمَّا نزلَتْ: ﴿فِیهِۚ فِیهِ رِجَالٞ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِینَ﴾ [التوبة: 108]، قال رسول الله ج: «یا معْشرَ الأنصارِ! إنَّ اللهَ قد أَثْنى علَیکم فی الطُّهورِ، فما طُهورُکم؟» قالوا: نتوضَّأُ لِلصَّلاة، ونَغْتَسِلُ من الجَنابةِ، ونستنجی بالماءِ. قال: «فهُو ذاکَ، فَعَلَیْکُمُوه». رواه ابن ماجة([36]).
369- (36) ابوایوب س و انس س گویند: چون این آیه: ﴿فِیهِۚ فِیهِ رِجَالٞ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِینَ﴾ [التوبة: 108] دربارهی نمازگزاران مسجد قباء، نازل شد، پیامبر ج به اهل مسجد قباء فرمودند: ای گروه انصار! شما به هنگام پاک ساختن خود، چه کاری انجام میدهید که خداوند این چنین به مدح و ستایش شما پرداخته است؟
گفتند: برای نماز (به نحو احسن و با رعایت آداب و سنن) وضو میگیریم، و از جنابت غسل میکنیم و (در وقت قضای حاجت، فقط به سنگ و کلوخ اکتفاء نمیکنیم، بلکه پس از آن) با آب نیز استنجاء میکنیم.
پیامبر ج فرمود: خشنودی خدا، و تحسین و آفرین وی از شما، در همین امر نهفته است. پس، آن را بر خود لازم گیرید و هرگز رهایش نسازید.
[این حدیث را ابنماجه روایت کرده است].
370 ـ (37) وعن سلمان، قال: قال بعضُ المشرکینَ، وهو یَسْتَهزىءُ: إنی لَأَرى صاحِبَکم یُعلِّمُکم حتَّى الخِراءَةَ. قلتُ: أجَلْ! أَمَرَنا أنْ لا نَستقْبِلَ القِبلة، ولا نَستنْجیَ بأَیْمانِنا، ولا نَکتفیَ بدون ثلاثةِ أحجارٍ لیس فیها رَجیعٌ ولا عَظْمٌ. رواه مسلم، وأحمد واللفظُ له([37]).
370- (37) سلمان س گوید: برخی از مشرکان و چندگانهپرستان، از روی تمسخر و استهزاء به من میگفتند: میبینم که همدم و همنشین شما (یعنی پیامبراکرم ج) تمام مسائل را به شما میآموزد (و در تمام زمینهها و ابعاد مختلف زندگی: اعم از بعد مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، عبادی و خانوادگی و..). و حتی فراتر از آن، چگونگی نشستن به قضای حاجت و رفتن به توالت را نیز به شما تعلیم میدهد؟!
من در پاسخ بدو گفتم: آری! ایشان همه چیز را به ما آموختهاند و در مورد رفتن به توالت نیز، ما را توصیهها و سفارشهایی نموده است. و ما را دستور داده که هیچگاه رو به قبله (و یا پشت به قبله، برای قضای حاجت) ننشینیم، و با دست راست، خویشتن را تمیز نکنیم، و در وقت استنجاء به کمتر از سه سنگ اکتفاء نورزیم. و از سرگین حیوانات و استخوانهای پوسیده نیز برای تمیزکردن خویش، بهره نگیریم.
[این حدیث را مسلم و احمد روایت کردهاند، ولی لفظ از احمد است].
شرح: «خِراءة» ـ به کسر خاءـ به معنای شکل و چگونگی نشستن برای ادرار و مدفوع است.
و به فتح «خاء» ـ خَراءة ـ به معنای نجاست است.
«رَجیع» از رجوع (برگشت) مشتق شده که به معنای «مرجوع» است. یعنی «الغذاء المَرجوع الی هذه الحالة»؛ غذای تبدیل شده به این حالت. و به سرگین ستوران و هر حیوان سمدار اطلاق میگردد.
اسلام به حیث اینکه، دین رحمت، برکت، شرافت، نجابت، کرامت، عزت، سعادت و فلاح و رستگاری برای کافهی بشریت است، در نظامنامهی متقن و جهانی، و منشور تحریفناپذیر و جاودانی خود، یعنی قرآن عظیمالشأن، و در تعالیم و آموزههای تابناک پیامبر خویش، و در اوامر و فرامین شریعت مقدس اسلام، و در احکام و دستورات تعالیبخش و روحآفرین دینی خویش، در همهی ابعاد و زوایای مختلف حیات مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، اقتصادی و فرهنگی، عبادی و خانوادگی، اخلاقی و ایمانی، طبیعی و فطری، دستورالعملها و راهکارهای بسیار مفید، ارزنده و سازندهای را به صورتهای ایجابی و سلبی (امر و نهی، ترغیب و ترهیب) ارائه کرده است، که اگر مسلمانان امروز، آنها را از روی علم، اعتقاد، عمل، اخلاص و صداقت مدنظر قرار دهند و پیوسته نصبالعین و آویزهی گوش و سرلوحهی امور زندگی خویش قرار دهند، و مطابق آن رهنمودهای تابناک و آن فرامین تعالیبخش، و آن آموزههای سعادتآفرین، در عرصههای مختلف زندگی گام بردارند، بدون شک در میان جوامع جهانی امروز، از همان شأن و منزلت والا، و عزت و اقتدار بالایی برخوردار میشوند که مسلمانان نخستین، در میان جوامع عصر خود از آن بهرهمند بودند.
زیرا خداوند این دین و شریعت را چنان مقرر داشته که هیچ امر خیر و فضیلتی که موجب عزت و کمال انسان میگردد، وجود ندارد، مگر اینکه به آن فرمان داده است و یا به انجام آن تشویق و ترغیب فرموده است.
از طرف دیگر، هیچگونه شر و رذیلتی که سبب ذلت و انحطاط و عقبماندگی و ارتجاع انسان گردد وجود ندارد، مگر اینکه در رهنمودهای این شریعت از آن نهی شده و یا نسبت به انجام آن هشدار داده شده است.
پیامبر ج خود در اینباره فرموده است:
«من چیزی را نمیدانم که شما را به بهشت نزدیک گرداند، و از آتش دوزخ دور نماید، مگر اینکه شما را به آن فرمان دادهام و چیزی را نمیدانم که شما را به آتش دوزخ نزدیک گرداند و از بهشت دور نماید، مگر اینکه شما را از آن باز داشتهام».
خوانندگان محترم! حال بنگرید، آیا مسلمانان امروزی نیز بسان صحابه ش به سنتها و اوامر و فرامین و تعالیم و آموزههای نبوی عشق و محبت میورزند، یا بر عکس از شرم و خجالت نام سنتها را نمیگیرند، تا خود را متمدن و بافرهنگ نشان دهند و ظاهر آمریکایی، اروپایی و آلمانی، انتخاب کرده و بر آن فخر میکنند و مینازند. و سنت خیرالوری و روشن مصطفی ج را پس پشت انداخته و دم از تمدن و مدرنیت میزنند و خود را از تحجّر و ارتجاع (به گمان خود) بری میگردانند.
371 ـ (38) وعن عبد الرحمن بن حَسنة، قال: خَرَجَ علینا رسولُ الله ج وفی یده الدَّرَقَةُ فَوَضَعَهَا، ثمَّ جَلَسَ فَبَالَ إلیها. فقال بَعضُهُم: اُنْظُروا إلیه یَبُولُ کما تَبُول المرأةُ. فسمِعه النبیُّ ج، فقال: «وَیْحَکَ! أَما علمِتَ ما أَصابَ صاحبَ بنی إسرائیلَ؟! کانوا إذا أصابَهم البولُ قَرَضُوه بالمقاریضِ، فنَهاهم، فعُذِّبَ فی قبره». رواه ابوداود، وابنُ ماجة([38]).
371- (38) عبدالرحمن بن حسنه س گوید: پیامبر ج در حالی بر ما بیرون آمد که در دست وی سپری پوستین بود. ایشان آن سپر را به عنوان حائل و مانع میان خویش و مردم، بر زمین نهاد. آنگاه رو به سوی آن، برای قضای حاجت نشست و ادرار نمود برخی از مردمان (مشرک، یا منافق، وقتی این صحنه را مشاهده کردند) گفتند: او را نگاه کنید که بسان زنان، خویشتن را مستور نموده و همانند آنان ادرار میکند.
وقتی این سخن به گوش پیامبر ج رسید، فرمودند: وای بر تو! آیا نمیدانی در روزگاران گذشته چه بلا و مصیبتی بر سر یکی از بنیاسرائیل آمده است؟!
قضیه از این قرار است که بنی اسرائیل (بر اساس آئین و کیش خویش، مؤظف بودند که) هرگاه به لباس آنها نجاست و ادرار میرسید، باید موضع نجاست را با قیچی میبریدند، اما این فرد (بدین حکم اهمیتی نداد و به جای پیروی از حق به دنبال باطل و خواهشات نفسانی روان شد، و به تحریف احکام و تعالیم آسمانی دست یازید و) مردمان را نیز از این کار نهی کرد. بدین جهت در گورش مورد عذاب و کیفر خداوندی قرار گرفت (بنابراین تو نیز بدان که: ستر و پوشش در وقت قضای حاجت ضروری وا لزامی است و اگر این کار را مورد تمسخر و استهزاء قرار دادی و بدان اهمیتی ندادی و مردمان را از آن نهی نمودی منتظر عذاب و عقاب، و کیفر و پادافرهی خویش در گور و برزخ و سرای آخرت باش).
[این حدیث را ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
«الدّرقة» سپری پوستی که آن را چوب و دوال نباشد. «المقاریض»: جمع «مقراض» به معنای قیچی و آلهی برش و بریدن است.
372ـ (39) ورواه النسائی عنه عن أبی موسى([39]).
372- (39) و همین حدیث را نسائی از عبدالرحمن بن حَسنة و او نیز از ابوموسی س روایت کرده است.
373 ـ (40) وعن مروانَ الأصفرِ، قال: رأیتُ ابنَ عمر أناخَ راحِلتَه مُستقبِلَ القِبلةِ، ثمَّ جَلَس یبولُ إلیها. فقلتُ: یا أبا عبدِ الرحمن! ألَیْس قد نُهِیَ عن هذا؟ قالَ: بل إنَّما نُهِی عن ذلک فی الفَضاءِ، فإذا کان بینَک وبین القِبلَةِ شیءٌ یَستُرُکَ، فلا بأسَ. رواه ابوداود([40]).
373- (40) مروان الاصفر گوید: ابن عمرـ ب ـ را دیدم که رو به قبله شترش را بر زمین خواباند، آنگاه رو به سوی آن برای قضای حاجت نشست و ادرار نمود. (و شتر را به عنوان حائل و مانع میان خویش و قبله قرار داد) بدو گفتم: ای ابوعبدالرحمن! (کنیهی ابن عمر است) آیا از قضای حاجت، آن هم رو به قبله، نهی نشده است؟
گفت: خیر، این نهی مطلق نیست، بلکه نهی در صورتی است که در فضای باز (کوه، دشت و..). کسی رو به قبله برای قضای حاجت بنشیند از اینرو هرگاه میان تو و قبله چیزی حائل و مانع بود اشکالی در قضای حاجتکردن رو به قبله نیست.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
374 ـ (41) وعن أنس، قال: کان النبیُّ ج إذا خرَجَ من الخَلاءِ قال: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذیِ أَذْهَبَ عَنِّی الأَذَى وافَانیِ». رواه ابن ماجة([41]).
374- (41) انس س گوید: هرگاه رسولخدا ج از قضای حاجت فراغت مییافت، و از توالت بیرون میشد، با خویشتن این دعا را زمزمه میکرد: «الحمد لله الذی أذهب عنی الاذی وعافانی» «حمد و ستایش پروردگاری را سزاست که پلیدی و نجاست را از من دور کرد و مرا عافیت و سلامتی بخشید».
[این حدیث را ابنماجه روایت کرده است].
375 ـ (42) وعن ابنمسعود، قال: لمَّا قدِمَ وَفدُ الجِنِّ على النبیِّ قالوا: یا رسولَ الله! إنْهَ أُمَّتَکَ أنْ یَّسْتَنْجُوا بِعَظمٍ أو رَوْثةٍ أو حُمَمَةٍ؛ فإنَّ اللَّهَ جَعَلَ لنا فیها رِزْقاً. فنهانا رسولُ اللَّهِ عن ذلک. رواه ابوداود([42]).
375- (429 ابنمسعود س گوید: (پیامبر ج از مکه به سوی بازار «عُکاظ» در «طائف» رفت تا مردم را در آن مرکز و اجتماع بزرگ به سوی اسلام دعوت کند، اما کسی به دعوت او پاسخ مثبت نگفت، و اشراف و بزرگان طائف شدیداً او را تکذیب کردند و آن قدر از پشت سر، سنگ به او زدند که خون از پاهای مبارکش جاری شد، و در بازگشت به محلی رسید که آن را وادی جن میگفتند، شب در آنجا ماند و آیات قرآن را تلاوت میفرمود در اینجا بود که گروهی از «جن» از اهل «نصیبین» یا «یمن» از آنجا میگذشتند، صدای تلاوت قرآن پیامبر ج را در نماز صبح شنیدند و ایمان آوردند و) چون این گروه از جنیان به نزد رسولخدا ج آمدند، خطاب به ایشان گفتند: ای رسولخدا ج! امت خویش را از استنجاء زدن با استخوان، سرگین حیوانات و زغال و خاکستر نهی کن، چرا که خدای ﻷ رزق و روزی ما را در آنها قرار داده است.
(ابنمسعود گوید: از این جهت) رسولخدا ج ما را از استنجاءزدن با استخوان، سرگین حیوانات و زغال و خاکستر نهی فرمود.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
[1]- بخاری ح 394، مسلم 1/224 ح (59-264)، ابوداود ح 9، ترمذی ح 8، نسایی ح 20-22، ابن ماجه ح 318، مسنداحمد 5/417.
[2]- بخاری ح 148، مسلم 1/225 ح (62-266)، ترمذی ح 11 و به جای «القبلة» «الکعبة» ذکر کرده است، مسنداحمد 2/12.
[3]- مسلم 1/223 ح (57- 262)، ابوداود ح 7، ترمذی ح 16، نسایی ح 41، مسنداحمد 5/439.
[4]- بخاری ح 142، مسلم 1/282 ح (122- 375)، ابوداود ح 4، ترمذی ح 5، نسایی ح 19، ابن ماجه ح 298، دارمی ح 669، مسنداحمد 3/99.
[5]- بخاری ح 216، مسلم 1/240 ح (111- 292)، ابوداود ح 20، ترمذی ح 70، نسایی ح 31، ابن ماجه بصورت مختصر ح 347، دارمی ح 739، مسنداحمد 1 /225.
[6]- مسلم 1/226 ح (68-269)، ابوداود ح 25، مسنداحمد 2/372.
[7]- بخاری ح 153، مسلم ح (63- 267)، ابوداود ح 31، مسنداحمد 5/296.
[8]- بخاری ح 161، مسلم 1/212 ح (22-237)، ترمذی ح 27، نسایی ح 88، ابن ماجه ح 409، دارمی ح 703، مؤطا مالک ح 3 کتاب الطهارة، مسنداحمد 2/236.
[9]- بخاری ح 150، مسلم 1/227 ح (70- 271)، نسایی ح 45، مسنداحمد 3/171.
[10]- ابوداود ح 19، ترمذی ح 1746، نسایی ح 5213، ابن ماجه ح 303.
[11]- ابوداود ح 2، ابن ماجه ح 335، ترمذی به نقل از «مغیرة بن شعبة» ح 20، دارمی ح 660.
[12]- ابوداود ح 3، مسنداحمد 4 / 396.
[13]- ترمذی 1/21، ابوداود به روایت از ابن عمر ح 14، دارمی ح 666.
[14]- ابن ماجه ح 313، ابوداود ح 8، نسایی ح 40، مسنداحمد نیز این حدیث را با الفاظی نزدیک به این حدیث نقل کرده است.
[15]- ابوداود ح 3، مسنداحمد 6/265.
[16]- مسنداحمد 6/108، ابوداود ح 40، نسایی ح 44، دارمی ح 670، دار قطنی باب الاستنجاء ح 4.
[17]- ترمذی ح 18، نسایی ح 39.
[18]- ابوداود ح 36، نسایی ح 5067.
[19]- ابوداود ح 35، ابن ماجه ح 337، دارمی ح 662.
[20]- ابوداود ح 27، ابن ماجه ح 304، نسایی ح 36، ترمذی ح 21 و عبارت «ثم یغتسل» را ذکر نکرده است.
[21]- ابوداود ح 29، نسایی ح 34، مسنداحمد 5/82.
[22]- ابوداود ح 26، ابن ماجه ح 328.
[23]- مسنداحمد 3/36، ابوداود ح 15، ابن ماجه ح 342
[24]- ابوداود ح 6، ابن ماجه ح 296، مسنداحمد 4/369.
[25]- ترمذی ح 606 و قال:«حدیث غریب لا نعرفه إلا من هذا الوجه» .، ابن ماجه ح 298.
[26]- ترمذی ح 7 و قال: «حسن غریب»، ابن ماجه ح 300، دارمی ح 680، ابوداود ح 30، مسند احمد 6/155.
[27]- ابوداود ح 45، ابن ماجه بصورت مختصر ح 358، دارمی ح 678، نسایی ح 50.
[28]- ابوداود ح 166، نسایی ح 134، ابن ماجه ح 461، مسنداحمد 3 /410.
[29]- ابوداود ح 24، نسایی ح 32.
[30]- ترمذی 10/17 وی این حدیث را به صورت معلق روایت کرده و آن را ضعیف شمرده است .، و ابن ماجه به نقل از حذیفه ح 305.
[31]- بخاری ح 224، مسلم 1/228 ح (73-273)، ابوداود ح 23، ترمذی ح 13، نسایی ح 18، ابن ماجه ح 305، دارمی ح 668، مسنداحمد 5/402.
[32]- مسنداحمد 6/192، ترمذی ح 12، نسایی ح 29، ابن ماجه ح 307.
[33]- مسنداحمد 4/161، دارقطنی باب «نضح الماء علی الفرج» ح 1، ابن ماجه ح 462.
[34]- ترمذی ح 50، ابن ماجه ح 463.
[35]- ابوداود ح 42، ابن ماجه ح 327، مسنداحمد 6/95.
[36]- ابن ماجه ح 355.
[37]- ابن ماجه ح 316، مسنداحمد 5/439.
[38]- ابوداود ح22، ابن ماجه ح 346.
[39]- نسایی ح 30 به نقل از عبدالرحمن بن حسنة و وی این حدیث را از «ابوموسی» روایت نکرده است و ابوداود نیز این حدیث را به صورت موقوف بر ابوموسی نقل کرده است .، ابوداود ح 23.
[40]- ابوداود ح 11.
[41]- ابن ماجه ح 301.
[42]- ابوداود ح 39.
300 ـ (1) عن أبی هریرة، قال: قال رسولُ الله ج: «لا تُقبَلُ صلاةُ منْ أحْدَثَ حتى یتوضَّأ». متفق علیه([1]).
300- (1) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه وضوی یکی از شما (به وسیلهی یکی از شکنندههای وضو) شکست، تا وقتی که مجدداً وضو نگیرد، نمازش قبول نخواهد شد.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
301 ـ (2) وعن ابن عمر، قال: قال رسول الله ج: «لا تُقْبَلُ صلاةٌ بغَیرِ طُهورٍ، ولا صَدَقَةٌ من غُلوُلٍ». رواه مسلم([2]).
301- (2) ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: هیچ نمازی بدون طهارت، و هیچ صدقه و دَهشی، از مال نامشروع و درآمد ناروا پذیرفته نخواهد شد.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
«غُلول» از باب «نصر» و مصدر است و در اصل به معنای خیانت در مال غنیمت است، و خیانت در هر امانت را نیز «غلول» مینامند، اما در اینجا مراد از غلول، هرآن درآمدی است که از راه ناروا و از طریق نامشروع حاصل شده باشد.
302 ـ (3) وعن علی، قال: کنتُ رجلاً مَذَّاءً، فکنتُ أستَحیی أن أسألَ النبیَّ لمِکانِ ابنتِه، فأمَرْتُ المِقدادَ، فسَألَه، فقال: «یَغْسِلُ ذَکَرَهُ ویتوَضَّأُ». متفق علیه([3]).
302- (3) علی س گوید: من مردی بودم که مذی زیادی از من خارج میشد و بدون اختیار از مجرای ادرارم آبی سفیدرنگ و چسبناک و رقیق بیرون میآمد و به خاطر جایگاه دختر پیامبر ج (که در عقد و نکاح من بود). شرم داشتم دربارهی آن از پیامبر ج سؤال کنم، از اینرو موضوع را با مقداد بن اسود س در میان گذاشتم و از او خواستم تا حکم آن را از پیامبر ج سؤال کند. او نیز از پیامبر ج سؤال کرد، پس پیامبر ج فرمود: (چون این آب نجس است) آلت تناسلیاش را بشوید و وضو بگیرد (چرا که این آب موجب باطل شدن وضو است، نه موجب جنابت و غسل جنابت).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: از آلهی تناسلی مرد، علاوه بر ادرار سه مایع دیگر نیز خارج میشود:
1- منی: آب پشت و مایعی که از غُدد تناسلی مرد به واسطهی جماع یا احتلام، یا استمناء با دست، به صورت دفق و شهوت، خارج میشود. به اتفاق علماء، این چنین آبی واجب کنندهی غسل میباشد.
2- مذی: آب سفید و رقیق و لزج و چسبناکی است که هنگام شهوت، بدون احساس لذت و فوران خارج میشود، بدون اینکه به دنبال آن سستی در بدن ایجاد شود وگاهی خروج آن حس نمیشود. زن و مرد مذی دارند و بیرون آمدن آن با تکان و فشار نیست.
3- وَدی: آب رقیق و سفید رنگی است که بدنبال ادرار از آلهی تناسلی خارج میگردد و گاهی در اثنای حمل و برداشتن اشیای سنگین نیز بیرون میشود و نجس است.
مذی و ودی موجب باطل شدن وضو هستند و کسی که چنین آبی از او خارج میشود، باید محل اصابت آن را بشوید، چون نجس است، و واجب است مجدداً وضوی خویش را بگیرد. ولی این چنین آبی، موجب جنابت و غسل جنابت نمیباشد.
303 ـ (4) وعن أبی هریرة، قال: قال رسولُ الله ج: «تَوَضَِؤُوا مِمَّا مَسَّت النارُ». رواه مسلم. قال الشَّیخُ الإمامُ الأجلُّ محیی السُّنةِ، /: هذا مَنسوخٌ بحدیث ابن عبَّاس:([4]).
303- (4) ابوهریره س گوید: از رسولخدا ج شنیدم که فرمود: «از تناول آنچه با آتش پخته شده است، مجدداً وضو بگیرید».
این حدیث را مسلم روایت کرده است. شیخ بزرگوار «محیالسنة» میگوید: این حدیث با روایت ابنعباس ـ ب ـ منسوخ گردیده است، وی میفرماید:
304 ـ (5) قال: إنَّ رسولَ الله ج أکَل کتِفَ شاةٍ ثم صَلَّى ولم یتوضَّأ. متفق علیه([5]).
304- (5) رسولخدا ج قسمتی از گوشت شانهی گوسفند (که با آتش پخته شده بود) را خورد و پس از آن نماز را بدون تجدید وضو اقامه نمود (پس با خوردن چیزهایی که با آتش پخته شوند، وضو واجب نمیگردد).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده است].
شرح: دربارهی وضوگرفتن بعد از تناول «ممّا مسّت النّار» [غذای پخته شده با آتش] امام نووی میفرماید:
جمهور علماء و اندیشمندان اسلامی بر این باورند که وضوگرفتن بعد از تناول چنین غذاهایی واجب نیست. و در مقابل احادیث و روایاتی که از آنها وضو ثابت میشود سه جواب دادهاند:
1- حکم وضوگرفتن بعد از تناول «مما مسّت النار» منسوخ شده است، به دلیل روایت ابنعباس و جابر ش که میفرماید: «کان اخر الامرین من رسول الله، ترک الوضوء مّما غیّرت النّار» [ابوداود] و احادیث بیشمار دیگری که در این زمینه وارد شدهاند و همه بیانگر نسخ این حکم هستند.
2- مراد از وضوء، وضوی اصطلاحی نیست، بلکه وضوی لغوی، یعنی شستن دست و صورت است. بدلیل روایت حضرت «عِکراش بن ذویب» س که در ترمذی «کتاب الاطعمة» باب «ما جاء فی التسمیة علی الطعام» آمده که وی گفت: «ثمّ اتینا بماءٍ فغسل رسول الله ج یدیه ومَسح ببلل کفّیه وجهه وذراعیه ورأسه، وقال: یا عِکراش! هذا الوضوء ممّا غیّرت النار».
3- حکم وضوء محمول بر استحباب است، نه وجوب. چرا که از پیامبر ج، هم وضو و هم ترک آن، ثابت است، و این خود دلیلی گویا براستحباب آن است.
ولی به هر حال نظر شیخ «محیالسنة» نویسندهی کتاب «مصابیح» بر این است که حکم وضوگرفتن بعد از تناول «مما مسّت النار» به وسیلهی حدیث ابنعباس ـ ب ـ و دیگران منسوخ است.
305 ـ (6) وعن جابر بن سَمُرَة، أنَّ رجلاً سأل رسولَ الله ج: أنتوضَّأ من لُحوم الغَنم؟ قال: «إنْ شِئتَ فتوضَّأْ، وإن شِئت فلا تتوضَّأْ». قال: أنتوضَّأُُ من لحومِ الإبِل؟ قال: «نعم! فتوضَّأْ من لحومِ الإبل». قال: أُصَلِّی فی مرابِضِ الغَنم؟ قال: «نعم». قال: أُصَلِّی فی مَبارِک الإبل؟ قال: «لا». رواه مسلم([6]).
305- (6) جابر بن سمرة س گوید: مردی از رسولخدا ج پرسید: آیا بعد از خوردن گوشت گوسفند، وضو بگیریم؟ پیامبر ج فرمود: اگر خواستی وضو بگیر و اگر خواستی وضو نگیر. گفت: آیا بعد از خوردن گوشت شتر وضو بگیریم؟ فرمود: بله، بعد از خوردن گوشت شتر وضو بگیر. [در نزد امام احمد، وضوگرفتن بعد از خوردن گوشت شتر واجب است، ولی در نزد جمهور، مراد از این وضو، وضوی لغوی است، یعنی شستن دست و صورت و دهان. و یا این حدیث محمول بر استحباب است، نه وجوب] پس ازآن، دوباره آن مرد سؤال کرد: آیا میتوانم در آغل و استراحتگاه گوسفندان نماز بخوانم؟ پیامبر ج فرمود: آری (میتوانی نماز بخوانی، چرا که خطری از ناحیهی گوسفندان، متوجهی تو نمیشود، تا فکر تو را به خود مشغول کند و مانع خشوع و خضوع و توجه قلبی و فکری تو در نماز شود).
دوباره پرسید: آیا میتوانم در طویله و استراحتگاه شتران نماز اقامه کنم؟ پیامبر ج فرمود: خیر (نمیتوانی نماز بخوانی، چرا که شتر حیوانی چَموش و رمنده است و احتمال اینکه به تو حملهور شود و صدماتی را به تو وارد کند و مانع خشوع و خضوع و توجه کامل قلبی و روحی تو شود، وجود دارد، از اینرو در اصطبل شتران نماز نخوان).
[این جدیث را مسلم روایت کرده است].
306 ـ (7) وعن أبی هریرة، قال: قال رسول الله ج: «إذا وَجَدَ أحَدُکم فی بطنِه شیئاً، فأشْکَل علیه أخَرَجَ منه شیءٌ أم لا. فلا یخرُجَنَّ من المسجِد حتى یسمَع صوتاً أو یَجِدَ ریحاً». رواه مسلم([7]).
306- (7) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «هنگامی که یکی از شما در شکمش چیزی از تحرک و جنبش باد دریافت، و کار بر او مشتبه گردید که آیا چیزی از باد بیرون آمده یا خیر، پس در این صورت از مسجد بیرون نشود (و نمازش را نقض نکند) تا اینکه صدایی را بشنود و یا بویی را احساس کند (چرا که یقین با شک و تردید زائل نمیشود و الگوی شناخت در همه چیز، علم و یقین است. و غیر آن خواه ظن و گمان باشد، یا حدس و تخمین، یا شک و احتمال، هیچکدام قابل اعتماد نیست، پس نه شک و احتمالات میتواند مقیاس قضاوت و شهادت و عمل گردد، نه قرائن ظنی و نه اخبار غیرقطعی. پس تا زمانی که صدایی را نشنیدی و یا بویی را احساس نکردی و به یقین نرسیدی، وضویت نمیشکند).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
307 ـ (8) وعن عبد الله بن عبَّاس ب، قال: إنَّ رسولَ الله شَرِبَ لَبَناً فمَضمَضَ، وقال: «إنَّ له دَسَماً». متفق علیه([8]).
307- (8) ابنعباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج مقداری شیر نوشید، سپس با آب، دهانش را شست و تمیز کرد و فرمود: «براستی شیر دارای چربی است.» (بنابراین مستحب است که بعد از خوردن هر نوع خوراکی، دهان شسته شود، و بدین صورت نظافت و بهداشت دهان و دندان رعایت گردد).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
308ـ (9) وعن بُریدَة: أنَّ النبیَّ ج صلَّی الصَّلَواتِ یومَ الفتْحِ بوضوءٍ واحدٍ، ومسَحَ على خُفَّیه، فقال له عُمَر: لقد صنَعْتَ الیوْمَ شیئاً لم تکُنْ تصنعُه! فقال: «عَمْداً صنَعتُه یا عُمر!». رواه مسلم([9]).
308- (9) بریده س گوید: رسولخدا ج در روز فتح مکه، همهی نمازهای پنجگانهی فرض را با یک وضو خواند. عمر س از ایشان پرسید: امروز شما کاری کردید که تاکنون نمیکردید. رسولخدا ج فرمود: ای عمر! من به عمد و از روی قصد و اختیار، این کار را کردم (تا چنین تصور نشود که وضوکردن برای هر نماز، واجب و الزامی است).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
309 ـ (10) وعن سُوَیْد بن النُّعمان: أنَّه خرجَ مع رسول الله ج عامَ خَیبَر حتى إذا کانوا بالصَّهباءِ ـ وهی من أدْنى خیْبر ـ صَلَّى العصر، ثمَّ دعا بالأزْوادِ، فلم یُؤْتَ إلاَّ بالسَّویق، فأمرَ به فَثُرِّیَ، فأکَل رسولُ الله ج، وأکَلْنا، ثمَّ قامَ إلى المَغرِب، فمَضْمَض ومَضْمَضْنا، ثمَّ صَلَّى ولم یتَوَضَّأْ. رواه البخاری([10]).
309- (10) سوید بن نعمان س گوید: وی همراه با رسولخدا ج به جنگ خیبر بیرون شد (وآهنگ نبرد با یهودیان کرده و راهی دیار آنها شد) تا اینکه در وادی «صَهباء» در نزدیکی خیبر، نبی اکرم ج نماز عصر را اقامه کردند. آنگاه گفتند: توشهی سفر را حاضر کنند. تنها آرد نرم موجود بود. دستور دادند از آن ثَرید تهیه کردند، خود آن حضرت ج از آن ثرید خوردند و ما نیز از آن خوردیم. آنگاه برای نماز مغرب برخاستند و آب در دهان گردانیدند و ما نیز آب در دهان گردانیدیم، آنگاه به نماز ایستادند و برای نماز وضو نساختند.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: «خیبر»: غزوهی خیبر در محرم سال هفتم هجرت روی داد. خیبر شهری بزرگ، دارای قلعهها و کشتزارهای فراوان بود که در فاصلهی هشتاد میل، در سمت شمال مدینه واقع شده بود، هم اینک نیز دهکدهای است که آب و هوای آن چندان مطلوب نیست. انگیزهی غزوه خیبر این بود که وقتی رسولخدا ج از جانب نیرومندترین جناح از سه گروه دشمنانشان (قریش) آسوده شدند و از جانب آنان کاملاً امنیت خاطر پیدا کردند، اراده فرمودند به حساب دو جناح دیگر برسند که یکی از آن دو جناح یهودیان بودند و جناح دیگر قبایل «نَجد»، تا امنیت و صلح و صفا استقرار تمام پیدا کند و آرامش و آسایش بر منطقه حکمفرما گردد و مسلمانان از درگیریهای خونین پیاپی فراغت یابند و بتوانند به تبلیغ رسالت الهی و دعوت مردم جهان به سوی اسلام بپردازند.
و از آنجا که شهرک خیبر، آشیانهی توطئه و خیانت و مرکز کارشکنیهای جنگی و پایگاه تحریکات و جنگافزارها بود، در خورِِآن بود که پیش از هر جای دیگر توجه مسلمانان را به خود جلب کند.
«سویق»: آرد سفید و الکشدهی گندم و جو، آرد نرم.
«فثُرِّیَ»: آرد نرم را تر و نمناک کردند و از آن ثَرید تهیه کردند. «ثرید»: نان ترید شده، آب خیسخورده در آبگوشت.
310 ـ (11) وعن أبی هریرة، قال: قال رسول الله ج: «لا وُضوءَ إلاَّ من صوتٍ أو ریحٍ». رواه أحمد، والترمذی([11]).
310- (11) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «وضو و طهارت جز با صدا (باد شکم که همراه با صدا باشد) و بوی (باد شکم که بدون صدا باشد) واجب نمیشود.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: به اتفاق تمام علما و اندیشمندان اسلامی، «صوت» و «ریح»، کنایه از تیقن حَدث و بیوضویی است، و در اینجا، حصر به اتفاق تمام علماء، حصر اضافی است، یعنی اگر به غیر از «صوت» و «ریح» خروج ریح [باد شکم] متحقق و متیقن شود، باز هم وضو میشکند.
311 ـ (12) وعن علی س، قال: سألتُ رسول الله ج عن المَذِیِّ، فقال: «مِنَ المَذِیِّ الوُضوءُ، ومن المَنِیِّ الغُسْلُ». رواه الترمذی([12]).
311- (12) علی س از پیامبر ج پیرامون حکم مذی (آبی سفیدرنگ، رقیق و چسبناک است که به هنگام شهوت و یا بدون شهوت، بدون اختیار از مجرای ادرار زن یا مرد خارج میشود، ولی بیرون آمدن آن با تکان و فشار نیست) سؤال کردم. پیامبر(ص) فرمود: از مذی، وضو واجب میشود، و از منی (آب پشت و مایعی که غُدد تناسلی مرد با دفق و شهوت و تکان و فشار، به واسطهی جماع یا احتلام، یا استمناء با دست، خارج میشود) غسل جنابت واجب میگردد. (یعنی مذی موجب باطلشدن وضو، و منی موجب جنابت و غسل جنابت است).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
312 ـ (13) وعنه، قال: قال رسول الله ج: «مفتاحُ الصَّلاةِ الطُّهورُ، وتحریمُها التَّکبیرُ، وتحلیلُها التَّسلیمُ». رواه ابوداود، والترمذی، والدارمی([13]).
312- (13) علی س گوید: پیامبر ج فرمود: «کلید نماز، وضوء و طهارت (از بیوضویی، جنابت و رفع نجاست، و پاکی لباس، بدن و مکان و..). است، و تحریم آن، تکبیر (الله اکبر) است. (یعنی با گفتن الله اکبر، تمام ارتباطات با مخلوق و مسائل دنیوی و اجتماعی، فردی و اقتصادی، فرهنگی و خانوادگی، از قبیل کلام، خوردن، نوشیدن و سایر امور جایز، تا پایانیافتن نماز، حرام و ناجایز میشوند). و تحلیل نماز، تسلیم (السلام علیکم ورحمة الله) است. (یعنی با گفتن «السلام علیکم ورحمةالله» شخص از نماز فراغت مییابد و تمام کارهایی که قبلاً به وسیلهی نماز برایش حرام و ناجایز بود، اکنون با گفتن سلام، همه حلال و روا میشوند).
[این حدیث را ابوداود، ترمذی و دارمی روایت کردهاند].
313 - (14) ورواه ابنماجه عنه وعن أبی سعید([14]).
313- (14) همین حدیث را ابنماجه، از علی س و ابوسعید خدری س روایت کرده است.
314 ـ (15) وعن علیِّ بن طَلْقٍ، قال: قال رسول الله ج: «إذا فَسَا أحدُکم فَلْیتوضَّأ، ولا تأتوا النِّساءَ فی أعجازِهنَّ». رواه الترمذی، وابوداود([15]).
314- (15) علی بن طَـلْق س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه بادی بیصدا از مخرج یکی از شما خارج شد، باید تجدید وضو کند، و هرگز از راه عقب (دُبُر) با همسرانتان جفت نشوید و آمیزش ننمائید (بلکه میتوانید هرگونه که خواستید نشسته، ایستاده، بررو افتاده، بر پشت افتاده و غیره، زناشویی نمائید، به شرط آنکه در قُبُل باشد، نه دُبُر)»
[این حدیث را ترمذی و ابوداود روایت کردهاند].
315 ـ (16) وعن معاویة بن أبی سُفیان، أنَّ النبیَّ ج قال: «إنما العینانِ وِکَاءُ السَّهِ، فإذا نامَتِ العَینُ إِستَطْلق الوِکاءُ». رواه الدارمی([16]).
315- (16) معاویة بن ابی سفیان ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: بیگمان چشمان (کنایه از بیداری و هوشیاری است). بند مقعد انسان است، پس هرگاه چشم بخوابد، (و بیداری و هوشیاری زائل گردد). بند مقعد باز و روان میشود و انسان را از حالت طبیعی بیرون میکند (پس در این صورت، شخص مسلمان باید وضو بگیرد).
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
316 ـ (17) وعن علیّ س، قال: قال رسول الله ج: «وَکَاءُ السَّهِ العینان، فمن نام فلْیتوضَّأْ». رواه ابوداود. قال الشَّیخُ الإمامُ محیی السُّنة، /: هذا فی غیر القاعد، لما صحَّ:([17]).
316- (17) علی س گوید: پیامبر ج فرمود: «بند مقعد انسان، دو چشم (بیداری و هوشیاری) است، پس هرکس خواب رفت، وضو بگیرد (چرا که بند مقعدش با خواب باز شده و وی را از حالت طبیعی خارج نموده است).
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
«وِِکاء» ـ به کسر واو ـ نخی است که با آن سر مشک یا کیسه را میبندند.
«سَهِ» ـ به فتح سین مهمل و کسره هاء مخفف ـ مقعد است. و معنی آن این است که بیداری، بند مقعد و محافظ آن است چون شخص در بیداری هر آنچه از او خارج شود را احساس میکند ولی هرگاه چشم بخوابد و بیداری و هوشیاری زائل گردد، بند مقعد باز و روان میشود و انسان را از حالت طبیعی بیرون میکند و در این صورت احتمال بیرون شدن باد، بدون اینکه انسان آن را احساس کند، است.
شیخ «محیالسنة» میگوید: حکم بالا، شامل کسی که در حالت نشسته میخوابد و مقعدش به زمین چسبیده است، نمیشود (چرا که خوابیدن بر پشت و یا دراز کشیده و یا به حالت تکیه، به طوری که اگر آن چیز کشیده شود، وی میافتد، شکنندهی وضو میباشد، زیرا در تمام این موارد استرخای مفاصل صورت میگیرد و فرد را از حالت طبیعی بیرون میسازد.
اما اگر شخصی در حالت قیام، جلسه، رکوع و سجده به خواب رفت، وضویش نمیشکند، زیرا در این صورت استرخای مفاصل صورت نمیگیرد و فرد را از حالت طبیعی خارج نمیسازد).
و از برخی روایات نیز این نظریه تأیید میشود که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
317 ـ (18) عن أنسٍ، قال: کان أصحابُ رسول الله ج یَنْتظرونَ العشاء حتى تُخْفِقَ رؤوسُهُم، ثمَّ یُصلُّونَ ولا یَتَوَضَّؤون. رواه أبو داود، والترمذی، إلاَّ أنه ذکر فیه: یَنامون. بدل: یَنتظِرون العِشاءَ حتى تُخْفِقَ رُؤوسُهم([18]).
317- (18) انس س گوید: یاران رسولخدا ج به گونهای منتظر برگزاری نماز عشاء با جماعت میشدند، تا اینکه، (در حالت نشسته به خواب میرفتند و) چرت میزدند و سرهایشان فروهشته و شل و سست میشد، سپس با همان وضو، نماز میخواندند و وضویی تجدید نمیکردند.
این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کردهاند. و ترمذی به عوض عبارت «ینتظرون العشاء حتّی تخفق رئوسهم» [منتظر برگزاری نماز عشاء با جماعت میشدند، تا اینکه در حالت نشسته چرت میزدند]. واژهی «ینامون» [درحالت نشسته میخوابیدند] را روایت نموده است.
به هر حال این حدیث بیانگر این مطلب است که اگر شخصی در حالت قیام، قعود، جلسه، رکوع و سجده به خواب رفت، وضویش نمیشکند، چرا که در این صورت استرخای مفاصل و سستشدن عضلات بدن، تحقق نپذیرفته است.
318 ـ (19) وعن ابنعباس، قال: قال رسول الله ج: «إنَّ الوضوءَ على مَنْ نامَ مُضْطجِعاً، فإنَّه إذا اضْطَجَع إِسْترَخَتْ مفاصِلُه». رواه الترمذی، وابوداود([19]).
318- (19) ابنعباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: «بیگمان وضو و طهارت بر کسی واجب و لازم است که به پهلو بخوابد، زیرا آنکه بر پهلو (یا پشت) بخوابد، مفاصل و عضلاتش فروهشته و سست میشود و از حالت طبیعی خارج میگردد (و احتمال بیرون شدن باد شکم قوت مییابد، پس خوابیدن بر پشت، یا پهلو، یا دراز کشیده و یا به حالت تکیه، به طوری که اگر متّکا و بالشت کشیده شود، وی میافتد، شکنندهی وضو میباشد).
[این حدیث را ترمذی و ابوداود روایت کردهاند].
319 ـ (20) وعن بُسْرَةَ، قالت: قال رسول الله ج: «إذا مَسَّ أحَدُکم ذَکَرَه، فلیتوضَّأ». رواه مالک، وأحمدُ، وابوداود، والترمذی، والنّسائی، وابنُ ماجة، والدارمیُّ([20]).
319- (20) بُسرة (دختر صفوان بن نوفل) ـ ل ـ گوید: پیامبر ج فرمود: «هر گاه یکی از شما آلهی تناسلی خویش را دست کشید و لمس نمود، باید وضو بگیرد.»
[این حدیث را مالک، احمد، ابوداود، ترمذی، نسائی، ابنماجه و دارمی روایت کردهاند].
320 ـ (21) وعن طَلْق بن علیّ، قال: سُئِل رسولُ الله ج عن مَسِّ الرَّجُلِ ذَکَرَه بعدَ ما یتوضَّأ. قال: «وهَلْ هوَ إلاَّ بَضْعةٌ مِنْه؟». رواه ابوداود، والترمذی، والنسائی، وروى ابن ماجة نحوه. قال الشَّیخُ الإمامُ محیی السُنَّة، /: هذا منسوخٌ؛ لِأَنَّ أبا هُریرةَ أسلَمَ بعدَ قُدومِ طلْقٍ([21]).
320- (21) طلق بن علی س گوید: از رسولخدا ج دربارهی فردی سؤال شد که وضو گرفته و پس از آن عضو تناسلی خویش را دست کشیده، آیا در اثر این لمس کردن، وضویش میشکند یا خیر؟
رسولخدا ج فرمود: (خیر، وضویش نمیشکند،) مگر جز این است که آلهی تناسلیاش نیز عضوی بسان دیگر اعضای بدنش است (یعنی همچنانکه از دست کشیدن اعضای دیگر بدن وضو نمیشکند، از دست زدن آلهی تناسلی نیز، وضو نمیشکند).
[این حدیث را ابوداود، ترمذی، نسائی و ابنماجه روایت کردهاند].
شیخ محیالسنة میگوید: این حدیث (روایت طلق بن علی س مبنی بر عدم بطلان وضو، از دست کشیدن آلهی تناسلی) با روایت ابوهریره س که در ذیل بدان اشاره خواهد شد، منسوخ است، چرا که ابوهریره س بعد از آمدن طلق بن علی س به نزد رسولخدا ج ایمان آورده است(یعنی طلق بن علی س در سال نخست هجری به خدمت رسول خدا ج شرفیاب شد و ایمان آورد، در حالی که ابوهریره س در سال هفتم هجری ایمان آورده است. و این تقدیم و تأخیر تاریخی، خود ـ البته به گمان محیالسنة ـ بیانگر نسخ حدیث طلق بن علی س است).
البته حقیقت این است که این اعتراض امام محیالسنة، کاملاً بیاساس است، چرا که به صرف تقدم اسلام طلق بن علی س بر اسلام ابوهریره س، نمیتوان به مقدمبودن سماع طلق بر سماع ابوهریره، یقین کرد، مگر آنکه با دلایل و براهین و قرائن، ثابت شود که وفات طلق، پیش از اسلام ابوهریره بوده و یا با دلائل دیگر معلوم شود که حدیث طلق با روایت ابوهریره نسخ شده است، حال آنکه احتمال دارد که طلق، حدیث را بعد از سماع ابوهریره شنیده باشد، و حدیث ابوهریره با روایت طلق منسوخ شده باشد.
پس صرفاً با دلائل ظنی، و قرائن حدسی و تخمینی نمیتوان حکم نسخ چیزی را داد، چرا که الگوی شناخت در همه چیز (خصوصاً در مسائل پیچیده و دقیق علمی، مانند نسخ سنت یا قرآن)علم و یقین، و دلائل قطعی، و براهین محکم، و قرائن عاری از شک و احتمال است، و غیرآن، خواه «ظن و گمان» باشد، یا «حدس و تخمین» و یا «شک و احتمال» هیچ کدام قابل اعتماد نیست، و نه شایعات میتواند مقیاس قضاوت و شهادت و داوری و عمل قرار گیرد نه قرائن ظنی، و نه اخبار غیر قطعی که از منابع غیر مؤثق به ما میرسد.
321ـ (22) وقد روى أبو هریرة عن رسول الله ج، قال: «إذا أفضَى أحدُکم بیدهِ إلى ذکَرِه لیسَ بینَه وبینها شیءٌ فلْیتوضَّأْ». رواه الشافعی والدارقطنی([22]).
321- (22) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه یکی از شما، بدون اینکه میان کف دست و آلهی تناسلیاش پرده و حائلی باشد، آن را دست کشید، باید وضو بگیرد».
[این حدیث را شافعی و دارقطنی روایت کردهاند].
322 ـ (23) ورواه النِّسائیُّ عن بُسْرَة: إلاَّ أنه لم یذکر: «لیس بینه وبینها شیء»([23]).
322- (23) همین حدیث را نسائی نیز از «بُسرة» روایت کرده است، البته با این تفاوت که وی جملهی «لیس بینه وبینها شیء»، [بدون اینکه میان کف دست و آلهی تناسلیاش پرده و حائلی باشد]. را ذکر نکرده است.
شرح: پیرامون «دست کشیدن آلهی تناسلی»:
مذهب امام شافعی این است که اگر دست زدن به آلهی تناسلی با کف دست و بدون پرده و حائلی صورت گیرد، شکنندهی وضو است. و در نزد ایشان حکم دستزدن زن به شرمگاهش نیز همین حکم را دارد.
ولی مسلک امام ابوحنیفه در این زمینه این است که: دست کشیدن به آلهی تناسلی مرد و زن، هیچ کدام شکنندهی وضو نیست.
مسلک امام احمد و امام مالک نیز در روایتی مطابق با مذهب امام ابوحنیفه است. البته روایت دوم این دو امام، مطابق رأی امام شافعی است.
دلیل امام شافعی، حدیث «بُسرة بنت صفوان»، «ابوهریره»، «عبدالله ابن عمر» و دیگران ش است. و دلیل امام ابوحنیفه، حدیث طلق بن علی، ابنمسعود، عمار بن یاسر، و دیگر بزرگان صحابه ش است.
و حضرات عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عباس، علی، حذیفه بن یمان، سعد ابن ابی وقاص، ابودرداء، ابوموسی اشعری، عماربن یاسر، انس بن مالک، عمران بن حصین و... ش بر این باورند که دست کشیدن آلهی تناسلی و شرمگاه و نشیمنگاه، با پرده و بدون پرده، در هردو حال شکنندهی وضو نیست([24]).
323 ـ (24) وعن عائشةَ، قالت: کانَ النَّبیُّ ج یُقَبِّلُ بعضَ أزواجِه ثم یُصلِّی ولا یتوضَّأ. رواه ابوداود، والترمذی، والنسائی، وابنُ ماجة. وقال الترمذیّ: لا یَصِحُّ عند أصحابنا بحالٍ إسنادُ عُرْوَةَ عن عائشةَ، وأیضاً إسْنادُ إبراهیم التیمیّ عنها. وقال ابوداود: هذا مُرسلٌ، وإبراهیمُ التیمیّ لم یسمع من عائشة([25]).
323- (24) عایشه ـ ل ـ گوید: «پیامبر ج برخی از همسرانش را میبوسید، آنگاه بدون اینکه تجدید وضو نماید، به نماز میایستاد و مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار میشد».
این حدیث را ابوداود، ترمذی، نسائی و ابنماجه روایت کردهاند. ترمذی گوید: در نزد اصحاب ما (اهل حدیث، یا شوافع) به هیچ حال اسناد عروه از عایشه یا اسناد ابراهیم تیمی از عایشه، ثابت نیست و ابوداود گوید: این حدیث مرسل است چرا که ابراهیم تیمی از عایشه چیزی سماع نکرده است.
شرح: پیرامون مسئلهی «شکستن وضو از دست زدن به بدن برهنه زن»، علماء و اندیشمندان اسلامی با هم اختلاف نظر دارند:
احناف دست زدن به بدن زن را مطلقاً غیر ناقض وضو میدانند، مگر اینکه به مباشرت فاحشه بیانجامد. قول مشهور شوافع در این زمینه، این است که دست زدن به بدن زن مطلقاً ناقض وضو است، خواه آن زن بزرگسال و بالغ باشد، یا کوچک و خردسال، محرم باشد، یا نامحرم، با شهوت باشد، یا بدون شهوت. البته آنها در این زمینه، شرطی را نیز گذاشتهاند، و آن اینکه دستکشیدن به بدن زن، بدون پرده و حائل باشد.
امام مالک بر این باور است که دستزدن به بدن زن به سه شرط موجب بطلان وضو میشود:
1- زن بالغ و بزرگ باشد.
2- نامحرم و بیگانه باشد.
3- دست کشیدن از روی شهوت صورت گیرد.
از امام احمد نیز در این زمینه سه روایت نقل شده است که در روایتی موافق با احناف، و در روایتی دیگر، موافق شوافع و در روایتی، مسلکش مطابق با مذهب امام مالک است.
احناف به دلائل ذیل دستزدن به بدن زن را ناقض وضو نمیدانند:
الف) حدیث حضرت عایشه ـ ل ـ که در بالا بدان اشاره شد.
ب) در صحیح بخاری و مسلم از حضرت عایشه ـ ل ـ مروی است که گفت:
«در وقت نماز تهجد، من در جلوی پیامبر ج میخوابیدم و چون پیامبر ج سجده میکرد، دستش را به من میزد، تا پاهایم را جمع کنم و من نیز بر اثر تلنگر آن حضرت ج پاهای خویش را جمع مینمودم».
همین روایت با تعابیری دیگر در نسائی، مسلم، مجمع الزوائد، و دیگر کتب حدیثی آمده است.
ج) ام سلمه ـ ل ـ گوید:
«کان رسول الله (ج) یقبّل ثمّ یخرج الی الصلاة ولا یحدث وضوءًا» [معجم طبرانی اوسط].
پیامبر ج برخی از همسرانش را میبوسید، سپس به سوی نماز بر میخواست، بدون آنکه وضویی بگیرد.
و احادیث بیشمار دیگری که در این زمینه وارد شده است. و در حقیقت رأی امام ابوحنیفه به صواب نزدیکتر است. و همین نظریه را از میان مفسران، ابن جریر طبری، و ابن کثیر، نیز راجح و قوی قرار دادهاند.
«وقال الترمذی: لایصح عند اصحابنا بحالِ اسناد عروةعن عایشه»: هدف خطیب تبریزی از آوردن این عبارت تضعیف حدیث باب است. وی در تأیید این سخن، قول امام ترمذی را نقل کرده است، حال آنکه در ترمذی چنین قولی نقل نشده، بلکه امام ترمذی این حدیث را بدینگونه تضعیف نموده است: «لانّه لا یصحّ عندهم الاسناد بحال».
به هر حال حدیث حضرت عایشه ـ ل ـ، از دو طریق روایت شده است:
1- از طریق حبیب بن ابیثابت، از عروه، از عایشه.
2- از طریق ابوروق، از ابراهیم تیمی، از عایشه.
نویسندهی مشکاة المصابیح (خطیب تبریزی) و امام ترمذی، هردو طریق را به نوعی تضعیف نمودهاند. و در مرحلهی نخست گفتهاند: که سماع عروه از عایشه صحیح نیست. ولی حقیقت این است که علمای فن رجال و طلایهداران و پیشگامان پیشتاز عرصهی روایت و درایت، در این زمینه با هم اختلاف نظری ندارند که عروة بن زبیر (خواهر زادهی عایشه) از عایشه ـ ل ـ حدیث سماع کرده است.
حتی در صحیح بخاری و مسلم نیز روایاتی مبنی بر سماع عروه از عایشه موجود است.
و نیز نویسندهی مشکاة، و امام ترمذی بر این عقیدهاند که حدیث باب ضعیف است چراکه ابراهیم تیمی از عایشه حدیثی را سماع نکرده است و حدیث مرسل است. امام ابوداود نیز همانند امام ترمذی این سند را منقطع میداند و حکم به ضعیفبودن آن نموده است.
ولی باید دانست که حدیث مُرسل (هر حدیثی که راوی صحابی از آن حذف شده باشد). در نزد احناف بنا به شرایطی که در کتب علوم حدیث بیان شده است، حجت میباشد.
علاوه از این، همین حدیث در دارقطنی به صورت متصل نیز بیان شده است. امام دارقطنی در سنن خود پس از ذکر این حدیث مینویسد:
«و قد روی هذا الحدیث معاویة ین هشام عن الثوری، عن ابیالروق، عن ابراهیم التیمی، عن ابیه عن عایشة، فوصل اسناده»([26]).
324 ـ (25) وعن ابن عبَّاس، قال: أَکَلَ رسولُ الله ج کَتِفاً ثمَّ مَسَحَ یدَهُ بمِسْحٍ کان تحته، ثم قامَ فصَلَّى. رواه ابوداود، وابنُ ماجة([27]).
324- (25) ابنعباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج مقداری از گوشت شانهی (گوسفندی را) خورد، سپس با جامه و پلاسی که در زیرش قرار داشت، دستانش را تمیز کرد آنگاه از جای برخاست و نماز خواند (و وضو هم نگرفت. پس ثابت شد که با خوردن چیزهایی که با آتش پخته میشوند، وضو واجب نمیگردد).
[این حدیث را ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
325 ـ (26) وعن أُمّ سلَمةَ، أنَّها قالت: قرَّبتُ إلى النَّبیِّ ج جَنْباً مَشْوِیّاً فأکلَ منه، ثم قام إلى الصَّلاة ولم یتوضَّأْ. رواه أحمد([28]).
325- (26) اُم سلمه ـ ل ـ گوید: به رسم تعارف، پهلوی بریان شدهی (گوسفندی را) برای پیامبر ج آوردم؛ آن حضرت ج نیز از آن خورد، سپس از جای برخاست و نماز خواند و وضو هم نگرفت.
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
326 ـ (27) عن أبی رافع، قال: أشْهَدُ لقد کنتُ أَشْوِی لرسول الله ج بَطْنَ الشَّاة، ثمَّ صَلَّى ولم یتوضَّأ. رواه مسلم([29]).
326- (27) ابورافع س گوید: سوگند به خدا! خودم برای رسولخدا ج دل و جگر گوسفند را بریان میکردم (و آن حضرت ج نیز از آن میخورد) و سپس نماز میخواند و وضو هم نمیگرفت.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
327 ـ (28) وعنه، قال: أُهدِیتْ له شاةٌ، فجعلها فی القِدْر، فدخَلَ رسولُ الله ج فقال: «ما هذا یا أبا رافع؟» فقال: شاةٌ أُهْدِیَتْ لنا یا رسولَ الله! فطبختُها فی القِدْر. قال: «ناوِلْنی الذّراعَ یا أبا رافع!»، فناولْتُه الذِّراعَ. ثمَّ قال: «ناوِلْنی الذِّراعَ الآخر»، فناولتُه الذراعَ الآخر. ثم قال: «ناولنی الآخر». فقال: یا رسولَ الله ج! إنما للشاةِ ذِراعان. فقال له رسول الله ج: «أمَا إنَّک لو سکَتَّ لَناولتَنی ذراعاً فذراعاً ما سکتَّ». ثمَّ دعا بماءٍ فتمضمض فَاهُ، وغسَل أطرافَ أصابِعه، ثمَّ قام فصَلَّى، ثم عادَ إلیهم، فوجَد عندَهم لَحماً بارداً، فَأَکَلَ، ثم دَخَل المسجدَ فصلَّى ولم یَمسَّ ماءً. رواه أحمد([30]).
327- (28) ابو رافع س گوید: به من (مقداری گوشت) گوسفند به رسم هدیه و تحفه داده شد. و آن را در دیگی قرار دادم، تا پخته شود. پیامبر ج به نزدم آمد و فرمود: ابورافع! این چیست؟ گفتم: ای رسولخدا ج! (مقداری از گوشت) گوسفند است که به رسم هدیه به ما داده شده، و من نیز آن را در دیگ قرار دادم، تا بپزد.
پیامبر ج فرمود: ای ابورافع! بازویی از آن گوسفند برایم بیاور. من بازو را به ایشان دادم. دوباره فرمودند: بازوی دیگر را بیار. بازوی دوم گوسفند را نیز به حضرت ج دادم. پیامبر ج برای بار سوم تقاضای بازو کردند و فرمودند: «بازوی دیگر را بیاور» من گفتم: ای رسولخدا ج! مگر هر گوسفند چند بازو دارد (یعنی هر گوسفندی دو بازو دارد و من نیز آن دو را به شما دادم)!
رسولخدا ج فرمود: اگر تو خاموش میشدی و امتثال امر و فرمان میکردی (و نمیگفتی که بازوها تمام شده است) تا مادامی که تو ساکت و خاموش میماندی (هر بار که من میخواستم) به صورت پیاپی و به دنبال یکدیگر و پشت سرهم، برایم بازوی گوسفند میدادی.
پس از آن پیامبر ج (ظرف) آبی را طلبید. و دهان و انگشتانش را با آن شست. سپس (بدون آنکه وضویی بگیرد) نماز خواند و بعد از اینکه از نماز فارغ شد، به نزد ابورافع و خانوادهاش بازگشت و از گوشت بریان شدهی سردی که نزد آنان بود تناول فرمود و بدون اینکه وضویی بگیرد، و یا دست و دهان خویش را بشوید، وارد مسجد شد و نماز خویش را خواند.
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
328 ـ (29) ورواه الدارمی عن أبی عُبید إلَّا أنَّه لم یذکر «ثم دَعَا بِماءٍ» إلى آخره([31]).
328- (29) و همین حدیث را دارمی از ابوعبید، تا «ما سکت» روایت کرده و جملهی «ثم دعا فتمضمض فاه...» را نقل نکرده است.
329 ـ (30) وعن أنس بن مالکٍ، قال: کنتُ أنا وأُبیُّ وأبو طلحَةَ جُلوساً، فأکلْنا لحماً وخُبزاً، ثمَّ دعَوتُ بوضوءٍ، فقالا: لِمَ تتوضَّأُ؟ فقلتُ: لهذا الطعامِ الذی أکَلْنا. فقالا: أتتَوضَّأ من الطَّیِّبات؟! لمْ یتوضَّأْ منه مَن هُوَ خَیرٌ مِنک. رواه أحمد([32]).
329- (30) انس بن مالک س گوید: من و اُبی (بن کعب) و ابوطلحه (زید بن سهل انصاری) ش در مجلسی نشسته بودیم و از گوشت و نان خوردیم، آنگاه من ظرفی آب را برای تجدید وضو طلبیدم. اُبی و ابوطلحه ـ ب ـ گفتند: وضو برای چه؟ گفتم: به خاطر غذایی که هم اینک با هم خوردیم (چرا که آنها با آتش پخته شدهاند و با خوردن چیزهایی که با آتش پخته میشوند، وضو واجب میگردد).
آن دو گفتند: آیا از خوردن مواهب و روزیهای پاک و پاکیزه وضو میگیری؟ آنکه از تو برتر و بهتر بود (یعنی رسولخدا ج) از خوردن چنین چیزهایی وضو نگرفته است (پس برای تو نیز مناسب است به ایشان تأسی و اقتدا ورزی).
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
330 ـ (31) وعن ابنُ عمر ب، کان یقول: قُبْلةُ الرَّجُلِ امرأتَه وجَسُّها بیده من المُلامَسة. ومَن قَبَّلَ امرأتَه أو جَسَّها بیدهِ، فَعَلَیه الوَضوءُ. رواه مالکٌ، والشافعی([33]).
330- (31) ابن عمر ـ ب ـ میفرمود: «بوسه و دست مالیدن مرد به زن از زمرهی ملامسه است (یعنی در تحت آیه قرآنی «اَو لامستم النساء» داخل است، گویا ابن عمر «لامستم» را بر لمس با دست محمول میکند و برای آن از قرائت «اولَمَسْتُمْ» استدلال میکند و میگوید: اطلاق لفظ «لمس» فقط به لمس با دست اختصاص مییابد) از اینرو هرکس زنش را ببوسد، یا او را با دستش بمالد، بر او وضو واجب میگردد.
[این حدیث را مالک و شافعی روایت کردهاند].
شرح: مذهب امام ابوحنیفه این است که مراد از «اولامستم النساء» فقط جماع (مقاربت جنسی) است، و واژهی «لامستم» یا «لَمستم» کنایه از جماع و همبستری است.
ابن جریر طبری میگوید:
«این رأی به صواب نزدیکتر است، به دلیل صحت این خبر وارده از پیامبر ج که ایشان برخی از زنان خویش را میبوسید و سپس نماز میخواند، بیآنکه وضو بگیرد».
و ابنکثیر نیز که یکی از مفسران ماهر و خبره و یکی از طلایهداران و پیشقراولان عرصهی تفسیر و تحقیق علوم و مسائل قرآنی است، نیز این رأی را ترجیح داده است، چرا که روایات و احادیث بیشماری از شخص پیامبر ج ثابت است، مبنی بر اینکه از بوس و دست کشیدن زن، وضو نمیشکند.
و در حقیقت؛ در خصوص مسئلهی لمس و دست کشیدن زن، و نقض وضو، هیچ روایتی از شخص خود پیامبر ج وجود ندارد، بلکه در مقابل آنها، بر عدم وجوب وضو، دلائل زیادی از شخص خود پیامبر ج موجود است. حتی حافظ ابن جریر طبری و دیگر بزرگان مفسرین، با سند صحیح، قول ابنعباس ـ ب ـ(کسی که ماهر و دانا به اصول و موازین، و حقائق و دقائق، و اسرار و رموز قرآنی است). را نقل کرده که وی گفته است:
«در آیهی «لامستم النساء» مراد جماع و همبستری است، نه لمس به دست.»
331 ـ (32) وعن ابنمسعود، کان یقول: مِنْ قُبْلةِ الرَّجُلِ إمرَأَتَه الوضوءُ. رواه مالکٌ([34]).
331- (32) ابنمسعود پیوسته میفرمود: «از بوسه گرفتن مرد از زنش، وضو واجب میگردد.»
[این حدیث را مالک روایت کرده است].
332 ـ (33) وعن ابن عمر، أَنَّ عمر بن الخطاب، س، قال: إنَّ القُبْلَةَ من اللَّمْسِ، فَتَوَضَّؤُوا منها([35]).
332- (33) ابن عمر ـ ب ـ گوید: عمر س گفت: بوسهگرفتن از زن، از لمس است (یعنی در تحت آیه قرآنی «اَولامستم النساء» داخل است، و اطلاق لفظ لمس فقط به لمس با دست و بوسهگرفتن اختصاص مییابد). پس هرگاه یکی از شما زنش را بوسید، باید وضو بگیرد.
[این حدیث را دارقطنی روایت کرده است].
چنانکه مشخص است، تمام این احادیث، موقوف بر صحابه ش است، و طبق قواعد حدیثی، هرگاه قول صحابی، با خلاف و انکار صحابهی دیگر، روبرو شد، به عنوان مسئلهی اجماعی، تقلید آن واجب نیست، و در این صورت مجتهد باید در جستجو ترجیح یکی از گفتهها به زیادت قوتی که در آن وجود دارد باشد، اگر عامل ترجیح دیده شد، عمل بر قول ترجیح یافته، واجب است، در غیر اینصورت، آنکه به این مسئله دچار شده است، با فیصلهی غالب گمانش به صحت یک قول، در انتخاب یکی از دو قول مختار است.
و در این مسئله نیز عامل ترجیح، یافته میشود چرا که از شخص خود پیامبر ج ثابت است که ایشان برخی از زنان خویش را میبوسید، و سپس نماز میخواند، بیآنکه وضو بگیرد.
333 ـ (34) وعن عمر بن عبد العزیز، عن تمیم الداریّ، قال: قال رسولُ الله ج: «الوُضوءُ من کُلِّ دمٍ سائلٍ». رواهما الدارقطنی، وقال: عمر بن عبد العزیز لم یَسمَعْ من تمیم الدَّاریِّ ولا رآه، ویزیدُ بن خالد، ویزیدُ بن محمَّد مجهولان([36]).
333- (34) عمر بن عبدالعزیز از تمیم داری، روایت میکند که وی گفت: رسولخدا ج فرمود: «وضو و طهارت از هر خون جاری و روانی واجب میگردد».
[این حدیث را دارقطنی روایت کرده و گفته است: عمر بن عبدالعزیز، نه تمیم داری را دیده و نه از وی سماع حدیث نموده است. و یزیدبن خالد، و یزید بن محمّد (هر دو که در سلسله سند این حدیث میباشند، افرادی) مجهول هستند].
شرح: در نزد احناف، هرگونه نجاستی از هر قسمت بدن خارج شود، شکنندهی وضو خواهد بود، برابر است که خروج نجاست از روی عادت باشد یا به سبب بیماری.
پس در نزد احناف خارجشدن خون، چرک و زردآب که از هر قسمت بدن خارج گردد، و به جاهایی تجاوز نماید که حکم پاکی و پاکیزگی را داشته باشد، وضو را میشکند. پس خونی که از بدن بیرون آمده و جریان داشته باشد و به چنین جایی از بدن برسد که شستن آن هنگام وضو یا غسل فرض میباشد، شکنندهی وضو است فرقی نمیکند که این خون از بینی بیرون آید یا از جایی دیگر.
مذهب امام احمد حنبل نیز مطابق با مسلک امام ابوحنیفه است.
ولی امام مالک بر این باور است که فقط نجاستی شکنندهی وضو است که هم نجاست، معتاد باشد و هم محل خروجش، مانند ادرار و مدفوع.
بنابراین، استفراغ و خونی که از بینی یا از جایی دیگر بیرون میآید، ناقض وضو نیست، چرا که محل خروج آنها معتاد نیست.
و امام شافعی بر این عقیده است که معتادبودن مخرج ضروری است، لیکن معتاد بودن خارج شونده، ضروری نیست. لذا اگر از دو راه انسان چیزهای غیر معتادی علاوه از ادرار، مدفوع، منی، مذی، ودی، باد شکم و... بیرون شود، در نزد امام شافعی ناقض وضو خواهد بود. در حالی که در نزد امام مالک چنین چیزهایی علاوه از ادرار و مدفوع و... ناقض وضو نیست، چراکه خارج شونده، معتاد و از روی عادت نیست.
اما هردو امام (مالک و شافعی) بر این قضیه با هم اتفاق نظر دارند که خارجشدن نجاست از غیر دو راه انسان، مانند استفراغ، خون و... شکنندهی وضو نیست.
احناف علاوه از حدیثی که دارقطنی به تضعیف آن پرداخته است، به احادیث صحیح و بیشمار دیگری استدلال جستهاند که در حقیقت مبنای استدلال آنها در این زمینه، بر این احادیث است، نه بر حدیث باب.
در ذیل به چند مورد از این احادیث اشاره میشود:
1- عایشه ـ ل ـ گوید:
پیامبر ج فرمود: «مَن اَصابه قیءٌ او رُعاف، او قَلسٌ، او مذیٌ فلینصرف، فلیتوضّأ ثم لیبن علی صلاته وهو فی ذلک لا یتکلم» [ابنماجه]
«هر کس در نماز استفراغ کرد، یا از بینیاش خون روان شد، یا استفراغ بر وی غلبه کند، ویا از آله تناسلی اش مذی بیرون آید، باید از نماز خویش بیرون شده، و مجدداً وضو گیرد. سپس بر نمازش بنا کند، البته به شرطی که در این اثنا سخنی نگفته باشد».
2- معدان بن ابی طلحه روایت میکند که ابودرداء س گفت:
«انّ رسول الله ج قاءَ فتوضأ، فَلقیتُ ثوبان فی مسجد دمشق، فذکرتُ ذلک له، فقال صدق انا صببتُ له وضوءه» [ترمذی]
رسولخدا ج استفراغ کرد، سپس وضو گرفت (معدان گوید:) من در مسجد دمشق با ثوبان ملاقات کردم و این موضوع را با او در میان گذاشتم. وی گفت: ابودرداء س راست گفته، چرا که من خودم، آب وضو را برای رسولخدا ج ریختم.
3- نافع گوید:
«انّ عبدالله بن عمر ـ ب ـ، کان اذا رعف، انصرف فتوضأ ثمّ رجع فبنی ولم یتکلّم». [مؤطا مالک، مؤطا امام محمد]
عبدالله بن عمر ـ ب ـ چون در نماز، دچار عارضهی خون دماغ میشد، از نماز بیرون شده و وضو میگرفت سپس برگشته و بر نمازش بنا مینمود و در این فاصله با کسی سخن نمیزد.
[1]- بخاری ح 135، مسلم 1/204 (2- 225)، ابوداود ح 60، ترمذی ح 76، مسنداحمد 2/303.
[2]- مسلم 1/204 (1- 224)، ترمذی ح 1، ابن ماجه ح 272، مسنداحمد 2/39، ابوداود به نقل از «ابوالملیح» از پدرش ح 59، نسایی ح 139.
[3]- بخاری ح 132، مسلم 1/247 ح (17- 303)، مسنداحمد 1/80 و این حدیث در کتابهای سنن با طرق مختلف و با الفاظ گوناگون روایت شده است.
[4]- مسلم 1/272 ح (352)،ترمذی ح 79، نسایی ح 175، مسنداحمد 2/265.
[5]- بخاری ح 207، مسلم 1/273 ح(91- 354)، ابوداود ح 190، مسنداحمد 1/267.
[6]- مسلم 1/275 ح(97- 360)، مسنداحمد 5/ 86.
[7]- مسلم 1/ 276 ح (99- 362)، ابوداود ح 177، مسنداحمد 2/414.
[8]- بخاری ح 211، مسلم 1/ 274 ح (95-358)، ترمذی ح 89، نسایی ح 187، ابوداود ح 196، ابن ماجه ح 501، مسنداحمد 1/223.
[9]- مسلم 1/ 232 ح (86-277)، ابوداود ح 172، ترمذی ح 61، نسایی ح 133، مسنداحمد 5/ 351.
[10]- بخاری ح 209، ابن ماجه ح 492، مؤطا مالک ح 20، مسنداحمد 3/488.
[11]- مسنداحمد 2/ 471، ترمذی ح 74، ابن ماجه ح 515.
[12]- ترمذی ح 114 و قال: حدیث حسن صحیح .، ابن ماجه ح 504، مسنداحمد 1/109 و 110.
[13]- ابوداود ح 61، ترمذی ح 3 و قال: أصح شئ فی هذا الباب و أحسن.، دارمی ح 687، مسنداحمد 1/123.
[14]- ابن ماجه ح 275 و به روایت ابوسعید ح 276.
[15]- ابوداود ح 205، ترمذی ح 1166.
[16]- دارمی ح 722، مسنداحمد 4/97.
[17]- ابوداود ح 203، ابن ماجه ح 161، مسنداحمد 1/111.
[18]- ابوداود ح 200، ترمذی ح 78.
[19]- ابوداود ح 202، ترمذی ح 77، مسنداحمد 1/ 256.
[20]- مؤطا مالک ح 58، مسنداحمد 6/406، ابوداود ح 181، ترمذی ح 82 و قال: حسن صحیح .، ابن ماجه ح 479، دارمی ح 724.
[21]- ابوداود ح 182، ترمذی ح 85 و قال: أحسن شئ روی فی هذا الباب .، ترمذی ح 483، مسنداحمد 4/22.
[22]- مسند شافعی ص (12-13)،دار قطنی ح6 از باب «ما روی فی لمس القبل و الدبر»، مسنداحمد 2/333.
[23]- نسایی با عبارت «إذا أفضی» روایت نکرده بلکه از بُسرة با روایت «إذا مسّ أحدکم ذکره ...» ح 163 نقل کرده است.
[24]- شرح معانی الآثار ج 1ص40، مؤطا امام محمد ص 50.
[25]- ابوداود ح 179، ترمذی ح 86 و به نقل از علی بن مدینی گفته است: «ضعف یحیی بن سعید القطان هذا الحدیث و قال هو شبه لا شئ» و نیز ترمذی گفته است: «سمعت محمد بن اسماعیل [البخاری] یضعف هذا الحدیث»، نسایی ح 170 و قال: لیس فی هذا الباب أحسن منه»، ابن ماجه ح 502، مسنداحمد 6/210.
[26]- اعلاء السنن ج1 ص182.
[27]- ابوداود ح 189، ابن ماجه ح 488.
[28]- مسنداحمد 6/307، ترمذی ح 1829 و قال: حسن صحیح غریب من هذا الوجه.
[29]- مسلم 1 / 274 ح (94- 357).
[30]- مسنداحمد 6/392.
[31]- دارمی ح 44، مسنداحمد 2/48.
[32]- مسنداحمد 4/30.
[33]- مؤطا مالک: کتاب الطهارة ح 64، مسند شافعی ص 11.
[34]- مؤطا مالک: کتب الطهارة ح 65.
[35]- دار قطنی ح 37 . باب «صفة ما ینقض الوضوء».
[36]- دار قطنی ح 27 باب «الوضوء من الخارج».