اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

در باره‌ی پوشیدن عورت


فصل اول

754 ـ (1) عن عمرَ بنِ أبی سَلَمَةَ، قال: رأیتُ رسولَ الله ج یُصَلِّی فی ثوبٍ واحدٍ مُشْتَمِلاً به، فی بَیتِ أمِّ سَلمةَ، واضِعاً طَرَفَیْه على عاتِقَیْهِ. متفق علیه([1]).

754- (1) عمربن ابی سلمه س گوید: رسول‌خدا ج را در خانه‌ی (ام‌المؤمنین] «ام سلمه» ـ ل ـ دیدم که با یک تکه‌ لباس نماز می‌خواند، در حالی که خویشتن را بدان پیچیده و پوشانده بود و دو طرف آن را بر شانه‌هایش قرار داده بود.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«مشتملاً»: جامه را برخود پیچید وآن را به دور تمام بدن خود بست چنانکه دست‌هایش از آن خارج نشود.

755 ـ (2) وعن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «لا یُصَلِّیَنَّ أحدُکم فی الثَّوبِ الواحدِ لیسَ على عاتِقَیه منه شَیءٌ». متفق علیه([2]).

755- (2) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: نباید هیچ یک از شما با یک قطعه لباس نماز بخواند در حالی که هیچ چیزی از آن بر شانه‌هایش نباشد (بلکه هرکس که می‌خواهد در یک جامه نماز بگزارد، باید دو طرفش را بر شانه‌های خویش قرار دهد، تا قسمت بالای بدنش را نیز بپوشاند).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

756 ـ (3) وعنه، قال: سمعتُ رسولَ الله ج یقولُ: «مَنْ صَلّى فی ثوبٍ واحدٍ، فَلْیُخالِفْ بینَ طَرَفَیه». رواه البخاریّ([3]).

756- (3) ابوهریره س گوید: از رسول‌خدا ج شنیدم که می‌فرمود: کسی که با یک تکه‌ لباس نماز می‌خواند، باید دو طرفش را بر شانه‌هایش قرار دهد (تا قسمت بالای بدنش را بپوشاند).

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

«فلیخالف بین طرفیه»: باید یک سر آن جامه را بر دوش راست و سر دیگر را بر دوش چپ قرار دهد.

757 ـ (4) وعن عائشةَ لا، قالتْ: صلّى رسولُ اللَّهِ فی خَمِیصَةٍ لها أعلامٌ، فَنَظرَ إلى أعلامِها نَظرَةً، فلمَّا إنصَرَفَ، قال: «إذهَبوا بخَمِیصَتِی هذهِ إلى أبی جَهْمٍ، وأتُونی بأَنبِجانِیَّة أبی جَهم؛ فإنَّها أَلْهَتنِی آنِفاً عنْ صَلاتی». متفق علیه. وفی روایةٍ للبُخاریِّ، قال: «کُنتُ أَنظُرُ إلى عَلَمِها وأنا فی الصَّلاةِ، فأخافُ أنْ یفتِنَنِی»([4]).

757- (4) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج با جامه‌ای مربع شکل که دارای نقش و خطوط بود، نماز خواند، و در نماز یک بار نگاه پیامبر ج به نقش و خطوط آن جامه افتاد، از این‌رو چون از نمازش فارغ شد، فرمود: این لباس مربع شکل و خط‌دار را به «ابوجهم» بدهید و لباس بدون خط و نقش و پشمین و درشت ابوجهم را برایم بیاورید، چرا که این جامه‌ی نقش‌دار، همین لحظه قلب مرا به خود مشغول نموده و توجه مرا از نماز به خود معطوف داشته است.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند و در روایتی دیگر از بخاری آمده است]:

در هنگام نماز، من به سوی نقش و خطوط آن جامه نگاه می‌کردم و از آن ترسیدم که مرا در فتنه افکند (و توجه مرا از نماز به خود معطوف دارد و خشوع و خضوع نماز را از من بگیرد و مرا از حضور در نماز باز دارد).

شرح: «خمیصة»: جامه‌ی سیاه نقش‌دار و مربع شکل. «انبجانیة»: پارچه‌ی بدون خط و نقش که کلفت و درشت است و بیشتر از پشم درست می‌شود.

«عَلمها»: نقش و نگار جامه.

«اَلهتنی»: مرا به خود مشغول و سرگرم داشت و از نماز غافل و بی‌خبرم کرد.

از این حدیث دو مسئله دانسته می‌شود:

1-  اگر کسی بنا به علّتی، هدیه را به صاحبش برگرداند، باید به جای آن، چیزی دیگر درخواست نماید، تا هدیه‌دهنده ناراحت نشود. چنانچه پیامبر ج نیز با برگردانیدن «خمیصة»، «أنبجانیه»را درخواست کرد تا ابوجهم ناراحت نشود که پیامبر ج هدیه‌اش را قبول نکرده و به خودش بازگردانیده است.

2-  برای نمازگزار شایسته است که در نماز، لباس‌های پرنقش و نگار که فکر و ذهن وی و دیگران را به خود مشغول و سرگرم می‌سازد و توجه وی و دیگر نمازگزاران را از نماز به خود معطوف می‌دارد و خشوع و خضوع نماز را از ایشان می‌گیرد وآنان را از حضور در نماز باز می‌دارد، نپوشد تا در نماز خویش، فقط به فکر طاعت و پرستش خدا و راز و نیایش و مناجات او تعالی باشند و بس.

متولیان و هیئت امنای مسجد نیز باید متوجه باشند که فرش و موکت مسجد و سجاده نیز اگر نقش و نگار داشته باشند که در نتیجه فکر نمازگزار را به خود مشغول و سرگرم ‌سازد و توجه او را از نماز به خود معطوف ‌دارد، همین حکم را دارد، پس باید در انتخاب فرش و موکت و سجاده‌ی مسجد نیز کمال توجه وعنایت را بکنند و بدانند که زیبایی در همان سادگی است و باید سعی و کوشش نمایند تا در مسجد، محیطی آرام و بدور از هرگونه ریا و تظاهر و خودنمایی و توأم با حضور قلب و جمعیت خاطر، برای نمازگزاران فراهم آورند، چرا که در این صورت است که مسجد و نماز، روح پرور و تکامل‌آفرین و تعالی‌بخش و سعادت‌ساز می‌شوند.

758 ـ (5) وعن أنسٍ، قال: کانَ قِرامٌ لعائشةَ سَتَرَتْ به جانبَ بیتِها، فقال لها النبیُّ ج: «أمِیطِی عنَّا قِرامَک هذا، فإنَّه لا یزالُ تصاویرُه تَعرِضُ لی فی صَلاتی». رواه البخاریّ([5]).

 758- (5) انس س گوید: عایشه ـ ل ـ پرده‌ای ستبر و درشت داشت که دارای نقش و نگار بود و با آن بخشی از خانه‌اش را پوشانده بود (یعنی آن را پرده‌ی طاقچه‌ای نموده بود).

پیامبر ج بدو فرمود: آن را از روبروی ما بردار! زیرا تصاویر آن پیوسته در نمازم به چشم می‌خورد و سبب مشغول‌شدن ذهنم در نماز می‌شود (به هر صورت، منزل رسول‌خدا ج در جهت پرهیز از مظاهر اسراف و اشراف‌گری، لازم بود که برای مردم الگو و سرمشق باشد).

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

«قرام»: پارچه‌ی ستبر از پشم رنگارنگ که از آن پرده و جز آن بدوزند.

«أمیطی»: پرده‌ی رنگارنگ و منقش را از روبروی من دورساز وکنار بزن.

759 ـ (6) وعن عُقبَةَ بنِ عامرٍ، قال: أُهدِیَ لرسول الله ج فَرُّوجُ حریرٍ، فَلَبِسَه ثمَّ صلّى فیه، ثمَّ انصرفَ فَنَزَعَه نزعاً شدیداً کالکارِه له، ثمَّ قال: «لاینبغی هذا لِلمُتَّقِینَ». متفق علیه([6]).

759- (6) عقبة بن عامر س گوید: برای پیامبر ج قبایی ابریشمی به صورت هدیه آورده شد، آن حضرت ج آن را پوشیده و در آن نماز خواند (البته پوشیدن پارچه‌ی ابریشمی پیش از تحریم آن بوده است) سپس پیامبر ج از نماز برگشت وآن قبای ابریشمی را به شدت، همانند کسی که آن را زشت و ناپسند بدارد، از تن بیرون آورد و فرمود: این جامه، شایسته و زیبنده‌ی پرهیزگاران و خداترسان نیست.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «فَرّوج»: لباسی که از پشت، چاک داشته باشد، مانند قبایی که علماء می‌پوشند.

پیامبر ج عالی‌ترین وکامل‌ترین سرمشق‌ها را برای همه‌ی مردمان، چه حاکمان و رهبران، و چه توده‌های مردم و چه افراد و گروه‌ها، ارائه داده است.

پیامبر ج خودِِ سادگی بود که در مرد کاملی تجلی یافته بود. این سادگی از درون جانش برخاسته بود و لذا ایشان مظاهر کاذب ریاست و فرمانروایی و یا تجملات و تکلفات را که لازمه‌ی آنها است، متلاشی کرد.

آری! پیامبر ج آراسته به اخلاقی بود که هیچ پوششی از کذب و فریب ندارد و ریا و تظاهر و خودنمایی و ظاهرسازی را بدان راهی نیست، او شب و روز، در نهان وآشکار، در سختی وآسایش، در ناتوانی و قدرت، در بازار، آن وقت که یک جوان بود، در پیری در حالی که بر تخت نبوت و اقتدار نشسته بود، در همه‌ی حالات، تنها به یک صورت دیده می‌شود، پیامبر ج با اخلاقش، شخصیتی از سادگی و تواضع بود که دگرگونی و تغییری بدو راه نیافت، او وجودی بود که با آسمان پیوند یافت و بر زمین زیست و به مردم نزدیک بود و نزد آنان دوست‌داشتنی بود.


فصل دوم

760 ـ (7) عن سلمَةَ بنِ الأکوَعِ، قال: قلتُ: یا رسولَ اللَّهِ! إنی رجلٌ أَصِیدُ؛ أفأُصَلّی فی القَمِیصِ الواحدِ؟ قال: «نعمْ، وازْرُرْهُ ولو بِشَوْکةٍ». رواه أبو داود، وروى النسائیُّ نحوَه([7]).

760- (7) سلمة بن اکوع س گوید: به پیامبر ج گفتم: ای رسول‌خدا ج! من مردی شکارچی هستم (که به خاطر اینکه به راحتی شکارم را دنبال نمایم، فقط از یک تکه‌ لباس استفاده می‌کنم، حال شما بفرمایید: که) آیا می‌توانم در یک قطعه پیراهن نماز بخوانم؟ پیامبر ج فرمود: آری، ولی گریبان آن را ببند، اگر چه با خاری باشد.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده و نسائی نیز بسان آن را روایت نموده است].

شرح: «وازره»: آن را با دکمه ببند. «شوکة»: خار

البته بستن گریبان پیراهن در صورتی لازم است که جامه، گشاد باشد، چرا که در این صورت، دکمه‌نمودن آن برای پوشاندن عورت در وقت رکوع و سجده کمک زیادی خواهد کرد. البته باید دانست که این احادیث مربوط به اوائل عهد پیامبر ج می‌باشد که خود ایشان و یاران باوفا و جان نثارشان از جهت خوراک، پوشاک و مسکن در مضیقه و تنگنا بودند و بسا اوقات که بیش از یک لنگ یا یک قطعه پیراهن، چیز دیگری نداشتند، و با آن عورت خویش را می‌پوشیدند وسینه و شانه‌هایشان در اکثر اوقات برهنه و عریان بود.

761 ـ (8) وعن أبی هریرةَ، قال: بینما رجلٌ یُصَلّی مُسبِلٌ إزارَه، قال له رسولُ اللَّهِ: «إذهَبْ فَتَوَضَّأْ»، فذهبَ وتَوَضَّأ، ثمَّ جاءَ. فقالَ رجلٌ: یا رسولَ الله! ما لکَ أمَرتَه أنْ یَتَوَضَّأَ؟ قال: «إنَّه کانَ یُصَلِّی وهوَ مُسبِلٌ إزارَه، وإنَّ اللَّهَ لا یَقبِلُ صَلاةَ رجلٍ مُسبِلٍ إزارَه». رواه أبو داود([8]).

761- (8) ابوهریره س گوید: روزی، فردی از مسلمانان در حالی نماز می‌خواند که شلوارش را از قوزک پا فروهشته و آویزان کرده بود. پیامبر ج بدو فرمود: برو و وضو بگیر. آن مرد نیز برحسب فرمان پیامبر ج، رفت و پس از وضوی کامل، پیش رسول‌خدا ج آمد.

مردی به پیامبر ج گفت: ای رسول‌خدا ج! چرا این مرد را به تجدید وضو امر کردی؟ پیامبر ج فرمود: آن مرد در حالی نماز می‌خواند که شلوارش از قوزک پا، پائین‌تر بود. و براستی خداوند نماز آن شخصی را که اسبال ازار می‌کند، قبول نخواهد کرد.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: پیامبر ج از باب تهدید و سختگیری و تشدید وتغلیظ در امر «اسبال ازار» (پائین‌آوردن شلوار بر قوزک پا)، آن مرد را به تجدید وضو امر کرد، در حالی که نماز شخصی که «اسبال ازار» می‌کند، گر چه در مرحله‌ی صحیح‌بودن و رفع ذمه قرار دارد، ولی از نظر تأثیر باطنی و نورانیت، و قبولیت و پذیرش خویش، بسیار ناقص و بی‌نور و بی‌تأثیر خواهد بود.

و در حقیقت «اسبال ازار»، ثمره و نتیجه‌ی نماز را ضایع، و مقصود و منظور از تشریع نماز را فاسد می‌کند، چرا که نماز به انسان، تواضع، فروتنی، انکساری، خشوع، خضوع، ایثار، از خودگذشتگی و... را می‌آموزد، ولی «اسبال ازار»، رهاورد و دستاوردی جز تکبر، نخوت، خودخواهی، خودبزرگ‌بینی، خودمحوری وغرور، نخواهد داشت. و در واقع مقتضای این حدیث، آن است که نمازگزار از نمازش، ثواب و پاداشی نمی‌برد، به این معنا که در میزان عمل، ثواب و پاداش نماز، در برابر گناه «اسبال ازار» و آنچه همراه آن بیان شد، وزنی در پیشگاه خداوند ندارد.

762 ـ (9) وعن عائشةَ لا، قالتْ: قالَ رسولُ اللَّهِ: «لا تُقبَلُ صَلاةُ حائِضٍ إلاَّ بِخَمارٍ». رواه أبو داود، والترمذیّ([9]).

762- (9) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج فرمود: نماز هیچ زن بالغی، بدون مقنعه و روسری قبول نخواهد شد.

[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کرده‌اند].

شرح: «حائض»: به معنای زنی است که عادت ماهیانه می‌شود و به سبب آمدن خون قاعدگی به بلوغ رسیده و نماز و دیگر فرائض الهی بر او فرض گردیده است.

«خمار»: چارقد، روسری.

بنابراین، زن بالغ باید هنگام نمازخواندن، تمام اعضای بدن خویش را غیر از صورت و دوکف دست، بپوشاند، چرا که تمام اعضای بدن زن غیر از صورت و دو دستش هنگام نماز، عورت است.

763 ـ (10) وعن أمِّ سلمَةَ، أنَّها سألَتْ رسولَ اللَّهِ: أتُصَلِّی المرأةُ فی دِرعٍ وخمارٍ لیسَ علیها إزارٌ؟ قال: «إذا کانَ الدِّرعُ سابِغاً یُغَطِّی ظُهورَ قَدَمَیها». رواه أبو داود، وذکرَ جماعةً وقفوهُ على أمِّ سلمةَ([10]).

763- (10) از (ام المؤمنین) «ام سلمه» ـ ل ـ روایت است که وی از رسول‌خدا ج پرسید: آیا زن می‌تواند با پیراهن و روسری، بدون اینکه شلوار به پا داشته باشد، نماز بخواند؟

پیامبر ج فرمود: هرگاه پیراهنی بلند که همه‌ی اعضای بدن او را بپوشاند و حتّی پشت پاهایش را نیز تحت پوشش قرار دهد، داشته باشد، می‌تواند با چنین پیراهن و مقنعه‌ای نماز بخواند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده و گفته است: برخی از علمای عرصه‌ی علم حدیث، این حدیث را موقوف بر ام سلمه ـ ل ـ می‌دانند، یعنی این حدیث از اقوال ام سلمه ـ ل ـ است نه پیامبر ج.

مترجم گوید: باید دانست که «ام سلمه»ـ ل ـ، همسر پیامبر اکرم ج این حدیث را از پیش خویش نمی‌گوید، و یقیناً این چنین چیزی را از پیامبر ج شنیده و ممکن نیست که در چنین مسائلی از نزد خود، چنین چیزی بگوید، از این‌رو می‌توان گفت که این حدیث در حکم حدیث مرفوع است].

«درع»: پیراهن زنانه. «خمار»: مقنعه و روسری. «ازار»: شلوار. جامه‌ای که نیمه‌ی پائین بدن را بپوشاند. «درع سابغ»: پیراهنی فراخ و بلند که همه‌ی اعضای بدن (از سر تا پشت پاها) را بپوشاند.

764 ـ (11) وعن أبی هریرةَ: أنَّ رسولَ اللَّهِ نهى عنِ السَّدْل فی الصلاةِ، وأنْ یُغَطِّیَ الرَّجُلُ فاهُ. رواه أبو داود، والترمذیّ([11]).

764- (11) ابوهریره س گوید: پیامبر ج از فروهشتن (و آویزان کردن) لباس و پوشاندن دهان در نماز نهی فرمود.

[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کرده‌اند].

شرح: «سدل»‌: برخی از علماء می‌گویند: «سدل»: یعنی فروهشتن و آویزان کردن لباس بر تن به طوری که به زمین برسد.

برخی دیگر گویند: «سدل» این است که مرد بدون آنکه دو طرف لباسش را از جلو به خود بپیچد، آن را رها کند، و اگر آن را به خود بپیچد، سدل محسوب نمی‌شود.

و برخی نیز گویند: «سدل» یعنی اینکه کسی با لباسش خود را بپیچاند و دست‌هایش را داخل آن قرار دهد و به همین حالت به رکوع و سجده برود.

برخی گویند: «سدل»: حالتی است که شخص، وسط لباسش را روی سرش قرار دهد و بدون آنکه دو طرف آن را روی شانه‌هایش قرار دهد، آن را رها کند.

البته می‌توان این حدیث را بر تمامی این معانی حمل کرد، چون سدل در بین همه‌ی این حالات مشترک است.

و علّت نهی از «سدل» نیز می‌تواند در چند چیز باشد:

الف) در زمان پیامبر ج عادت و معمول یهودیان این‌چنین بود، از این‌رو به خاطر اینکه تشابه با آنها نشود، پیامبر ج، مسلمانان را از آن نهی کرد.

ب) چون «سدل» یکی از مظاهر تکبّر و نخوت، و غرور و خودخواهی، و یکی از اعمال و کردار گردنکشان و متکبران است، و بیشتر مشاهده می‌کنیم که انسان‌های متکبر، کت خویش را بر دوش می‌اندازند و اطراف آن را بدون اینکه به هم ببندند و یا بدون اینکه دست‌ها را در آستین‌های آن داخل کنند، در جوانب خویش، رها می‌کنند.

«ان یغطّی الرجل فاه» [پیامبر ج از اینکه فرد نمازگزار، دهانش را در نماز با چیزی بپوشاند، نهی فرمود]: چرا که بستن دهان، مزاحم اتمام و تحسین قرائت و کمال سجده، و مخلّ خشوع و خضوع نماز است.

765 ـ (12) وعن شَدَّادِ بن أوْسٍ، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ ج: «خالِفُوا الیهودَ، فَإنَّهُمْ لا یُصَلُّونَ فی نِعالِهِم ولا خِفافِهِم». رواه أبو داود([12]).

765- (12) شدادبن اوس س گوید: پیامبر ج فرمود: (با خواندن نماز در موزه و کفش) با یهودیان مخالفت نمائید، چرا که آنها در کفش‌ها و موزه‌هایشان نماز نمی‌خوانند. (البته باید دانست که خواندن نماز در موزه وکفش، در صورتی درست است که هردو از آلودگی و نجاست و پلیدی و چیزهای کثیف، پاک باشند).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

766 ـ (13) وعن أبی سعیدٍ الخُدریِّ، قال: بَینَما رسولُ اللَّهِ یُصَلِّی بأصحابِه إذْ خَلَعَ نَعلَیهِ فَوَضَعَهُما عَنْ یَسارِه، فَلَمَّا رأى ذلکَ القَومُ، ألقَوْا نِعالهُم. فلمَّا قَضى رسولُ اللَّهِ صَلاتَه، قال: «ما حمَلَکُم على إلْقائِکُم نِعالَکُم؟» قالوا: رَأیناکَ ألقَیتَ نَعلَیکَ، فَألقَینا نَعالَنا. فقالَ رسولُ الله ج: «إنَّ جِبریلَ أتانی فأخبِرَنی أنَّ فِیهِما قَذَراً. إذا جاءَ أحدُکُم المسجدَ، فَلْیَنظُرْ، فَإنْ رأى فی نَعلَیه قَذَراً، فَلْیَمسَحْهُ، وَلْیُصَلِّ فِیهِما». رواه أبو داود، والدارمیّ([13]).

766- (13) ابوسعید خدری س گوید: در همین اثنا که پیامبر ج پیشنماز یارانش بود و برای آنها امامت می‌داد، ناگاه کفش‌هایش را از پای درآورد وآنها را در سمت چپش نهاد. چون مردم این صحنه را دیدند، آنها نیز به دنبال پیامبر ج کفش‌هایشان را از پای درآوردند.

وقتی پیامبر ج از نماز فارغ شد، فرمود: چرا کفش‌هایتان را درآوردید؟ گفتند: تو را دیدیم کفش‌هایت را درآوردی، ما هم آنها را درآوردیم. پیامبر ج فرمود: جبرئیل پیش من آمد و به من خبر داد که بر کفش‌های من نجاست و پلیدی است، پس هرگاه کسی از شما به مسجد آمد (کفش‌هایش را وارونه کرده و به زیرآنها) نگاه کند، اگر نجاستی دید آن را بر زمین بمالد و سپس با آن نماز بخواند.

[این حدیث را ابوداود و دارمی روایت کرده‌اند].

767 ـ (14) وعن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ: «إذا صَلَّى أحدُکم، فلا یَضَعْ نَعلَیهِ عَنْ یمینِه، ولا عنْ یَساره، فَتَکُونَ عن یمینِ غیرِه، إلاَّ أنْ لا یکونَ عن یسارِه أحدٌ، ولْیَضَعَهُما بَینَ رِجلَیه». وفی روایةٍ: «أو لِیُصَلِّ فِیهِما». رواه أبو داود، وروى ابنُ ماجة معناه([14]).

767- (14) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: وقتی یکی از شما خواست نماز بخواند، پس نباید کفش‌هایش را در طرف راست و یا سمت چپ خویش بگذارد (چرا که اگر کفش‌هایش را در سمت چپ خویش بگذارد، ممکن است در طرف چپش کسی نشسته باشد) و کفش‌ها در جهت راست وی قرار بگیرد، مگر اینکه در سمت چپش کسی نشسته نباشد (در این صورت می‌تواند کفش‌ها را در ناحیه‌ی چپ خویش بگذارد) و باید کفش‌های خویش را در روبروی خویش بگذارد.

ـ و در روایتی آمده است: ـ یا باید با کفش‌ها نماز بخواند (البته در صورتی که از نجاست و پلیدی پاک باشد).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده و ابن‌ماجه نیز به همین معنا روایت کرده است].


فصل سوم

768 ـ (15) عن أبی سعید الخُدریِّ، قال: دَخَلتُ على النَّبیِّ ج، فَرَأیتُه یُصَلّی على حَصِیرٍ یَسجُدُ علیه. قال: ورَأیتُهُ یُصَلِّی فی ثوبٍ واحدٍ مُتَوَشِّحاً به. رواه مُسلم([15]).

768- (15) ابو سعید خدری س گوید: به نزد پیامبر ج آمدم و ایشان را دیدم که بر بوریا نماز می‌خواند و برآن سجده می‌کند.

ابوسعید س گوید: پیامبر ج را دیدم که با یک قطعه لباس نماز می‌خواند در حالی که دو طرف آن را بر شانه‌هایش قرار داده بود.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

«متوشحاً»: از باب «توشّح»: لباس را از زیر بغل راست در گذرانید و روی شانه‌ی چپ انداخت.

769 ـ (16) وعن عمرِو بنِ شُعیبٍ، عن أبیه، عن جَدِّه، قال: رأیتُ رسولَ الله ج یُصَلِّی حافِیاً ومُنتَعِلاً. رواه أبو داود([16]).

769- (16) عمروبن شعیب از پدرش و او نیز از جدش (عبدالله بن عمروبن العاصس) روایت می‌کند که گفت: پیامبر ج را دیدم که گاهی پابرهنه، و گاهی با کفش نماز می‌خواند (البته خواندن نماز با کفش، در صورتی بود که کفش از وجود نجاست و پلیدی پاک باشد).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

770 ـ (17) وعن محمَّدِ بنِ المُنکدِرِ، قال: صلّى جابرٌ فی إزارٍ قد عَقَدَهُ منْ قِبلِ قَفاهُ، وثِیابُه موضوعةٌ على المِشجَبِ. فقال له قائلٌ: تُصَلّی فی إزارٍ واحدٍ؟ فقالَ: إنَّما صَنَعْتُ ذلکَ لِیرانی أحمقُ مِثلُکَ، وأیُّنا کانَ له ثوبانِ على عهدِ رسول الله ج؟!. رواه البخاریّ([17]).

770- (17) محمدبن منکدر گوید: جابر س در ازاری نماز خواند که آن را بر پس‌گردن خویش بسته بود، و این در حالی بود که لباس‌های وی بر جالباسی آویخته بود.

گوینده‌ای بدو گفت: آیا فقط در یک قطعه لباس، نماز می‌خوانی؟ جابر س گفت: من بدین جهت این کار را نمودم تا بی‌خرد و احمقی چون تو مرا ببیند (و بداند که نمازخواندن در یک قطعه لباس جائز است و خلاف سنت نیست) و کدام یک از ما (صحابه ش) در زمان پیامبر ج دارای دو جامه بوده است؟

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «مِشجَب»: جالباسی.

در اوایل عهد پیامبر ج خود آن حضرت ج و یاران ایشان از نظر پوشاک، خوراک، مسکن و امکانات رفاهی وآسایشی در مضیقه و تنگنا بودند و در اکثر اوقات بیش از یک لنگ و یا یک قطعه لباس، برای پوشش عورت خویش نداشتند، از این‌رو حضرت جابر س برای تعلیم و نشان‌دادن آن مرد، در یک قطعه لباس نماز خواند تا بدو بفهماند که خواندن نماز در یک تکه لباس نیز جایز است.

چنانچه در عهد پیامبر ج نیز، صحابه و یاران ایشان ش و حتی در برخی مواقع خود آنحضرت ج اینچنین می‌کردند که با یک قطعه لباس نماز می‌خواندند وخویشتن را بدان می‌پیچاندند. و دو طرف آن را بر شانه‌هایشان قرار می‌دادند.

اگر چه در صورت توان مالی و داشتن پوشاک، مناسب است که انسان مسلمان به هنگام نماز و یا رفتن به مساجد، لباس زیبا و متناسب به تن کند و با پوشیدن لباس‌های مرتب و پاک و تمیز و شانه‌زدن موها، و به کار بردن عطر و مانندآن، به زینت خویش بپردازد.

در مورد استفاده از لباس و زینت، اسلام مانند تمام موارد، حد اعتدال را انتخاب کرده است و مانند بعضی که می‌پندارند استفاده از زینت‌ها و تجملات هر چند به صورت معتدل بوده باشد، مخالف زهد و پارسایی است، از این‌رو به هنگام نماز و یا رفتن به مسجد، لباس‌های کهنه و مندرس و یا لباس‌های مخصوص منزل و یا کار را در تن می‌‌کنند و در مراسم عبادت خدا به همان هیأت و شکل، شرکت می‌کنند، و نه مانند تجمل‌پرستانی که غرق در زینت و تجمل می‌شوند و تن به هرگونه عمل نادرستی برای رسیدن به این عمل نامقدس می‌دهند.

لذا در اسلام، استفاده‌کردن از زیبایی‌های طبیعت، لباس‌های زیبا و متناسب، به کاربردن عطرها و امثال آن، نه تنها مجاز، که به آن توصیه وسفارش نیز شده است. و باید دانست که علّت اینکه حضرت جابر س با وجود اینکه لباس‌های زیادی در سر جالباسی‌اش وجود داشت، با یک قطعه لباس نماز خواند، به خاطر تعلیم وآموزش آن مرد بود، تا بداند که نمازخواندن در یک قطعه لباس نیز جایز است، اگر چه خواندن نماز در چند قطعه لباس بهتر است.

771 ـ (18) وعن أُبیِّ بنِ کعبٍ، قال: الصَّلاةُ فی الثوب الواحدِ سُنَّةٌ. کُنَّا نَفعَلُه مَعَ رسولِ اللَّهِ ولا یُعابُ علینا. فقال ابنُ مسعودٍ: إنَّما کانَ ذاکَ إذْ کانَ فی الثِّیابِ قِلَّةٌ؛ فأمَّا إذا وَسَّعَ اللَّهُ، فَالصَّلاةُ فی الثَّوبَینِ أزْکى. رواه أحمد([18]).

771- (18) ابی بن کعب س گوید: نماز خواندن در یک قطعه لباس جایز است، ما همراه با رسول‌خدا ج این کار را می‌کردیم (یعنی در یک تکه لباس، نماز می‌خواندیم) و بر ما خرده گیری هم نمی‌شد.

ابن مسعود س گوید: نمازخواندن در یک قطعه لباس، مربوط به دورانی است که در لباس و پوشاک کمی بود و مردم از این جهت در مضیقه و تنگنا بودند ولی وقتی که خداوند روزی را (از قبیل: پوشاک، خوراک و..). فراخ و فراوان کرد، پس نمازخواندن در دو لباس بهتر و زیبنده‌تر است.

[این حدیث را احمد روایت کرده است].


 



[1]- بخاری 1/469 ح 356، مسلم 1/368 ح (278-517)، ترمذی 2/166 ح 339، مؤطا مالک کتاب صلاة الجماعة 1/140 ح 29، مسنداحمد 4/26.

[2]- بخاری 1/471 ح 359، مسلم 1/368 ح (277-516) و لفظ حدیث از مسلم است و امام مسلم به عوض «لا یصلین» عبارت«لایصلی» را ذکر کرده است.، ابوداود 1/414 ح 626 و ابوداود به عوض «عاتقیه» واژه‌ی «منکبیه» نقل کرده است.، نسایی 2/71ح 769، دارمی 1/367 ح 1371، مسنداحمد 2/243.

[3]- بخاری 1/471 ح 360، ابوداود 1/414 ح 627 و ابوداود عبارت «علی عاتقیه» را نیز افزوده است.، مسنداحمد 2/255.

[4]- بخاری 1/482 ح 373، مسلم 1/391ح (62- 556) و لفظ حدیث از بخاری است.، ابوداود نیز این حدیث را به صورت مختصر روایت کرده است:1/562 ح 914،نسایی نیز این روایت را با اختصار نقل نموده است: 2/72 ح 771، ابن ماجه 2/1176 ح 3550، موطا مالک کتاب الصلاة 1/97 ح 67، مسنداحمد 6/177.

[5]- بخاری 1/484 ح 374، مسنداحمد 3/151.

[6]- بخاری 1/484 ح 375، مسلم 3/1646 ح(23- 2075)، نسایی 2/72 ح 770، مسنداحمد 4/149.

[7]- ابوداود 1/416 ح 632، نسایی نیز نظیر این حدیث را در سننش 2/70 ح 765 نقل نموده است، مسند احمد 4/49.

[8]- ابوداود 1/419 ح 638 و ابوداود عبارت «اذهب فتوضّأ» را دو بار ذکر نموده است.

[9]- ابوداود 1/421 ح 641، ترمذی 2/215 ح 377 و قال: حدیث حسن، ابن ماجه 1/215 ح 655، مسنداحمد 6/150.

[10]- ابوداود 1/420 ح 641، امام مالک نیز اول این حدیث را در مؤطا کتاب صلاة الجماعة 1/142 ح 38 نقل کرده است.

[11]- ابوداود 1/423 ح 643، ترمذی نیز حصه‌ی اول حدیث را در سننش 2/217 ح 378 روایت کرده است.، مسنداحمد 2/341.

[12]- ابوداود 1/427 ح 651.

[13]- ابوداود 1/426ح 650، دارمی 1/370 ح 1378، مسنداحمد 3/20.

[14]- ابوداود 1/428 ح 654 و ابوداود روایت دوم را نیز در سننش حدیث 655 روایت کرده است و ابن ماجه نیز نظیر آن را نقل نموده است 1/460ح1432.

[15]- مسلم 1/369 ح (284-519).

[16]- ابوداود 1/427 ح 653، ابن ماجه 1/330 ح 1038.

[17]- بخاری 1/467 ح 352، مسنداحمد 3/335.

[18]- مسند احمد 5/141.

در باره‌ی مساجد و مکان‌هایی که نماز در آنها گزارده می‌شود.


فصل اول

689 ـ (1) عن ابن عبَّاس، قال: لما دَخَلَ النبیُّ البیتَ، دعا فی نواحِیهِ کُلِّها ولم یُصَلِّ حتى خرج منه، فَلَمَّا خرجَ رَکعَ رَکعتَینِ فی قُبُلِ الکعبة، وقال: «هذه القِبلَةُ». رواه البخاری([1]).

689- (1) ابن‌عباس ـ ب ـ گوید: چون پیامبر ج (در روز فتح مکه) داخل خانه‌ی کعبه شد، در تمام نقاط خانه و در هر گوشه و کنار و اطراف و اکناف آن (برای پیروزی اسلام و مسلمین، و چیره‌شدن حق بر باطل، و برچیده ‌شدن کفر و زندقه و شرک و چندگانه‌پرستی) دعا کرد، و تا وقتی که از درون خانه بیرون آمد، در آن نمازی نخواند، و چون از خانه بیرون شد، در روبروی کعبه، دو رکعت نماز خواند و فرمود: قبله، همین خانه‌ی کعبه است.

[این حدیث رابخاری روایت کرده است].

690 ـ (2) ورواه مسلم عنه، عن أسامة بن زید([2]).

690- (2) و همین حدیث را مسلم از ابن عباس از اسامة بن زید ش روایت کرده است.

691 ـ (3) وعن عبد الله بن عمر، [ب] أنَّ رسولَ الله ج دخلَ الکعبةِ هو وأسامةُ بن زید، وعثمانُ بنُ طلحةَ الحَجْبِیُّ، وبلالُ بن رباحٍ، فَأغلَقَها علیه، ومَکَثَ فیها، فَسَألْتُ بِلالاً حینَ خَرَجَ: ماذا صَنَعَ رسولُ الله ج؟ فقال: جَعَل عَمُوداً عن یَسارِهِ، وعمودین عن یمینهِ، وثَلاثَةَ أعمَدَةٍ وراءَه، وکان البیتُ یومَئِذٍ على سِتَّةِ أعمدةٍ، ثم صَلّى. متفق علیه([3]).

691- (3) عبدالله بن عمرـ ب ـ گوید: پیامبر ج همراه با «اسامة بن زید»، «عثمان بن طلحة الحَجَبی» و «بلال بن رباح» ش، داخل خانه‌ی کعبه شدند، آنگاه عثمان بن طلحه (که کلیددار خانه‌ی کعبه بود) درِ خانه‌ی کعبه را بر روی پیامبر ج (و همراهانش) بست و پیامبر ج، درون کعبه قدری درنگ کرد. چون بلال س از درون خانه بیرون شد، از او پرسیدم: پیامبر ج در درون خانه چه کرد؟ گفت: پیامبر ج (رو به سوی دیواری که روبروی درِ خانه‌ی کعبه بود، کرد و در فاصله‌ی سه ذراع تا آن دیوار ایستاد، به گونه‌ای که از شش رکن خانه، که در آن زمان وجود داشت) یک رکن را در سمت چپ خویش، دو رکن را در سمت راست خویش و سه رکن را پشت سر خویش قرار داد، و آن گاه نماز گزارد.

راوی گوید: در آن زمان، خانه‌ی کعبه، بر شش رکن شالوده‌گذاری شده بود.

‍[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «عَموداً»: ستون خانه. پایه.

به ظاهر میان دو حدیث بالا، تعارض است، چرا که در حدیث ابن‌عباس ـ ب ـ به این مسئله اشاره رفته که پیامبر ج وارد خانه شد، ولی در درون خانه نماز نخواند، حال آنکه در حدیث بلال س، بدین موضوع اشاره رفته است که پیامبر ج در درون خانه‌ی کعبه، نماز گزارده است!.

در حقیقت گفته‌ی بلال س که: «پیامبر ج در درون خانه نماز گزارد»، نسبت به گفته‌ی ابن‌عباس ـ ب ـ، مؤثق‌تر و درست‌تر است، زیرا بلال س، همراه آن حضرت ج به داخل خانه‌ی کعبه بوده و ثابت نشده که ابن‌عباس ـ ب ـ با آن حضرت ج بوده باشد.

علاوه از این ممکن است، هرکدام از آن دو بزرگوار، بر اساس مشاهدات و معلومات خویش، حدیث را روایت کرده باشند. و در واقع بلال س نمازخواندن پیامبر ج را در درون خانه ثابت می‌کند و از جریانی خبر می‌دهد که به احتمال زیاد ابن‌عباس ـ ب ـ از آن اطلاعی نداشته است.

به هر حال، تمام علماء و صاحب‌نظران اسلامی و فقهی بدین امر متفق‌اند که خواندن نفل در درون کعبه جایز است، اما درباره‌ی خواندن نماز فرض، اختلاف‌نظر وجود دارد، امام مالک و امام احمد بن‌حنبل بر این باوراند که خواندن نماز فرض در درون خانه‌ی کعبه درست نیست، و به آیه‌ی﴿فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُۥ [البقرة: 144]. استدلال کرده‌اند.

ولی امام ابوحنیفه وامام شافعی و اکثر علماء و صاحب‌نظران فقهی بر آن‌اند که خواندن نماز فرض در درون کعبه درست است و به عموم آیه‌ی﴿أَن طَهِّرَا بَیۡتِیَ لِلطَّآئِفِینَ وَٱلۡعَٰکِفِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ [البقرة: 125]. استدلال جسته‌اند که نماز فرض و نفل را شامل می‌شود.

692 ـ (4) وعن أبی هریرة [س]، قال: قال رسول الله ج: «صَلاةٌ فی مسجِدی هذا خَیرٌ منْ ألفِ صلاةٍ فیما سِواه، إلاَّ المسجدَ الحَرامَ». متفق علیه([4]).

692- (4) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: خواندن یک نماز در مسجد من (مسجد النبی) بهتر و برتر از خواندن هزار نماز در سائر مساجد است، به جز مسجد الحرام (که نماز در آن، برابر با صدهزار نماز است).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: نخستین اقدام رسول‌خدا ج در مدینه‌ی منوره، ساختن مسجد بود، پیش از آن، در قبا نیز مسجدی به دست آن حضرت ج و اصحاب بزرگوارشان ش ساخته شد که چنین اقدامی نشان از اهمیت نقش مسجد در اسلام دارد.

شریف‌ترین مسجد پس از مسجد الحرام، «مسجد النبی» است که در مدینه‌ی منوره واقع شده است. درباره‌ی این مسجد است که پیامبر ج فرمود:

«ثواب نماز در مسجد النبی، نسبت به سایر مساجد، برابر با هزار نماز است».

«مسجد النبی»: بیشتر مؤرخان معتقدند که مساحت مسجد در آغاز، حدود 1060 مترمربع بوده است (یعنی 70 ذراع طول و63 ذراع عرض) اما پس از بازگشت رسول‌خدا ج از غزوه‌ی خیبر در سال 7 هـ.ق به دلیل افزایش تعداد مسلمانان به مساحت مسجد افزوده شد و طول و عرض آن هر یک، به حدود یکصد ذراع افزایش یافت و مساحت آن به 2475 مترمربع رسید و در نتیجه، مسجد به شکل مربع درآمد.

عمربن خطاب س در سال 17 هـ.ق از طرف غرب، 20 ذراع (10 متر)، از جانب قبله، 10 ذراع (5 متر)، و از سوی شمال 30 ذراع (15 متر) به مسجد افزود و در نتیجه طول مسجد به 140 متر و عرض آن به 60 متر و مساحت آن به 3575 متر مربع رسید.

 عثمان بن عفان س در سال 29ـ30 هـ.ق 496 مترمربع به مسجد‌النبی افزود و مساحت آن به 4071 مترمربع رسید و تا زمان ولید بن عبدالملک، به همین شکل باقی ماند.

ولید در سال‌های 88 ـ91 هـ.ق 2369 مترمربع به مساحت مسجد افزود و مساحت آن به 6440 مترمربع رسید.

مهدی عباسی در سال 161 هـ.ق بار دیگر دست به توسعه مسجد زد و مساحت آن را به 8890 مترمربع رسید.

در عصر ممالیک(سلاطین سلسله‌ی ممالیک مصر)، قایتبای به سال 888 هـ.ق 120 متر مربع به مساحت مسجد افزود و مساحت آن را به 9010 مترمربع رساند.

سلطان عبدالحمید عثمانی در سال‌های 1265 ـ 1277 هـ.ق 1293 متر مربع به مساحت مسجد افزود و مساحت آن را به 10303 مترمربع رساند.

پس از روی کارآمدن سعودیان، در توسعه‌ی اول سال 1372 هـ.ق 6024 متر مربع به مساحت مسجد افزوده شد و مساحت کل مسجد به 16327 مترمربع رسید.

در توسعه‌ی دوم که از سال 1405 هـ.ق آغاز شد 82000 مترمربع دیگر به مساحت مسجد افزوده شد و مساحت آن به 98500 مترمربع رسید که بیش از 167000 نمازگزار را در خود جای می‌دهد. گفتنی است که با توسعه‌ی اطراف حرم، هزاران نفر دیگر به ظرفیت نمازگزاران افزوده شده است.

693 ـ (6) وعن أبی سعیدٍ الخُدریِّ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «لا تُشَدُّ الرِّحالُ إلا إلى ثَلاثَةِ مَساجدَ: المسجدِ الحرامِ، والمسجدِ الأقصى، ومسجدی هذا». متفق علیه([5]).

693- (5) ابوسعید خدری س گوید: پیامبر ج فرمود: (به قصد زیارت) بار و اثاث سفر، بسته نمی‌شود مگر به قصد سه مسجد: «مسجد الحرام»، «مسجد الاقصی» واین مسجد من (مسجدالنبی).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: در این حدیث نهی از مسافرت به سائر مساجد شده به جز این سه مسجد، چون مسافرت به سائر مساجد، متضمن رنج ومشقت بوده، بدون اینکه فایده‌ای در زیادی ثواب و پاداش داشته باشد، برای اینکه تمام مساجد در داشتن ثواب، مساوی‌اند، جز این سه مسجد، زیرا عبادت در مسجدالحرام ثوابش برابراست با «صدهزار نماز» و در مسجد النبی برابر است با «هزار نماز» و در مسجد الاقصی، برابر است با «پانصد نماز». لذا داشتن چنین ثوابی، سفر به سوی آنها را مباح می‌کند. البته نباید حدیث را اینگونه ترجمه کرد: «لا تشدالرحال [الی الاماکن] الّا الی ثلاثة مساجد» «سفر کرده نمی‌شود به هیچ جایی جز به سه مسجد». چرا که لازمه‌ی این ترجمه، منع مسافرت برای تجارت و کسب علم و دانش و تحصیل و سایر امور است.

پس باید «مستثنی منه» را «اماکن خاصی» در نظر بگیریم که از جنس «مستثنی» باشد، به این گونه: «لا تشد الرحال [الی المساجد] الّا الی ثلاثة مساجد». یعنی سفر کرده نمی‌‌شود به مساجد جز به سه مسجد.

694 ـ (6) وعن أبی هریرة، قال: قال رسول الله ج: «ما بینَ بیتی ومِنبَرِی رَوضَةٌ مِن رِیاضِ الجنَّةِ، ومِنبَرِی على حَوضی». متفق علیه([6]).

694- (6) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: فاصله‌ی مابین منزل و منبرم، باغچه و گلزاری از باغچه‌های بهشت است و منبر من بر حوض کوثر قرار گرفته است.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح:

 «روضه‌ی شریفه»: قسمتی از مسجدالنبی که در ناحیه‌ی جنوب شرقی (رو به سمت قبله) قرار دارد، به نام «روضه‌ی مطهر» شناخته می‌شود. این قسمت فضیلت زیادی دارد. و در این حدیث به عنوان باغی از باغ‌های بهشت معرفی شده است.

«روضه‌ی شریف» 330 متر است که طول آن 22 متر و عرض آن 15 متر می‌باشد. در محدوده‌ی روضه‌ی مطهره، سه مکان مقدس دیگر نیز وجود دارد که عبارتند از: مرقد مطهر پیامبر ج، منبر و محراب.

در حقیقت یکی از مکان‌های مقدس در مسجد، محل منبر رسول‌خدا ج است. در روایات آمده است که پیامبر ج در آغاز با تکیه بر درخت خرما، به ایراد خطبه می‌پرداخت، یکی از اصحاب ش پیشنهاد ساختن منبری را داد تا رسول‌خدا ج روی آن بنشیند تا هم مردم او را ببینند و هم آنحضرت ج از ایستادن، خسته نشود، این منبر دارای سه پله بوده است، منبر رسول‌خدا ج، هشت بار نوسازی شد، هر بار در جای پیشین خود قرار داده شده است.

منبری که در حال حاضر وجود دارد، منبری است که سلطان مراد عثمانی در سال 999 هـ.ق دستور ساخت و نصب آن را داد. این منبر دارای دوازده پله می‌باشد و یک اثر ارزشمند هنری است.

695 ـ (7) وعن ابن عمرَ، قال: کان النبیُّ ج یأتی مسجدَ قُباء کُلَّ سَبْتٍ ماشیاً وراکباً، فیُصَلّی فیه رَکعَتَین. متفق علیه([7]).

695- (7) ابن عمرـ ب ـ گوید: پیامبر ج، پیاده و سواره، پای‌بند رفتن به مسجد قباء بود و روزهای شنبه به آنجا می‌رفت و دو رکعت نماز می‌خواند (پس برای مسلمانان نیز سنّت است که هرگاه به مدینه می‌روند، به مسجد قباء رفته و به پیروی و اقتدا و تأسی از پیامبر ج در آنجا دو رکعت نماز و یا بیشتر بخوانند).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «مسجد قباء»: قباء دهکده‌ای بود در دو مایلی مدینه‌ی منوره که مقارن هجرت پیامبر ج به این شهر، طائفه‌ی «بنی عمرو بن عوف» در آن سکونت داشتند. پیامبر ج پس از ورود به مدینه، با کمک اصحاب و یارانش ش، اولین مسجد را که به «قباء» نامگذاری شد، در همین مکان ساختند. هم اکنون مساحت تقریبی مسجد و بناهای جانبی مربوط به آن به 13500 مترمربع رسیده و به شکل زیبایی ساخته شده است که جای 20000 نمازگزار را دارد و چهار مناره که هر کدام 47 متر طول دارد وآیه ﴿لَّمَسۡجِدٌ أُسِّسَ عَلَى ٱلتَّقۡوَىٰ [التوبة: 108]. نیز درباره‌ی همین مسجد نازل شده است.

696 ـ (8) وعن أبی هریرة، قال: قال رسولُ الله ج: «أحَبُّ البِلاد إلى اللَّهِ مَساجِدُها، وأبغَضُ البِلادِ إلى الله أسواقُها». رواه مسلم([8]).

696- (8) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: محبوب‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین جا در شهرها، در پیشگاه خدا، مسجدهای آن است و منفور‌ترین و خشم‌انگیز‌ترین جای آنها، بازارهای آن.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: مسجد، اساساً مرکزی برای عبادت جمعی مسلمانان جهت ادای فریضه‌ی یومیه است و از لحاظ تاریخی نیز مسلمانان برای امور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در مسجد گردهم می‌آیند.

در حقیقت مساجد به عنوان اصلی‌ترین و مهم‌ترین کانون اجتماعی مسلمین، در طول تاریخ اسلامی مورد توجه و اهمیت بوده‌اند و تقریباً روند تاریخی اسلام، ملازم با این بنیان بزرگ دینی بوده است و همواره مساجد در جریان‌سازی‌ها و یا هدایت جریان‌های موجود فکری، معنوی، اجتماعی و سیاسی در جامعه‌ی اسلامی، نقش کلیدی و اساسی و محوری و بنیادین برعهده داشته‌اند.

از این‌رو، مساجد باید کانونی باشند برای هرگونه حرکت و جنبش سازنده‌ی اسلامی در زمینه‌ی آگاهی و بیداری مردم و پاکسازی محیط از کفر و زندقه، شرک و چندگانه‌پرستی، الحاد و بی‌بندوباری، نفاق و دورنگی و جهالت و نادانی، وآماده ساختن مسلمانان برای دفاع از کیان و میراث‌های وزین اسلام و مسلمین.

متولیان و پاسداران مسجد باید توجه داشته باشند که مسجد را مرکزی برای جوانان با ایمان وسلحشور گردانند، نه این که تنها مرکز بازنشستگان و از کارافتادگان شود. مسجد باید کانونی برای فعال‌ترین قشرهای اجتماع باشد، نه مرکز افراد بیکاره‌ها، بی‌حال‌ها وخواب‌آلودها.

و چون مساجد، دوست‌داشتی‌ترین، محبوب‌ترین، پاک‌ترین و مقدس‌ترین مکان‌ها در پیشگاه پروردگار است، متولیان، محافظان، امام و مؤذن مساجد نیز باید از میان پاک‌ترین و بهترین و برگزیده‌ترین افراد انتخاب شوند، نه اینکه افراد ناپاک وآلوده و خبیث و بدطینت به خاطر مال و ثروتشان و یا منصب و موقعیت اجتماعی و سیاسی‌شان، و یا به خاطر مقام یا نفوذ اجتماعی‌شان ـ آنچنان که در بسیاری از نقاط متأسفانه رایج شده است ـ بر این مراکز عبادت و اجتماعات پاک و مقدس اسلامی گمارده شوند.

بلکه باید تمام دست‌های ناپاک وآلوده را از این مراکز پاک و مقدس کوتاه ساخت، و آنها را به پاک‌ترین و برگزیده‌ترین انسان‌ها تحویل داد، چرا که هنگامی این مراکز مقدس اسلامی به صورت کانون‌های انسان‌سازی وکلاس‌های عالی تربیتی در می‌آیند که بنیانگزاران، متولیان، امامان، اذان‌گویان، پاسداران و محافظانی شجاع داشته باشند، کسانی که از هیچ کس جز خدا نترسند و تحت تأثیر هیچ مقام و قدرتی قرار نگیرند و برنامه‌ای جز اجرای اوامر و فرامین الهی، تعالیم وآموزه‌های نبوی، احکام و دستورات شرعی و برنامه‌های قرآنی در آن پیاده نکنند.

و در حقیقت کسانی می‌توانند متولی و پاسدار مساجد شوند که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند، و پایبند به اوامر و فرامین الهی و نبوی هستند و قلبشان مملو از عشق به خدا باشد و تنها احساس مسئولیت در برابر فرمان خداکنند و بندگان ضعیف را کوچک‌تر از آن شمارند که بتوانند در سرنوشت او، و جامعه‌ی او، و آینده‌ی او، و پیروزی و پیشرفت او، و بالاخره در آبادی کانون عبادت او، تأثیری داشته باشند.

پس در واقع بیش از آنچه به ساختن مسجد اهمیت دهیم، باید به ساختن افرادی که اهل مسجد و پاسداران واقعی مسجد و حافظان راستین و حقیقی آن هستند، اهمیت بدهیم.

متأسفانه از آن روز که گروهی از دیکتاتوران و خودکامگان جبّار و یا ثروتمندان آلوده وگنهکار دست به ساختمان مساجد و مراکز اسلامی (این اماکن پاک و مقدس زدند) روح معنویت و برنامه‌های سازنده‌ی آنها مسخ شد، و همین است که می‌بینیم بسیاری از این‌گونه مساجد، شکل مسجد ضرار را به خود گرفته است.

697 ـ (9) وعن عثمان س، قال: قال رسول الله ج: «من بَنَى لِلَّهِ مَسجِداً، بَنَى اللَّهُ له بَیتاً فی الجنَّةِ». متفق علیه([9]).

697- (9) عثمان س گوید: پیامبر ج فرمود: کسی که برای خدا (از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل) مسجدی بسازد، خدا در بهشتِ پرطراوت و زیبا، برای او خانه‌ای پرشکوه خواهد ساخت.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

698 ـ (10) وعن أبی هریرةَ [س]، قال: قال رسول الله ج: «مَنْ غَدَا إلى المسجدِ أو رَاحَ، أعَدَّ اللَّهُ له نُزُلَهُ من الجنَّة کُلَّما غَدا أو راحَ». متفق علیه([10]).

698- (10) ابوهریره س می‌گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس بامدادان و شامگاهان به مسجد(برای خواندن نمازها به جماعت) رفت وآمد کند، در هر رفت وآمدی، خداوند وسایل پذیرایی و مهمانی و ضیافتی را در بهشت برایش آماده و مهیا می‌کند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«غدا»: هنگام بامداد به سوی نماز رفت. «راح»: شبانگاه به سوی نماز رفت. مراد از این دو واژه، این است که پیوسته در حال رفت وآمد بسوی نماز باشد و همواره پایبند به ادای نمازهای پنجگانه با جماعت باشد.

«نُزله»: نُزُل در لغت به معنای چیزی است که برای پذیرایی مهمان آماده می‌شود و برخی گفته‌اند: «نزل» به معنای نخستین چیزی است که بوسیله‌ی آن از مهمان در آغاز نزول، پذیرایی می‌شود همانند: شربت یا میوه‌ای که در آغاز ورود برای مهمان می‌آورند.

و در حقیقت پذیرایی مهم‌تر وعالی‌تر همان نعمت‌های روحانی و معنوی است که خداوند در بهشت از انسان‌های مؤمن و نمازگزار بدانها پذیرایی می‌کند.

699 ـ (11) وعن أبی موسى [الأشعری]، قال: قال رسول الله ج: «أعظَمُ النَّاسِ أجراً فی الصَّلاة، أبعَدُهُم فأبعَدُهم مَمشىً، والذی یَنتَظِرُ الصلاةَ حتى یُصلِّیَها مَعَ الإمامِ أعظَمُ أجراً مِنَ الَّذِی یُصَلِّی ثمَّ یَنامُ». متفق علیه([11]).

699- (11) ابو موسی اشعری س ‌گوید: پیامبر ج فرمود: بزرگترین و پرشکوه‌ترین ثواب و پاداش نماز، برای نمازگزاری است که راهِ گذرش به مسجد دور باشد، و کسانی که از همه‌ی مردم از مسجد دورترند و به مسجد می‌آیند، بزرگ‌ترین ثواب و اجر را دارند (چرا که با هر قدمی که برمی‌دارند، ثواب و ترفیع درجه‌ای را برایش در نظر می‌گیرد و گناهی از گناهانش را می‌بخشاید).

 و کسی که به انتظار نماز در مسجد می‌نشیند تا با امام نماز بخواند، اجر و پاداشش بیشتر و فزون‌تر از آن کسی است که (به تنهایی) نماز می‌گذارد و می‌خوابد (و منتظر نماز با جماعت نمی‌شود).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

مَـمشی: گذرگاه و پیاده‌رو.

700 ـ (12) وعن جابر، قال: خَلَتِ البِقَاعُ حولَ المسجد، فأرادَ بنو سَلِمَة أن یَنْتَقِلُوا قُرْبَ المسجدِ، فَبَلَغَ ذلک النبیَّ ج، فقال لهم: «بلغنی أنَّکُم تُرِیدُونَ أن تَنتَقِلُوا قُربَ المسجدِ». قالوا: نعم یا رسول الله! قد أرَدنا ذلک. فقال: «یا بنی سلمة! دیارَکُم، تُکتَبْ آثارُکُم، دیارَکم، تُکتَبْ آثارکم». رواه مسلم([12]).

700- (12) جابر س می‌گوید: اماکن و قطعه زمین‌هایی از زمین‌های اطراف و پیرامون مسجد‌النبی خالی شد، از این‌رو قبیله‌ی «بنوسلمه» (قبیله‌ای از قبایل معروف و مشهور انصار که منازلشان از مسجد دور بود) با استفاده از این موقعیت، خواستند تا از خانه‌های خود که از مسجد دور بود، به نزدیکی مسجد، نقل مکان نمایند (و در جوار مسجد پیامبر ج سکنی گزینند، تا زودتر به جماعت برسند).

چون پیامبر ج از این جریان باخبر شد بدانها فرمود: شنیده‌ام که شما می‌خواهید به نزدیک مسجد نقل مکان نمایید و در جوار مسجد من سکنی گزینید؟ گفتند: آری، ای رسول‌خدا ج! چنین تصمیم گرفته‌ایم و این خبر نیز درست است.

پیامبر ج فرمود: ای قبیله‌ی بنوسلمه! در دیار خود (اگر چه از مسجد دور است) باقی بمانید، زیرا نقش قدم‌هایتان (به سوی مسجد در زمره‌ی حسنات و نیکی‌های شما) نوشته می‌شود. در دیار خود باقی بمانید، چرا که نقش قدم‌هایتان (به سوی مسجد در زمره‌ی حسناتتان) نوشته می‌شود (و در هر قدمی که به سوی مسجد و نماز جماعت بر می‌دارید، خداوند یک پاداش در نامه‌ی اعمالتان ثبت می‌کند و ترفیع درجه‌ای در درجات شما، در نظر می‌گیرد و گناهی از گناهانتان را می‌بخشاید، تا به مسجد برسید، پس ارزش این قدم‌ها و این پیاده‌روی‌ها و این دوربودن‌ها را بدانید که خیر و برکت زیادی در آن نهفته است، چه بسا چیزی را دوست نمی‌دارید و آن چیز برای شما نیک باشد و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید وآن چیز برای شما بد باشد و خدا به رموز کارها آشنا است و از جمله مصلحت شما را می‌داند و شما از اسرار امور بی‌خبرید و مصلحت خود را چنانکه شاید و باید نمی‌دانید).

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

«البقاع»: جمع «بقعة» به معنای قطعه زمینی است که با زمین‌های گرداگردش متمایز و ناهمگون باشد. «خلت البقاع»: زمین‌ها خالی از سکنه شد.

701 ـ (13) وعن أبی هریرةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «سَبعةٌ یُظِلُّهُمُ اللَّهُ فی ظِلِّهِ یومَ لا ظِلَّ إلاَّ ظِلُّه: إمامٌ عادِلٌ، وشابٌّ نَشَأَ فی عبادةِ اللَّهِ، ورجلٌ قَلبُه مُعَلَّقٌ بالمسجدِ إذا خَرَجَ منه حتى یعودَ إلیه، ورجُلانِ تحابَّا فی اللَّهِ إجتمَعا علیه وتفرَّقا علیه، ورجلٌ ذکرَ اللَّهَ خالِیاً ففاضتْ عیناهُ، ورجلٌ دَعَتْه إمرأةُ ذاتُ حَسَبٍ وجمالٍ فقالَ: إنی أخافُ الله، ورجلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقةٍ فأخْفاها حتى لا تَعلَمَ شِمالُه ما تُنفَقُ یَمینُه». متفق علیه([13]).

701- (139 ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هفت نفر هستند که خدا، آن روزی که سایه‌ای جز سایه‌ی مهر و رحمت خدا نیست، آنان را زیر سایه‌اش پناه می‌دهد:

 پیشوای عادل و دادگر، و جوانی که در پرستش و نیایش خدا رشد و پرورش نموده است، و مردی که وقتی از مسجد بیرون رفت، دلش بدان گره خورده است تا به آنجا بازگردد و نیز مردانی که در راه خدا و برای رضایت و خشنودی او تعالی، با همدیگر دوستی می‌نمایند، و برآن محورگرد می‌آیند و پراکنده می‌شوند و مردی که خدا را در خلوت یاد می‌کند و دیدگانش (از ترس او تعالی) اشکبار است، و مردی که زنی زیبا و بلندپایه از او کام بخواهد و او پاسخ دهدکه نه، من از خدایی که پرروردگار جهانیان است، می‌ترسم، و مردی که بخشش و صدقه‌ای بدهد و آن را به گونه‌ای نهان دارد که دست چپ او نداند که دست راست او چه چیزی را انفاق کرده است.

آری! همه‌ی اینها را خدا در روز سخت و وحشتناک و طاقت‌فرسا و مخوف رستاخیز، در زیر سایه‌ی مهر و رحمتش جای خواهد داد

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «و رجلٌ تصدّق بصدقة فاخفاها لا تعلم شماله ما تنفق یمینه»: در حقیقت انفاق کنندگان واقعی کسانی هستند که تنها بخاطر خشنودی خدا، پرورش اخلاق و فضایل انسانی و تثبیت این صفات در درون جان خود و همچنین پایان‌دادن به اضطراب و ناراحتی‌هایی که بر اثر احساس مسؤلیت در برابر محرومان، در وجدان آنها پیدا می‌شود، اقدام به انفاق می‌کنند.

در واقع انفاق علنی وآشکار در راه خدا و اختفای آن، هرکدام اثر مفیدی دارد، زیرا هنگامی که انسان به طور آشکار و علنی مال خود را در راه خدا انفاق می‌کند، اگر انفاق واجب باشد،گذشته از این که مردم تشویق به این‌گونه کارهای نیک می‌شوند، رفع این تهمت نیز از انسان می‌گردد که به وظیفه‌ی واجب خود عمل نکرده است.

و اگر انفاق مستحب باشد، در حقیقت یک نحوه‌ی تبلیغ عملی است که مردم را به کارهای خیر و حمایت از محرومان و انجام کارهای نیک اجتماعی و عام‌المنفعه تشویق می‌کند.

و چنانچه انفاق به طور مخفی و دور از انظار مردم انجام شود، به طور قطع ریا و خودنمایی در آن کمتر است و خلوص و صداقت بیشتری درآن خواهد بود، مخصوصاً درباره‌ی کمک به محرومان که آبروی آنها در اختفای صدقه، بهتر حفظ می‌شود.

به هر حال، درپاره‌ای از موارد که اثر تشویقی صدقه و انفاق بیشتر است و لطمه‌ای به اخلاص نمی‌زند، بهتر است که صدقه اظهار گردد و در مواردی که افراد آبرومندی هستند که حفظ آبروی آنها ایجاب می‌کند، انفاق به صورت مخفی انجام گیرد و بیم ریاکاری و عدم اخلاص می‌رود، مخفی ساختن صدقه بهتر خواهد بود.

پس آنجا که انفاق به نیازمندان، موجبی برای اظهار ندارد، آن را مخفی سازند تا هم آبروی آنان حفظ شود و هم خلوص بیشتری در آن باشد، و آنجا که مصالح دیگری مانند: تعظیم شعائر و تشویق و ترغیب دیگران در کار است و انفاق، جنبه‌ی شخصی ندارد تا هتک احترام کسی شود، مانند: انفاق برای جهاد و بناهای خیر و امثال آن، و با اخلاص نیز منافات ندارد، آشکارا انفاق نماید. به هر حال، در هر حال نباید انفاق را فراموش کرد و بهتر همان است که پنهانی صدقه داده شود، خداوند می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِیَةٗ فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٢٧٤ [البقرة: 274]([14]).

در این آیه، خداوند شب را بر روز و پنهان را بر آشکار مقدم کرد، از این‌رو دانسته می‌شود که مخفی‌کردن انفاق بهتر است، مگر موجبی برای اظهار آن باشد.

702 ـ (14) وعنه، قال: قالَ رسولُ الله ج: «صلاةُ الرجلِ فی الجماعةِ تُضَعَّفُ على صلاتِه فی بیته وفی سوقه خمساً وعشرینَ ضِعْفاً؛ وذلکَ أنَّه إذا تَوَضَّأ فَأحسَنَ الوُضُوءَ، ثمَّ خَرَجَ إلى المَسجدِ لا یُخرِجُه إلاَّ الصَّلاةُ، لم یَخْطُ خُطوَةً إلاَّ رُفِعَتْ له بها دَرَجَةٌ وحُطَّ عنه بها خَطِیئَةٌ؛ فإذا صَلّى، لم تَزَل الملائِکَةُ تُصَلّی علیه ما دامَ فی مُصَلاَّه: اللَّهُمَّ صَلِّ علیه، اللَّهُمَّ ارْحَمْهُ. ولا یزالُ أحَدُکُم فی صلاةٍ مَا انْتَظَرَ الصَّلاةَ». وفی روایةِ: قال: إذا دَخَلَ المسجِدَ کانتِ الصَّلاةُ تحبِسُه». وزادَ فی دعاءِ الملائکةِ: «اللَّهُمَّ اغفِرْ له، اللَّهُمَّ تُبْ علیه. ما لم یُؤْذِ فیه، ما لم یُحْدِثْ فیه». متفق علیه([15]).

702- (14) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: نماز جماعت، بیست و پنج برابر نمازی که در خانه و بازار خوانده می‌شود، ثواب و پاداش دارد، بدان جهت که وقتی شخص به خوبی وضو می‌گیرد و تنها برای خواندن نماز به مسجد می‌رود، با هر قدمی که برمی‌دارد، ترفیع درجه پیدا می‌کند و درجه‌ای در درجاتش افزوده می‌شود و گناهی از گناهانش بخشوده می‌شود، سپس هنگامی که نماز خواند، تا زمانی که در محل نمازش است فرشتگان بر او درود می‌فرستند(و می‌گویند) پروردگارا! بر او صلوات بفرست، خداوندا! به او رحم کن. و تا زمانی که هرکدام از شما در انتظار نماز باشد، گویا در نماز است و ثواب و پاداش نماز برایش حساب می‌شود.

و در روایتی دیگر این چنین آمده است: هرگاه در مسجد داخل شود و جز انتظار نماز چیز دیگری او را از خارج‌شدن از مسجد منع نکند. (یعنی چنین کسی، چون به مسجد آید و تمام مدتی که فقط به خاطر نماز در مسجد باقی مانده است، ثواب و پاداش نماز برایش حساب می‌شود).

و در همین روایت در دنباله‌ی دعای فرشتگان، این عبارت نیز اضافه شده است: فرشتگان می‌گویند: پروردگارا! او را ببخشا، پروردگارا! توبه‌اش را بپذیر و او را ببخش! و مورد عفو و رحمت خویش قرار بده و تا وقتی که در مسجد، هیچ یک از مسلمانان را با دست و زبان خویش اذیت نکند و تا هنگامی که وضویش باطل نشود، این دعا ادامه دارد.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

703 ـ (15) وعن أبی أُسَیدٍ، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ ج: «إذا دَخَلَ أحدُکُم المسجدَ فلْیَقُلْ: اللَّهُمَّ افتحْ لی أبوابَ رَحمَتِکَ. وإذا خرجَ فَلیَقُلْ: اللَّهُمْ إنی أسألُکَ مِنْ فَضلِک». رواه مسلم([16]).

703- (15) ابو اسید س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه یکی از شما وارد مسجد شد باید این دعا را بخواند: «اللهُمَّ افتحْ لی أبوابَ رحمتکَ» «پروردگارا! درهای رحمتت را بر من بگشا.»

و چون از مسجد خارج شد، باید این دعا را بخواند: «اللهُمْ إنی أسألُکَ منْ فَضلِک» «پروردگا را! از تو فضل وکرم تو را می‌طلبم».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

704 ـ (16) وعن أبی قتادةَ، أنَّ رسولَ اللَّهِ قال: «إذا دَخَلَ أحَدُکُم المسجد، فلْیَرکَعْ رَکعَتَینِ قَبلَ أنْ یَجلِسَ». متفق علیه([17]).

704- (16) ابو قتاده س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه یکی از شما وارد مسجد شد، تا دو رکعت نماز نخواند ننشیند (پس هرگاه کسی وارد مسجد شد مستحب است، قبل از آنکه بنشیند دو رکعت نماز به عنوان «تحیة المسجد» بخواند و از نظر جمهور ائمه، نماز «تحیة المسجد» جنبه‌ی استحبابی دارد نه وجوبی).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

705 ـ (17) وعن کعبِ بنِ مالکٍ، قال: کانَ النبیُّ ج لا یَقدِمُ منْ سَفَرٍ إلاَّ نَهاراً فی الضُّحى، فإذا قَدِمَ بَدَأَ بالمسجدِ، فَصَلَّى فیه رَکعتَینِ، ثمَّ جَلَسَ فیه». متفق علیه([18]).

705- (17) کعب بن مالک س گوید: پیامبر ج عادت داشت که هرگاه از سفر بر می‌گشت هنگام چاشت را برای برگشتن انتخاب می‌کرد و چاشتگاه به مدینه باز می‌گشت، و قبل از هر چیز نخست وارد مسجد می‌شد و قبل از اینکه بنشیند، دو رکعت نماز (به عنوان «تحیةالمسجد») می‌خواند و پس از آن تا مدتی در مسجد می‌نشست و درنگ می‌کرد (تا مشتاقان زیارت ایشان بدانجا آمده و ایشان را ملاقات نمایند).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «الضحی»: چاشتگاه. پس برای تمام مسافران با ایمان مستحب است که در هنگام بازگشتن از سفر (خواه سفر تجاری باشد یا علمی و..). ابتدا به مسجد نزدیک منزل خود برود و در آن دو رکعت نماز بگذارد و با خدای خویش راز و نیاز کند و پیوسته در همه حال، او را بخواند و از او کمک بخواهد و او را بجوید.

706 ـ (18) وعن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ ج: «مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یَنشُدْ ضالَّةً فی المسجدِ؛ فَلْیَقُلْ: لا رَدَّها اللَّهُ علیکَ، فإنَّ المساجدَ لم تُبْنَ لهذا». رواه مسلم([19]).

706- (18) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس در مسجد آواز مردی را شنید که نشانی گمشده‌اش را می‌دهد (که آن را بیابد) به او بگویید: خدا آن را به تو باز نگرداند! چرا که مساجد برای این چنین کارهایی ساخته نشده‌اند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

«ینشد ضالّة»: دنبال گمشده‌اش می‌گشت وآن را در مسجد جستجو می‌کرد.

707 ـ (19) وعن جابرٍ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «مَنْ أکَلَ مِنْ هذِه الشَّجَرَةِ المُنْتِنَةِ؛ فلا یَقرَبَنَّ مسجِدَنا، فَإنَّ الملائِکَةَ تتأَذَّى مِمَّا یتأذَّى مِنهُ الإنس». متفقٌ علیه([20]).

707- (19) جابر س گوید: پیامبر ج فرمود: کسی که از این گیاه بدبو (سیر و پیاز) بخورد، نباید به مسجد ما نزدیک شود (و با ما نماز بخواند) زیرا از چیزی که انسان اذیت می‌شود وآزار می‌بیند، فرشتگان نیز اذیت می‌شوند وآزار می‌بینند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: مساجد، پاک‌ترین، مقدس‌ترین، محبوب‌ترین، روحانی‌ترین، معنوی‌ترین، زیباترین، و دوست‌داشتنی‌ترین اماکن خداوندی‌اند. مساجد مراکز مقدس اسلامی، کانون‌های انسان‌سازی، کلاس‌های عالی تربیتی، زمینه‌سازان هرگونه حرکت و جنبش سازنده‌ی اسلامی در زمینه‌ی آگاهی و بیداری مردم، و پاکسازی محیط از هرگونه کفر و زندقه، شرک و چند‌گانه‌پرستی و الحاد و بی‌بندوباری وآماده‌کنندگان مسلمانان برای دفاع از میراث‌های اسلام، و مرکزی برای جوانان با ایمان، و کانونی برای فعال‌ترین قشرهای اجتماع (یعنی جوانان) و فرودگاهی برای فرشتگان مقرّب الهی هستند.

پس برای مسلمانان نیز مناسب و زیبنده است که در راستای تعظیم و حرمت مساجد و در راستای احترام گذاشتن به شأن و جایگاه رفیع، و قدر و منزلت والای آنها، مساجد را از پلیدی‌ها و نجاست‌ها، پاک و تمیز گردانند، و مساجد را از هر گونه بوی بد و متعفّن، مانند: بوی سیر، پیاز، تره، سیگار، قلیان، مواد مخدر، جوراب‌های بدبو و... حفاظت و حراست کنند، چراکه از هرچیزی که انسان سلیم‌الطبع، اذیت وآزار می‌شود، فرشتگان رحمت الهی نیز از آن اذیت می‌شوند.

و چون مسجد فرودگاه لطف وکرم الهی، و منزلگاه فرشتگان خداوندی است، بالاخص که در وقت نماز، علاوه از فرشتگان، مردمان زیادی نیز شرکت می‌کنند، لذا لازم و ضروری است که با بوی بد سیر و پیاز و سیگار و قلیان و جوراب‌های کثیف و بدبو، آن مهمانان مقدس و محترم خداوندی را مورد آزار و اذیت قرار ندهیم.

708 ـ (20) وعن أنسٍ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «البُزَاقُ فی المسجدِ خَطِیئَةٌ؛ وکَفَّارَتُها دَفنُها». متفق علیه([21]).

708- (20) انس س گوید: پیامبر ج فرمود: انداختن آب دهان و خلط در مسجد، گناه است، وکفّاره‌ی آن، پاک‌کردن آن می‌باشد.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«البزاق»: آب دهان.

709 ـ (21) وعن أبی ذَرّ [س]، قال: قالَ رسولُ الله ج: «عُرِضَتْ عَلَیَّ أعمالُ أُمَّتی حَسَنُها وسَیِّئُها، فَوَجَدْتُ فی محاسن أعمالِها الأَذى یُماطُ عَنِ الطَّرِیق، ووجدتُ فی مَساوِىءِ أعمالِها النُّخاعَةَ تَکُونُ فی المسجدِ لا تُدفَنُ». رواه مسلم([22]).

709- (21) ابوذر س گوید: پیامبر ج فرمود: کارهای نیک و بد امتیانم بر من عرضه و آشکار شد، پس در میان خوبی‌ها و نیکی‌های امتم، دفع چیزهای مُضر، مُوذی، آزاردهنده و مزاحم از سر راه مردم را یافتم (که کسی مانع کوچکی را از سر راه عابرین بردارد تا به آنها آزاری نرسد).

و در میان کارهای بد و پلیدشان، انداختن اخلاط سینه و بینی را دیدم که در مسجد انداخته شده و پاک و تمیز نشده بود (پس مشخص می‌شود که بهداشت و رعایت نظافت و تمیزی مساجد و برداشتن اشیای مزاحم در راه، از ثواب و پاداش عظیم و بزرگ برخوردار است).

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

«الاذی»: چیز پلید و مضر. «النخاعة»: اخلاط که از سینه یا بینی درآید.

710 ـ (22) وعن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «إذا قامَ أحَدُکُم إلى الصَّلاةِ فلا یَبصُقْ أَمامَه؛ فإنما یُناجی اللَّهَ ما دامَ فی مُصلاَّه، ولا عنْ یَمِینِه؛ فإنَّ عنْ یمینِه مَلَکاً. ولْیَبصُقْ عنْ یَسَارِه أو تَحتَ قَدَمِه فَیَدْفِنُها»([23]).

710- (22) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: چون یکی از شما برای نماز بلند شد، پس نباید به طرف جلو، تُف و یا خلط بیاندازد، زیرا تا وقتی که در جایگاه نماز است، با پروردگار خویش در حال راز و نیاز است (و شایسته نیست که در جلوی خود و در جهت قبله، تُف بیاندازد، چرا که در این حالت، پروردگار او، میان او و میان قبله است) و به طرف راست خویش نیز تُف نیاندازد چرا که در جانب راستش، فرشته‌ای از فرشتگان الهی قرار دارد (که حسنات و نیکی‌های او را می‌نویسد) ولی می‌تواند (در خارج نماز و خارج مسجد) به طرف چپ و یا زیر پای خویش، تف کند و آن را با خاک و ریگ بپوشاند.

711 ـ (23) وفی روایةِ أبی سعیدٍ: «تَحتَ قَدَمِهِ الیُسرى». متفق علیه([24]).

711- (23) و در روایت ابوسعید آمده است: می‌تواند (در غیر نماز و خارج از مسجد) زیر پای چپش تف و یا خلط بیاندازد.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: هدف اصلی و پیام واقعی تمام این احادیث، توجه زیاد و اهمیت بسیار پیامبر ج به مسئله‌ی نظافت و رعایت پاکی است. هرکس سنت پاک نبوی را مورد تحقیق و بررسی قرار دهد، شمار زیادی از احادیث صحیح و حسن را می‌یابد که در هر مورد و در هر سطحی، مردمان را به نظافت، تشویق و ترغیب می‌نماید، خواه در ارتباط با نظافت انسان باشد، یا نظافت مسجد، یا نظافت منزل و یا نظافت راه و معابر و...

خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِینَ وَیُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِینَ [البقرة: 222]

«بی گمان خداوند ، توبه‌کاران و پاکان را دوست می‌دارد».

و ساکنین مسجد قباء را اینگونه می‌ستاید:

﴿فِیهِ رِجَالٞ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِینَ [التوبة: 108]

 «در آنجا کسانی هستند که می‌خواهند جسم و روح خود را با ادای عبادت درست، پاکیزه دارند و خداوند هم پاکیزگان را دوست می‌دارد».

و پیامبر ج می‌فرماید:

«الطهور شطر الایمان». «پاکیزگی نیمه‌ی ایمان است».

و نیز می‌فرماید:

«پاکیزگی به ایمان رهنمون می‌شود و ایمان، صاحبش را به بهشت خواهد برد.»

 از این جهت یک اندرز حکیمانه‌ای میان مسلمانان رایج گشته که زبانزد خاص و عام می‌باشد و چنین سخن حکیمانه‌ای در غیر اسلام، شبیه ندارد وآن عبارت «النظافة من الایمان» می‌باشد. یعنی:

«تمیزی از ایمان است».

پیامبر ج درباره‌ی تمیزی و پاکی در همه چیز، به ویژه در مسجد می‌فرماید:

 «تنظّفوا فانّ الاسلام نظیف». «پاکیزه باشید که مبنای اسلام بر پاکیزگی است».

و نیز می‌فرماید:

 «پاکیزه باشید تا در میان امتان دیگر، چون ستاره بدرخشید».

و نیز می‌فرماید:

«خداوند پاک است و پاکان را دوست دارد و پاکیزه است و پاکیزگان را دوست می‌دارد، پس جلوی خانه‌های خویش را پاکیزه سازید و مانند یهودیان کثیف و نامرتب نباشید».

از این‌رو، روشن است که نظافت و رعایت پاکی و تمیزی با توجه به امکانات و وضع مردم در عصر پیامبر ج و صحابه ش، تعریفی متفاوت با نظافت در زمانه‌ی ما دارد و برای مساجد زمانه‌ی ما، به جهت وجود امکانات بهداشتی مناسب، تأکید در رعایت نظافت آنها، بیشتر و لازم‌تر است.

«ولیبصق عن یساره او تحت قدمه»: مراد این است که در خارج نماز و خارج از مسجد، اگر خواست خلط و یا تفی بیاندازد، باید آن را به طرف چپ و یا زیر پای چپش بیاندازد وآن را به طرف جلو و راست خود نیاندازد، چرا که اگر به جلوی قبله تف بیاندازد، بی‌احترامی به قبله نموده است، زیرا خداوند در جهت قبله‌ی نمازگزار قرار دارد و اگر به طرف راست، تف و یا خلط بیفکند، بی‌احترامی به فرشته‌ای کرده است که در جانب راستش قرار دارد.

به هرحال، باید مواظب بود و نباید مساجد را با تف و خلط‌انداختن، ملوث وآلوده نمود، و حرمت آن را شکست.

لازم می‌بینم در اینجا پیرامون احترام و بزرگداشت قبله، این را بگویم که: قبله، نشانه و مظهر توحید و یگانگی، وآرم و نشانه‌ی مسلمانان و پرچم آشکار اسلام و نشانه‌ی توجه به خدا است. از این‌رو در روایات می‌خوانیم که پیامبر ج معمولاً رو به قبله می‌‌نشست و سفارش می‌کرد تا مسلمانان نیز، به سوی قبله بخوابند و بنشینند، چرا که قبله، جایگاه و احترام خاصی دارد و در بعضی اعمال، توجه به آن واجب است، برای مثال: نمازهای واجب باید رو به قبله خوانده شود، ذبح حیوان ودفن میت، باید رو به سوی قبله باشد، در مستراح رو به قبله یا پشت به قبله نشستن، حرام است.

از این‌رو فرد مسلمان نیز اگر خواست خلط و یا تفی بیاندازد، باید آن را به طرف چپ و یا زیر پای چپش بیاندازد، وآن را به طرف جلو (قبله) و راست خود نیاندازد، چرا که اگر به سوی قبله، تف بیاندازد، بی‌احترامی به قبله نموده است، زیرا خداوند در جهت قبله‌ی نماز گزار قرار دارد.

712 ـ (24) وعن عائشةَ، أنَّ رسولَ الله ج قال فی مَرَضِه الذی لم یَقُمْ مِنه: «لَعَنَ اللَّهُ الیهودَ والنَّصارى: إتَّخَذُوا قُبُورَ أنبیائِهِم مساجدَ». متفق علیه([25]).

712- (24) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج در مرض وفات خویش فرمود: نقرین خدا بر یهودیان و مسیحیان باد، چون قبور وآرامگاه‌های پیامبرانشان را به صورت مسجد در آوردند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

713 ـ (25) وعن جُندُبٍ، قال: سمعتُ النبیَّ ج یقولُ: «أَلا َوإنَّ مَنْ کانَ قَبلَکم کانوا یَتَّخِذُونَ قُبُورَ أنْبیائِهم وصالِحِیهِم مساجدَ. أَلاَ فلا تَتَّخِذوا القُبورَ مساجدَ، إنی أنهاکُم عَنْ ذلکَ». رواه مسلم([26]).

713- (25) جندب س گوید: از پیامبر ج شنیدم که می‌فرمود: به هوش! که کسانی که قبل از شما بوده‌اند، قبور وآرامگاه‌های پیامبران و اشخاص نیکوکار و پرهیزگار خویش را به صورت مسجد در می‌آوردند. آگاه باشید که شما چنین نکنید، من شما را از آن، نهی می‌کنم و بر حذر می‌دارم.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: حکم نماز در قبرستان: حضرت عمر، علی، ابوهریره، انس بن مالک وابن‌عباس، ش و از تابعین: ابراهیم نخعی، نافع بن جبیر بن مطعم، طاووس، عمروبن دینار، وخیثمه، و امام احمدبن حنبل و جمعی دیگر از علماء بر این باورند که نمازخواندن در قبرستان، خواه قبرستان کنده شده باشد یا نشده باشد، ـ اگر چه چیزی بر آن فرش شود، ـ قبرستان مسلمانان باشد، یا کفار، حرام و ناجایز است و چنین نمازی که در قبرستان خوانده می‌شود، باطل است.

امام شافعی و امام بخاری برآنند که: اگر قبرستان کنده شده باشد، نمازخواندن در آن حرام است چرا که قبرستان کنده شده، خاکش آلوده به گوشت و چرک مرده‌هاست و به خاطر نجاست، نماز درآن جایز نیست، پس بنا به این قول، اگر در جایی پاک، نماز خواند، به طوری که در آن قبر کنده شده نباشد، نمازش کفایت کرده ولی مکروه است.

امام ابوحنیفه، ثوری، اوزاعی و در روایتی امام احمد، براین باورند که خواندن نماز در قبرستان، خواه کنده شده باشد یا نشده باشد، مکروه است. این گروه، نهی آمده در احادیث را حمل بر کراهیت نموده‌اند و نیز استدلال کرده‌اند بر عمومیت وکلیت این روایت که:

 «هر کجا بودی و هنگام نماز شد، نماز را به پا دار که همانجا مسجد است».

و امام مالک و ابن عمر ش قائل به اباحت خواندن نماز در قبرستان هستند و استدلال کرده‌اند به اینکه رسول‌خدا ج در قبرستان بر قبر پیره‌زنی سیاه، نماز خواند، ولی چنانچه معلوم است، این رأی با ادلّه‌ی صریح نهی مذکور در احادیث، رد شده است.

714 ـ (26) وعن ابنِ عُمرَ ب، قال: قالَ رسولُ الله ج: «إجعَلُوا فی بُیُوتِکُم مِنْ صَلاتِکم، ولا تَتَّخِذوها قُبوراً». متفق علیه([27]).

714- (26) ابن عمرـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: بعضی از نمازهایتان (نمازهای سنت) را در خانه‌هایتان بخوانید، و آنها را چون گور نکنید.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: از این حدیث دانسته می‌شود: مستحب است که نمازهای سنّت، در خانه خوانده شود، چرا که پیامبر ج در حدیثی دیگر می‌فرماید:

«هرگاه کسی از شما نماز فرض را در مسجد خواند، قسمتی از نمازها را برای خانه بگذارد، چون خداوند به واسطه‌ی نماز، نوری را در خانه‌اش قرار می‌دهد». [مسلم]

و نیز می‌فرماید:

«در خانه‌هایتان نماز بخوانید، چون بهترین نماز شخص، نماز در خانه‌اش است، غیر از نمازهای فرض که باید در مسجد خوانده شود.» [بخاری و مسلم]

در حدیث بالا پیامبر ج فرمود: «برخی از نمازهایتان را در خانه‌هایتان بخوانید و آنها را چون گور نکنید». منظور این است که قبور وآرامگاه‌ها در عدم نماز در آنها، تشبیه شده به خانه‌ای که در آن نماز خوانده نمی‌شود، پس، از آن فهمیده می‌شود که در قبرستان نماز خوانده نمی‌شود، و اگر خوانده هم شود، حداقل مکروه خواهد بود.


فصل دوم

715 ـ (27) عن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «ما بَینَ المَشرِقِ والمغرِبِ قِبلَةٌ». رواه الترمذیُّ([28]).

715- (27) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: میان مشرق و مغرب، قبله‌ (ی مدینه‌ی منوره) است.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: البته این حکم، مربوط به موقعیت جغرافیایی مدینه‌ی منوره است، چرا که مدینه در پانصد کیلومتری شمال شرقی مکه‌ی مکرمه قرار دارد، و در آنجا قبله در سمت جنوب واقع است. و در سرزمین‌هایی که قبله در سمت مشرق و یا مغرب واقع است، در آنجا حکم فرق می‌کند، زیرا اصل در این مسئله، همان روکردن به سمت و جانب خانه‌ی کعبه و مسجدالحرام است، و فرقی نمی‌کند که قبله در سمت مشرق باشد، یا مغرب و یا جنوب و...

و در حقیقت تعیین دقیق قبله، از عوامل دیگری است که در ساختن مسجد باید مورد توجه قرار گیرد. متأسفانه در تعیین قبله‌ی نمازگزارانی که در بیرون از مسجد نماز می‌خوانند، سهل‌انگاری می‌شود و دلیل آنها این گفته است: «ما بین المشرق والمغرب قبلة» [یبن مشرق و مغرب قبله است].

ولی این گفته، تنها برای اهل مدینه و شهرهایی که در جهت مدینه هستند صدق می‌کند و نه برای همه‌ی مناطق.

به خاطر اینکه مسجد به طور ثابت و دائمی ساخته می‌شود باید در تعیین قبله‌ی صحیح آن، نهایت دقت را به خرج داد. در زمان‌های قدیم، قبله را از روی جهت‌ها می‌شناختند و با مشخص‌کردن مشرق و مغرب و شمال و جنوب، با تخمین‌زدن، قبله‌ای را مشخص می‌کردند، ولی امروزه با پیشرفت وسائل علمی و تکنیک‌های مختلف، می‌توانیم که در نهایت دقّت، این کار را انجام دهیم.

پس باید با مراجعه به افراد خبره وآگاه، اطمینان صددرصد در تعیین قبله پیدا کرد، زیرا به سمت قبله نمازخواندن از شروط و مقدمات جواز نماز است.

716 ـ (28) وعن طَلْقِ بنِ علیٍّ، قال: خَرَجْنا وَفْداً إلى رسولِ الله ج، فبایَعناهُ، وصَلّینا معه، وأخبرناهُ أنَّ بأرضِنا بِیعَةً لنا، فاستَوهَبناه منْ فَضلِ طَهُورِه. فدَعا بماءٍ، فَتَوَضَّأَ وتَمَضمَضَ، ثمَّ صَبَّه لنا فی إدَاوَة، وأمَرَنا، فقالَ: «أُخرُجُوا فإذا أتَیتُمْ أرضَکم، فَاکسِرُوا بِیعَتَکم، وانضَحُوا مکانَها بهذا الماءِ، واتخذوها مسجداً». قُلنا: إنَّ البَلدَ بعیدٌ، والحَرَّ شدیدٌ، والماءُ یُنْشَفُ. فقال: «مُدُّوه مِنَ الماءِ، فإنَّه لا یزیدُه إلاَّ طِیباً». رواه النسائیُّ([29]).

716- (28) طلق بن علی س گوید: عده‌ای از ما، برای بیعت به نزد پیامبر ج آمدیم، و با ایشان (بر اعتراف به توحید و یگانگی خدا و رسالت و نبوت او و اجرای کامل اوامر و فرامین الهی و تعالیم وآموزه‌های نبوی و احکام و دستورات تعالی‌بخش و سعادت‌آفرین شرعی و حقائق و مفاهیم والای قرآنی) بیعت نمودیم، و با آن حضرت ج نماز نیز خواندیم، و ایشان را خبر دادیم که ما را در دیارمان، کلیسایی است (چرا که پیش از آنکه مسلمان شویم، مسیحی بودیم و در کلیسا مشغول عبادت و نیایش پروردگار می‌شدیم، حال می‌خواهیم آن را تبدیل به مسجد نمائیم)!

آن‌گاه برای تبرک، خواستار باقیمانده‌ی آب وضوی پیامبر ج شدیم، آن حضرت ج نیز برای وضو، آبی را خواست، آنگاه وضو گرفت وآب را در دهان جنبانید و مضمضه کرد، وآن را برای ما در ظرفی ریخت و به ما چنین فرمان داد و فرمود: به سوی دیارتان بروید و چون به سرزمین خویش رسیدید، کلیسایتان را ویران کنید، و برای تبرک و پاک‌شدن آن مکان از آلودگی‌های کفر و زندقه و شرک و چندگانه‌پرستی، از این آب (باقیمانده‌ی آب وضوی من) در محل آن کلیسای تخریب شده بپاشید و آن کلیسا را به صورت مسجد درآورید (یعنی به جای آن کلیسا، مسجدی برای آگاهی و بیداری مردم، و پاکسازی محیط از هرگونه کفر و زندقه، شرک و چندگانه‌پرستی و الحاد و بی‌بندوباری، و کانونی برای آماده ساختن مسلمانان برای دفاع از کیان اسلام و میراث‌های مسلمانان و مرکزی برای جوانان باایمان، و کانونی برای زمینه‌سازی هرگونه حرکت و جنبش سازنده‌ی اسلامی بسازید).

گفتیم: ای رسول‌خدا ج! سرزمین و دیار (ما از مدینه‌ی منوره) دور است، و گرما، سخت و طاقت‌فرسا است و در این هوای گرم و مسافت دور، آب (وضوی شما) نیز خشک خواهد شد و تا دیار ما چیزی از آن باقی نمی‌‌ماند.

پیامبر ج فرمود: آبی دیگر بر این باقیمانده‌ی آبِ وضو، بریزید و زیاد کنید (تا در هوای گرم و مسافت دور، خشک نشود)، زیرا: براستی هیچ آبی با آب باقیمانده‌ی وضو، قاطی نمی‌شود، مگر آنکه بر پاکی آن می‌افزاید.

[این حدیث را نسائی روایت کرده است].

«بیعة»: کلیسا [معبد مسیحیان، عبادتگاه ترسایان]. «وَفداً»: هیئت بلندپایه‌ای که به نزد پادشاهان و فرمانروایان اعزام می‌شوند. به کسی که برای رسانیدن پیام نزد شاه برود، نیز «وافد» می‌گویند.

«فاستوهبنا»: از پیامبر ج درخواست بخشش و عطیه نمودیم. [از ایشان آب وضو به عنوان بخشش و هدیه خواستیم].

«تمضمض»: آب در دهان جنبانید و مضمضه کرد.

«إداوة»: مشک کوچکی که از پیوستن دو پوست به هم، درست شود.

«والماء یُنشَف»: آب خشک شده و چیزی از آن باقی نمی‌‌ماند.

«مُدّوه من الماء»: بر آن آبی دیگر بیافزایید و بریزید.

717 ـ (29) وعن عائشةَ لا، قالتْ: أمرَ رسولُ اللَّهِ ببناءِ المسجدِ فی الدُّوَرِ، وأنْ یُنظَّفَ ویُطَیَّب». رواه أبو داود، والترمذیّ، وابنُ ماجة([30]).

717- (29) عایشه ـ ل ـ گوید: رسول‌خدا ج به ساخت مساجد در محله‌ها و آبادی‌ها (خصوصاً محله و آبادی‌هایی که دور از همدیگر باشند) و نظافت و رعایت بهداشت و استعمال بوی خوش و مطبوع در آنها فرمان داد.

[این حدیث را ابوداود، ترمذی و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند].

718 ـ (30) وعن ابن‌عباس، قال: قالَ رسولُ الله ج: «ما أُمِرتُ بِتَشیِیدِ المساجدِ». قال ابنُ عبَّاسِ: لَتُزَخْرِفُنَّها کما زَخْرَفَتِ الیهودُ والنَّصارى. رواهُ أبوداود([31]).

718- (30) ابن‌عباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: خداوند مرا به زیبا و مجلّل ساختن ظاهری مساجد فرمان نداده است.

ابن‌عباس ـ ب ـ گوید: سوگند به خدا! در آینده نیز شما مسلمانان، به نقش و نگار و زیباسازی ظاهری مساجد می‌پردازید، همانگونه که یهودیان در معابد و مسیحیان در کلیساهای خویش کردند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

«تشیید المساجد»: زینت‌دادن و قصرگونه ساختن مساجد. «لتزخرفنّها»: مساجد را آراسته و زینت خواهید داد و به تجلیل و زیباسازی آن خواهید پرداخت.

719 ـ (31) وعن أنسٍ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «مِنْ أَشْراطِ السَّاعةِ أنْ یَتَباهِىَ النَّاسُ فی المساجدِ». رواه أبو داود، والنّسائیُّ، والدارمیُّ، وابنُ ماجة([32]).

719- (31) انس س گوید: پیامبر ج فرمود: از نشانه‌های نزدیک‌شدن رستاخیز، یکی این است که مردم به مساجد خود بر یکدیگر فخر می‌فروشند.

[این حدیث را ابوداود، نسائی، دارمی و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: از مجموع این روایات دانسته می‌شود که نباید در تزیین مساجد، مبالغه و اسراف و زیاده‌روی نمود، تا سبب مشغول‌شدن نمازگزاران به آن، و مانع خشوع در نماز نگردد، و نیز بخاطر اینکه شباهتی میان مسجد با کلیسا و دیگر معابد غیرمسلمین به وجود نیاید. امام ابوحنیفه می‌گوید: باکی نیست که مساجد نقش و نگار شده و با آب‌طلا، اندوده شوند، چنان که عمر بن عبدالعزیز، مسجد النبی را نقش و نگار کرد وکسی هم بر وی ایرادی نگرفت، و حضرت عثمان نیز مسجدالنبی را با گچ و سنگ‌های رنگی، بازسازی کرد.

و به هر حال احادیث ذکر شده بر این حمل می‌شوند که نباید مساجد را بیش از حدِّ معمول و نیاز، تزیین کرد، به طوری که به اسراف و زیاده‌روی کشیده شود، روشن است که نیازها و حاجت‌ها نیز با دگرگونی زمان و مکان و حالات انسان و پیشرفت جامعه، تغییر می‌کند، و احادیث مذکور به بیش از نوعی کراهت تنزیهی دلالت نمی‌کند.

در حقیقت (به نظر حقیر)، پیام اصلی پیامبر ج در خلال این روایات، این است که: مسجدهای مسلمانان از لحاظ ظاهری و نقش و نگار و زرق و برق، آباد می‌شوند، ولی به اعتبار هدایات و عبادات، و معنویات و روحانیات و ارشادات عاری و ویرانند، مساجد با زیب و زینتی خاص، آراسته و پیرایش می‌شوند، فرش‌های گرانبها و رنگارنگ، چراغ‌ها و لوسترهای گرانبها، سنگ‌فرش‌های عجیب وغریب، پرده‌های فریبنده، گچ و سنگ‌کاری‌های متنوع و خیره‌کننده، و تمام امکانات و وسایل رفاهی در مساجد موجوداند، اما از نمازگزار خالی هستند، و گفتگوی دنیوی، طعنه و غیبت، و آشوب و بلوا، در مساجد صورت می‌گیرد، امام و مؤذن، مساجد را خانه‌ی خودشان تصور می‌‌کنند و به سبب وجود اشیاء و اسباب گرانبهای دنیوی آن، درب مساجد را قفل می‌زنند، در مساجد آنها نه نماز با خشوع و خضوع اقامه می‌شود، و نه حلقه‌ی تعلیم دیده می‌شود و نه از مشورت دینی خبری است و نه از ذکر و تلاوت نشانه‌ای. حال آنکه مسجد در زمان پیامبر اکرم ج و صحابه‌ی کرام ش، مرکز مشورت مسائل فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی و دینی و دنیوی و کانونی برای آماده‌سازی مسلمانان برای دفاع از کیان اسلام و مسلمین بود.

از این جهت به نظر می‌رسد که انکار و مخالفت با تزیین مسجد با توجه به شکل و ظاهر و صورت این کار است و نه در جوهر و باطن و حقیقت زینت و زیبایی.

به هر حال احادیث مذکور به بیش از نوعی کراهت تنزیهی دلالت نمی‌کند، در حالی که وجود چنین کراهتی با اندک نیاز و ضرورتی از بین می‌رود.

دکتر یوسف قرضاوی در بیان این نیاز و ضرورت‌ها می‌گوید:

1-  تناسبی میان نوع بنای مسجد با سطح ساخت وساز در منطقه وجود داشته باشد، تا قدر و منزلت مسجد از اماکن دیگر پایین نیاید.

2-  مسلمانان همواره نیازمند مساجد مستحکمی هستند که عمر طولانی داشته و دیرتر فرسوده و خراب گردند، تا در زمان‌هایی که به علت‌هایی مثل: ضعف اقتصادی و یا فشار و ظلم و ستم حکومت که قادر به ساختن مساجد جدیدی نیستند، بتوانند از این مساجد استفاده کنند، مثل: مساجد جامع بزرگ و باشکوهی که در زمان خلافت عثمانی ساخته شده‌اند و مسلمانان (ترکیه) توانستند در زمان حکومت ظالم و لائیک «کمال آتاتورک» از این مساجد بهره ببرند.

3-  مسلمانان، همیشه نیازمند بناهایی هستند که در برابر وقوع حوادث طبیعی مثل: زلزله و امثال آن، مقاوم و مستحکم باشند.

عده‌ای از برادران مسلمانم در ژاپن به من خبر دادند که سالها قبل در شهرشان، زلزله‌ای سهمگین آمده که ساختمان‌های بلند و بزرگ را نیز تخریب نموده است، ولی به مسجد آسیبی نرسیده است، در واقع سالم‌ماندن چنین مسجدی، به خاطر لطف و عنایت خداوند متعال و به سبب استحکام بنیان مسجد بوده است.

4-  مسلمانان از دیرباز نیازمند بناهایی استوار و محکم بوده‌اند تا سنگر و پناهگاهی برای آنها هنگام حمله‌ی دشمنان باشد، همانطور که چنین وضعیتی را در زمان حمله‌ی دشمنان به بوسنی و هرزگوین وکشمیر و مانند آنها مشاهده کردیم([33]).

از این‌رو نگارنده نیز براین باور است که بر اساس نظر امام ابوحنیفه، نقش و نگار مسجد درست است، اما به چند شرط:

1-  در تزئین وآرایش مسجد مبالغه، اسراف و زیاده‌روی نشود، تا سبب مشغول‌شدن نمازگزاران به آن، و مانع خشوع در نماز نگردد و نیز به خاطر اینکه شباهتی میان مسجد با کلیسا و دیگر معابد غیرمسلمین به وجود نیاید.

2-  تنها به نقش و نگار ظاهری مسجد اکتفا نشود، بلکه در کنار عمران وآبادی ظاهری، به عمران وآبادی معنوی نیز اهمیت داده شود، و تنها به فکر شکل ظاهر و صورت نباشند، بلکه به جوهر، باطن و حقیقت امر توجه کنند.

3-  به خاطر زینت مساجد بر یکدیگر فخر نفروشند و بر همدیگر تکبر نورزند.

4-  در جایی که فقرا و مساکین، و بینوایان و مستمندان از مزین‌نمودن مساجد، محتاج‌ترند، باید در مرحله‌ی نخست به فقرا رسیدگی کرد، و نباید توجه به ستون‌ها، در و دیوار مسجد و تزیین‌کردن آنها، به فراموش‌کردن فقرا و مساکین بیانجامد.

و شاید از جمله‌ی بهترین الگوهایی که در این زمینه وجود دارد، بنای حال حاضر مسجدالحرام و مسجدالنبی است. بدون شک، امروزه این دو بنای اسلامی، ضمن متانت و استحکام کافی، در اوج بزرگی و ابهت و رفعت و زیبایی وآراستگی قراردارند، ولی این زیبایی و عظمت به حد اسراف و زیاده‌روی نکشیده است که دل‌های نمازگزاران را به خود مشغول کند، بلکه این دو مسجد، سرشار از معنویت، روحانیت، و صداقت و اخلاص هستند.

720 ـ (32) وعنه، قال: قالَ رسولُ الله ج: «عُرِضَتْ عَلَیَّ أُجُورُ أمَّتی حتى القَذاةُ یُخرِجُها الرَّجلُ منَ المسجدِ. وعُرِضَتْ علیَّ ذُنُوبُ أمَّتی، فلمْ أرَ ذَنباً أعظمَ مِنْ سورةٍ من القُرآنِ أو آیةٍ أُوتِیَها رجلٌ ثمَّ نَسِیَها». رواه الترمذی، وأبوداود([34]).

720- (32) انس س گوید: پیامبر ج فرمود: پاداش‌های امتم (از پاداش بزرگ گرفته تا کوچک) حتّی خَس و خاشاکی که مرد مسلمان آن را از مسجد بیرون افکند، بر من عرضه شد، و نیز گناهان و بزهکاری‌های امتیانم بر من عرضه و آشکار گردید، و هیچ گناهی را بزرگ‌تر و سخت‌تر و تکان‌دهنده‌تر از آن ندیدم که به مردی سوره و یا آیه‌ای از قرآن داده شود (یعنی نعمت حفظ الفاظ و معانی قرآن بدو عنایت شود) و باز آن را (با نخواندن و سهل‌انگاری و عدم قیام به مقتضای آن) فراموش کند.

[این حدیث را ترمذی و ابوداود روایت کرده‌اند].

شرح: باید دانست که فراموش‌کردن لفظ قرآن، به همراه فهم معنا و مفهوم آن، و فراموش کردن قیام به مقتضای اوامر و فرامین تابناک، و تعالیم وآموزه‌های تعالی‌بخش، و توصیه‌‌ها و سفارش‌های سعادت‌آفرین، و احکام و دستورات نورانی آن، و فراموش‌نمودن اجرای مفاد قرآنی، در این وعید و هشدار داخل است.

در حدیثی پیامبر ج می‌فرماید:

«ما من رجل قرأ القرآن، فنسیه الاّ لقی الله یوم یلقاه وهو اجزم».

«هیچ کس نیست که قرآن را خوانده [یعنی آن را حفظ کرده] و باز آن را فراموش نموده مگر اینکه خدای را در روزی که با وی ملاقات می‌کند، در حالی روبرو می‌شود که بی‌زبان است و نمی‌تواند سخن بگوید»

و در حقیقت این احادیث پیامبر ج، برای اینگونه کسان که قرآن را حفظ نموده و سپس آن را به باد فراموشی سپرده‌اند، وعیدی سخت و تکان‌دهنده است.

721 ـ (33) وعن بُرَیدةَ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «بَشِّرِ المَشّائینَ فی الظُّلَمِ إلى المساجدِ بالنُّورِ التّام یومَ القَیامةِ». رواه الترمذی، وأبو داود([35]).

721- (33) بریده س گوید: پیامبر ج فرمود: رهپویانی را که در تاریکی شب به سوی مسجدها رهسپارند، به روشنایی کامل در روز رستاخیز نوید و مژده بده (چرا که خداوند در برابر اطاعت و انجام کار نیک، به وسیله‌ی پاداش نیک از اعمال بندگان تشکر می‌کند و این بیانگر نهایت احترام خداوند به اعمال نیک انسان‌های مسلمان است. کسانی که در سختی‌ها و مشکلات، چالش‌ها و دغدغه‌ها، تاریکی‌ها و سردی‌ها، ناهمواری‌ها و ناملایمات را با جان می‌خرند، و در تاریکی‌های شب و به هنگامی که غوغای زندگی مادی و ماشینی فروکش نموده و محیطی آرام و به دور از هرگونه ریا و تظاهر و خودنمایی و توأم با حضور قلب و جمعیت خاطر، مهیا می‌شود، به سوی مساجد رهسپار می‌شوند و به عبادت و پرستش خدای یکتا و یگانه می‌پردازند و او تعالی را در مقابل این همه نعمت که بدانها ارزانی داشته، شکرگزاری و سپاس می‌گویند.

و خداوند نیز شاکر و سپاسگذار است و در عوض این تاریکی‌ها، وی را در تاریکی‌های مخوف و وحشتناک روز رستاخیز، از سوی خویش به وی نور کامل و روشنایی وصف ناپذیر و باشکوه، عنایت خواهد کرد).

[این حدیث را ترمذی و ابوداود روایت کرده‌اند].

722 ـ (34) ورواه ابنُ ماجة، عن سهلِ بنِ سَعْدٍ، وأنسٍ([36]).

722- (34) همین حدیث را ابن‌ماجه نیز از «سهل بن سعد» و «انس» ـ ب ـ روایت کرده است.

723 ـ (35) وعن أبی سعیدٍ الخُدریِّ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «إذا رأیتُمُ الرَّجُلَ یَتَعاهَدُ المسجدَ، فاشهَدُوا له بالإیمانِ؛ فإنَّ اللَّهَ یقولُ: { إنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ باللَّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ }». رواهُ الترمذیّ، وابنُ ماجة، والدارمیُّ([37]).

723- (35) ابوسعید خدری س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه مردی را دیدید که در مساجد رفت وآمد دارد، به ایمان و باور دینی او گواهی دهید، زیرا خداوند متعال می‌فرماید: «تنها کسی حق دارد مساجد خدا را با تعمیر یا عبادت آباد سازد که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد»([38]).

[این حدیث را ترمذی، ابن‌ماجه و دارمی روایت کرده‌اند].

شرح: در حقیقت کسانی که به عمران وآبادی مسجد به وسیله‌ی نماز و دعا و ذکر خدا و بر پاداری شعائر مذهبی، اهمیت می‌دهند و مسجد را کانونی برای هرگونه حرکت و جنبش سازنده‌ی اسلامی در زمینه‌ی آگاهی و بیداری مردم، و پاکسازی محیط از کفر و زندقه و شرک و چندگانه‌پرستی و نفاق و دورنگی، قرار می‌دهند وآن را وسیله‌ای برای آماده ساختن مسلمانان برای دفاع از کیان اسلام و مسلمین و قرآن و سنّت، و مرکزی برای جوانان با ایمان و متدین، و کانونی برای فعال‌ترین قشرهای اجتماع بشری (جوانان) قرار می‌دهند، خود نیز جزو پاسداران واقعی و محافظان راستین مسجد‌اند و پیوسته با حضور مداوم خویش در مسجد، روح معنویت و برنامه‌های سازنده را در آن به اجرا در می‌آورند و مسجد را به مرکزی مقدس، و کانونی انسان‌ساز و کلاسی تربیتی، مبدل می‌کنند، این چنین کسانی، خداوند و فرشتگان الهی، به ایمان و باور راستین دینی آنان، گواهی می‌دهند، چرا که فقط چنین کسانی هستند که به تعمیر وآبادی مسجدها می‌پردازند. چنانچه در حدیثی دیگر پیامبر ج می‌فرماید:

«انما عمّار المساجد، هم اهل الله» [بزاز]

«آبادکنندگان مساجد، وابستگان به خدای می‌باشند».

724 ـ (36) وعن عثمانَ بنِ مَظْعونٍ، قال: یا رسولَ الله! إئذَنْ لنا فی الاِختِصاءِ. فقال رسولُ الله ج: «لیسَ مِنَّا مَن خَصَى ولا إخْتَصى، إنَّ خِصاءَ أُمَّتی الصِّیامُ». فقال: إئذَنْ لنا فی السّیاحةِ. فقال: «إنَّ سیاحةَ أمَّتی الجِهادُ فی سبیلِ اللَّهِ». فقال: إئذَنْ لنا فی التَّرَهُّبِ. فقال: «إنَّ ترَهُّبَ أمَّتی الجُلوسُ فی المساجدِ إنتظار الصلاة». رواه فی «شرح السُّنة»([39]).

724- (36) عثمان بن مظعون س گوید: به پیامبر ج گفتم: ای رسول‌خدا ج! به ما اجازه دهید تا خویشتن را خَصی و اخته نمائیم (و بدین وسیله از لذائذ و راحتی‌ها فاصله بگیریم و بدور از هرگونه دغدغه‌ی جنسی و هواهای نفسانی و خواهشات حیوانی و وسوسه‌های شیطانی، به عبادت و پرستش خدا بپردازیم)!.

پیامبر ج فرمود: کسی که دیگران را خصی و اخته نماید، و یا به اخته‌کردن خویش همّت گمارد، از ما نیست. براستی خصی و اخته‌کردن امتیانم در گرفتن روزه است (چرا که در حقیقت روزه، سپری محکم و پولادین در مقابل آتش سوزان دوزخ و سپری محکم در برابر خواهشات ناروای نفسانی و تمایلات ناجایز شیطانی و سیاه‌کننده‌ی روی شیطان بدکاره و ناامید‌کننده‌ی نفس امّاره است.

شخص روزه‌دار در حال روزه، با وجود گرسنگی و تشنگی از غذا و آب و همچنین لذّت جنسی، خواهشات نفسانی و تمایلات دنیوی و غرائز حیوانی و وسوسه‌های شیطانی، چشم می‌پوشد و عملاً ثابت می‌کند که او همچون حیوان، در بند اصطبل و علف نیست، او می‌تواند زمام نفس سرکش خویش را به دست گیرد و بر هوس‌ها و شهوات خود مسلط گردد. خداوند روزه را مقرر نموده است تا انسان به وسیله‌ی آن از سلطه‌ی غرائز و زندان بدن و ماده و معده‌ی خویش آزاد شده، بر تحریکات شهوانی خود غالب گردیده، و بر مظاهر حیوانی خویش حاکم شود و به فرشتگان همانند گردد).

عثمان بن مظعون س برای بار دوم گفت: ای رسول‌خدا ج! به ما اجازه‌ی جهانگردی دهید، تا در شهرها و کشورهای مختلف و اطراف و اکناف جهان به سیاحت و گردشگری بپردازیم.

پیامبر ج فرمود: سیاحت و گردشگری امتم، در جهاد و پیکار در راه خدا با دشمنان و بدخواهان اسلام و قرآن است.

عثمان س برای سومین بار گفت: به ما اجازه‌ی اختیارکردن رهبانیت (و گوشه‌نشینی و ترک دنیا و چشم‌پوشی از لذت‌ها و راحتی‌های آن را) بدهید!.

پیامبر ج فرمود: رهبانیت امتم، نشستن در مساجد به انتظار فرارسیدن نماز است.

[این حدیث را بغوی در «شرح السنة» روایت کرده است].

شرح: «الاختصاء»: خصی واخته‌کردن.

«ترهّب»: رهبانیت وگوشه‌نشینی و ترک دنیا و چشم‌پوشی از لذت‌های آن.

در حقیقت، رهبانیت بر خلاف اصول فطرت و طبیعت انسان است و جوامع انسانی را به انحطاط و عقب‌ماندگی می‌کشاند. و رهبانیت نه تنها سبب کمال نفس و تهذیب روح و اخلاق نیست، بلکه منجر به انحرافات اخلاقی، تنبلی، بدبینی، غرور، عجب و خودبرتربینی و مانندآن می‌شود.

و به فرض که انسان بتواند در حال انزوا و گوشه‌نشینی به فضیلت و برتری اخلاقی برسد، فضیلت محسوب نمی‌شود، بلکه فضیلت آن است که انسان در دل اجتماع بتواند خود را از آلودگی‌های اخلاقی برهاند.

 ترک ازدواج و دوری‌گزیدن از لذائذ و راحتی‌های دنیا که از اصول رهبانیت است، نه فقط کمال نمی‌آفریند، بلکه موجب پیدایش عقده‌ها و بیماری‌های روانی می‌گردد. و باید دانست که زهد اسلامی که به معنای سادگی زندگی و حذف تجملات و تکلفات، و عدم اسارت در چنگال مال و منال، جاه و مقام و پست و موقعیت است، هیچ ارتباطی با مسئله‌ی رهبانیت ندارد، زیرا رهبانیت به معنای: جدایی و بیگانگی از اجتماع و تحریم ازدواج برای مردان و زنان، و انزوای اجتماعی و پشت پازدن به وظایف انسان در اجتماع بشری و انتخاب صومعه‌ها و دیرهای دورافتاده برای عبادت و زندگی در محیطی دور از اجتماع است و زهد به معنای آزادی و وارستگی به خاطر اجتماعی‌تر زیستن است، پس نباید، زهد اسلامی را با رهبانیت، قاطی نمائیم.

«ائذن لنا فی السیاحة»: سیاحتی که در این روایت از آن نهی شده، چیزی هم‌ردیف رهبانیت، یعنی یک نوع «رهبانیت سیار»، بوده است. به این معنا که بعضی از افراد، بی‌آنکه خانه و زندگی برای خود تهیه کنند، یا کسب وکاری داشته باشند، به صورت جهانگردی، بدون زاد و توشه، دائماً از نقطه‌ای به نقطه‌ی دیگر می‌رفتند و با گرفتن کمک از مردم ـ گدایی وتکدی‌گری ـ، زندگی می‌کردند وآن را یک نوع زهد و ترک دنیا می‌پنداشتند، ولی اسلام هم «رهبانیت ثابت» را نفی کرده است و هم «رهبانیت سیار» را([40]).

آری! از نظر اسلام، مهم آن است که انسان در دل اجتماع، وارسته و زاهد باشد، نه در انزوا و بیگانگی از اجتماع.

725 ـ (37) وعن عبدِ الرحمن بنِ عائشٍ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «رأیتُ ربِّی عزَّ وجلَّ فی أحسنِ صورةٍ. قال: فَبِمَ یَختَصِمُ المَلأُ الأعلى؟ قلتُ: أنتَ أعلمُ» قال: «فَوَضَعَ کفَّهُ بینَ کتِفیَّ، فوجدتُ بَرْدَهَا بینَ ثدَییَّ، فَعَلِمتُ ما فی السَّماواتِ والأرضِ، وتَلا: ﴿وَکَذَٰلِکَ نُرِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ مَلَکُوتَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلِیَکُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِینَ٧٥ [الأنعام: 75]». رواه الدارمیُّ مُرسلاً، وللترمذیّ نحوُه عنه([41]).

725- (37) عبدالرحمان بن عائش س گوید: پیامبر ج فرمود: پروردگارم را در بهترین شکل دیدم. از من پرسید: درباره‌ی چه چیزی ملأ اعلی (و فرشتگان عالم بالا) جدال و نزاع می‌کنند؟ (مراد از «مجادله و منازعه»، بحث وگفتگو است، یعنی پیرامون چه چیزی گفتگو می‌کنند؟) گفتم: پروردگارا! خودت داناتری.

پیامبر ج می‌فرماید: خداوند دستِ (قدرت و انعام، و فضل و کرم) خویش را میان دو شانه‌ام گذاشت، که در اثر آن، سردی و برودت آن [کنایه از ایصال لطف وکرم الهی] را در میان دو پستان خویش احساس نمودم و به برکت آن احاطه‌ی علمی به آنچه در آسمان‌ها و زمین است، پیدا نمودم.

و در ادامه پیامبر ج این آیه را تلاوت فرمود: «و همان گونه که گمراهی قوم ابراهیم را در امر پرستش بتها به او نمودیم، بارها و بارها نیز مُلک عظیم آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم، تا از زمره‌ی باورمندان راستین شود و بر راستای خداشناسی رود»([42]).

[این حدیث را دارمی به طور مرسل روایت کرده، و ترمذی نیز بسان آن را از «عبدالرحمن بن عائش س» روایت نموده است].

شرح: «فوضع کفّه بین کتفیّ»: کنایه از تخصیص‌دادن خداوند ، فضل و احسان وکرم و سخاوت خویش، و ایصال فیض و لطف خود، به پیامبر ج است. یعنی خداوند مرا با فضل و فیض بیکران خویش مورد تکریم و تجلیل و احترام و بزرگداشت قرار داد.

«فوجدتُ بَردها»: کنایه از احساس نمودن آسایش و راحتی لطف وکرم الهی است.

«بین ثدییّ»: مراد سینه و یا قلب است. و کنایه از ایصال لطف وکرم الهی، و نزول رحمت فیض خداوندی و جاگرفتن علوم وحیانی و رسوخ و اتقان حقائق آسمانی در قلب و سینه‌ی پیامبر ج است.

726 ـ (38) وعن ابن عبَّاسٍ، ومُعاذِ بنِ جبلٍ، وزادَ فیه: «قال: یا محمَّدُ! هلْ تدْری فِیمَ یَختَصِمُ المَلأُ الأعلى؟ قلتُ: نعم، فی الکَفَّارات». والکفَّاراتُ: المَکْثُ فی المساجدِ بعدَ الصَّلَواتِ، والمَشْیُ على الأقدامِ إلى الجماعاتِ، وإبلاغُ الوُضُوءِ فی المَکارِه، فمنْ فعلَ ذلکَ عاشَ بخیرٍ، وماتَ بخیرٍ، وکانَ منْ خطیئتِه کیَومَ ولَدتْه أُمُّه، وقال: یا محمَّدُ! إذا صَلّیتَ فقُلْ: اللهُمَّ إنی أسألُکَ فِعْلَ الخَیراتِ، وتَرْکَ المُنکَراتِ، وحُبَّ الْمَساکینِ، وإذا أرَدتَ بعِبادَکَ فِتنَةً فَاقْبِضنِی إلیکَ غیرَ مَفتُونٍ». قال: والدَّرجاتُ: إفشاءُ السَّلامِ، وإطْعامِ الطعام، والصَّلاةُ باللیلِ والنَّاسُ نِیامٌ، ولفظُ هذا الحدیثِ کما فی «المصابیح» لم أجِدْه عن عبدِ الرحمنِ إلاَّ فی «شرح السُّنة»([43]).

726- (38) همین حدیث از «ابن‌عباس» و «معاذ بن جبل» ش نیز روایت شده است که در آن ترمذی، این عبارت را نیز افزوده است:

«پروردگار فرمود: ای محمد ج! آیا می‌دانی فرشتگان عالم بالا، در چه چیزی بحث وگفتگو می‌کنند؟ گفتم: آری، آنها در مورد کفّارات (کارهایی که گناهان را جبران می‌‌کنند و پرده‌ی عفو و بخشش الهی را بر روی آنها می‌کشند) به گفتگو پرداختند. و کفّارات عبارتند از: پس از خواندن نماز، در مسجد (برای ذکر و دعا) درنگ‌کردن (و یا انتظارکشیدن نمازی بعد از نمازی)، به سوی نماز جماعت، گام برداشتن، و کامل ساختن وضو با وجود سختی‌ها و مشکلات (از قبیل سرما و غیره).

و هرکس (چه زن و چه مرد) این کارهای شایسته و بایسته را انجام بدهد (در این دنیا) با خیر و نیکی، زندگی به سر خواهد کرد (یعنی حتماً بدو زندگی خوشایند و پاکیزه‌ای عنایت خواهد شد، زندگی فردی لبریز از قناعت و رضایت و شکیایی بر مصائب جهان و شکر بر نعمت‌های یزدان و به تبع آن، زندگی جمعی قرین با آرامش و امنیت و رفاه و صلح و صفا و محبت و دوستی، و تعاون و همکاری و دیگر مفاهیم سازنده‌ی انسانی). و با خیر و نیکی نیز خواهد مرد و چشم از جهان فرو خواهد بست. و از گناهانش بسان روزی که از مادر زاده شده، پاک و پاکیزه خواهد گردید. و نیز خداوند فرمود: ای محمد! چون نماز خواندی، پس از آن این دعا را بخوان: «اللهمّ انّی اسئلک فعل الخیرات وترک المنکرات وحبّ المساکین، واذا اردت بعبادک فتنة فاقبضنی الیک غیرمفتون». «بار خدایا! از تو، توفیق انجام کارهای خیر و شایسته و ترک کارهای زشت و پلید، و محبت بی‌نوایان و مستمندان را می‌جویم. و چون خواستی بندگانت را با ضلالت وگمراهی و یا عقوبت دنیوی (که در آن زوال دین و ایمان است) بیازمایی، پس مرا پیش از آنکه گرفتار آن آزمون شوم، (و دین و ایمان خویش را از دست بدهم) بمیران».

پیامبر ج در ادامه فرمود: و درجات (که به وسیله‌ی آنها ارزش و جایگاه انسان در پیشگاه خدای ترفیع می‌یابد) عبارتند از: افشاء نمودن سلام (چه بر آشنا و چه بر بیگانه)، به بینوایان و مستمندان و گرسنگان و خاک‌نشینان، خوراک‌دادن، و در دل شب، در آن هنگام که مردم خوابند (و غوغای زندگی مادی فروکش نموده، وآرامش روح و جسم انسان در پرتو مقداری خواب،حاصل گردیده، و حالت توجه و نشاط خاصی به انسان دست می‌دهد، در محیطی آرام و به دور از هرگونه ریا و تظاهر و خودنمایی‌، توأم با حضور قلب) نماز خواندن.

[و لفظ این حدیث را چنانچه در مصابیح (اثر علامه بغوی) است، از طریق عبدالرحمن بن عائش، جز در «شرح السنة» (که اثر علامه بغوی است) نیافتم].

شرح: منظور از «مخاصمه» در این دو حدیث بالا، تنها «بحث و گفتگو» است نه جدال و کشمکش. بحث و گفتگو از اعمال آدمیان و کارهایی که کفاره و پوشاننده‌ی گناهان و بزه‌کاری‌ها می‌شود و بر درجات انسان‌ها می‌افزاید.

و شاید گفتگوی فرشتگان عالم بالا، در تعداد اعمالی است که سرچشمه‌ی این فضائل می‌گردد و یا در تعیین حد و میزان درجاتی است که از این اعمال حاصل می‌شود.

727 ـ (39) وعن أبی أُمامةَ، قال: قال رسولُ اللَّهِ: «ثلاثةٌ کُلُّهُم ضامنٌ على اللَّهِ: رَجُلٌ خرجَ غازِیاً فی سبیل الله، فهُو ضامِنٌ على اللَّهِ حتى یَتَوَفَّاه، فیُدخِلَه الجنَّةَ، أو یَرُدَّه بما نالَ منْ أجرٍ أو غَنِیمَةٍ؛ ورَجُلٌ راحَ إلى المسجدِ، فهُو ضامنٌ على اللَّهِ [حتى یَتَوَفّاه فیُدخِله الجنَّةَ، أو یَرُدَّه بما نالَ منْ أجرٍ وغَنِیمَة]؛ ورجلٌ دخلَ بیتَه بِسَلامٍ، فهُو ضامنٌ على الله». رواه أبو داود([44]).

727- (39) ابوامامه س گوید: پیامبر ج فرمود: سه انسان‌اند که محافظت و مراقبت از آنها (در برابر فتنه‌ها و خسارت‌ها، وآفات دنیوی و دینی) بر خدا است: نخست جهادگری که در راه خدا، برای دفاع از کیان اسلام و مسلمین با دشمنان و بدخواهان، به جنگ و پیکار می‌پردازد، محافظت و مراقبت از چنین کسی بر خدا بایسته است تا او را (در جنگ) بمیراند و وارد بهشت سازد (و به سعادت و خوشبختی اخروی برساند) و یا او را زنده و سالم با اجر و پاداش و غنیمت از جنگ و پیکار بازگرداند (که این نیز، سعادت دنیوی و دینی است، که شامل حال وی می‌شود).

و دیگر آن رهپویی که پیوسته به سوی مسجد (برای خواندن نماز) رهسپار است، محافظت و مراقبت چنین فردی نیز بر خدا بایسته است، تا او را بمیراند و وارد بهشت سازد، و یا او را زنده و سالم با اجر و پاداش و غنیمت از مسجد به سوی خانه‌اش بازگرداند. و دیگر آن کسی که وقتی در خانه‌اش وارد می‌شود، بر اهالی خانه‌اش سلام می‌کند، محافظت و مراقبت این چنین فردی نیز (از آفات خانوادگی و زیان‌های فردی و اجتماعی) بر خدا بایسته است.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

728ـ (40) وعنه، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ: «مَنْ خرجَ منْ بیتِه مُتَطَهِّراً إلى صلاةٍ مکتُوبَةٍ؛ فأَجْرُه کأَجر الحاجِّ المُحرِمِ. ومَنْ خرجَ إلى تسبیحِ الضُّحى لایُنصِبُه إلاَّ إیاهُ؛ فأجرُه کأجر الحاج المُعتَمِر. وصَلاةٌ عَلى إثْر صَلاةٍ لا لَغْوَ بینَهُما کتابٌ فی عِلِّیّینَ». رواه أحمدُ، وأبو داود([45]).

728- (40) ابوامامه س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس خانه‌ی خویش را با طهارت و وضو به مقصد مسجد برای خواندن نماز فرض ترک کند، اجر و پاداشی بسان پاداش کسی که آهنگ حج خانه‌ی خدا را کرده باشد، فرا چنگ می‌آورد، و هرکس برای خواندن نماز چاشت بیرون آید، و خستگی و مشقت را فقط برای خواندن آن به جان بخرد و در این راستا از خویشتن ریا و تظاهر و سهل‌انگاری و غفلت، نشان ندهد، پاداشی همانند پاداش کسی بدست می‌آورد که آهنگ عمره نموده باشد.

و خواندن نمازی در پی نماز دیگر (یعنی مداومت بر نمازها و مراقبت و حفاظت از آن) که در میان آنها کارهایی بیهوده و ناشایست، و سخنان زننده و نابایست صورت نگیرد، کاری مکتوب و ثبت شده در «علّیین» است.

[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کرده‌اند].

شرح: «علّیین»: جمع «عِلّی» (بر وزن ملّی) در اصل به معنای مکان بالا، یا اشخاصی است که در محل بالا می‌نشینند و به ساکنان قسمت‌های مرتفع کوه‌ها نیز اطلاق شده است، و در اینجا جمعی از علما و صاحب‌نظران اسلامی، آن را به معنای «برترین مکان آسمان» یا «برترین مکان بهشت» تفسیر کرده‌اند. به این معنا که نامه‌ی اعمال چنین افرادی بر فراز آنها در شریف‌ترین مکان، یا بر فراز بهشت در بلندترین مقام، جای دارد، و همه‌ی اینها نشان می‌دهد که مقام خود آنها فوق‌العاده بلند و والاست.

اما بهتر است که گفته شود: «علّیین» اسم خاص دیوان یا دفتر کل نامه‌های اعمال نیکان و نیکوکاران است. تعبیر از آن بدین نام، به خاطر این باشد که محتویات این دیوان، سبب درجات رفیعه‌ی صاحبان خود در بهشت است.

729 ـ (41) وعن أبی هریرةَ [س] قال: قالَ رسولُ الله ج: «إذا مَرَرْتُمْ برِیاضِ الجنَّةِ فارْتَعُوا». قیلَ: یا رسولَ الله! وما ریاضُ الجنَّةِ؟ قال: «المَساجدُ». قیلَ: وما الرَّتْعُ؟ یا رسولَ اللَّهِ؟ قال: «سُبْحانَ اللَّهِ، والحمدُ للَّهِ، ولا إلهَ إلاَّ اللَّهُ، واللَّهُ أکبر». رواه الترمذیُّ([46]).

729- (41) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه از باغ و بوستان‌های بهشت گذرکردید، خوب بچرید (و کمال استفاده را از آن بنمایید) گفته شد: ای رسول‌خدا ج! باغ‌های بهشت چیست؟ پیامبر ج فرمود: مساجد. پرسیده شد: ای رسول‌خدا ج! چه چیزی را باید چرید؟ فرمود: «سبحان الله» و«الحمد لله» و«لا اله الا الله» و«الله اکبر».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «فارتعوا» [بچرید]: از ماده‌ی «رتع» در اصل به معنای چریدن و فراوان خوردن حیوانات است، ولی گاهی در مورد انسان به معنای تفریح و خورد و خوراک فراوان به کار می‌رود. برادران یوسف می‌گویند:

﴿أَرۡسِلۡهُ مَعَنَا غَدٗا یَرۡتَعۡ وَیَلۡعَبۡ [یوسف: 12].

 «پدر! فردا یوسف را با ما بفرست تا در میان چمنزارها و گلزارها بخورد و بازی کند».

در اینجا مراد از «رتع» خوردن وآشامیدن و بهره‌مندی از میوه و چیزهای خوشمزه است.

و تعبیر از چنین واژه‌ای برای انسان‌ها در این حدیث، شاید به خاطر این باشد که همان‌گونه که اگر حیوانی در سبزه‌زار و بوستانی به چریدن مشغول شود به سادگی و راحتی از آنجا بیرون نمی‌رود، حتی ضربه‌ی چوب صاحب بوستان را هم به جان و دل می‌پذیرد اما حاضر نمی‌شود که از چریدن باز آید، اینچنین نیز ذکرکننده هم نباید به سبب افکار پست دنیوی و موانع سخت زندگی و خواهشات ناروای نفسانی و غرائز ناجایز حیوانی و وسوسه‌های ویرانگر شیطانی، از ذکر و یاد خدا باز آید.

730 ـ (42) وعنه، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ: «منْ أتى المسجدَ لِشَیءٍ، فهُو حَظُّه». رواه أبو داود([47]).

730- (42) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس به هر نیت و انگیزه‌ای که به مسجد بیاید، همان چیز را حاصل می‌نماید و پاداشش به نیت او بستگی دارد و نتیجه‌ی نیت خویش را دریافت می‌کند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: پس برای رهپویان مساجد لازم است که در رفتن به مسجد، به دنبال جویاشدن رضایت خدا در عمل و تصفیه‌ی آن از شایبه‌های شخصی، یا دنیوی، منافع فردی وامراض درونی باشند، یعنی جز به خاطر جلب رضایت خدا و منزل اخروی گام به سوی مسجد بر ندارند، و اگر گامی به سوی مسجد بر می‌دارند آن را از شایبه‌ها و امیال وآرزوهای زودگذر نفسی، اعم از ظاهر و باطن و موانع راه، اعم از سرمایه، شهرت، مقام، مال، کسب شهرت و منزلت در دل دیگران، مدح و ثنا، گریز از ملامت، کسب رضایت عامه‌ی مردم، تعارف و رودربایستی با بزرگان و... پیراسته گرداند و انگیزه‌های الهی و دینی را بر انگیزه‌های شیطانی، نفسانی، حیوانی و دنیوی در قلبش غالب گرداند و خواسته‌های خدا را بر خواسته‌های مردم ترجیح دهد، و نیت و قول و عمل را برای خدا خالص، و نماز و عبادات و مرگ و حیات خویش را خاصّ پروردگار جهان گرداند، چرا که: پاداش اعمال به نیت بستگی دارد و هرکس نتیجه‌ی نیت خود را دریافت می‌کند، کسی که آمدنش به مسجد به خاطر خدا است، پاداش آمدن به خاطر خدا و رضایت او دریافت می‌کند وکسی که آمدنش به خاطر هدفی دنیوی و یا منافع شخصی باشد، به آن می‌رسد وآمدنش به سوی همان چیزی است که برای آن آهنگ رفتن کرده است.

731 ـ (43) وعن فاطِمةَ بنتِ الحسَینِ، عنْ جدَّتِها فاطمةَ الکبرى، شم، قالتْ: کانَ النبیُّ ج إذا دخلَ المسجدَ صلّى على محمَّدٍ وسلَّم، وقال: «رَبِّ اغفِرْ لی ذُنُوبی، وَافتَحْ لی أبوابَ رَحمَتِکَ» وإذا خرَجَ صلّى على محمَّدٍ وسلَّم، وقال: «ربِّ اغفرْ لی ذنوبی، وافتحْ لی أبوابَ فَضلِک». رواه الترمذیُّ. وأحمدُ، وابنُ ماجة وفی روایتِهما، قالتْ: إذا دخلَ المسجدَ، وکذا إذا خرجَ، قال: «بسِم اللَّهِ، والسَّلامُ على رسول الله» بدل: صلّى على محمدٍ وسلَّم. وقال الترمذیُّ: لیسَ إسنادُه بمُتَّصِلٍ، وفاطمةُ بنتُ الحسینِ لم تَدْرُکْ فاطمةَ الکُبرى([48]).

731- (43) فاطمه دختر حسین ـ ب ـ از مادر بزرگش «فاطمه» دختر پیامبر ج روایت می‌کند: که گفت: پیامبر ج وقتی وارد مسجد می‌شد، بر محمد ج سلام و درود می‌فرستاد و می‌فرمود: «[اللهم صلّ علی محمدٍ وسلّم] ربّ اغفرلی ذنوبی وافتح لی ابواب رحمتک» [پروردگارا! بر محمد ج درود و سلام بفرست]، خداوندا! گناهانم را بیامرز و درهای رحمتت را برمن بگشای.

و وقتی که از مسجد خارج می‌شد، بر محمد ج سلام و درود می‌فرستاد و می‌فرمود: «[اللهم صلّ علی محمد وسلّم] ربّ اغفرلی ذبوبی وافتح لی ابواب فضلک» [پروردگارا! بر محمد ج درود و سلام بفرست،] خداوندا! گناهانم را بیامرز و درهای فضلت را بر من بگشای.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده، و احمد و ابن‌ماجه نیز این حدیث را روایت نموده‌اند، و در روایت آن دو، «فاطمه» به عوض عبارت «صلّی علی محمد وسلّم»، «بسم الله والسلام علی رسول الله» [به نام خدا، سلام بر رسول‌خدا باد] نقل کرده است.

ترمذی پیرامون این حدیث گفته است: اسناد این حدیث متصل نیست، چرا که فاطمه دختر حسین، مادر بزرگش «فاطمه دختر پیامبر ج» را در نیافته است].

732 ـ (44) وعن عمرو بنِ شُعیبٍ، عنْ أبیه، عنْ جدِّه، قال: نهى رسولُ الله ج عنْ تَناشُدِ الأشعار فی المسجدِ، وعنِ البیعِ والإِشتِراءِ فیه، وأنْ یَتَحَلَّقَ النَّاسُ یومَ الجمعةِ قبلَ الصَّلاةِ فی المسجدِ. رواه أبو داود، والترمذیُّ([49]).

732- (44) عمرو بن شعیب، از پدرش و او نیز از جدش (عبدالله بن عمرو بن العاص) روایت می‌کند که گفت: پیامبر ج از مشاعره و داد و ستد و خرید و فروش در مسجد نهی فرمود، و نیز از اینکه در روز جمعه، پیش از نماز، مردم، گروه گروه در مسجد دور هم جمع شده و جلسه تشکیل دهند و با هم صحبت نمایند، نهی کرد.

[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کرده‌اند].

شرح: «نهی رسول الله ج عن تناشد الاشعار»: در حدیثی امام بخاری بدین وسیله اشاره کرده که: «حسان بن ثابت» [شاعر توانمند رسول الله ج] در مسجد ابیاتی را در دفاع از رسول‌خدا ج وآرمان‌ها و ارزش‌های اسلامی، و در مذمت کافران و بدخواهان اسلام و مسلمین می‌سرود، و رسول‌خدا ج نیز وی را از خواندن این چنین اشعاری در مسجد، نهی نمی‌کرد، بلکه وی را تأیید نیز می‌فرمود. ولی در این حدیث، پیامبر ج از شعر گفتن و مشاعره در مسجد نهی فرموده است!.

در حقیقت، میان این دو حدیث تعارض و تضادی نیست، بلکه رسول‌خدا ج از خواندن سرودها و اشعاری نهی فرموده که از اشعار جاهلیت یا در بطالت و بیهودگی باشد، و غرضی صحیح و هدفی درست و انگیزه‌ای الهی، و منفعت دینی درآن نباشد، ولی خواندن علوم و معارفی که در قالب نظم است و اشعاری که در بیان دفاع از رسول‌خدا ج و یا ترغیب و تشویق در طاعت و عبادت خدا و یا در راستای اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزه‌های نبوی و احکام و دستورات شرعی و حقائق و مفاهیم والای قرآنی است، منعی ندارد، مشروط بر آنکه: مایه‌ی تشویش فکری نمازگزاران نباشد، یا در وقتی باشد که وقت نماز فرض نیست که مردم به مسجد می‌آیند.

«وأن یتحلّق النّاس یوم الجمعه قبل الصلاة فی المسجد»: این بخش از حدیث، مربوط به آداب و سنن روز جمعه است، یعنی کسانی که صبح آدینه، زود به مسجد می‌روند، شایسته است که مشغول نماز، راز و نیاز، ذکر و یاد خدا، عبادت و پرستش الهی، تلاوت قرآن، درود و صلوات بر پیامبر ج شوند و در همین فاصله ـ خدایی ناکرده ـ از فرصت استفاده نکنند تا جلساتی میان یکدیگر تشکیل دهند و به صحبت‌های دنیوی بپردازند و وقت خویش را با صحبت‌های دنیوی از دست بدهند.

733 ـ (45) وعن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «إذا رأیتُمْ مَنْ یَبیعُ أو یَبتاعُ فی المسجدِ، فقولوا: لا أربَحَ اللَّهُ تجارتَکَ، وإذا رَأیْتُمْ منْ یَنشُدُ فیه ضالَّةً، فقولوا: لا رَدَّ اللَّهُ علیکَ». رواه الترمذیُّ، والدارمیّ([50]).

733- (45) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه کسی را دیدید که در مسجد داد و ستد می‌کند، بدو بگویید: خدا در تجارت و داد و ستد تو، سودی ندهد و آن را بی‌فایده گرداند.

و وقتی دیدید، کسی در مسجد گم‌شده‌اش را از مردم طلب می‌کند، بدو بگویید: خداوند آن را به تو باز نگرداند (چرا که مساجد برای اینگونه چیزها از قبیل: خرید و فروش و داد و ستد و کارهای دنیوی ساخته نشده است).

[این حدیث را ترمذی و دارمی روایت کرده‌اند].

734 ـ (46) وعن حکیمِ بنِ حزامٍ، قال: نهى رسولُ الله ج أن یُستَقادَ فی المسجد، وأنْ یُنشَدَ فیه الأشعارُ، وأنْ تُقامَ فیه الحُدُودُ. رواه أبو داود فی «سُننِه»، وصاحبُ «جامعِ الأصول» فیه عن حکیمٍ([51]).

734- (46) حکیم بن حزام س گوید: پیامبر ج از گرفتن قَوَد و قصاصِ قتل در مسجد، و این که شعری در آن خوانده شود، و یا اینکه حدود شرعی در آن اجرا گردد نهی فرمود: (چرا که مساجد برای این کارها ساخته نشده‌اند و مساجد مختص عبادت و پرستش خدا است).

[این حدیث را ابوداود در سنن خویش، و نویسنده‌ی «جامع الاصول» از حکیم روایت نموده اند].

«یُستقاد»: قصاص گرفتن. از حاکم خواستن که قاتل را عوض مقتول بکشد.

735 ـ (47) وفی «المصابیح» عن جابر([52]).

735- (47) و همین حدیث را شیخ بغوی نیز در «مصابیح» از حضرت جابر س روایت کرده است.

736 ـ (48) وعن معاویةَ بنِ قُرَّةَ، عن أبیه، أنَّ رسولَ اللَّهِ نهى عنْ هاتَینِ الشَّجَرتینِ ـ یعنی البَصَلَ والثُّومَ ـ وقال: «مَنْ أکَلَهُما فلا یَقْرَبَنَّ مسجدَنا». وقال: «إنْ کُنتُم لا بُدَّ آکِلَیهِما؛ فأَمِیتُوهُما طَبْخاً». رواه أبو داود([53]).

736- (48) معاویه بن قرّة س از پدرش روایت می‌کند که گفت: پیامبر ج از خوردن این دو گیاه: پیاز و سیر (به خاطر بوی بد آنها) نهی کرد و فرمود: کسی که از این دو گیاه بخورد نباید به مسجد ما نزدیک شود.

و نیز فرمود: اگر ناگزیر از خوردن این دو گیاه هستید، پس باید (با پختن،) بوی آنها را از میان ببرید (و پخته شده‌‌ی آن را بخورید).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

737 ـ (49) وعن أبی سعیدٍ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «الأرضُ کُلُّها مسجدٌ إلاَّ المَقبُرَةَ والحمَّامَ». رواه أبو داود، والترمذیّ، والدارمیّ([54]).

737- (49) ابوسعید س گوید: پیامبر ج فرمود: تمام زمین به جز قبرستان و حمام، مکان جواز نماز و مسجد و جای سجده است.

[این حدیث را ابوداود، ترمذی و دارمی روایت کرده‌اند].

738 ـ (50) وعن ابنِ عمرَ، قال: نهى رسولُ الله ج أنْ یُصلَّى فی سبعةِ مواطِنَ: فی المَزْبَلَةِ، والمجْزَرَةِ، والمقبرَةِ، وقارِعَةِ الطَّریق، وفی الحَمَّامِ، وفی معاطِنِ الإبل، وفَوقَ ظهْرِ بیت الله. رواه الترمذیُّ، وابن ماجة([55]).

738- (50) ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج از خواندن نماز در هفت جای نهی فرمود: آشغال‌دان و زباله‌دان، کشتارگاه حیوانات، قبرستان، گذرگاه مردم (کوچه و خیابان)، حمام، خوابگاه و استراحتگاه شتران که در مجاورت آب قرار گرفته باشد، و روی سقف خانه‌ی خدا.

[این حدیث را ترمذی و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: در بیان حکمت نهی نمازخواندن در این اماکن، علماء و صاحب‌نظران اسلامی گفته‌اند: نهی از خواندن نماز در زباله‌دان، کشتارگاه حیوانات و قبرستان، به سبب وجود نجاست و پلیدی، و میان کوچه و خیابان وگذرگاه مردم، به سبب تنگ‌کردن راه بر عابران، و در خوابگاه و استراحتگاه شتران، به سبب ترس از رمیدن شتر و ضرررساندن به فرد نمازگزار، و نهی از خواندن نماز در روی سقف خانه‌ی کعبه، به جهت اسائه‌ی ادب و توهین به خانه‌ی کعبه است.

739 ـ (51) وعن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «صَلُّوا فی مَرابِضِ الغَنمِ، ولا تُصَلُّوا فی أعْطانِ الإبِلِ». رواه الترمذیّ([56]).

739 (51) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: می‌توانید در خوابگاه وآغُل گوسفندان نماز بخوانید. ولی در استراحتگاه شتران نماز نخوانید.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «مرابض» جمع «مربض» به معنای آغل و خوابگاه گوسفندان است.

«أعطان» جمع «عطن» به معنای خوابگاه و استراحتگاه شتران که در مجاورت آب قرار گرفته باشد.

حکمت و فلسفه‌ی نهی از نمازخواندن در خوابگاه شتران برای تمام خردمندان و انسان‌های عاقل و فهمیده، مشخص است، چرا که شتر، حیوانی رمنده، چموش وگریزپا است و در رمندگی و چموشی به اسم است، و احتمال دارد که اگر فردی در اصطبل واستراحتگاه شتران به نماز بایستد، شتری بر او حمله‌ورشود و وی را مجروح و مصدوم نماید، علاوه ازآن، نمازخواندن در چنین اماکنی، انسان را از حالت خشوع و خضوع نماز نیز بیرون می‌کند، چرا که فرد نمازگزار پیوسته در فکر این است که از ناحیه‌ی شتران مورد حمله قرار نگیرد. برخلاف استراحتگاه وآغل گوسفندان که آنها بر خلاف شتران، حیواناتی آرام و بی‌دردسر و عاری از رمندگی و چموشی می‌باشند.

البته باید توجه داشت که نمازخواندن در آغل گوسفندان، مستلزم آن نیست که خواندن نماز بر روی نجاسات آنها نیز جایز است، بلکه نمازخواندن در آغل گوسفندان در صورتی جایز است که مکانی پاک و عاری از هرگونه پلیدی و نجاست، برای این کار اختصاص داده شود.

740 ـ (52) وعن ابنِ عبَّاسٍ، ب، قال: لَعَنَ رسولُ الله ج زائراتِ القُبورِ، والمُتَّخِذِینَ علیها المساجدَ والسُّرُجَ. رواه أبو داود، والترمذیّ، والنّسائیّ([57]).

740 – (52) ابن‌عباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج زنان زیارت کننده‌ی قبور و کسانی را که گورها را به عنوان مسجد می‌گیرند، و بر آنها (به قصد تعظیم و بزرگداشت و شرک و چندگانه‌پرستی) چراغ می‌گذارند، لعن و نفرین کرد.

[این حدیث را ابوداود، ترمذی و نسائی روایت کرده‌اند].

شرح: «زیارت قبور توسط زنان»: اگر زیارت زن، موجب فتنه گردد، و یا زینت‌های خود را به نمایش گذارد و با مردان مختلط شود، یا برای نوحه‌خوانی و شیون و زاری بیاید، با اتفاق تمام علماء حرام است و اگر چنانچه زیارتش خالی از اینگونه امور باشد، در مورد جایزبودن آن، علماء اختلاف نطر دارند: گروهی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی، زیارت زنان را بنا به حدیث بالا، حرام دانسته‌اند.

گروهی دیگر از علماء آن را جایز دانسته‌اند، اما به شرطی که از فتنه، نمایش زینت، اختلاط با مردان، نوحه‌خوانی، شیون و زاری خالی باشد و به فعل امر«فزوروها» در حدیث: «فزوروها فانّها تذکّر الاخرة» که دلالت بر عموم می‌کند، استدلال کرده‌اند، زیرا هرگاه فعل امر، خطاب به مردان باشد، آن امر شامل زنان نیز می‌گردد.

و نیر «امّ عطیه»ـ ل ـ می‌گوید:

«ما زنان از زیارت قبور منع شدیم، ولی بر ما واجب نشد»، [مسلم]

و نیز حضرت عایشه ـ ل ـ می‌گوید:

 «از رسول‌خدا ج پرسیدم: وقتی که به زیارت قبور می‌روم، چه بگویم؟ حضرت فرمود: بگو: السلام علیکم اهل الدیار من المؤمنین»..

 و همچنین در بخاری روایت شده است که:

«روزی پیامبر ج بر زنی گذشت که در کنار قبری گریه می‌کرد رسول‌خدا ج فرمود: تقوا داشته باش و صبر کن. زن، پیامبر ج را نشناخت وگفت: راحتم بگذار.

پیامبر ج در این حدیث آن زن را از زیارت نهی نکرد.

و نیز ترمذی روایت کرده که عایشه ـ ل ـ قبر برادرش (عبدالرحمن) را زیارت می‌کرد.

اما حدیث «انّ رسول الله ج لَعن زائرات القبور» را، علماء و صاحب‌نظران اسلامی، حمل بر زنانی کرده‌اند که به قصد نوحه و شیون و زاری واختلاط با نامحرمان و نمایش‌گذاردن زینت و ایجاد فتنه، به زیارت بروند، و امکان دارد که این نهی در ابتدای امر بوده باشد، چرا که در اوائل دعوت به اسلام، پیامبر ج مردم را از زیارت قبور منع کرد، چون نزدیک دوره‌ی جاهلیت بود، دوره‌ای که قبور و بت‌ها را پرستش و تقدیس می‌کردند، بعد از اینکه عادات گذشته را ترک کردند و ایمان در دل‌هایشان رسوخ کرد به آنان اجازه داد که قبور را زیارت کنند تا آخرت برایشان یادآوری شود و عبرت گیرند.

741 ـ (53) وعن أبی أمامةَ، قال: إنَّ حَبْراً منَ الیهودِ سألَ النَّبیَّ ج: أیُّ البِقاعِ خیرٌ؟ فَسَکَتَ عنه، وقال: «أُسکُتُ حتى یجیءَ جِبریلُ»، فسکتَ، وجاءَ جبریلُ علیه السلام، فَسَألَ، فقالَ: ما المسؤُولُ عنها بأعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ؛ ولکنْ أسألُ ربِّی تبارکَ وتعالى. ثمَّ قالَ جبریلُ: یا محمَّدُ! إنی دَنَوتُ منَ اللَّهِ دُنُوّاً ما دَنَوْتُ منه قَطّ. قال: «وکیفَ کانَ یا جبریلُ؟» قال: کانَ بینی وبینَه سَبعُونَ ألفَ حِجابٍ منْ نُورٍ، فقالَ: شَرُّ البِقاعِ أسواقُها، وخیرُ البقاعِ مساجدُها([58]).

741- (53) ابوامامه س گوید: خاخامی از خاخام‌های یهود از پیامبر ج پرسید: بهترین و برترین اماکن چیست؟ پیامبر ج در پاسخ سکوت کرد و فقط فرمود: تا آمدن جبرئیل سکوت خواهم کرد. چون جبرئیل به نزد ایشان آمد، پیامبر ج پیرامون این مسئله از وی پرسید.

جبرئیل گفت: مورد سؤال قرارگرفته از سؤال‌کننده آگاه‌تر نیست (یعنی من در این مورد از تو عالم‌تر و داناتر نیستم) ولی در این‌باره از پروردگار بلند مرتبه‌ام سؤال خواهم کرد. پس از آنکه جبرئیل از پیشگاه خداوند آمد، گفت: ای محمد ج! براستی چنان به خدا نزدیک شدم که هرگز این چنین به او نزدیک نشده بودم.

پیامبر ج فرمود: از کیفیت و چگونگی نزدیکی خویش به خدا، برایم بگو. جبرئیل گفت: میان خدا و من، هفتاد هزار پرده و حجاب از نور وجود داشت (و از او پیرامون بهترین و برترین اماکن، پرسیدم) خدای فرمود: بدترین و خشم‌انگیز‌ترین جاها در پیشگاه خدا، بازارهای آن، و بهترین و دوست‌داشتنی‌ترین جاها، مسجدهای آن است.

[این حدیث را ابن‌حبان در صحیح خود از ابن عمر ـ ل ـ روایت کرده است].

«حبر»: دانشمند و خاخام یهود.

«سبعون الف حجاب من نور» [هفتاد هزار پرده از نور]: تعبیر به «هفتاد هزار حجاب»، ممکن است از باب تکثیر باشد، زیرا عدد هفتاد، از اعدادی است که غالباً برای کثرت به کار می‌رود. و در اینجا نیز مراد تحدید و عدد خاصی نیست، بلکه مراد تکثیر است.


فصل سوم

742 ـ (54) عن أبی هریرةَ، قال: سمعتُ رسولَ اللَّهِ یقول: «مَنْ جاءَ مسجدی هذا لم یأْت إلاَّ لِخَیرٍ یَتَعَلّمُه أو یُعلِّمُه؛ فهوَ بِمَنزِلَة المجاهدِ فی سبیلِ الله. ومَن جاءَ لغیرِ ذلکَ؛ فهوَ بمنزلةِ الرَّجلِ یَنظُرُ إلى مَتاعِ غیره». رواه ابنُ ماجة، والبیهقیُّ فی «شعبِ الإیمان»([59]).

742- (54) ابوهریره س گوید: از رسول‌خدا ج شنیدم که می‌فرمود: هرکس به نیت تعلیم و یا تعلّم خیر (علم و دانش، حکمت و فرزانگی، اوامر و فرامین الهی، تعالیم وآموزه‌های نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقائق و مفاهیم والای قرآنی) به مسجد من (مسجد النبی) بیاید، جایگاه و منزلت او بسان جایگاه جهادگر در راه خدا خواهد بود. و هرکس برای هدفی جز این آید، منزلت وی همانند منزلت مردی است که به متاع غیرش نگاه می‌کند (و حسرت نداشتن آن را یدک می‌کشد. یعنی چنین فردی در دنیا از علم و عمل و ثنا و ستایش و تعریف و تمجید، و در آخرت از درجات والای بهشت، و از اجر و پاداش‌های اخروی، به دور و محروم خواهد بود و فقط حسرت نداشتن آن را می‌کشد).

[این حدیث را ابن‌ماجه و بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده‌اند].

743 ـ (55) وعن الحسنِ مُرسَلاً، قال: قالَ رسولُ لله: «یَأتِی على الناسِ زمانٌ یکونُ حَدِیثُهُم فی مساجدِهم فی أمرِ دُنیاهم. فلا تُجالِسُوهُم؛ فلیسَ لِلَّهِ فِیهِمْ حاجةٌ». رواه البیهقیّ فی «شعب الإیمان»([60]).

743- (55) از حسن بصری ـ رحمة الله علیه ـ به طور مرسل روایت است که گفت: رسول‌خدا ج فرمود: عنقریب بر مردم زمانی فرا خواهد رسید که سخنان دنیوی آنان، در مساجدشان خواهد بود، بر شما باد که با چنین افرادی همنشینی و مجالست نکنید، و خداوند نیز نیازمند چنین افرادی نیست (و بدانان کوچکترین توجه و عنایتی نمی‌کند و آنها را به حال خودشان وا می‌گذارد و از آنان متنفر و بیزار است).

[این حدیث را بیهقی در شعب‌الایمان روایت کرده است].

744 ـ (56) وعن السَّائبِ بنِ یزیدَ، قال: کُنتُ نائماً فی المسجدِ، فَحَصبَنِی رجلٌ، فنظرتُ، فإذا هوَ عمرُ بنُ الخطَّابِ. فقالَ: إذْهَبْ فأْتِنی بهذَیْنِ. فَجِئتُه بهما. فقال: مِمَّنْ أنتُما ـ أو مِنْ أیْنَ أنتما ـ؟ قالا: منْ أهلِ الطائفِ. قالَ: لو کُنتُما منْ أهلِ المدینةِ لَأَوْجَعتُکُما؛ تَرفَعانِ أصواتَکُما فی مسجدِ رسولِ الله ج؟!. رواه البخاریّ([61]).

744- (56) سائب بن یزید س گوید: من در مسجد خوابیده بودم که مردی مرا با سنگریزه زد، چون نگاه کردم، ناگاه متوجه شدم که عمربن خطاب س است. او گفت: برو و این دو نفر را پیش من بیاور. آنها را آوردم. عمر بن خطاب س بدانها گفت: شما کیستید؟ ـ یاگفت: شما اهل کجا هستید؟ـ گفتند: از اهالی شهر طائف هستیم. عمر س گفت: اگر شما مهمان نمی‌بودید و از اهالی شهر مدینه‌ی منوره می‌بودید، حتماً سخت تنبیه‌تان می‌کردم، شما در مسجد رسول‌خدا ج سر و صدا به راه می‌اندازید و صدایتان را بلند می‌کنید؟!

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

745 ـ (57) وعن مالکٍ، قال: بَنى عمرُ رَحَبَةً فی ناحِیَةِ المسجدِ تُسَمَّى البُطَیْحاءَ، وقال: مَنْ کانَ یُریدُ أنْ یَلْغَطَ، أو یُنشِدَ شِعراً، أو یَرفَعَ صوتَه؛ فلْیَخرُجْ إلى هذه الرَّحَبَةِ. رواه فی المُوطَّأ([62]).

745- (57) مالک گوید: عمر س در ناحیه‌ای بیرون از مسجد، محوطه و میدانگاهی به نام «بطیحاء» ساخت و فرمود: هرکس می‌خواهد سر و صدا به راه اندازد و همهمه کند، و یا شعری را با صدای بلند خواند، و یا صدایش را بلند نماید، باید از مسجد به سوی این محوطه و میدانگاه بیرون رود و در مسجد از چنین کارهایی اجتناب ورزد.

[این حدیث را مالک در موطأ روایت کرده است].

«رحبة»: محوطه و میدانگاه. فضای خالی میان خانه‌ها.

«یلغط»: سر و صدا راه بیاندازد و همهمه کند.

746 ـ (58) وعن أنسٍ، قال: رأى النَّبیُّ ج نُخامةً فی القِبلةِ، فَشَقَّ ذلکَ علیه حتى رُؤیَ فی وجهِه، فقامَ فَحَکَّه بیدهِ، فقال: «إنَّ أحدَکم إذا قامَ فی الصَّلاةِ فإنَّما یُناجی ربَّه، وإنَّ ربَّه بَینَه وبینَ القِبلةِ؛ فلا یَبْزُقَنَّ أحدُکم قِبَلَ قِبلَتِه، ولکنْ عنْ یَسَارِه، أو تَحتَ قَدَمِه»، ثمَّ أخذَ طَرفَ رِدائِه فَبَصَقَ فیه، ثمَّ ردَّ بعضَه على بعضٍ، فقال: «أو یَفعَلُ هکذا». رواه البخاریّ([63]).

746- (58) انس س گوید: پیامبر ج تُف و خلطی را در جهت قبله‌ی مسجد دید. این مسئله بر وی گران آمد، اینطور که اثر ناراحتی و خشم در سیمای مبارک ظاهر شد. از این‌رو از جای برخاست و آن را با دستش تمیز نمود و آثارش را محو ساخت و سپس رو به مردم کرد و فرمود: هریک از شما که به نماز می‌ایستد در حقیقت با پروردگار خویش در راز و نیاز است، و در واقع خداوند در جهت قبله‌ی نمازگزاران قرار دارد، از این‌رو نباید یکی از شما به طرف قبله تف کند، ولی (در خارج نماز و خارج از مسجد) به طرف چپ یا زیر پایش تف کند.

آن‌گاه آن حضرت ج گوشه‌ی ردای خویش را گرفت و در آن تف کرد و آن را به هم مالید و فرمود: یا این چنین کند.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

747 ـ (59) وعن السَّائبِ بنِ خَلاَّدٍ، ـ وهو رجلٌ منْ أصحابِ رسولِ الله ج ـ، قال: إنَّ رَجُلاً أمَّ قوماً، فَبَصَقَ فی القِبلَةِ، ورسولُ الله ج یَنظُرُ، فقالَ رسولُ الله ج لقومِه حینَ فَرَغَ: «لا یُصَلِّی لکم». فأرادَ بعدَ ذلکَ أنْ یُصَلّیَ لهم، فَمَنَعُوهُ، فَأخبَرُوهُ بقولِ رسولِ الله ج، فَذَکَرَ ذلکَ لرسولِ اللَّهِ، فقال: نعمْ، وحَسِبتُ أنَّه قالَ: «إنَّکَ قد آذَیْتَ اللَّهَ ورسولَه». رواه أبو داود([64]).

747- (59) سائب بن خلاد س ـ که یکی از یاران پیامبر اکرم ج می‌باشد ـ گوید: مردی امامت مردم را به عهده گرفت و پیشنماز جماعت آنها شد. پس آن مرد درحالی که پیامبر ج وی را نظاره می‌کرد، در جهت قبله تف انداخت.

چون آن مرد از نماز فراغت یافت، پیامبر ج به قوم آن مرد فرمود: پس از این دیگر این مرد، امامت شما را به عهده نگیرد و پیشنماز شما نشود.

پس از آن قضیه، آن مرد خواست تا پیشنماز جماعت شود، مردم وی را از این کار منع کردند و او را از سخن پیامبر ج آگاه نمودند که ایشان وی را از پیشنمازشدن منع کرده‌اند.

آن مرد این قضیه را برای رسول‌خدا ج بازگو کرد. و پیامبر ج فرمود: آری! من تو را از امامت مردم و پیشنمازشدن منع نموده‌ام، (راوی گوید:) گمان می‌کنم که پیامبر ج بدو فرمود: براستی تو (با تف‌انداختن در جهت قبله و بی‌احترامی و اسائه‌ی ادب بدان) خدا و پیغمبرش را آزار رساندی.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «اذیت الله ورسوله»: مراد از آزار رساندن خدا و پیامبر ج، بر سر خشم‌آوردن آنها می‌باشد، چرا که آزار در مورد خداوند، جز ایجاد خشم، مفهوم دیگری نمی‌تواند داشته باشد. این احتمال نیز وجود دارد که «ایذاء خداوند» همان «ایذاءپیامبر» و مؤمنان است، و ذکر خداوند برای اهمیت و تأکید مطلب است.

و امّا «ایذاء پیامبر ج» مفهوم وسیعی دارد و هرگونه کاری که او را آزار دهد، شامل می‌شود، اعم از کفر و زندقه، الحاد و بی‌بند و باری، و مخالفت با اوامر و فرامین الهی، تعالیم وآموزه‌های نبوی، احکام و دستورات اسلامی و ایجاد مزاحمت و....

و حتی از این حدیث چنین استفاده می‌شود که تف انداختن در جهت قبله و بی‌احترامی به شعائر خداوندی نیز مشمول ایذای خدا و رسول است، و چطور خداوندمتعال و پیامبراکرم ج از این کار ناراحت وخشمگین نشوند، حال آنکه قبله، نشانه و مظهر توحید و یگانگی، وآرم و نشانه‌ی مسلمانان و پرچم آشکار اسلام، و نشانه‌ی توجه به خدا است. از این‌رو فرد مسلمان نیز اگر خواست خلط و یا تفی بیاندازد، باید آن را به طرف چپ و یا زیر پای چپش بیاندازد.، و آن را به طرف جلو (قبله) و طرف راست خود نیاندازد، چرا که اگر به جلوی قبله، تف بیاندازد بی‌احترامی و گستاخی به قبله نموده است، زیرا خداوند در جهت قبله‌ی نمازگزار قرار دارد و اگر به طرف راست، تف و یا خلط بیافکند، بی‌احترامی به فرشته‌ای کرده است که در جانب راستش قرار دارد.

748 ـ (60) وعن مُعاذِ بن جبلٍ، قال: إحتبَسَ عنَّا رسولُ اللَّهِ ذاتَ غَداةٍ عنْ صلاةِ الصُّبحِ، حتى کِدْنا نَتَراءى عَینَ الشَّمسِ، فخرجَ سریعاً، فَثُوِّبَ بالصَّلاةِ، فَصَلّى رسولُ الله ج وتجَوَّزَ فی صلاتِه. فلمَّا سلّمَ دَعا بِصَوتِه، فقالَ لنا: على «مَصافِّکُم کما أنتُم»، ثمَّ انْفَتَلَ إلینا، ثمَّ قالَ: «أَمَا إنی سَأُحَدِّثُکُم ما حَبَسَنِی عَنکُمُ الغداةَ: إنی قُمتُ منَ اللیلِ، فَتَوَضَّأتُ وصَلّیتُ ما قُدِّرَ لی، فَنَعَستُ فی صلاتی حتى إسْتثقلتُ، فإذا أنا بِرَبِّی تبارکَ وتعالى فی أحسنِ صورةٍ، فقالَ: یا محمدُ! قُلتُ: لبَّیکَ ربِّ! قالَ: فِیمَ یَختَصِمُ المَلأُ الأعلى؟ قلتُ: لا أدْری. قالها ثَلاثاً». قال: «فَرَأیتُه وَضَعَ کَفَّه بَینَ کتِفیَّ حتى وَجَدتُ بَرْدَ أناملَِه بینَ ثَدْیَیَّ، فَتَجَلَّى لی کُلُّ شیءٍ وعَرَفتُ. فقالَ: یا محمَّدُ! قلتُ: لبَّیکَ ربِّ! قال: فِیمَ یَختَصِمُ المَلأُ الأَعلى؟ قُلتُ فی الکفَّارات قالَ وما هُنّ قلتُ: مَشیُ الأقدامِ إلى الجماعاتِ، والجُلوسُ فی المساجدِ بَعدَ الصَّلَواتِ، وإسْباغُ الوُضُوءِ حینَ الکریهاتِ. قال: ثمَّ فِیمَ؟ قلتُ: فی الدَّرجاتِ. قال: وما هُنَّ؟ قلت: إطعامُ الطعامِ، ولِینُ الکلامِ، والصَّلاةُ والنَّاسُ نِیامٌ. ثمَّ قال: سَلْ، قُلِ: اللَّهُمَّ إنی أسأَلُکَ فِعلَ الخیراتِ، وتَرکَ المُنکَراتِ، وحُبَّ المساکینِ، وأنْ تَغفِرَ لی وتَرحمَنی، وإذا أردْتَ فِتنةً فی قومٍ فَتَوَفَّنی غیرَ مفتونٍ، وأسألُکَ حُبَّکَ وحُبَّ منْ یُحِبُّکَ، وحُبَّ عَمَلٍ یُقَرِّبُنی إلى حُبِّک». فقالَ رسولُ الله ج: «إنَّها حَقٌّ فَادرُسُوها ثمَّ تَعَلَّمُوها». رواه أحمدُ، والترمذیّ، وقال: هذا حدیثٌ حسنٌ صحیح، وسألتُ محمَّدَ بن إسماعیلَ عنْ هذا الحدیثِ. فقالَ: هذا حدیثٌ صحیح([65]).

748- (60) معاذ بن جبل س گوید: روزی در وقت بامداد، رسول‌خدا ج به علّتی برای خواندن و امامت نماز صبح، از ما بازداشته و حبس شد، و این قدر تأخیر کرد که نزدیک بود، طلوع خورشید را به نظاره بنشینیم. پیامبر ج با عجله و شتاب از خانه بیرون آمد، و اقامه‌ی نماز گفته شد، و ایشان با کوتاهی و اختصار نماز را خواند، چون از نماز سلام داد، با صدای بلند و رسا خطاب به ما فرمود: در همان مکانی که نشسته‌اید، باشید و صف‌های خویش را برهم نزنید. آن‌گاه متوجه‌ی ما شد و فرمود: «به هوش باشیدکه عنقریب به شما خبر خواهم داد که چه چیزی مرا از شما در این بامداد، بازداشت، جریان از این قرار است که من برای خواندن نمازتهجد در شب بلند شدم و وضو گرفتم و به اندازه‌ای که برایم مقدر شده بود، نماز خواندم، در نماز حالت خواب‌آلودگی و چُرت به من دست داد تا اینکه خواب، مرا سنگین کرد و بر من غالب آمد.

در خواب پروردگارم را در بهترین و زیباترین شکل دیدم. از من پرسید: ای محمد! گفتم: پروردگارا! لبیک، در خدمتم و برای قبول و اجرای فرموده‌های شما آمادگی کامل دارم.

فرمود: درباره‌ی چه چیزی ملاء اعلی (فرشتگان عالم بالا) گفتگو می‌کنند؟ گفتم: نمی‌دانم ـ خداوند این سؤال را سه بار از من پرسید، و من نیز در هرسه بار گفتم: نمی‌دانم ـ پیامبر س فرمود: پروردگارم را دیدم که دست (قدرت و انعام، و فضل و کرم) خویش را میان دو شانه‌ام نهاد، که در اثر آن، سردی و برودت انگشتان بلاکیف او را در میان دو پستان خویش احساس نمودم، و به برکت آن، علوم و حقائق همه چیز برایم آشکار و هویدا گشت، و حقیقت امر را دانستم.

خداوند فرمود: ای محمد ج! گفتم پروردگارا! لبیک، در خدمتم. فرمود: فرشتگان عالم بالا درباره‌ی چه چیزی گفتگو می‌کنند؟ گفتم: پیرامون کفّارات (کارهایی که گناهان را جبران می‌کند و پرده‌ی عفو و بخشش الهی را بر روی آنها می‌کشد) گفتگو می‌کنند. فرمود: کفّارات چیست؟ گفتم: گام‌برداشتن به سوی نماز جماعت، پس از خواندن نمازها (برای ذکر و دعا) در مسجد درنگ‌کردن، (و یا انتظارکشیدن نمازی پس از نمازی)، وکامل ساختن وضو با وجود سختی‌ها و مشکلات (از قبیل سرما و بیماری و غیره).

دوباره خداوند پرسید: سپس پیرامون چه چیزی فرشتگان عالم بالا گفتگو می‌کنند؟ گفتم: درباره‌ی درجات (که به وسیله‌ی آنها، ارزش و جایگاه انسان در پیشگاه خدای ترفیع می‌یابد) گفتگو می‌کنند.

فرمود: درجات چیست؟ گفتم: خوراک‌دادن به بینوایان و مستمندان وگرسنگان و خاک‌نشینان، و نرمی در گفتار، و در دل‌شب، در آن هنگام که مردم خوابند، نماز خواندن.

آن‌گاه خداوند خطاب به من فرمود: هر چه می‌خواهی از من بطلب!.گفتم: پروردگارا! از تو، توفیق انجام کارهای خیر و شایسته، و ترک کارهای زشت و پلید، و محبت بینوایان و مستمندان را می‌جویم و از تو می‌خواهم تا بر من ببخشایی و مرا مورد لطف و مرحمت خویش قرار دهی، و چون خواستی، جماعتی از مردمان را با ظلالت و گمراهی و یا عقوبت دنیوی (که در آن زوال دین و ایمان است) بیازمایی، پس مرا پیش از آنکه گرفتار آن شوم (و دین و ایمان خویش را از دست بدهم) بمیران و از تو محبتت و محبت کسی که تو را دوست دارد و محبت کاری که مرا به محبت تو نزدیک می‌گرداند، می‌جویم.

آن‌گاه پیامبر ج فرمود: براستی این خواب یک واقعیت است، پس آن دعا را بخوانید و بیاموزید.

[این حدیث را احمد و ترمذی روایت کرده‌اند و ترمذی گفته است: این حدیثی حسن و صحیح است. و از محمد بن اسماعیل [بخاری] پیرامون این حدیث سؤال کردم گفت: حدیثی صحیح است].

«نتراءی»: نگاه کردیم. «فثوّب للصلاة»: برای نماز، اقامه گفته شد.

«تجوز فی صلاته»: نمازش را کوتاه و مختصر خواند. «علی مصافکم»: بر سر صف‌های خویش بنشینید و تکان مخورید.

«وضع کفّه بین کتفیّ»: کنایه از تخصیص‌دادن خداوند ، فضل و احسان و کرم و سخاوت خویش و ایصال فیض و لطف خود را به پیامبر ج است. یعنی خداوند مرا با فضل و فیض بیکران خویش مورد تکریم و تجلیل و بزرگداشت و احترام قرار داد.

«وجدتُ برد أناملها»: کنایه از احساس‌نمودن آرامش و راحتی و لطف وکرم الهی است. «بین ثدیی»: مراد سینه یا قلب است. و کنایه از ایصال لطف و کرم الهی و نزول رحمت و فیض خداوندی و جاگرفتن علوم وحیانی و معارف شرعی و رسوخ حقایق آسمانی در قلب و سینه‌ی پیامبر ج است.

749 ـ (61) وعن عبدِ اللَّهِ بن عمرٍو بنِ العاصِ، قال: کانَ رسولُ لله یقولُ إذا دخلَ المسجدَ: «أعُوذُ باللَّهِ العَظِیمِ، وبِوَجهِهِ الکریمِ، وسُلطانِه القَدِیمِ، مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیمِ». قال: «فإذا قالَ ذلکَ، قال الشَّیطانُ: حُفِظَ مِنِّی سائِرَ الیومِ». رواه أبو داود([66]).

749- (61) عبدالله بن عمرو بن العاص ـ ب ـ گوید: پیامبر ج وقتی وارد مسجد می‌شد، می‌فرمود: «اعوذ بالله العظیم وبوجهه الکریم وسلطانه القدیم من الشیطان الرجیم»: «پناه می‌برم به خدای بزرگ و ذات بخشنده و سخاوتمند، و قدرت ازلی و ابدی‌اش از شر شیطان رانده شده».

پیامبر ج فرمود: چون وقتی کسی وارد مسجد می‌شود و این کلمات را می‌خواند، شیطان می‌گوید: این بنده در تمام روز از شر من، در امان است.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

750 ـ (62) وعن عَطاءِ بن یَسارٍ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «اللَّهُمَّ لا تَجعَلْ قَبرِی وَثناً یُعبَدُ، إشتَدَّ غَضُبُ الله على قومٍ إتَّخَذُوا قُبورَ أنبیائِهِم مساجدَ». رواه مالکٌ مُرسلاً([67]).

750- (62) عطاءبن یسار س گوید: پیامبر ج فرمود: پرودگارا! آرامگاه مرا به صورت بتکده‌ای که عبادتگاه مردم گردد در نیاور. غضب و خشم سخت خدا بر گروهی باد که آرامگاه‌های پیامبرانشان را مسجد گردانیدند.

[این حدیث را مالک بطور مرسل روایت کرده است].

751 ـ (63) وعن مُعاذِ بنِ جبلٍ، قال: «کانَ النبیُّ ج یَستَحِبُّ الصَّلاةَ فی الحِیْطانِ». قال بعضُ رُواته ـ یعنی البَساتین ـ: رواه الترمذیُّ، وقال: هذا حدیثٌ غریبٌ لا نَعرِفُهُ إلاَّ منْ حدیثِ الحسن بن أبی جعفر، قد ضَعَّفه یحیى بنُ سعیدٍ وغیرُه([68]).

751- (63) معاذبن جبل س گوید: پیامبر ج از نمازخواندن در «حیطان» خوشش می‌آمد. برخی از راویان گویند: مراد از حیطان، باغ و بوستان‌ها است.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی غریب است، و جز از طریق «حسن بن ابی‌جعفر» آن را نمی‌شناسیم. و «حسن بن ابی جعفر» از ناحیه‌ی «یحیی بن سعید» و دیگر بزرگان عرصه‌ی علم حدیث، مورد تضعیف قرار گرفته است].

شرح: برخی از راویان گفته‌اند که مراد از «حیطان» باغ و بوستان‌ها است. ولی برخی گفته‌اند که مراد از «حیطان» دیوار است. یعنی پیامبر ج از اینکه در کنار دیوار نماز بخواند، خوشش می‌آمد، چرا که در این صورت نه کسی از جلوی نماز ایشان عبور می‌کرد و نه چیزی ایشان را از خشوع و خضوع نماز به خود مشغول می‌ساخت، و همین معنا را نیز بیشتر علماء و صاحب‌نظران اسلامی، تأیید کرده‌اند، چرا که همانطور که «حیطان» به معنای باغ و بوستان می‌آید، به معنای «دیوار» نیز استعمال می‌شود وعرب‌ها به دیوار «حائط»می‌گویند.

752 ـ (64) وعن أنسِ بن مالکٍ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «صَلاةُ الرَّجُلِ فی بیتِه بصلاةٍ، وصلاتُه فی مسجدِ القبائلِ بخمسٍ وعشِرینَ صلاةً، وصلاتُه فی المسجدِ الَّذی یُجَمَّعُ فیه بخمسِمائةِ صلاةٍ، وصلاتُه فی المسجدِ الأقصى بخمسینَ ألفَ صلاةٍ، وصلاتُه فی مسجِدی بخمسینَ ألفَ صلاةٍ، وصلاتُه فی المسجدِ الحرامِ بمائةِ ألفِ صلاةٍ». رواه ابنُ ماجة([69]).

752- (64) انس بن مالک س گوید: پیامبر ج فرمود: نماز فرد مسلمان در خانه‌اش معادل یک نماز؛ در مسجد محله‌اش معادل بیست و پنج نماز؛ در مسجد جامع‌اش معادل پانصد نماز؛ در مسجد‌الاقصی برابر با هزار نماز؛ در مسجد من (مسجد النبی) معادل پنجاه هزار نماز و در مسجد الحرام برابر با صدهزار نماز است.

[این حدیث را ابن‌ماجه روایت کرده است].

753 ـ (65) وعن أبی ذَرّ، قال: قلتُ: یا رسولَ اللَّهِ! أیُّ مسجدٍ وُضِعَ فی الأرضِ أوَّلُ؟ قال: «المسجدُ الحرامُ». قلت: ثمَّ أیٌّ؟ قال: «ثمَّ المسجدُ الأقصى». قلتُ: کم بینَهُما؟ قال: «أربعون عاماً؛ ثمَّ الأرضُ لکَ مسجدٌ، فحیثما أدرَکتُکَ الصَّلاةُ فَصَلِّ». متفق علیه([70]).

 753- (65) ابوذر س گوید: از پیامبر ج پرسیدم: ای رسول‌خدا ج! نخستین مسجدی که روی زمین ساخته شد کدام است؟ پیامبر ج فرمود: مسجد‌الحرام. پرسیدم: سپس کدام مسجد ساخته شد؟ فرمود: مسجد‌الاقصی. گفتم: بین ساختن آنها، چند سال فاصله افتاد؟ فرمود: چهل سال، و افزود: هرجا وقت نماز فرارسید، همانجا نماز بخوان، زیرا تمام زمین برای تو مسجد و محل سجده است.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: یهود از پیامبر ج ایراد می‌گرفتند و می‌گفتند: چگونه محمد ج خود را وفادار به آیین پیامبران بزرگ خدا، مخصوصاً ابراهیم ÷ می‌داند در حالی که تمام پیامبرانی که از دودمان اسحاق÷ (فرزند ابراهیم÷) بودند، «بیتالمقدس» را محترم می‌شمردند و به سوی آن نماز می‌خواندند، ولی محمد ج از آن قبله روی گردانده وکعبه را قبله‌گاه خود انتخاب کرده است؟

خداوند نیز در فضیلت برتری کعبه بر بیت‌المقدس این آیه را نازل کرد:

﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیۡتٖ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکٗا وَهُدٗى لِّلۡعَٰلَمِینَ٩٦ [آل عمران: 96]([71]).

و پیامبر ج نیز در تأیید این آیه فرمود:

«نخستین مسجدی که روی زمین ساخته شد، مسجد‌الحرام بود، و مسجد الحرام چهل سال پیش از مسجد الاقصی ساخته شده است».

به این ترتیب، اگر کعبه به عنوان قبله‌ی مسلمانان انتخاب شده است، جای تعجب نیست، زیرا این نخستین خانه‌ی توحید است و بی‌سابقه‌ترین معبدی است که در روی زمین وجود دارد.

هیچ مرکزی پیش از آن، مرکز نیایش و پرستش پروردگار نبوده است، خانه‌ای است که برای مردم و به سود جامعه‌ی بشریت در نقطه‌ای که مرکز اجتماع و محلی پربرکت است، ساخته شده است.

کوتاه سخن این که: آیات قرآن و روایات این تاریخچه‌ی معروف را تأیید می‌کند که خانه‌ی کعبه، نخست به دست آدم÷ ساخته شد، سپس در طوفان نوح فرو ریخت و بعد به دست ابراهیم÷ و فرزندش اسماعیل÷ تجدید بنا گردید. بنا براین، انتخاب پرسابقه‌ترین خانه‌ی توحید برای قبله از هر نقطه‌ی دیگری شایسته‌تر است.

و این خانه دارای امتیازات([72]) عدیده‌ای است که عبارتند از:

1-  موجودیت مقام ابراهیم در آن.

2-  وجود برکات و خیرات بسیار در آن.

3-  قرار داشتن آن به عنوان مصدر و سرچشمه‌ی هدایت مردم.

4-  قرارداشتن آن به عنوان رمز وحدت مسلمین در روی‌آوردن‌شان در هنگام نماز به سوی آن.

5-  قرار داشتن آن به عنوان جایگاه امن و سلامتی برای کسی که به آن داخل می‌شود، ـ در دنیا به این معنا که کعبه از قتل و تجاوز بر آن جلوگیری می‌کند و در آخرت به این معنا که کعبه سبب امان یافتن کسانی از آتش دوزخ است که از روی بزرگداشت و حرمت‌نهادن به آن، مناسک حج را ادا و با آشنایی وآگاهی به حق کعبه و با نیت تقرب و نزدیکی به خدا به آن در آمده باشند. ـ


 



[1]- بخاری 1/501 ح 398.

[2]- مسلم 2/968 ح (395-1330)، نسایی 5/220 ح 2917، مسنداحمد 5/201.

[3]- بخاری 1/578 ح 505، مسلم 2/966 ح (388- 1329) و در حقیقت بین روایت بخاری و مسلم اختلاف است این طور که بخاری چنین روایت کرده است: «عموداً عن یساره و عمودین عن یمینه» و مسلم نیز چنین نقل نموده است: «عمودین عن یساره و عموداً عن یمینه»، ابوداود 2/524 ح 2023، نسایی نیز این حدیث را در 2/63 ح 749 روایت کرده و این عبارت را نیز افزوده است: «و جعل بینه و بین الجدار نحواً من ثلاثة اذرع»، مؤطا مالک کتاب الحج 1/391ح 193، مسند احمد 2/113.

[4]- بخاری 3/63 ح 11/90، مسلم 2/1012 ح (505-1394)، و در میان روایت بخاری و مسلم اختلاف وجود دارد .، ترمذی 2/147 ح 325، نسایی نیز این حدیث را به صورت طولانی نقل کرده است: 2/35 ح694،ابن ماجه 1/450ح 404، مؤطامالک کتاب القبلة 1/196 ح 9، دارمی 1/388 ح 1418.

[5]- بخاری 3/70ح 1197، مسلم 2/975 ح (415- 827)، ترمذی 2/148 ح 326، نسایی 2/37 ح 700، ابن ماجه 1/452 ح 1409، مسنداحمد 3/7، ابوداود نیز این حدیث را از ابوهریره س در سننش 2/529 ح 2032نقل کرده است.

[6]- بخاری 3/70 ح 1196، مسلم 2/1011 ح (502-1391)، ترمذی 5/675 ح 3915، مسنداحمد 2/236.

[7]- بخاری 3/69 ح 1193 و بخاری عبارت «فیصلی فیه رکعتین» را ذکر نکرده است ولی در روایتی دیگر [حدیث شماره 1194] این عبارت را روایت کرده و در آن «کل سبت» را ذکر ننموده است.، مسلم 2/1016ح(516-1399) و امام مسلم نیز عبارت «کل سبت» را ذکر نکرده است و در حدیث شماره (521-1399) نیز عبارت «فیصلی فیه رکعتین» را ذکر نکرده است.، ابوداود 2/533 ح 2040، نسایی 2/37 ح 698، مالک در مؤطا کتاب قصر الصلاة فی السفر 1/167ح 71 نیز این حدیث را به صورت مختصر ذکر کرده‌اند.، مسنداحمد 2/4.

[8]- مسلم 1/464ح(288-671).

[9]- بخاری 1/544ح 450، مسلم 1/378 ح(24-533)، ترمذی 2/134 ح 318، نسایی 1/31 ح 688، ابن ماجه 1/243 ح 736، دارمی 1/376 ح 1392، مسنداحمد 1/70.

[10]- بخاری 2/148 ح 662، مسلم 1/463ح (285 669)، مسنداحمد 2/508 و 509.

[11]- بخاری 2/137 ح 651، مسلم 1/460 ح (277 662).

[12]- مسلم 1/462 ح (280 665).

[13]- بخاری 2/143 ح 660، مسلم 2/515ح (91-1031) و در مسلم با عبارت «لا تعلم یمینه ماتنفق شماله» وارد شده است و ابن حجر نیز این عبارت را در فتح الباری آورده و گفته است: «صحیح این است که چنین روایت شود:«لا تعلم شماله ما تنفق یمینه»، ترمذی 4/516ح 2391، نسایی 8/222ح 5380، مؤطا مالک کتاب الشعر 2/953 ح 14، مسنداحمد 2/439.

[14]- کسانی که دارائی خود را در شب و روز (و در همه اوضاع و احوال) و به گونه پنهان و آشکار می‌بخشند، مزدشان نزد پروردگارشان (محفوظ) است و نه ترسی بر آنان است و نه ایشان اندوهگین خواهند شد.‏

[15]- بخاری 2/131 ح 647، مسلم 1/459 ح(272-649)، ابوداود 1/378ح 559، ترمذی نیز اول این حدیث را روایت کرده است:1/421ح 216، ابن ماجه نیز برخی از این حدیث را روایت نموده است: 1/254 ح 774، مسنداحمد 2/252 ناگفته نماند که تمام این بزرگواران این حدیث را با الفاظی متقارب و نزدیک به هم نقل کرده‌اند.

[16]- مسلم 1/494 ح(68-713)، ابوداود نیز این حدیث را از ابوحمید یا ابواسید [با شک] روایت کرده است: 1/317ح465، و نسایی این حدیث را هم از ابوحمید و هم از ابواسید نقل نموده است: 2/53 ح 729، ابن ماجه فقط از ابوحمید روایت کرده است: 1/254ح772، دارمی نیز این روایت را از ابوحمید یا از ابواسید [باشک] نقل نموده است:1/377ح1394، احمد بن حنبل نیز این حدیث را هم از ابوحمید و هم از ابواسید در مسند 3/497 روایت کرده است.

[17]- بخاری 1/537 ح 444، مسلم 1/495 ح(69-714) ابوداود 1/318ح467 و ابوداود به عوض «رکعتین» عبارت «سجدتین» را نقل نموده است، ترمذی 2/129 ح 316، نسایی 2/53ح 730، ابن ماجه 1/324 ح324، دارمی 1/376 ح 1393، مؤطا مالک کتاب قصر الصلاة فی السفر 1/162 ح 57، مسنداحمد 5/295.

[18]- بخاری 6/193 ح 3088، مسلم 1/496ح (74-716 و لفظ حدیث از مسلم است،ابوداود 3/220ح2781، نسایی 2/53ح732، دارمی 1/428ح1520، احمد بن حنبل نیز این حدیث را در پی حدیثی طولانی نقل کرده است: 6/386.

[19]- مسلم 1/397ح (79-568)، ابوداود 1/21ح473،ابن ماجه 1/252ح767، مسنداحمد 2/349 و احمد بن حنبل و ابوداود به عوض «ردّها» واژه «اداها» ذکر کرده‌اند.

[20]- بخاری 2/339 ح 854، مسلم 1/394 ح(72-564) و لفظ حدیث از مسلم است، نسایی 2/43 ح 707 و نسایی در روایتش «ثوم و بصل و کرّاث» را نیز ذکر کرده است، مسنداحمد 3/373.

[21]- بخاری 1/511ح 415، مسلم ح (55-552)، ابوداود 1/322 ح 475، ترمذی 2/461 ح 572، نسایی 2/50 ح 723، دارمی 1/377 ح 1395، مسنداحمد 3/232.

[22]- مسلم 1/390ح (57-553)، ابن ماجه 2/1214 ح 3683، مسنداحمد 5/178.

[23]- بخاری 1/512 ح 416، مسلم 1/389 ح (53- 550)، ابن ماجه 1/326 ح 1022 و لفظ حدیث از بخاری است.

[24]- بخاری این حدیث را از ابوسعید نقل کرده است:1/511ح 414 و در روایت شماره 408 و 409 از هر دو [ابوهریره و ابوسعید] روایت نموده است، مسلم در 1/389ح (52-548) فقط از ابوسعید نقل کرده است، نسایی 2/51 ح 725، ابوداود 1/323 ح 480 نیز این حدیث را فقط از ابوسعید روایت کرده‌اند ولی ابن ماجه در 1/251ح 761 هم از ابوهریره نقل کرده و هم از ابوسعید .، دارمی 1/378 ح 1398، مسنداحمد 3/6.

[25]- بخاری 8/140ح 4444، مسلم 1/376 ح (19-529)،مسنداحمد 6/121.

[26]- مسلم این حدیث رادر پی روایتی طولانی نقل کرده است: 1/377ح (23-532).

[27]- بخاری 1/528 ح 432، مسلم 1/538 ح (208 777)، ابوداود 1/632 ح 1043، ترمذی 2/313 ح 451 و ترمذی به عوض «اجعلوا» واژه «صلّوا» را ذکر نموده است و نسایی نیز با واژه‌ی «صلّوا» این حدیث را نقل کرده است:3/197 ح 1597، مسنداحمد 2/16.

[28]- ترمذی 2/173 ح 344 و قال: حدیث حسن صحیح، ابن ماجه 1/323 ح 1011.

[29]- نسایی 2/38 ح 701.

[30]- ابوداود 1/314 ح 455، ترمذی 2/489 ح 594، ابن ماجه 1/250 ح 758.

[31]- ابوداود 1/310 ح 448، و بخاری نیز در باب «بناء المساجد» 1/539 این حدیث را به صورت تعلیقی بدین گونه روایت کرده است: «لتزخرفنّها کما زخرفت الیهود والنصاری».

[32]- ابوداود 1/311 ح 449، نسایی 2/32 ح 689، دارمی 1/383 ح 1408، ابن ماجه 1/244 ح 739.

[33]- مسجد سازی از دیدگاه اسلام، قرضاوی، ترجمه: فاروق نعمتی 56-57.

[34]- ترمذی 5/163 ح 2916 و قال: «غریب لا نعرفه الا من هذالوجه»، ابوداود 1/316 ح 461.

[35]- ابوداود 1/379 ح 561، ترمذی 1/435 ح 223 و قال: حدیث غریب من هذالوجه مرفوع . وهو صحیح مسند وموقوف الی اصحاب النبی ج ولـم یسند الی النبی ج.

[36]- ابن ماجه به روایت از سهل 1/256 ح 780 و بروایت از انس 1/257 ح 781.

[37]- ترمذی 1/14 ح 2617 و قال: غریب حسن، ابن ماجه 1/263 ح 802 و ابن ماجه به عوض واژه‌ی «یتعاهد» عبارت «یعتاد» را نقل کرده است. و احمد بن حنبل نیز با واژه‌ی «یعتاد» نقل کرده است: 3/68، دارمی 1/302 ح1223.

[38]- ﴿إِنَّمَا یَعۡمُرُ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ [التوبة: 18].

[39]- شرح السنه 2/370 ح 484.

[40]- ر.ک: تفسیر نمونه ج 23 ص 399.

[41]- دارمی 2/170 ح 2149 دارمی این حدیث را از عبدالرحمن بن عایش نقل نموده است و ترمذی نیز این روایت را در سننش 5/344 پس از حدیث شماره‌ی 3235 از قول بخاری به صورت تعلیقی روایت کرده است.

[42]- ﴿وَکَذَٰلِکَ نُرِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ مَلَکُوتَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلِیَکُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِینَ٧٥ [الأنعام: 75].

[43]- ترمذی نظیر این حدیث را با زیاداتی از... عبدالرحمن عایش حضرمی، از مالک بن یخامر السکسکی، از معاذ بن جبل نقل کرده است: 5/343 ح 3235، و شیخ بغوی نیز این حدیث را در شرح السنه روایت نموده است.

[44]- ابوداود 3/16 ح 2494.

[45]- مسنداحمد 5/268، ابوداود 1/377 حدیث 558.

[46]- ترمذی 5/497 ح 3509 و قال: حسن غریب.

[47]- ابوداود 1/320ح 472.

[48]- ترمذی 2/127 ح 314 و قال حدیث حسن و لیس اسناده بمتصل، مسنداحمد 2/282، ابن ماجه 1/253 ح 771.

[49]- ابوداود1/651 ح 1076، ترمذی 2/139ح 322 و قال حدیث حسن، نسایی نیز این حدیث را به صورت مختصر نقل نموده است: 2/47 ح 714، ابن ماجه نیز به صورت مختصر به روایت این حدیث پرداخته و عبارت «التحلق یوم الجمعة» را ذکر نکرده است: 1/247 ح 749.

[50]- ترمذی 3/610 ح 1321 و قال: حسن غریب، دارمی 1/379 ح 1401.

[51]- ابوداود 4/629 ح 4490، و احمد بن حنبل نیز این حدیث را به صورت مختصر در مسند خویش: 3/434 نقل کرده است.

[52]- مصابیح السنة 1/297 ح 520.

[53]- ابوداود 4/272 ح 3827، مسنداحمد 4/19.

[54]- ابوداود 1/330 ح 492، ترمذی 2/131 ح 317 و قال: فیه اضطراب، ابن ماجه 1/246 ح 745، دارمی 1/375 ح 1390.

[55]- ترمذی 2/777 ح 346 و قال: اسناده لیس بذاک القوی، ابن ماجه 1/246 ح 746.

[56]- ترمذی 2/180 ح 348،ابن ماجه با اندکی زیادتی آن را روایت کرده است: 1/252 ح 768، مسنداحمد 2/451، دارمی 1/375 ح 1391.

[57]- ابوداود 3/558 ح 3236، ترمذی 2/136 وقال: حدیث حسن، نسایی 4/94 ح 2043، ابن ماجه نیز اول این حدیث را نقل کرده است: 1/502 ح 1575، مسنداحمد 1/229.

[58]- مسنداحمد 4/81.

[59]- ابن ماجه 1/82 ح 227، بیهقی در «شعب الایمان» 2/263 ح 1698.

[60]- این حدیث را در «شعب الایمان» بیهقی نیافتم . و الله اعلم.

[61]- بخاری 1/560 ح 470 و بخاری به عوض «اهل المدینة» عبارت «اهل البلد» را ذکر کرده است.

[62]- مؤطا مالک کتاب قصر الصلاة فی السفر 1/175 ح 93.

[63]- بخاری 1/507 ح 405.

[64]- ابوداود 1/324 ح 481.

[65]- ترمذی 5/343 ح 3235 و قال: حدیث حسن صحیح.

[66]- ابوداود 1/318 ح 466.

[67]- مؤطا مالک کتاب قصر الصلاة فی السفر 1/172 ح 85.

[68]- ترمذی 2/155 ح 334 و قال: حدیث غریب لانعرفه الا من حدیث الحسن بن ابی جعفر.

[69]- ابن ماجه 1/453 ح 1413.

[70]- بخاری 6/407 ح 3366، مسلم 1/370 ح (2-520) و لفظ حدیث از مسلم است.، نسایی 2/32 ح 690، ابن ماجه 1/248 ح 753، مسنداحمد 5/156.

[71]- نخستین خانه‌ای (از حیث قدمت و حرمت که با دست انبیاء جهت پرستش و نیایش صحیح خداوند یگانه) برای مردم بنیانگذاری گشته است، خانه‌ای است که در مکه قرار دارد (و کعبه نام و از لحاظ ظاهر و باطن) پر برکت و نعمت است و (از آنجا که قبله‌گاه نماز مسلمانان و مکان حجّ آنان یعنی کنگره بزرگ سالانه ایشان است، مایه) هدایت جهانیان است.‏

[72]- ر.ک: تفسیر المنیر ج4 ص 18.

پیرامون تأخیر اذان


فصل اول

680 ـ (1) عن ابنِ عمرَ، قال: قال رسولُ اللَّهِ: «إنَّ بلالاً یُنادِی بلَیلٍ، فَکُلُوا واشرَبُوا حتى یُنادِیَ ابنُ أُمِّ مَکتومٍ»، قال: وکانَ ابنُ مکتومٍ رجلاً أعمى، لا یُنادِی حتى یُقالَ له: أصْبَحْتَ أصبحتَ. متفق علیه([1]).

680- (1) ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: براستی بلال، شب اذان می‌گوید (تا کسی که مشغول تهجد بوده، دیگر نماز نخواند، و کسی که خواب است بیدار شود، و یا در ماه رمضان اذان می‌گفت تا مردم برای سحری حرکت کنند) پس شما (که می‌خواهید روزه بگیرید، می‌توانید، برای سحری) بخورید و بیاشامید تا وقتی که ابن ام مکتوم س (برای صبح) اذان گوید.

ابن عمر ـ ب ـ گوید: ابن ام مکتوم س مردی نابینا بود که برای صبح اذان نمی‌داد تا آنکه به او گفته می‌شد: صبح است، صبح است.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: دوبار اذان گفتن به این سبب است که وقت فجر، به خودی خود هنگام خواب است و مردم به خواب رفته‌اند، ضرورت دارد که قبل از وقت، بیدار گردند تا روزه‌داران به سحری‌خوردن بپردازند و خفتگان بیدار گردند و خود را برای نماز آماده سازند. بر خلاف سایر نمازها که مردم در آن اوقات بیدار هستند و قبل از وقت نماز، کسی اذان نمی‌گوید جز آنکه مؤذنی که بر حسب عادت خود، قبل از اذان صبح، اذان می‌گوید و مردم شهر و روستا، صدای او را می‌شناسند وکسی با اذان او دچار شبهه وگمراهی نخواهد شد، و همراه این مؤذن، مؤذن دیگر، اذان را درست در وقت نماز می‌گوید، همانطور که بلال وابن ام مکتوم ـ ب ـ اینگونه عمل می‌کردند وقتی مردم اذان بلال س را می‌شنیدند، می‌دانستند که اذان بلال س قبل از وقت، برای بیدارساختن مردم و سحری‌خوردن روزه‌داران است، و هنگامی که اذان ابن ام مکتوم س را می‌شنیدند، می‌دانستند که وقت فجر صادق فرارسیده است و زمان ادای سنت فجر و نماز فرض فرارسیده است.

و در حقیقت اصل در اذان، اعلام وقت نماز است، از این‌رو، باید وقت نماز فرا رسد، آن وقت مؤذن، اذان بگوید، بنابراین، گفتن اذان قبل از فرارسیدن زمان آن، جایز نیست و مُخلّ اعلام به دخول نماز که از اهداف و مقصود آن است، خواهد بود، مگر در نماز صبح که اذان قبل از وقت جایز است، همانطور که بلال، (مؤذن رسول‌خدا ج) چنین می‌کرد. و همین مذهب امام شافعی و شاگرد ارشد امام ابوحنیفه، «ابویوسف» است.

و از این حدیث معلوم می‌شود که برای پیامبر ج دو اذان‌گو بود که یکی (بلال س پیش از طلوع فجر صادق، برای بیدارکردن مردم از خواب و یا خوردن سحری و یا تهجد، اذان می‌داد، و دیگری (ابن ام مکتوم س) پس از طلوع فجر صادق، برای نماز صبح اذان می‌گفت، و غالباً این برنامه‌ی پیامبر ج در ماه رمضان بود که بلال س برای سحری وابن ام مکتوم س برای نماز صبح اذان می‌گفتند.

681 ـ (2) وعن سَمُرَةُ بنِ جُندُب، قال: قال رسولُ الله ج: «لا یَمْنَعَنَّکم مِنْ سُحُورِکم أذانُ بِلالٍ، ولا الفَجْرُ المُستَطِیلُ؛ ولکن الفَجرُ المُستَطِیرُ فی الأُفُق». رواه مسلم. ولفظُه للترمذیِّ([2]).

681- (2) سمرة بن جندب س گوید: پیامبر س فرمود: اذان بلال شما را از خوردن سحری باز ندارد (چرا که او اذان می‌گوید تا کسی که مشغول تهجد بوده، دیگر نماز نخواند و کسی که خواب است، بیدار شود، و کسی که می‌خواهد سحری کند، این کار را بکند) و نیز شما را از خوردن سحری باز ندارد صبح دراز، که به طور عمودی در آسمان پیدا می‌شود (که آن را به دم روباه تشبیه کرده‌اند، این همان صبح کاذب و دروغگو است). اما (کمی بعد از آن سفیدی شفّافی به طور افقی و در امتداد افق نمایان می‌شود که همچون رشته نخ سپیدی است که در کنار رشته‌ی سیاه شب کشیده شده است و چنین صبحی که) به طور افقی و در امتداد افق پیدا می‌شود مانع خوردن سحری است (و این همان صبح صادق است که آغاز روزه و ابتدای وقت نماز صبح است و هیچ شباهتی با صبح کاذب ندارد).

[این حدیث را مسلم روایت کرده و لفظ آن از ترمذی است].

شرح: در پایان شب، نخست یک سفیدی بسیار کم‌رنگ و فریبنده به طور عمودی در آسمان پیدا می‌شود که آن را به دم روباه تشبیه کرده‌اند، این همان صبح کاذب و دروغگو است که نه مانع سحری خوردن می‌شود و نه با ظاهرشدن آن، وقت نماز صبح داخل می‌شود.

اما کمی بعد از آن سفیدی شفافی به طور افقی و در امتداد افق نمایان می‌شود که همچون رشته نخ سپیدی است که در کنار رشته‌ی سیاه شب کشیده شده است، این همان صبح صادق است که آغاز روزه و ابتدای وقت نماز صبح است و هیچ شباهتی با صبح کاذب ندارد.

682 ـ (3) وعن مالکِ بن الحُوَیْرِث، قال: أتَیتُ النَّبیَّ ج أنا وابنُ عمٍّ لی، فقال: «إذا سافَرتُما فأذِّنا وأقِیما، ولْیَؤُمَّکُما أکبَرُکُما». رواه البخاریُّ([3]).

682- (3) مالک بن حویرث س گوید: همراه با پسرعمویم، نزد رسول‌خدا ج آمدیم، ایشان خطاب به ما فرمودند: هنگامی که به سفر می‌روید (و وقت نماز فرارسید) اذان و اقامه گویید، وآنکه از شما به لحاظ سن از دیگری بزرگتر است، شما را امامت دهد.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

683 ـ (4) وعنه، قال: قال لنا رسولُ الله ج: «صَلُّوا کما رأَیتُمُونی أُصَلّی، وإذا حَضَرَتِ الصَّلاةُ؛ فلْیُؤَذِّنْ لکم أحَدُکم، ثمَّ لَیَؤُمَّکُم أکبرُکم». متفقٌ علیه([4]).

683- (4) مالک بن حویرث س گوید: (با گروهی از قوم خود، نزد پیامبر ج آمدم و به منظور یادگیری مفاهیم دین و حقائق اسلامی و تعالیم وآموزه‌های نبوی و دستورات و فرامین تعالی‌بخش و سعادت‌آفرین الهی، در حدود بیست روز در خدمت پیامبر ج ماندیم). پیامبر ج خطاب به ما فرمود: با همان کیفیت وکمّیتی که دیدید من نماز می‌خوانم، شما نیز بخوانید، و هنگامی که وقت نماز فرارسید، یکی از شما اذان بگوید و سپس بزرگترین شما، امامت کند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «لیؤمّکم أکبرکم»: اصل مسئله‌ی شرعی این است که هرکس از لحاظ دینی و علمی از دیگران برتر است او باید مقتدا و پیشنماز شود، ولی چون «مالک بن حویرث» و پسر عمویش از نظر دینی واخلاقی وآگاهی از مسائل دینی با همدیگر برابر بودند، و در این زمینه هیچ فضیلت و برتری بر یکدیگر نداشتند، پیامبر ج فرمود: هرکس از شما که به لحاظ سن و سال بزرگتر است امام شود.

684 ـ (5) وعن أبی هریرةَ، قال: إنَّ رسولَ الله ج حین قَفَلَ منْ غَزْوَةِ خَیبرَ، سارَ لیلةً، حتى إذا أدْرکهُ الکَرَى عَرَّسَ، وقال لبِلالٍ: «إکْلَأ لنا اللَّیلَ. فَصَلَّى بلالٌ ما قُدِّرَ له، ونامَ رسولُ اللَّهِ وأصحابُه. فلمَّا تقارَبَ الفجرُ، إستَنَدَ بلالٌ إلى راحِلَِتِه مُوَجِّهَ الفجرِ، فَغَلَبَتْ بلالاً عَیناهُ، وهو مُستَنِدٌ إلى راحلتِه، فلم یَستَیقِظْ رسولُ الله ج، ولا بلالٌ، ولا أحدٌ من أصحابِه حتى ضَرَبَتْهُمُ الشَّمسُ، فکانَ رسولُ اللَّهِ أوَّلَهُم إستَیقاظاً، فَفَزِعَ رسولُ اللَّهِ، فقالَ: «أیْ بِلال!» فقال بلالٌ: أخذَ بنفسی الذی أخَذَ بِنَفسِکَ. قال: «إقْتادوا». فاقتادُوا رواحِلَهم شیئاً، ثمَّ تَوَضَّأَ رسولُ اللَّهِ، وأمرَ بلالاً فأقامَ الصَّلاةَ، فصلَّى بهِمُ الصُّبحَ. فلمَّا قَضَى الصَّلاةَ، قالَ: «مَنْ نَسِیَ الصَّلاةَ، فَلْیُصَلِّها إذا ذکَرَها؛ فإنَّ اللَّهَ تعالى قالَ: { وأَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری }». رواه مسلم([5]).

684- (5) ابوهریره س گوید: رسول‌خدا ج در راه بازگشت از «خیبر» پاسی از شب را راه پیمود، تا هنگامی که خواب بر او (و صحابه ش) غلبه کرد، در این هنگام در ساعات آخر شب در جایی جهت استراحت و خواب، شتران را متوقف ساخت و به بلال س فرمود: هوای امشب ما را داشته باش و برای ما نگهبانی بده.

بلال س نیز، بیدار ماند و به اندازه‌ی توان و قدرتش نماز خواند، و پیامبر ج و یارانش خوابیدند. سپس چون طلوع فجر صادق نزدیک شد، بلال س رو به افق، تکیه بر ناقه‌اش زد و مراقب اوضاع بود که خواب بر دیدگانش غلبه کرد و او در حالی که به جهاز شتر و به بار و بنه‌ی‌ِ خود تکیه داشت، به خواب فرو رفت و در نتیجه، هیچ کس، نه پیامبر ج و نه بلال س و نه هیچ یک از یاران ایشان برای نماز صبح بیدار نشدند و همه به خواب رفتند، تا وقتی که آفتاب بالا آمده بود و روی آنان افتاد، آن‌گاه نخستین کسی که در این لحظه بیدار شد، رسول‌خدا ج بود که (چون دید آفتاب بالا آمده و نماز صبح قضا شده) با نگرانی و پریشانی، بلال س را صدا زد و فرمود: ای بلال! (مگر قرار نبود که مراقب اوضاع باشی و ما را برای نماز صبح بیدار کنی)؟ بلال س در پاسخ گفت: آنچه بر تو غلبه کرده بود، بر من نیز غلبه کرد.

پس از آن پیامبر ج دستور داد تا شتران را اندکی پیش ببرند و از آن منطقه خارج بشوند، صحابه ش نیز بر اساس فرمان رسول‌خدا ج شتران خویش را اندکی پیش بردند و مکانی دیگر برگزیدند. وآن‌گاه رسول‌خدا ج وضو گرفت و به بلال س برای اقامه و اذان فرمان داد و بلال س اقامه و اذان نماز را گفت وآن حضرت ج نماز صبح را برای آنان به جای آورد.

رسول‌خدا ج در پی به جای‌آوردن آن نماز قضاء، فرمود: هرکس نمازی را فراموش کند، پس هر گاه آن را به یاد آورد، آن را ادا کند که خداوند می‌فرماید: «و نماز را بخوان تا همیشه به یاد من باشی»([6]).

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «قَفل»: از جنگ یا سفر برگشت. «سار لیلة»: مقداری از شب را راه پیمود. «الکَری»: چرت و خواب. «عَرَّس»: مسافر در ساعات آخر شب برای استراحت فرود آمد. «اکلأ»: از ماده‌ی «کلأ»: به معنای رعایت و حمایت و حراست. یعنی امشب هوای ما را داشته باش و ما را نگهبانی بده. «اقتادوا»: شتران را اندکی به پیش برید وآنها را رو به جلو بکشید.

هر انسان ممکن است در زندگی خود با عذرهایی در انجام تکالیف و وظایف، روبرو شود و پیامبر ج از آنجا که یک انسان است، آنچه بر هر انسانی عارض می‌شود، امکان عارض‌شدن بر او را نیز دارد، وآنچه هر انسانی را برای انجام تکالیف دینی و وظایف شرعی خود با مشکل روبرو می‌سازد، ممکن است، او را نیز، با مشکل، روبرو کند.

بنا به این روایت، هر چند نگهبان آن حضرت ج، ایستاده و بیدار و مؤظف بود تا آن حضرت ج را (هنگامی که مردم به خواب سنگین فرو رفته‌اند و او نیز به خواب رفته است)، بیدار کند، اما خداوند، خواب را بر دیدگان نگهبان، چیره ساخت و وی هنگامی بیدار شد که آفتاب بالا آمده بود، و با آن که دیدگان پیامبران بخواب می‌رود، اما دل‌هایشان بیدار می‌ماند و نمی‌خوابد و در طی غزوه‌ی خیبر هر چند قلب رسول‌خدا ج بیدار بود، اما دیدگان او به خواب رفت تا این که خداوند، انسان بودن پیامبر ج را به مردمان نشان دهد و کار او بتواند الگویی باشد برای مردم در جبران اعمالی که قضا شده است، چه او الگویی شایسته برای مؤمنان است و اوست که می‌فرماید:

 «آن سان که می‌بینید من نماز می‌گزارم، نماز بگزارید».

 بنابراین او باید برای مردم بیان کند که چگونه در حال اداء و در حال قضا، نماز خود را به جای آورند.

و در حقیقت پیامبران الهی، هیچ گاه به سبب غفلت، در نماز و عبادت در سهو و اشتباه واقع نمی‌شوند، بلکه از جانب خداوند متعال در سهو انداخته می‌شوند تا امت از مسائل سهو اطلاع یابند، اگر به رسول‌خدا ج این سهو پیش نمی‌آمد، امّت اسلامی از کجا می‌دانست که نماز فوت شده، باید دوباره قضاء شود؟ واگر وی بر دو و یا بر سه رکعت ظهر یا عصر به سبب فراموشی سلام نمی‌داد (چنانچه در حدیث ذوالیدین آمده است) امّت اسلامی از کجا مسائل سجده‌ی سهو را می‌آموخت، و اگر به حضرت آدم÷ سهو و نسیان، پیش نمی‌آمد، روش توبه و استغفار از کجا معلوم می‌شد و...؟

در حقیقت سهو و نسیان پیامبران نیز، وسیله‌ای جهت تشریح و تبیین احکام الهی است. از حدیث بالا، دو نکته را می‌توان استفاده کرد:

الف) هرگاه نمازی به سبب فراموشی یا خواب قضاء شود، به جای‌آوردن قضایی آن واجب است. البته در صورت ترک نماز بدون عذر، نیز قضای آن همراه با توبه لازم و ضروری است، چرا که خداوند، بخشنده‌ی آن کسی است که توبه کند و به سوی خدا برگردد و در مقام جبران گذشته برآید، خداوند می‌فرماید:

﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ وَأَصۡلَحُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ٨٩ [آل عمران: 89].

 «مگر کسانی که بعد از گناه، توبه کنند و به اصلاح بپردازند (یعنی به سوی خدا برگردند و در مقام جبران گذشته برآیند که توبه‌ی آنان پذیرفتنی است). زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است».

ب) نماز قضاء را همان گونه که می‌توان به صورت فرادی وتنهایی به جای آورد، به صورت جماعت نیز می‌توان انجام داد (البته با رعایت شرایط و ضوابطی که فقهاء در کتب فقه بیان نموده‌اند). و بی‌تردید انجام آن به صورت جماعت بهتر است، چرا که نماز جماعت، هر رکعت آن بیست و هفت درجه بیشتر از فرادی، ثواب و پاداش دارد.

685 ـ (6) وعن أبی قَتادةَ، قال: قالَ رسولُ اللَّهِ: «إذا أُقِیمَتِ الصَّلاةُ فلا تقوموا حتى تَرَونی قدْ خَرَجْتُ». متفق علیه([7]).

685- (6) ابوقتاده س گوید: پیامبر ج فرمود: هنگامی که نماز برگزار گردید و اقامه‌ی نماز گفته شد، تا وقتی که مرا ندیده‌اید که از منزل خود به سوی شما بیرون آمده‌ام، از جای خود برای برگزاری نماز برنخیزید.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده است].

شرح: گاهی اوقات اتفاق می‌افتاد که لحظاتی قبل از اینکه رسول‌خدا ج از حجره‌ی خویش به سوی مسجد تشریف بیاورد، مردم از جای بر می‌خاستند و برای برگزاری نماز، منتظر می‌ایستادند، پیامبر ج آنان را از این عمل نهی کرد و فرمود:

 «تا وقتی که به مسجد نیامده‌ام و مرا ندیدید که از منزل به سوی شما بیرون می‌آیم، از جای خود برای برگزاری نماز برنخیزید».

و علّت این نهی می‌تواند دو چیز باشد:

یکی اینکه: پیامبر ج از فرط حیاء و شرم و تواضع و فروتنی نمی‌خواست که بندگان خدا در جلوی ایشان همانند بیگانگان و گردنکشان صف بسته، در انتظار ایشان بایستند.

و دوم اینکه: ممکن بود ایستادن و منتظرماندن، باعث چالش و دغدغه و اذیت وآزار، برای مردم شود، چرا که برخی اوقات ممکن بود به دلایلی آن حضرت ج تأخیر کند و یا کاری برایشان، پیش آید و ایستادن و منتظرماندن مردم، باعث اذیت و آزار آنها شود، و چون پیامبر ج از سختگیری و عُسر و حرج متنفر بود و به آسان‌گیری و سهولت و رفع عُسر و حرج تمایل داشت، از این‌جهت، دوست نداشت که مردم در چالش و دغدغه قرار گیرند و موجبات آزار و اذیت آنها فراهم شود، از این جهت، آنها را از این کار منع فرمود.

686 ـ (7) وعن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولِ اللَّهِ ج: «إذا أُقِیمَتِ الصَّلاةُ، فلا تَأتُوها تَسْعَونَ، وَأتُوها تمشونَ وعلَیکُم السَّکِینَةُ. فما أدْرَکتمُ فَصَلُّوا، وما فاتکم فأَتِمُّوا». متفق علیه. وفی روایةٍ لمسلم: «فإن أحدَکم إذا کانَ یعمِدُ إلى الصَّلاةِ فهُو فی صلاة»([8]).

686- (7) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه نماز برگزار شد (و اقامه‌ی نماز را شنیدید) با عجله و شتاب و با حالت دویدن به سوی نماز نروید، بلکه به هنگام رفتن، آرامش و وقار را حفظ کنید و شتاب نکنید و با متانت و بزرگواری به سوی آن بیائید. به هر مقداری از نماز رسیدید، آن را بخوانید و هر قدر را که از دست دادید (بعد از سلام‌دادن امام) آن را کامل کنید.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

و در روایتی از مسلم آمده است: «براستی هرگاه یکی از شما آهنگ نماز کرد و به سوی آن رفت (از وقتی که آهنگ نماز کرده تا وقتی که نماز برگزار می‌شود) ثواب و پاداش نماز برایش حساب می‌شود (یعنی: خداوند، ثواب و پاداش نماز را در فاصله‌ای که قصد نماز کرد تا وقتی که نماز برگزار می‌شود، بدو می‌دهد).


وهذ البابُ خالٍ عن الفصل الثانی

 [این باب «فصل دوّم» ندارد].


فصل سوم

687 ـ (8) عن زیدِ بن أسْلمَ، قال: عَرَّسَ رسولُ اللَّهِ لیلةً بطریقِ مکةَ، ووَکَّلَ بِلالاً أنْ یُوقِظَهم لِلصَّلاةِ، فرَقَدَ بلالٌ ورَقَدُوا حَتَّى إستَیقَظُوا وقد طلعَتْ علیهِم الشَّمسُ، فاستَیقَظَ القومُ، وقدْ فزِعوا، فأمرَهمْ رسولُ اللَّهِ أنْ یَرکَبُوا حتى یخرُجوا منْ ذلکَ الوادی، وقالَ: «إنَّ هذا وادٍ بِه شیطانٌ». فَرَکِبوا حتى خرجُوا منْ ذلکَ الوادی، ثمَّ أمَرَهُمْ رسولُ اللَّهِ أن ینزِلوا، وأنْ یَتَوَضَّؤوا، وأمر بلالاً أنْ یُنادِیَ لِلصَّلاةِ ـ أو یُقِیمَ ـ، فصلَّى رسولُ الله ج بالنَّاسِ، ثمَّ انصرفَ وقدْ رأى ِمنْ فزَعِهم، فقالَ: «یا أیُّها النَّاسُ! إنَّ اللَّهَ قبضَ أرواحَنا، ولو شاءَ لَرَدَّها إلینا فی حینٍ غیرِ هذا؛ فإذا رَقَدَ أحدُکُم عن الصلاةِ أو نَسِیَها، ثمَّ فَزِعَ إلیها، فَلْیُصَلِّها کما کانَ یُصَلِّیها فی وقتِها»، ثمَّ إلتَفَتَ رسولُ اللَّهِ إلى أبی بکر الصدِّیقِ، فقالَ: «إنَّ الشَّیطانَ أتى بلالً وهُو قائِمٌ یُصَلِّی فأضْجَعَه، ثمَّ لم یزَلْ یُهْدِئُه کما یُهدَأُ الصبیُّ حتى نامَ». ثمَّ دعا رسولُ الله ج بلالاً، فأخبَرَ بلالٌ رسولَ اللَّهِ مثلَ الذی أخبرَ رسولُ اللَّهِ أبابکرٍ، فقال أبوبکرٍ: أشهدُ أنَّکَ رسولُ اللَّهِ. رواه مالکٌ مُرسَلاً([9]).

687- (8) زیدبن اسلم س گوید: شبی رسول‌خدا ج در راه مکه، در اواخر ساعات شب، و در نزدیکی‌های صبح، جهت استراحت و خواب توقف کرد و مسئولیت بیدارکردن برای نماز صبح را به بلال س واگذار کرد و به عهده‌ی او گذاشت. (بلال س تکیه به جهاز شتر و به بار و بنه خود داشت و مراقب اوضاع بود که خواب بر دیدگانش غلبه کرد، و در نتیجه) همه‌ی آنها اعم از پیامبر ج و صحابه ش و شخص بلال س به خواب رفتند و هیچ کس برای نماز صبح بیدار نشد تا وقتی که آفتاب روی آنان افتاد. صحابه ش (چون دیدند که نماز صبح قضاء شده) با نگرانی و پریشانی از خواب بلند شدند.

رسول‌خدا ج بدانها فرمان داد تا بر مرکب‌های خویش سوار شده و از آن منطقه خارج شوند و فرمود: در این منطقه، شیطان وجود دارد.

بدین ترتیب، صحابه ش، سواری‌های خویش را سوار شده تا اینکه از آن منطقه بیرون رفتند. سپس رسول‌خدا ج بدانها دستور داد تا از سواری‌های خود فرود آیند و وضو گیرند. و به بلال س فرمان داد تا برای نماز، اذان ـ یا اقامه ـ گوید، آن‌گاه رسول‌خدا ج نماز صبح را برای آنان به جای آورد. چون پیامبر ج از نماز فارغ شد، احساس کرد که صحابه ش هنوز (به خاطر از دست‌دادن نماز صبح) نگران و پریشان‌اند، از این‌رو، به جهت دورکردن پریشانی آنها، فرمود: هان ای مردم! براستی خداوند ارواح ما را در وقت خواب، قبض کرد و برگرفت، و اگر می‌خواست، ارواح ما را در سر آمد معینی غیر از این وقت، به تن باز می‌گرداند.

پس هرگاه یکی از شما به خواب برود و نمازش را نخواند و یا نمازی را فراموش کرد، سپس به یادش آمد، آن را به صورت معمولی و به تمام وکمال و همانگونه که در وقتش ادا می‌کرد، بخواند.

پس از آن پیامبر ج به ابوبکر صدیق س وانگریست و بدو متوجه شد و فرمود: بی‌گمان شیطان در حالی پیش بلال آمد که وی مشغول خواندن نماز بود، سپس شیطان وی را بر پهلو بر روی زمین خوابانید، آن‌گاه پیوسته به آرام‌کردن و ساکن گردانیدن بلال همّت گماشت و آنقدر بسان به خواب‌کردن بچه‌ها، بلال را به آرامی تکان داد و آهسته بر پهلویش زد و دست مالید، تا خواب بر دیدگان بلال غلبه کرد و به خواب فرو رفت.

 پس از این، پیامبر ج بلال س را به حضورش فراخواند و حقیقت حال را از او جویا شد، بلال س نیز بسان آنچه پیامبر ج به ابوبکر صدیق س خبر داده بود، برای آن حضرت ج بازگو نمود.

در اینجا بود که ابوبکر صدیق س گفت: از روی صداقت و اخلاص واعتقاد و عمل، گواهی بر این حقیقت می‌دهم که شما پیامبر و فرستاده خدائید.

[این حدیث را مالک به طور مرسل روایت کرده است].

«رَقد»: خوابید. «فزعهم»: ترس و دهشت و نگرانی و پریشانی آنها. «فاضجعه»: بلال را بر پهلو خوابانید. «یُهدئه»: بلال را به سان بچه‌های کوچک به آرامی تکان داد وآهسته بر پهلویش زد تا بخوابد.

688 ـ (9) وعن ابنِ عمرَ ب، قال: قالَ رسولُ الله ج: «خَصلَتانِ مُعَلَّقَتانِ فی أعْناقِ المُؤَذِّنینَ لِلمُسلِمِینَ: صِیامُهُمْ وصلاتُهُمْ». رواه ابنُ ماجة([10]).

688- (9) ابن عمرـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: دو خصلت و ویژگی است که در گردن‌های اذان‌گویان نسبت به سائر مسلمانان آویزان است (و آنها مؤظف و مسئول‌اند تا آن دو چیز را که در عهده و حیطه‌ی مسؤلیت آنها گذاشته شده، رعایت کنند و احتیاط کامل را در انجام آنها به کار گیرند): یکی روزه و دیگری نماز مسلمانان (پس بر اذان‌گویان لازم و ضروری است که در اذان‌گفتن، منافع شخصی، اغراض فردی، امیال نفسی، خواهشات حیوانی و وسوسه‌های شیطانی را کنار بگذارند و بدون هرگونه مصلحت و سازشی، در وقت معین اذان گویند، و مردمان را به سوی عبادت و پرستش خدای متعال فراخوانند. و نباید در اذان‌گفتن از خویشتن سهل‌انگاری نشان بدهند و وقت و بی‌وقت، چه قبل از دخول وقت و چه بعد از آن، اذان گویند، و نسبت به این قضیه، از آنها کوتاهی و تقصیر سر بزند، چرا که صحّت و درستی روزه و نماز تمام مسلمانان، به اذان آنها بر می‌گردد و یک اشتباه از آنها می‌تواند، در روزه و نماز مسلمانان خلل ایجاد کند. و در حقیقت این بزرگ‌ترین خیانتی است که می‌توان در حق مسلمانان کرد).

[این حدیث را ابن‌ماجه روایت کرده است].


 



[1]- بخاری 2/99 ح 617، مسلم 2/868 ح (36-1092*، نسایی 2/10 ح 637، مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/74 ح 15، مسنداحمد 2/62.

[2]- مسلم به همین معنی روایت کرده است:2/770ح (43-1094)، ابوداود نیز به همین معنی رولیت نموده است:2/759 ح 2346، ترمذی 3/86ح 706 و لفظ حدیث نیز از ترمذی است.

[3]- بخاری 2/110 ح 628، مسلم1/ 465 ح (292- 674)، ترمذی 1/399 ح 205، ابوداود 1/395 ح 589، نسایی 2/9 ح 636، ابن ماجه 1/313 ح 979، مسنداحمد 5/53.

[4]- بخاری 2/111 ح 631، دارمی 1/318 ح 1253، احمد بن حنبل نیز این روایت را با تقدیم و تأخیر در مسند 5/53 نقل کرده است.

[5]- مسلم 1/471 ح (309- 680)، نسایی نیز آخر این حدیث را نقل کرده است: 1/295 ح 618، ابن ماجه 1/227 ح 697.

[6]- ­﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِکۡرِیٓ [طه/14].

[7]- بخاری 2/119 ح 637 و بخاری عبارت «و قد خرجت» را ذکر نکرده است .، مسلم 1/422 ح «156 -604)، ابوداود 1/368 ح 539، ترمذی نیز این حدیث را بصورت تعلیقی در سننش: 2/395 پس از حدیث شماره 517 نقل کرده است.، نسایی 2/81ح 790، دارمی 1/322 ح 1261، مسنداحمد 5/296.

[8]- بخاری 2/390 ح 908، مسلم 1/420 ح (151-602)، ابوداود 1/384 ح 572، ترمذی 2/148 ح 327، نسایی 2/114 ح 861، ابن ماجه 1/255 ح 775، مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/68 ح 4، مسنداحمد 2/237.

[9]- امام مالک این حدیث را به صورت مرسل در مؤطا کتاب وقوت الصلاة 1/14 ح 26 نقل کرده است.

[10]- ابن ماجه 1/236 ح 712.

درباره فضیلت اذان و اجابت آن


فصل اول

654 ـ (1) عن معاویةَ، قال: سمعتُ رسولَ اللَّهِ ج یقولُ: «المُؤَذِّنُونَ أطْوَلُ النّاسِ أعناقاً یومَ القیامةِ». رواه مسلم([1]).

654 ـ (1) ــ معاویه س گوید: از رسول‌خدا ج شنیدم که فرمود: اذان‌گویانِ (آگاه و با اخلاص که از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، مردم را به سوی نماز فرا می‌خوانند) در روز رستاخیز، از همه‌ی مردم گردنی برافراشته‌تر دارند و از دیگران به اندازه‌ی یک سر و گردن بلندترند.(یعنی آنها سربلندترین و گردن‌فرازترین مردمان در روز قیامت خواهند بود).

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: در حقیقت این بلندی و سرافرازی، همان بلندی مقام رهبری و دعوت‌کردن دیگران به سوی خدا و به سوی عبادت و نیایشی همچون نماز است. چرا که اذان از نام «الله» شروع می‌شود و با نام «الله» پایان می‌پذیرد، جمله‌های موزون، عبارات کوتاه، محتویات روشن و مضمون سازنده و آگاه کننده است.

در حقیقت چه شعاری از این رساتر که با نام خدای بزرگ آغاز می‌گردد و با اعلام وحدانیت و یگانگی آفریدگار جهان، و گواهی به رسالت پیامبر او، اوج می‌گیرد و با دعوت به رستگاری، فلاح، نماز و یاد خدا پایان می‌پذیرد.

پس جا دارد چنین شعاری، منادیانش را در روز قیامت، از همه سربلندتر و گردن‌فرازتر قرار دهد.

655 – (2) وعن أبی هریرةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «إذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ، أدْبَرَ الشَّیطانُ له ضُراطٌ حتى لا یَسمَعَ التَّأذِینَ، فإذا قُضِیَ النّداءُ أقبَلَ، حتى إذا ثُوِّبَ بالصَّلاةِ أدْبَرَ، حتى یخطِرَ بین المرءِ ونفسِه، یقول: أُذکُرْ کذا، أُذکُرْ کذا، لِما لمْ یَکُنْ یَذکُرُ، حتى یَظَلَّ الرَّجُلُ لا یَدری: کم صلّى؟». متفق علیه([2]).

655 – (2) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: وقتی برای نماز (با صدای بلند و رسا) اذان گفته می‌شود، شیطان پشت می‌گرداند و می‌گریزد (و به صورت توهین و استهزاء و تمسخر و ریشخند) سر و صدایی با دهان از خود در می‌آورد تا صدای اذان را نشنود.

 و چون گفتن اذان تمام شود، برمی‌گردد (و مشغول شیطنت و وسوسه‌کردن می‌شود) و همین‌که اقامه‌ی نماز، گفته شود، مجدداً فرار را بر قرار ترجیح می‌دهد و پشت می‌کند و می‌گریزد. و هنگامی که اقامه تمام شد برمی‌گردد (و دوباره به شیطنت و وسوسه‌گری و انحراف و گمراهی نماز‌گزاران می‌پردازد) و میان انسان (نمازگزار) و نفس او، وسوسه ایجاد می‌کند و بدو می‌گوید: فلان موضوع را به یاد آور، و فلان مسئله را به خاطر بیاور ـ از چیزهایی که قبلاً در یاد و فکر او نبوده است ـ و به اندازه‌ای فرد نمازگزار را وسوسه می‌کند و وی را در حالتی قرار می‌دهد که نمی‌داند چند رکعت نماز خوانده است.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

 شرح: «ضراط»: شارحین، این واژه را به دو گونه ترجمه کرده‌اند:

1-  شیطان برای اینکه صدای اذان را نشنود و به خاطر توهین و اسائه‌ی ادب به اذان، با دهانش سر و صدا و هیاهو به راه می‌اندازد.

2-  شیطان برای اینکه صدای اذان را نشنود و به خاطر توهین و تمسخر و استهزاء و ریشخند به اذان، پشت می‌کند و می‌گریزد و با مقعدش باد در می‌آورد، چرا که عرب‌ها به باد در‌آوردن از مقعد، «ضُراط» می‌گویند.

به هر حال در حقیقت این یک روش قدیمی برای مبارزه در برابر نفوذ حق است، که امروز نیز پیروان شیطان و شیطان‌صفتان به صورت گسترده‌تر و خطرناک‌تری ادامه می‌دهند که برای انحراف ساختن افکار مردم و خفه‌کردن صدای منادیان حق و عدالت، محیط را آنچنان آلوده و پر از جنجال و هیاهو می‌‌کنند که هیچ کس صدای آنها را نشنود.

گاه با جار و جنجال و سوت و صفیر، گاه با داستان‌های خرافی و دروغین، گاه با افسانه‌ها و رمان‌های عشقی و هوس‌انگیز، و گاه از مرحله‌ی سخن نیز فراتر رفته و مراکز سرگرمی و فساد و انواع فیلم‌های مبتذل و سکسی و مطبوعات بی‌محتوای سرگرم‌کننده و بازی‌های دروغین سیاسی و هیجان‌های کاذب، و خلاصه هر چیزی که افکار مردم را از محور حق منحرف سازد، به وجود می‌آورند و در این راستا لحظه‌ای کوتاهی نمی‌کنند.

و از همه بدتر این که، گاه بحث‌های بیهوده‌ای در میان دانشمندان یک قوم، مطرح می‌‌کنند و چنان آنها را به قیل و قال درباره‌ی آن وا می‌دارند که هرگونه مجال تفکر در مسائل بنیادی از آنها گرفته شود.

656 – (3) وعن أبی سعیدٍ الخُدریِّ، قال: قال رسولُ الله ج: «لا یَسمَعُ مَدىَ صَوتِ المؤَذِّن جِنٌّ، ولا إنسٌ، ولا شیءٌ؛ إلاَّ شَهِدَ له یومَ القیامةِ». رواه البخاریّ([3]).

656 – (3) ابوسعید خدری س گوید: پیامبر ج فرمود: هر جن و انسان و چیز دیگری که صدای مؤذن را تا دورترین نقطه می‌شنوند، در روز قیامت برای او شهادت می‌دهند (از این‌رو برای مؤذن مستحب است که با اخلاص و صداقت و از روی اعتقاد و عمل اذان گوید. و در وقت اذان صدایش را هر چه قدر که می‌تواند بلند و رسا نماید تا انسان‌ها و مخلوقات زیادتری صدای او را بشنوند و در روز قیامت، به نفع و سود وی، در پیشگاه خداوند شهادت و گواهی دهند).

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

 «مَدَی صوت»: انتهای مسافتی که صدا بدان برسد.

657 – (4) وعن عبدِ الله بن عمرو بنِ العاص، قالَ: قالَ رسولُ الله ج: «إذا سَمِعتُم المؤَذِّنَ فَقُولُوا مثلَ ما یقولُ، ثمَّ صلُّوا علیَّ؛ فإنَّه مَنْ صلّى علیَّ صلاةً، صلَّى اللَّهُ علیه بها عشْراً، ثمَّ سَلُوا اللَّهَ لیَ الوَسیلَةَ؛ فإنَّها مَنزِلَةٌ فی الجنَّةِ لا تَنبَغِی إلاَّ لِعَبدٍ مِنْ عِبادِ الله، وأرجُو أنْ أکُونَ أنا هو، فمَنْ سَأَلَ لِیَ الوَسِیلَةَ حَلَّتْ علیه الشَّفاعةُ». رواه مسلم([4]).

657 – (4) عبدالله بن عمرو بن العاص ش گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه ندای مؤذن را شنیدید آنچه را می‌گوید تکرار کنید، سپس بر من صلوات و درود بفرستید، چون هرکس بر من یک درود بفرستد خداوند در برابر آن، ده درود بر او می‌فرستد، سپس از خداوند طلب «وسیله» کنید، که «وسیله» مقام و جایگاهی است در بهشت که تنها به یکی از بندگان خدا داده می‌شود و امیدوارم که آن بنده، من باشم. پس کسی که از خدا برایم طلب «وسیله» کند، شفاعت (من در روز رستاخیر) شامل حالش می‌گردد.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «صلّی الله علیه بها عشراً» (خداوند در برابر آن، ده صلوات بر او می‌فرستد): منظور از «صلوات خدا» در اینجا انواع تکریم، پیروزی‌ها و ترفیع مقام نزد خدا و بندگان است، و نیز می‌تواند منظور از آن، آمرزش و بخشش گناهان باشد، ولی روشن است که «صلوات» مفهوم وسیعی دارد که هم این امور و هم سائر رحمت‌ها و نعمت‌های الهی را شامل می‌شود.

«حلّت علیه الشفاعة»: شفاعت (من در روز رستاخیز) بر او واجب می‌شود.

658 – (5) وعن عمرَ س، قال: قال رسولُ الله ج: «إذا قالَ المؤذِّنُ: اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ؛ فقالَ أحدکم: اللَّهُ أکبرُ. اللَّهُ أکبرُ ثمَّ قال: أشهَدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ؛ قال: أشهدُ أن لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ. ثمَّ قال: أشهدُ أنَّ محمَّداً رسولُ الله؛ قال: أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ الله. ثمَّ قال: حیَّ على الصَّلاةِ؛ قال: لا حوْلَ ولا قُوَّةَ إلاَّ بِاللَّهِ. ثمَّ قال: حیَّ على الفَلاحِ؛ قال: لا حَولَ ولا قوَّةَ إلاَّ بالله. ثمَّ قال: اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ؛ قالَ: اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ. ثمَّ قالَ: لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ؛ قال: لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ منْ قَلبِه، دَخَلَ الجنَّةَ». رواه مسلم([5]).

658 – (5) عمر س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه یکی از شما با «الله اکبر الله اکبر» مؤذن، بگوید: «الله اکبر الله اکبر»، و با «أشهد أن لا إله الا الله» مؤذن، بگوید: «أشهد أن لا إله الا الله» و با «أشهد أن محمداً رسول الله» مؤذن، بگوید: «أشهد أن محمداً رسول الله»، و با «حی علی الصوة» مؤذن، بگوید: «لا حول ولا قوة الا بالله»، و با «حی علی الفلاح» مؤذن، بگوید: «لا حول ولا قوة لا بالله»، و با «الله اکبر الله اکبر» مؤذن بگوید: «الله اکبر الله اکبر» و با «لا اله الا الله» او، از ته قلب و از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل بگوید: «لا اله الا الله»، وارد بهشت می‌شود.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: از دو حدیث بالا دانسته شد که مستحب است کسی که اذان و اقامه را می‌شنود، آنچه را که مؤذن می‌گوید، تکرار کند.

پس کسی که آنچه را مؤذن می‌گوید، تکرار کند، و یا هنگام «حی علی الصلوة» و «حی علی الفلاح» بگوید: «لا حول ولا قوة الا بالله» و یا «حی علی الصلوة» و «حی علی فلاح» و «لا حول ولا قوة الا باالله» را با هم بگوید، باز هم طبق سنت عمل کرده است.

البته در جواب اقامه نیز کلمات اقامه به طور آهسته گفته می‌شوند و هنگام «قد قامت الصلوة»، أقامهااللهُ وأدامَها، گفته شود. [ابوداود ج 1 ص 94]

 659 (6) وعن جابرٍ، قال: قال رسولُ اللَّهِ ج: «مَنْ قالَ حِینَ یسمعُ النِّداءَ: اللَّهُمَّ رَبَّ هذهِ الدَّعوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاةِ القائِمَةِ، آتِ محمَّداً الوَسِیلَةَ والفَضِیلَةَ، وَابعَثْهُ مَقَاماً مَحمُوداً الَّذِی وَعَدْتَ؛ حَلَّتْ له شَفاعَتی یومَ القیامة». رواه البخاریُّ([6]).

659 – (6) جابر س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس پس از شنیدن اذان (از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل و از ته قلب) بگوید: «اللهُمَّ رَبَّ هذهِ الدَّعوَة التَّامَّة، والصَّلاةِ القائِمَةِ، آتِ محمَّداً الوَسیلةَ والفَضیلةَ، وابعَثْهُ مقاماً مَحموداً الذی وَعَدْتَه» یعنی: «پروردگارا! به حق این دعوت کامل(اذان) و نمازی که هم اکنون بر پا می‌شود، وسیله و فضیلت را به محمد ج عطا فرما و در روز رستاخیز او را به مقام محمود و ستوده‌ای که به او وعده داده‌ای مبعوث فرما».

شفاعت من در روز قیامت شامل حال او می‌گردد.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «الوسیلة»: وسیله در پرتو حدیث گذشته: مقامی است در بهشت که تنها به یکی از بندگان خدا داده می‌شود، و آن بنده کسی نیست جز شخص پیامبر ج.

«الفضیلة»: عنوان همان مقام و امتیاز مخصوص است که به رسول‌خدا ج عنایت می‌شود، فضیلتی افزون بر سایر مخلوقات.

«مقاماً محموداً»: بدون شک، «مقام محمود» مقام بسیار برجسته و شامخی است که ستایش برانگیز است که ستایش و تمجید همگان را بر می‌انگیزد و در حقیقت مراد از «مقام محمود» مقام شفاعت کبری است که در آن رسول‌اکرم ج از پروردگار، تمنا و تقاضا می‌نماید که دادگاهی مردمان را با لطف و کرم، و فضل و احسان خود آغاز فرماید، چرا که پیامبر ج بزرگترین شفیعان در عالم رستاخیز است و آنها که شایسته شفاعت باشند، مشمول این شفاعت بزرگ خواهند شد.

660 (7) وعن أنسٍ، قال: کانَ النبیُّ ج یُغِیرُ إذا طَلَعَ الفَجرُ، وکانَ یَستَمِعُ الأذانَ، فإنْ سمعَ أذاناً أمْسَکَ، وإلاَّ أغارَ. فَسَمِعَ رجلاً یقولُ: اللَّهُ أکبرُ اللَّهُ أکبرُ. فقالَ رسولُ اللَّهِ: «على الفِطْرَةِ». ثمَّ قال: أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ فقالَ رسولُ الله ج: «خَرَجتَ مِنَ النَّارِ». فنظَروا إلیه فإذا هوَ رَاعِی مِعْزَىً. رواه مسلم([7]).

660 – (7) انس س گوید: عادت پیامبر ج بود که به هنگام طلوع صبح، بر دشمنان و بدخواهان می‌تاخت و یورش می‌برد (و معمول پیامبر ج بود که هرگاه با گروهی جهاد و پیکار می‌کرد، به آنها حمله و یورش نمی‌برد، تا صبح گردد و) منتظر شنیدن اذان از آن منطقه می‌شد، اگر صدای اذان را می‌شنید، از جنگ و پیکار با ایشان خودداری می‌کرد (چون اذان را شعار اسلام و مسلمانی می‌دانست) و اگر صدای اذان را نمی‌شنید، بر ایشان یورش می‌برد.

باری در یکی از جنگ‌ها، پیامبر ج از مردی شنید که می‌گوید:«الله اکبر الله اکبر». پیامبر ج فرمود:(گواهی می‌دهم که این مرد) بر فطرت و سرشت حقگرایانه و مخلصانه‌ی خداباوری و خداشناسی است.

(چرا که اذان گفتن، فقط شعار خداباوران و خداشناسان و مسلمانان وحقگرایان است). سپس آن مرد گفت: «اشهد ان لا اله الا الله». پیامبر ج فرمود:(به خاطر اعتراف به توحید و یگانگی خدا) از آتش سوزان دوزخ نجات یافتی.

(انس س گوید): صحابه ش متوجه‌ی آن مرد شدند تا ببینند آن مرد کیست (که پیامبر ج چنین نوید و بشارتی را بدو می‌دهد)؟ ناگهان متوجه شدند که وی چوپان بزها است.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «یُغیر»: بر دشمنان و بدخواهان می‌تاخت و یورش می‌برد. «راعی»: چوپان. «مِعزیً»: اسم جنس است به معنای بُز.

از این حدیث دانسته می‌شود که شعار مسلمانان در هر منطقه و مکانی، اذان است، و چنانچه قبلاً نیز گفته شد، هر ملتی در هر عصر و زمانی برای برانگیختن عواطف و احساسات افراد خود و دعوت آنها به وظایف فردی و اجتماعی، شعاری داشته است، مسحیان در گذشته و امروز با نواختن صدای ناموزون ناقوس، پیروان خود را به کلیسا دعوت می‌‌کنند و به صدا درآوردن ناقوس، جزء شعار دین آنها است.

ولی در اسلام برای این دعوت، از شعار اذان استفاده می‌شود که به مراتب رساتر و موثرتر است. چه شعاری از این رساتر که با نام خدای بزرگ آغاز می‌گردد و با اعلام وحدانیت و یگانگی آفریدگار جهان و گواهی به رسالت پیامبر او، اوج می‌گیرد و با دعوت به رستگاری، فلاح، نماز و یاد خدا پایان می‌پذیرد. از نام «الله» شروع می‌شود و با نام «الله» پایان می‌پذیرد، جمله‌هایش موزون، عباراتش کوتاه، محتویاتش روشن، و مضمونش سازنده و آگاه‌کننده است.

در حقیقت صدای اذان، مانند ندای آزادی، و نسیم حیات بخش استقلال و عظمت و ابهت مسلمانان است که گوش‌های مسلمانان راستین را نوازش می‌دهد و بر جان بدخواهان رعشه و اضطراب می‌افکند و یکی از رموز بقای اسلام و یکی از خصوصیات و میّزه‌ها و شاخصه‌های مسلمانی است.

661 – (8) وعن سعدِ بن أبی وقَّاصٍ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «مَنْ قال حِینَ یَسمَعُ المؤَذِّنَ: أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ وحدَهُ لا شرِیکَ له، وأنَّ محمداً عبدُه ورسُوُله، رَضِیتُ باللَّهِ رَبّاً، وبِمُحمَّدٍ رسُولاً، وبالإسلام دِیناً، غُفِرَ له ذَنبُه». رواه مسلم([8]).

661 – (8) سعد بن ابی وقاص س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس به وقت شنیدن اذان بگوید: «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له وان محمداً عبده ورسوله، رضیتُ بالله رباً وبمحمد رسولاً وبالاسلام دیناً» یعنی: «گواهی راستین بر این می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و گواهی به این حقیقت می‌دهم که محمد ج بنده و فرستاده‌ی خداست. من به پروردگاری خدا و اینکه محمد ج رسول و فرستاده‌ی خدا و اینکه اسلام دین من است، راضی و خرسند هستم (و بدان افتخار می‌کنم)».

تمام گناهان (صغیره‌ی) او معاف و بخشوده می‌شوند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

662 – (9) وعن عبدِ الله بن مُغفَّلٍ، قال: قال رسولُ الله ج: «بینَ کُلِّ أذانَینِ صَلاةٌ، بَینَ کلِّ أذانَینِ صَلاةٌ، بَینَ کلِّ أذانَینِ صَلاةٌ»، ثمَّ قالَ فی الثَّالِثَةِ: «لمَنْ شاءَ». متفقٌ علیه([9]).

662 – (9) عبدالله بن مغفل س گوید: پیامبر ج فرمود: «میان هردو اذان، نمازی است، میان هردو اذان، نمازی است» و در مرتبه سوم فرمود:«برای هرکس که بخواهد. (یعنی خواندن نماز میان دو اذان [اذان و اقامه] مستحب است، و فرض یا واجب نیست)».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«بین کل اذانین»: [میان هردو اذان] مراد از هردو اذان: میان اذان و اقامه است.


فصل دوم

663 (10) عن أبی هریرةَ، قال: قالَ رسولُ الله ج: «الإمامُ ضامِنٌ، والمؤَذِّنُ مُؤْتَمَنٌ. اللَّهُمَّ أَرْشِدِ الأَئِمَّةَ، واغْفِرْ للمُؤَذِّنینَ». رواه أحمد، وابوداود، والترمذی، والشَّافعیُّ، وفی أخرى له بلفظ «المصابیح»([10]).

663 – (10) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: پیشنماز (علاوه از نماز خویش) ضامن و کفیل (نماز مردم نیز)است، (از این‌رو بر او لازم و ضروری است که حد امکان در ظاهر و باطن بکوشد، تا اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزه‌های نبوی و احکام و دستورات شرعی، و آداب و شرایط و سنن و فرائض و خشوع و خضوع نماز را در امامت خویش رعایت نماید تا اینکه نماز به خوبی و درستی و بدون هیچ مشکلی برگزار گردد).

و اذان‌گو نیز در حقیقت امانت‌دار است (از این‌رو بر او نیز لازم و ضروری است که منافع شخصی، اغراض فردی، و امیال نفسی را کنار بگذارد و بدون رعایت هرگونه مصلحت و سازشی در وقت معین اذان گوید و مردمان را به سوی عبادت و پرستش خدای متعال فراخواند). پروردگارا! پیشنمازان را به راه راست (و به علم توأم با عمل و صداقت و اخلاص) رهنمون ساز، و اذان‌گویان را (که در برخی اوقات، وقت و بی‌وقت اذان می‌دهند و از آنها نسبت به این قضیه، کوتاهی و تقصیری سر می‌زند) ببخش و مغفرت فرما.

[این حدیث را احمد، ابوداود، ترمذی و شافعی روایت کرده‌اند. و امام شافعی در روایتی دیگر نیز این حدیث را با لفظ «مصابیح» روایت کرده است که عبارت است از:«الأئمة ضمناء والمؤذنون أمناء فأرشد الله الائمة وغفر للمؤذنین»]

شرح: در حقیقت در این حدیث، پیامبر ج مسئولیت و وظیفه‌ی خطیر پیشنماز و اذان‌گو را بیان می‌دارد و در حق هر دوی آنها، دعای خیر می‌کند، و همین دعای پیامبر ج بدون شک، بزرگ‌ترین و سترگ‌ترین فضیلت و برتری برای پیشنمازان خداترس و نیکوکار، و اذان‌گویان مخلص و ربّانی است.

 664 (11) وعن ابن عبَّاسِ، قال: قال رسولُ الله ج: «مَنْ أذَّنَ سَبعَ سِنین مُحتَسِباً؛ کُتِبَ له بَراءَةٌ منَ النَّارِ». رواه الترمذی، وابوداود، وابن ماجة([11]).

664 – (11) ابن‌عباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج (پیرامون فضیلت و برتری اذان و اذان‌گویان) فرمود: هرکس هفت سال (از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل و) به قصد ثواب و پاداش (نه به قصد به چنگ‌آوردن مال و ثروت و اجرت و مزد و شهرت و جایگاه اجتماعی) اذان گوید، برایش پروانه‌ای مبنی بر نجات و رهایی وی از آتش سوزان دوزخ، نوشته خواهد شد.

[این حدیث را ترمذی، ابوداود و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند].

«محتسباً»: به قصد چشم داشتن به مزد و ثواب خدا در روز رستاخیز «براءة»: پروانه‌ی خلاصی. اجازه نامه‌ای که دارنده‌اش را در انجام کاری و یا اخذ حقی، قادر گرداند.

665 (12) وعن عُقبةَ بنِ عامرٍ، قال: قال رسولُ الله ج: «یَعْجَبُ ربُّک مِنْ راعِی غَنَمٍ فی رأسِ شَظِیَّةٍ للجَبَلِ یُؤَذِّنُ بِالصَّلاةِ ویُصلّی، فیقولُ اللَّهُ عزَّ وجلَّ: أُنظُرُوا إلى عَبْدی هذا، یُؤَذِّنُ ویقیمُ الصَّلاةَ، یخافُ مِنِّی، قدْ غَفَرتُ لعَبدی، وأدْخَلتُه الجنَّةَ». رواه ابوداود، والنّسائیّ([12]).

665 – (12) عقبة بن عامر س گوید: پیامبر ج فرمود: پروردگارت آن چوپانی را دوست می‌دارد (که از مردم و فتنه‌ها فاصله گرفته و) در سر کوهی گوسفندانش را می‌چراند و در هنگام نماز، اذان می‌گوید و نماز خویش را می‌خواند. خداوند (از روی فخر و مباهات به فرشتگان مقرب درگاه خویش) می‌فرماید: به این بنده‌ام بنگرید که چگونه برای نماز، اذان و اقامه می‌گوید و چه طور از من می‌ترسد و پروا می‌کند، (بدانید که) براستی من بنده‌ام را بخشیده و او را وارد بهشت نموده‌ام.

[این حدیث را ابوداود و نسایی روایت کرده‌اند].

«یُعجب ربّک»: کنایه از دوست داشتن و رضایت و خرسندی است. یعنی خداوند چوپانی را دوست می‌دارد واز او راضی و خرسند است که در سر وقت اذان می‌گوید و نماز خودش را می‌خواند.

«راس شظیِّه»: بر سر پاره‌ای از کوه.

 666 (13) وعن ابن عمرَ، قال: قال رسولُ الله ج: «ثَلاثةٌ على کُثْبانِ المِسکِ یومَ القِیامَةِ: عَبدٌ أدَّى حقَّ اللَّهِ وحقَّ مولاهُ، ورجلٌ أمَّ قَوماً وهُم به راضُونَ، ورجلٌ یُنادِی بِالصَّلَوَاتِ الخمسِ کلَّ یومٍ ولیْلةٍ». رواه الترمذیُّ، وقال: هذا حدیثٌ غریب([13]).

666 – (13) ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: سه نفر هستند که در روز رستاخیز، بر توده‌هایی از مشک قرار می‌گیرند: نخست برده‌ای که در دنیا، حقوق خداوندی، و حقوقی که به سید و آقایش بر می‌گردد، به خوبی و به نحو احسن اداء کرده باشد. دوم پیشنماز جامعه و مردمی که آنان از او و عملکردش راضی و خشنودند (و امامت خویش را بر آنان تحمیل نکرده باشد) و دگر کسی که در شبانه‌روز، پنج بار اذان گوید (و مردمان را به سوی نماز فرا خواند).

[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی غریب است].

«کُثبان»: به هر چیز جمع‌آمده که اندک باشد «الکثبة» و یا «کثبان» می‌گویند، مانند: تپه و غیره. «المسک»: ماده‌ی خوشبویی که در ناف آهوی مشک تولید می‌شود.

«اَمَّ قوماً»: برای گروهی در نماز مقتدا و پیشنماز شد.

667 – (14) وعن أبی هریرةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «المؤذِّنُ یُغفَرُ له مَدىَ صَوتِه، ویَشهَدُ له کُلُّ رَطْبٍ ویابِسٍ. وشاهِدُ الصَّلاةِ یُکتَبُ له خمسٌ وعِشرونَ صَلاةً، ویُکَفَّرُ عنه ما بینَهُما». رواه أحمدُ، وابوداود، وابن ماجة. وروى النّسائیُّ إلى قوله: «کُلُّ رَطْبٍ ویابس»، وقال: «ولَه مثلُ أجْرِ مَنْ صلّى»([14]).

667 – (14) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: گناهان اذان‌گو، به اندازه‌ی مسافتی که صدای اذانش بدان برسد، بخشوده می‌شود (یعنی هر اندازه که آواز برای اذان رساتر و بلندتر باشد، به همان اندازه، معاف شدن گناهانش نیز بیشتر می‌شود).

و هر تر و خشکی که صدای مؤذن را می‌شنود در روز رستاخیز برای او شهادت می‌دهد، و کسی که به ندای مؤذن لبیک می‌گوید و در نماز با جماعت شرکت می‌کند، فضیلت و ثوابی معادل 25 نماز به دست می‌آورد و از گناهان (صغیره‌اش) که میان دو نماز وجود دارد، معاف می‌شود.

[این حدیث را احمد، ابوداود و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند. و نسایی نیز تا «کل رطب ویابس» روایت نموده و این عبارت را نیز آورده است: «و له مثل أجر من صلی»: پاداش مؤذن که مردم را به سوی نماز فرا خوانده است، به سان پاداش همه‌ی کسانی است که به ندای او لبیک گفته‌اند و در نماز شرکت کرده‌اند و نماز خوانده‌اند].

«رطب»: تر. «یابس»: خشک.

668 (15) وعن عثمانَ بن أبی العاص، قال: قلتُ: یا رسولَ الله! إجعَلنی إمام قومی. قال: «أنتَ إمامُهم، وَاقْتَدِ بأضعَفِِهِم، واتَّخِذْ مؤذِّناً لا یأخذُ على أذانِه أجْراً». رواه أحمد، وابوداود، والنّسائیُّ([15]).

668 – (15) عثمان بن ابی العاص س گوید: به پیامبر ج گفتم: ای رسول‌خدا ج! مرا پیشنماز قومم قرار بده. پیامبر ج فرمود: تو مقتدا و پیشنماز آنان هستی و در امامت و پیشنمازی خویش، حال ناتوانان و ضعیفان را رعایت کن(و نمازت را بر حسب توانایی ضعفاء و بیماران بخوان، چرا که مبنای شریعت نیز بر آسان‌گیری و رفع عسر و حرج از بندگان است) و برای اعلام نمودن وقت نماز مؤذنی را انتخاب کن که در مقابل اذانش، پاداشی دریافت نکند (بلکه اذان را تنها به منظور کسب رضای خدا بگوید و در قبال آن، چشم‌داشتی به مزد و پاداش مردم نداشته باشد).

[این حدیث را احمد، ابوداود و نسائی روایت کرده‌اند].

شرح: در پرتو این حدیث و احادیثی دیگر از این دست، بیشتر علماء و صاحب‌نظران متقدم و پیشین اسلامی و فقهی بر این باورند که برای اذان گفتن، گرفتن اجر و مزد درست نیست.

ولی برخی از متأخرین احناف، با توجه به تحولات و تغییرات زمان، گرفتن اجرت را برای اذان جایز دانسته‌اند، البته به شرطی که هدف و انگیزه‌ی اصلی مؤذن، رضای خدا باشد و از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل اذان گوید و مردم را به سوی نماز فراخواند و در ضمن اگر ناگریز به گرفتن حقوق و اجرت شد، می‌توان در مقابل دیگر خدمات، برای خویش اجرت تعیین کند و در وقت قرارداد، اسم اذان را نگیرد.

البته فتوای متأخرین بر حسب تغییرات و تحولات زمان است و شایسته نیز است که شرایط زمانه و عصرمان را در نظر بگیریم تا فقهمان امروزی گردد. باید به تغییرات و تحولات زمانه توجه کرد، چرا که هر عصر و زمانه‌ای مشکلات، واقعیات و نیازمندی‌های مخصوص به خود را دارد، عصر ما دچار تغییراتی شده و نسبت به گذشته، تغییرات زیادی کرده است، پس باید این تغییرات در فقه و فتوا نیز خود را نشان دهد (البته در چهارچوب اصول و موازین کلی اسلامی) زیرا فقه، ماده‌ای است زنده، نرم، پویا و متحرک و اصلاً چیز جامدی نیست.

به علاوه برخی از وقایع و امور قدیم دستخوش تغییر حالات و اوصافی شده‌اند که به سبب تغییر طبیعت، حجم و تأثیر آن و حکم وقایع هم دستخوش تغییر می‌شوند و حوادث جدید هیچ‌گونه مناسبت و سازشی با حکم و فتوایی که گذشتگان درباره‌ی آن صادر نموده‌اند، نخواهند داشت و این امر باعث شد که فقهاء و صاحب‌نظران اسلامی بر حسب تغییر زمان، مکان، عرف، عادات و حالت، اقرار به تغییر فتوا نمایند، و این موضوع در بسیاری از کتب مذاهب متبوع، به چشم می‌خورد و علماء گذشته برای عصر و زمان خودشان اجتهاد کرده‌اند و فتوا داده‌اند، پس علماء و صاحب‌نظران اسلامی ما نیز که از صلاحیت علمی و عملی کافی برخوردارند، نیز متناسب با عصر و زمانه‌ی خودشان اجتهاد کنند و فتوا دهند شاید آن چیزهایی که آنان اجتهاد می‌کردند و فتوا می‌دادند، متناسب با جامعه و زمانه‌ و حال خودشان بود، اکنون دیگر آن چیزها، مناسب و شایسته‌ی عصر و زمانه‌ی ما نیست.

وقتی که دانشمندان در زمان‌های گذشته، علی‌رغم سکون و ایستایی زندگی بشریت، قادر به تغییر فتوا بر حسب تغییر زمان، مکان، عرف و عادات و حالت می‌شدند، تا آنجا که راجع به بعضی از اختلافات میان امام ابوحنیفه و شاگردانش گفته شده است:«هذا إختلاف عصر وزمان ولیس أختلاف حجة وبرهان» [این اختلاف مربوط به عصر و زمان است، نه اختلاف دلیل و برهان]، پس اگر اختلاف آنان اینگونه بوده، اختلاف عصر ما با عصر آن بزرگان باید چگونه باشد.

و باید دانست که وقایع زندگی، پیوسته در تغییر و تحول و حالات جامعه در تطور و دگرگونی می‌باشد، و شریعت مقدس اسلام نیز در هر زمان و مکان حاکم، و صلاحیت پاسخ‌گویی به تمام خواسته‌های بشریت را دارا است.

با در نظرگرفتن این مسائل، علمای متأخر احناف فتوا داده‌اند که با توجه به تحولات و تغییرات زمان، گرفتن اجرت (البته آن هم به ناچار) درست است.

669 – (16) وعن أمِّ سلمةَ [ل]، قالتْ: عَلَّمَنِی رسولُ الله ج أنْ أقولَ عندَ أذانِ المغرِبِ: «اللَّهُمَّ هذا إقْبالُ لَیلِکَ، وإدْبارُ نهارِکَ، وأصْواتُ دُعاتِکَ؛ فاغفِرْ لی». رواه ابوداود، والبَیهقیُّ فی «الدَّعَواتِ الکبیر»([16]).

669 – (16) ام سلمه ـ ل ـ گوید: رسول‌خدا ج به من یاد داد تا در موقع اذان مغرب چنین بگویم: «اللهُمَّ هذا إقْبالُ لَیلِکَ، وإدْبارُ نهارِکَ، وأصْواتُ دُعاتِکَ؛ فاغفِرْ لی» «پروردگارا! این وقت (مغرب) هنگام روآوردن شب تو و رفتن روز تو، و زمان بلندشدن منادیان و دعوت‌کنندگان (مؤذنان) به سوی طاعتت (نماز) می‌باشد، پس به برکت این لحظه، مرا ببخش و مورد عفو و بخشش قرار بده».

[این حدیث را ابوداود و بیهقی در «الدعوات الکبیر» روایت کرده‌اند].

«دُعاتک»: مراد اذان‌گویان می‌باشند که مردم را به سوی نماز و طاعت خدای فرا می‌خوانند.

670 – (17) وعن أبی أُمامَةَ، أو بعض أصحابِ رسولِ الله ج، قالَ: إنَّ بلالاً أخذَ فی الإقامةِ، فلمَّا أنْ قالَ: قدْ قامتِ الصَّلاةُ. قالَ رسولُ الله ج: «أقامَها اللَّهُ وأدامَها». وقال فی سائِرِ الإقامَة: کنحوِ حدیث عمرَ فی الأذانِ. رواه ابوداود([17]).

670 – (17) از ابواُمامه س، یا از یکی دیگر از یاران رسول‌خدا ج روایت است که گفت: بلال س شروع به گفتن اقامه کرد و چون به «قد قامت الصلوة» رسید، پیامبر ج در پاسخ آن فرمود: «أقامها الله وأدامها» [خداوند، نماز را بر پا، و پیوسته آن را پایدار و ماندگار دارد].

راوی گوید: پیامبر ج در بقیه‌ی الفاظ و واژه‌های اقامه، مانند حدیث عمر س در اذان گفت [یعنی هر چه مؤذن می‌گفت و ایشان می‌شنوید، تکرار می‌فرمود، به جز اینکه در «حی علی الصلوة» و «حی علی الفلاح»، لا حول ولا قوة الا باالله، و در جواب «قد قامت الصلوة»، اقامها الله وادامها، می‌گفت].

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

 671 (18) وعن أنس، قال: قال رسولُ اللَّهِ: «لا یُرَدُّ الدعاءُ بَینَ الأَذانِ والإقامةِ». رواه ابوداود، والترمذیّ([18]).

671 – (18) انس س گوید: پیامبر ج فرمود: دعا در بین اذان و اقامه رد نمی‌شود (پس برای نمازگزاران محترم، مستحب است بین اذان و اقامه، بسیار دعا کنند و نیازمندی‌های مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، عبادی و خانوادگی و... خود را از خداوند بطلبند، چون در این هنگام دعا اجابت می‌شود.)

[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کرده‌اند].

672 (19) وعن سهل بن سعدٍ، قال: قال رسولُ الله ج: «ثِنتَان لا تُرَدَّان: ـ أو قَلَّما تُرَدَّانِ ـ الدُّعاءُ عِندَ النِّداءِ، وعِندَ البَأسِ حینَ یَلحَمُ بعضُهم بعضاً». وفی روایة: «وتحتَ المطَرِ». رواه ابوداود، والدارمیُّ؛ إلاَّ أنَّه لم یذکُرْ: «وتحتَ المطَر»([19]).

672 – (19) سهل بن سعد س گوید: پیامبر ج فرمود: بدون تردید، دو دعا رد نمی‌شود ـ یا اینکه احتمال رد شدنشان خیلی کم است ـ‌: نخست دعا در وقت اذان، و دیگری، دعا در وقت جنگ و پیکار با دشمنان و بدخواهان اسلام و مسلمین، وقتی که تنور جنگ داغ می‌شود و خون در چشمان جنگجویان و قهرمانان و یکّه‌تازان می‌افتد، و برخی از آنها برخی دیگر را به بدترین وجه می‌کشند.

و در روایتی آمده است: دعا در وقت نزول باران الهی نیز رد نمی‌شود.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده و دارمی نیز این حدیث را بدون ذکر «و تحت المطر» روایت نموده است].

«البأس»: جنگ و پیکار. «یلحم» از ماده‌ی لحم است یعنی: برخی از جنگجویان برخی دیگر را به بدترین وجه بکشند.

673 – (20) وعن عبدِ اللَّهِ بن عَمرٍو، قال: قال رجلٌ: یا رسولَ الله! إنَّ المؤَذِّنینَ یَفضُلوُنَنا: فقالَ رسولُ الله ج: «قُلْ کما یقولونَ، فإذا انتَهَیتَ فَسَلْ، تُعْطَ». رواه ابوداود([20]).

673 – (20) عبدالله بن عمرو س گوید: مردی به پیامبر ج گفت: ای رسول‌خدا ج! (با فضایل و محاسن و خوبی‌ها و ویژگی‌هایی که شما برای مؤذنان بیان داشتید، معلوم می‌شود که آنها در ثواب و پاداش) از ما بهتر و برترند، و تفوق و فضیلت قابل ملاحظه‌ای بر ما دارند (چرا که آنها اذان می‌گویند و ما نمی‌گوئیم)!

پیامبر ج فرمود: هر چه را که اذان‌گویان می‌گویند، تو نیز تکرار کن، و هنگامی که اذان و تکرارش پایان یافت، از خداوند بخواه، که به تو عطا خواهد شد.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: پس اگر مسلمانی می‌خواهد به بهشت برین خدا و رضایت و خشنودی، و ثواب و پاداش بی‌کران او تعالی دست یابد، برایش زیبنده است که هرگاه اذان و اقامه را می‌شنود، او نیز هر آنچه را که مؤذن می‌گوید، تکرار کند تا بشارت‌های روح‌بخش و تعالی‌آفرین پیامبراکرم ج مبنی بر دخول بهشت، و شفاعت پیامبر ج در حق او، تحقق یابد و خویشتن را از جرگه‌ی محرومان و زیان‌کاران جدا سازد.


فصل سوم

674 (21) عن جابرٍ، قال: سمعتُ النبیَّ ج یقولُ: «إنَّ الشَّیطانَ إذا سَمِعَ النِّداءَ بالصَّلاةِ ذهبَ حتى یکونَ مکانَ الرَّوْحاءِ». قال الراوی: والرَّوْحاءُ منَ المدینَةِ: على سِتَّةٍ وثلاثینَ میلاً. رواه مسلم([21]).

674 – (21) جابر س گوید: از پیامبر ج شنیدم که فرمود: بی‌گمان (هنگامی که اذان برای نماز، با صدای بلند و رسا گفته می‌شود) و شیطان آن را می‌شنود، به خاطر اینکه صدای اذان را نشنود، پشت می‌کند و فرار می‌نماید، و تا مکان «روحاء» دور می‌رود.

راوی حدیث (ابو سفیان، طلحة بن نافع مکی) گوید: «روحاء» محلی در فاصله‌ی حدود 36 مایلی مدینه است.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

675 (22) وعن عَلْقمةَ بنِ وقَّاصٍ، قال: إنی لَعِندَ معاویةَ، إذْ أذَّنَ مُؤَذِّنُه، فقالَ معاویةُ کما قالَ مُؤَذِّنُه. حتى إذا قالَ: حیَّ على الصلاةِ؛ قال: لا حولَ ولا قُوَّةَ إلاَّ باللَّهِ. فلمَّا قالَ: حیَّ على الفَلاحِ؛ قال: لا حوْلَ ولا قُوَّةَ إلاَّ باللَّهِ العَلیِّ العَظیمِ. وقالَ بعدَ ذلکَ ما قالَ المؤَذِّنُ. ثمَّ قالَ: سمعتُ رسولَ الله ج قالَ ذلک. رواه أحمد([22]).

675 – (22) عقلمة بن وقاص س گوید: نزد معاویه س بودم که مؤذن وی، برای نماز، اذان گفت. معاویه س نیز کلمات اذان را مثل آنچه که مؤذن می‌گفت، تکرار کرد و چون به «حی علی الصلاة» رسید معاویه س گفت: «لا حول ولا قوة الا با الله»، و چون مؤذن «حی علی الفلاح» گفت، وی «لا حول ولا قوة الا با الله العلی العظیم» گفت، و پس از این تا آخر اذان هرآنچه را که مؤذن گفت او نیز تکرار کرد.

آن‌گاه گفت: از خود پیامبر ج شنیدم که اینچنین می‌گفت (یعنی آنچه را که مؤذن می‌گفت او نیز تکرار می‌فرمود و در وقت شنیدن «حی علی الصلوة» و «حی علی الفلاح»، «لاحول ولاقوة الا باالله» می‌فرمود).

[این حدیث را احمد روایت کرده است].

676 (23) وعن أبی هریرةَ، قال: کُنَّا معَ رسولِ الله ج، فقامَ بِلالٌ یُنادِی، فَلَمَّا سَکَتَ قالَ رسولُ اللَّهِ: «مَنْ قالَ مِثلَ هذا یَقیناً، دخلَ الجنَّةَ». رواه النّسائیُّ([23]).

676 – (23) ابوهریره س گوید: همراه با پیامبر ج بودیم که بلال س از جای برخاست و شروع به اذان‌گفتن کرد. چون بلال س از اذان‌گفتن فراغت یافت، پیامبر ج فرمود: هرکس از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل و از ته‌قلب، مثل این کلمات را بگوید، (یعنی هر آنچه را که مؤذن می‌گوید، تکرار کند،) وارد بهشت می‌شود.

[این حدیث را نسائی روایت کرده است].

677 ـ (24) وعن عائشةَ، لا، قالت: کان النبیُّ ج إذا سمَـِعَ الـمؤَذِّنَ یَتَشَهَّدُ قال: «وأنا وأنا». رواه أبو داود([24]).

677- (24) عایشه ـ ل ـ گوید: هرگاه پیامبر ج شهادتین (= «اشهد ان لا اله الا الله» و«اشهد ان محمداً رسول الله») را از دهان اذان‌گو می‌شنید، می‌فرمود: و من نیز بر توحید و یگانگی خدا گواهی می‌دهم، و من نیز از روی صداقت و اخلاص، بر رسالت محمد ج شهادت می‌دهم.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «أنا وأنا» [من و من]: مراد از «أنا»ی اول این است که پیامبر ج در پاسخ مؤذن که می‌گفت: «اشهد ان لا اله الا الله» فرمود: «أنا اشهد ان لا اله الا الله» یعنی «من گواهی راستین بر این می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست». و منظور از «أنا»ی دوم، این است که پیامبر ج در پاسخ مؤذن که «اشهد ان محمداً رسول الله» می‌گفت، فرمود: «أنا اشهد انّ محمداً رسول الله» یعنی: «گواهی به این حقیقت می‌دهم که محمد ج پیامبر و فرستاده‌ی خداست».

678 ـ (25) وعن ابنِ عمر، أنَّ رسولَ الله ج، قال: «مَنْ أذَّنَ ثِنْتیْ عَشرَةَ سنةً؛ وجَبَتْ لَهُ الجنَّةُ، وکُتِبَ له بتَأذِینِه فی کُلِّ یومٍ سِتُّونَ حَسَنةً، ولِکُلِّ إقامةٍ ثلاثونَ حَسنةً». رواه ابنُ ماجة([25]).

678- (25) ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، دوازده سال اذان گوید و مردمان را به سوی نماز فراخواند، وارد شدنش به بهشت، مسجّل می‌شود، و در نامه‌ی اعمالش در قبال اذانِ هر روز، شصت نیکی، و در قبال اقامه‌ی هر روز، سی نیکی، ثبت و ضبط می‌شود.

[این حدیث را ابن‌ماجه روایت کرده است].

شرح: در حدیث شماره‌ی 664، برای دخول به بهشت، مدت هفت سال بیان شده است، چنانچه پیامبر ج می‌فرماید:

 «هرکس، هفت سال، از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، و به قصد ثواب و پاداش، اذان گوید، از آتش دوزخ رهایی می‌یابد». و در این حدیث مدت دوازده سال ذکر شده است.؟

به نظر حقیر، تعبیر به «هفت» یا «دوازده» ممکن است از باب تکثیر باشد، نه تحدید و عدد، و نیز ممکن است منظور این باشد که خداوند بر اساس صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل اذان‌گویان فیصله می‌کند، آنهایی که اخلاص و صداقت‌شان بیشتر است، فضل و احسان بیشتری از جانب خدا شامل حال آنها می‌شود، وآنها که اخلاص‌شان کمتر است، فضل واحسان کمتری شامل حال آنها می‌گردد و خداوند داناست که چه کسی مستحق این افزون‌بخشی است و چه کسی مستحق آن نمی‌باشد.

679 ـ (26) وعنه، قال: کُنَّا نُؤْمَرُ بالدُّعاءِ عندَ أذانِ المغرِبِ. رواه البیهقیُّ فی: «الدَّعواتِ الکبیر»([26]).

679- ابن عمرـ ب ـ گوید: در هنگام اذان مغرب، به ما دستور داده می‌شد تا دعا کنیم (یعنی پیامبر ج در وقت اذان مغرب از ما می‌خواست و ما را فرمان می‌داد تا دعا کنیم، چرا که دعا در این وقت رد نمی‌شود).

[این حدیث را بیهقی در «الدعوات الکبیر» روایت کرده است].


 



[1]- مسلم 1/290ح (14-387)، ابن ماجه 1/240 ح 725، مسنداحمد 4/95.

[2]- بخاری 2/84 ح 608، مسلم 1/291 ح (19-389)، ابوداود 1/355ح516، نسایی 2/21 ح 670، دارمی 1/295 ح 1204، مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/69 ح 6، مسنداحمد 2/313.

[3]- بخاری 2/87 ح609، نسایی 2/12 ح 644، ابن ماجه 1/239 ح 723، مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/69 ح 4، مسنداحمد 3/35.

[4]- مسلم 1/288ح (11-384)، ابوداود 1/359ح523، ترمذی 5/547 ح 3614، نسایی 2/25 ح 678، مسنداحمد 2/168.

[5]- مسلم 1/289ح (12-385)، ابوداود 1/361ح 528.

[6]- بخاری 2/94 ح 614، ابوداود 1/362ح529، ترمذی 1/413 ح 211، نسایی 1/26 ح 680، ابن ماجه 1/239 ح722.

[7]- مسلم 1/288ح (9-382)، ترمذی این حدیث را تا عبارت«... و الا اغار» نقل کرده است:4/140ح 1618،ابوداود 3/98ح 2634، دارمی 2/287 ح 2445، بخاری نیز اول این حدیث را در پی روایتی طولانی روایت کرده است:2/89ح610.

[8]- مسلم 1/290 ح (13-386)، ابوداود 1/360ح 525، ترمذی 1/411 ح 210، نسایی 2/26 ح 679، ابن ماجه 1/238 ح 721، مسنداحمد 1/181.

[9]- بخاری 2/110ح 627، مسلم 1/573 ح (304-838)، ابوداود 2/59 ح 1283، ترمذی 1/351 ح 185، نسایی 2/28 ح 681، ابن ماجه 1/368 ح 1162، دارمی 1/397 ح 1440، مسنداحمد 4/86 و احمد بن حنبل عبارت «ثم قال فی الثالثة ..» را ذکر نکرده است.

[10]- مسنداحمد 2/461، ابوداود 1/356 ح 517، ترمذی 1/402 ح 207، مسند شافعی ص 56 امام شافعی در مسند همین حدیث را با همین لفظ نقل کرده است و در ص 33 با لفظ «الأئمة ضمناء ..» ذکر کرده است.

[11]- ترمذی 1/400 ح 206 و قال: حدیث غریب و تکلم فی سنده، ابن ماجه 1/240 ح 727.

[12]- ابوداود 2/9ح 1203، نسایی 2/20 ح 666، مسنداحمد 4/157.

[13]- ترمذی 4/312 ح 1986 وقال: حسن غریب، احمد بن حنبل نیز این حدیث را در مسند 25/26 با تقدیم و تأخیر روایت کرده است.

[14]- مسنداحمد 2/411، ابوداود 1/353 ح515، ابن ماجه 1/240 ح 724، نسایی نیز این حدیث را تا عبارت «کل رطب و یابس» روایت نموده است:2/12ح 248.

[15]- ابوداود 1/363 ح 531، نسایی 2/23 ح 672، مسنداحمد 4/217، مسلم نیز به معنای بخش اول حدیث روایتی را نقل کرده است:1/341 ح (186- 468)، ابن ماجه نیز این حدیث را در دو جا از سننش نقل کرده است بخش اول حدیث را در 1/236ح 714 و بخش دوم حدیث را در 1/316ح987 و 988 روایت کرده است.

[16]- ابودود 1/362 ح 530، ترمذی 5/536 ح 3589 و قال حدیث غریب.

[17]- ابوداود 1/360ح 528.

[18]- ابوداود 1/358 ح 521، ترمذی 1/415 ح 212 و قال: حسن صحیح، مسنداحمد 3/119.

[19]- ابوداود 3/45 ح 2540 و روایت دوم را نیز در 3/46 با عبارت «و وقت المطر» نقل کرده است، دارمی 1/293 ح 1200.

[20]- ابوداود 1/360ح 524.

[21]- مسلم 1/290 ح (15-388).

[22]- نسایی 2/25 ح 677، مسنداحمد 4/91 و92.

[23]- نسایی 2/24ح 674.

[24]- ابوداود 1/361.

[25]- ابن ماجه 1/241 ح 728، دارقطنی 1/240ح 23 از باب «ذکر الاقامة و اختلاف الروایات فیها» از «کتاب الصلاة».

[26]- بیهقی در «الدعوات الکبیر».

پیرامون اذان


فصل اول

641 (1) عن أنسٍ، قال: ذَکَرُوا النَّارَ والنَّاقوسَ، فذکروا الیهودَ والنصارى، فأُمِرَ بلالٌ أنْ یَشفَعَ الأذانَ، وأنْ یُوتِرَ الإقامةَ. قال إسماعیلُ: فذکَرْتُه لأِیُّوبَ. فقال: إلاَّ الإقامةَ. متفقٌ علیه([1]).

641 – (1) انس س گوید: (وقتی که مسلمانان به مدینه‌ی منوره آمدند، با هم جمع می‌شدند و وقت نماز را تخمین می‌زدند تا برای نماز جمع شوند، در آن‌موقع اذان گفته نمی‌شد، از این‌رو روزی در این‌باره اصحاب ش با هم مشورت و رایزنی کردند، برخی برای اعلام وقت نماز) از روشن‌کردن آتش و زنگ، بحث به میان آوردند (تا برای اعلام نماز از آن دو استفاده شود) اما یهود و نصاری را به یاد آوردند که این عرف و عادت آنها است (از این جهت، از این کار به خاطر تشبیه با آنها منصرف شدند. آنگاه در نهایت امر) به بلال س فرمان داده شد تا کلمات اذان را دوبار تکرار کند (به جز کلمه‌ی «الله اکبر» در اول اذان که باید چهار بار باشد و کلمه‌ی «لا اله الاّ الله» در آخر اذان، که باید یک بار باشد) و نیز به وی دستور داده شد تا کلمات اقامه را یکبار بگوید.

اسماعیل بن ابراهیم (که راوی حدیث می‌باشد) گوید: ایوب (سختیانی) را از این حدیث باخبر ساختم. وی گفت: کلمات اقامه را یکبار بگوید، به جز عبارت «قد قامت الصلوة» که باید دو بار گفته شود.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «الناقوس»: زنگ بزرگی که مسیحیان در کلیسا نصب می‌کنند.

«اذان»: هر ملتی، در هر عصر و زمانی برای برانگیختن عواطف و احساسات افراد خود و دعوت آنها به وظائف فردی و اجتماعی، شعاری داشته است، این موضوع در دنیای امروز، به صورت گسترده‌تری دیده می‌شود.

مسیحیان در گذشته و امروز با نواختن صدای ناموزون ناقوس، پیروان خود را به کلیسا دعوت می‌کنند، ولی در اسلام، برای این دعوت از شعار اذان استفاده می‌شود که به مراتب رساتر و مؤثرتر است.

در تفسیر نمونه، پیرامون اذان چنین وارد شده است:

«جذابیت و کشش این شعار اسلامی به قدری است که به قول نویسنده‌ی المنار [شیخ محمد عبده] بعضی از مسیحیان متعصب، هنگامی که اذان اسلامی را می‌شنوند، به عمق و عظمت و تأثیر آن در روحیه‌ی شنوندگان اعتراف می‌کنند.

سپس نامبرده نقل می‌کند: در یکی از شهرهای مصر، جمعی از نصاری را دیده‌اند که به هنگام اذان مسلمین، اجتماع کرده تا این نغمه‌ی آسمانی را بشنوند.

چه شعاری از این رساتر که با نام خدای بزرگ آغاز می‌گردد، با اعلام وحدانیت و یگانگی آفریدگار جهان و گواهی به رسالت پیامبر او، اوج می‌گیرد، و با دعوت به رستگاری، فلاح، عمل نیک، نماز و یاد خدا پایان می‌پذیرد.

از نام خدا «الله» شروع می‌شود و با نام خدا «الله» پایان می‌پذیرد، جمله‌ها، موزون، عبارات، کوتاه، محتویات، روشن، مضمون سازنده و آگاه کننده است...

صدای اذان که به هنگام نماز در مواقع مختلف از مأذنه‌ی شهرهای اسلامی طنین‌افکن می‌شود، مانند ندای آزادی و نسیم حیات‌بخش استقلال و عظمت، گوش‌های مسلمانان راستین را نوازش می‌دهد و بر جان بدخواهان رعشه و اضطراب می‌افکند و یکی از رموز بقای اسلام است.

شاهد این گفتار، اعتراف صریح یکی از رجال معروف انگلستان [به نام گلادستون، از سیاستمداران طراز اول انگلیس در عصر خویش بوده] است که در برابر جمعی از مسیحیان چنین اظهار می‌داشت: «تا هنگامی که نام محمد ج در مأذنه‌ها بلند است، کعبه پابرجا و قرآن رهنما و پیشوای مسلمانان است، امکان ندارد، پایه‌های سیاست ما در سرزمین‌های اسلامی، استوار و برقرار بماند...»

بدیهی است، همان‌طور که باطن اذان و محتویات آن زیبا است، باید کاری کرد که به صورتی زیبا و صدای خوب ادا شود، نه این که حسن باطنی به نامطلوبی ظاهر آن پایمال گردد([2]).

آغاز اذان: وقتی پیامبر ج از مکه به سوی مدینه هجرت کرد، مردم چنین عادت داشتند که وقت نماز، خود به خود در مسجد حاضر می‌شدند، اما پیامبر ج می‌خواست چنین اعلان خاصّی، جهت جمع‌آوری مسلمانان باشد که همه‌‌ی مردم در یک وقت بتوانند خود را به مسجد برسانند.

از این‌رو چون از صحابه ش، جهت این امرمشوره طلبیدند، یکی گفت: برای اعلام وقت نماز، زنگی مانند زنگ نصاری پیدا کنیم و در وقت نماز، زنگ بزنیم تا مردم برای نماز جمع شوند. دیگری گفت: شیپوری را همانند شیپور یهودیان را در این امر مورد استفاده قرار دهیم تا مردم به محض شنیدن آن در مسجد حاضرشوند.

اما چون زنگ شعار نصاری و بوق شعار یهودیان بود، مورد پسند پیامبر ج واقع نشد و هردو را رد فرمود تا مشابهت با آنها پیدا نشود.

شخصی دیگر گفت: باید به وقت هر نماز در مکانی بلند، آتشی روشن کنیم تا مردم آن را دیده و جهت ادای نماز بشتابند. چون آتش افروختن، رسم و عادت مجوسی‌ها بود، این پیشنهاد را هم نپذیرفت.

به هر حال جلسه به پایان رسید و چیزی در این مورد به تصویب نرسید، در همین روزها، «عبدالله بن زید بن عبد ربه س» خوابی را دید که فرشته‌ای کلمات اذان و اقامه را به او تعلیم می‌دهد. چون عبدالله بن زید س، خوابش را به آن حضرت ج تعریف می‌کند، پیامبر ج می فرماید: این خواب حق و راست است، یعنی از جانب خداوند است و از القائات نفسانی و شیطانی پاک و منزه است. سپس آن حضرت ج به عبد الله بن زید س دستور داد که این کلمات را به بلال س بیاموزد تا اذان دهد، زیرا صدای او از تو بلندتر و رساتر است. سپس اذان یکی از شعائر بزرگ اسلامی و علامت و شعاری خاص، برای مسلمانان قرار گرفت.

642 – (2) وعن أبی مَحْذُورَةَ، قال: ألْقى عَلَیَّ رسولُ اللَّهِ ج التَّأْذینَ هوَ بنفسِه. فقالَ: «قُلْ: اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ، الله أکبر. أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ، أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ. أشهدُ أنَّ محمَّداً رَسولُ اللَّهِ، أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ الله. ثمَّ تَعُودُ فتقولُ: أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ، أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ. أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ الله، أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ اللَّهِ. حَیَّ على الصَّلاةِ، حیَّ على الصلاة. حَیَّ على الفَلاحِ، حیَّ على الفَلاحِ. اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ. لا إلهَ إلا اللَّهُ». رواه مسلم([3]).

642 - (2) ابو محذورة س گوید: خود پیامبر ج اذان را به من آموزش داد و فرمود: بگو: الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، أشهد أن لا اله الّا الله، أشهد أن لا اله الّا الله، أشهد أن محمداً رسول الله، أشهد أن محمداً رسول الله، سپس دوباره همین را بگو: أشهد أن لا اله الّا الله، أشهد أن لا اله الّا الله، أشهد أن محمداً رسول الله، أشهد أن محمداً رسول الله،، حی علی الصلوة، حی علی الصلوة، حی علی الفلاح، حی علی الفلاح، الله اکبر، الله اکبر، لا اله الّا الله.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].


فصل دوم

643 (3) عن ابن عمرَ، قال: کانَ الأذانُ على عهدِ رسولِ الله ج مَرَّتینِ مَرَّتین، والإقامةُ مَرَّةً مَرَّةً؛ غیرَ أنَّه کانَ یقولُ: قدْ قامَتِ الصلاةُ، قد قامتِ الصلاة. رواه ابوداود، والنسائیُّ، والدارمیُّ([4]).

643 – (3) ابن عمر ـ ب ـ گوید: اذان در زمان پیامبر ج این طور بود که کلمات آن را دوبار تکرار می‌کردند (به جز کلمه‌ی «الله اکبر» در آغاز اذان که باید چهار بار باشد و کلمه‌ی «لا اله الّا الله» در پایان آن که باید یک بار باشد) و کلمات اقامه را یکبار می‌گفتند، به جز اینکه مؤذن لفظ «قد قامت الصلوة» را دو بار تکرار می‌کرد.

[این حدیث را ابوداود، نسائی و دارمی روایت کرده‌اند].

644 – (4) وعن أبی محذورَةَ: أنَّ النبیَّ ج علَّمهُ الأذانَ تِسعَ عَشْرةَ کلمةً، والإقامةَ سَبعَ عشرةَ کلمةً. رواه أحمدُ، والترمذی، وابوداود، والنّسائیُّ، والدارمیُّ، وابن ماجة([5]).

644 – (4) از ابومحذوره س روایت است که پیامبر ج کلمات اذان را به تعداد نوزده کلمه، و کلمات اقامه را به تعداد هفده کلمه به او آموزش داد.

[این حدیث را احمد، ترمذی، ابوداود، نسائی، دارمی و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: نوزده کلمه‌ی اذان با ترجیع (دو بار تکرار شهادتین با صدای بلند، پس از دو بار گفتن آنها با صدای آهسته) عبارتند از: 1 ـ الله اکبر 2 ـ الله اکبر 3 ـ الله اکبر 4 ـ الله اکبر 5 ـ أشهد أن لا اله الّا الله 6 ـ أشهد أن لا اله الّا الله 7 ـ أشهد أن محمداً رسول الله 8 ـ أشهد أن محمداً رسول الله 9 ـ (دو باره تکرار شهادتین:) أشهد أن لا اله الّا الله 10 ـ أشهد أن لا اله الّا الله 11 ـ أشهد أن محمداً رسول الله 12 ـ أشهد أن محمداً رسول الله. 13 ـ حی علی الصلوة 14 ـ حی علی الصلوة  15 ـ حی علی الفلاح 16 ـ حی علی الفلاح  17 ـ الله اکبر  18ـ الله اکبر  19 ـ لا اله الّا الله.

در اقامه نیز چون چهار کلمه‌ی شهادت دوبار تکرار نمی‌شود و واژه‌ی «قد قامت الصلوة» دو بار تکرار می‌شود، مجموع کلمات آن، به هفده کلمه می‌رسد.

645 (5) وعنه، قال: قلتُ: یا رسولَ الله! عَلِّمْنی سُنَّةَ الأذانِ، قالَ: فَمَسَحَ مُقدَّمَ رأسهِ. قال: «تقولُ: اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبر، ترفعُ بها صوتَکَ. ثمَّ تقولُ: أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ، أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ. أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ اللَّهِ، أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ اللَّهِ، تَخفِضُ بها صوتَکَ. ثمَّ تَرفَعُ صوتَک بالشَّهادةِ: أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ، أشهدُ أن لا إله إلاَّ اللَّهُ. أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ اللَّهِ، أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ الله. حَیَّ على الصلاةِ، حیَّ على الصلاة. حَیَّ على الفَلاح، حیَّ على الفَلاح. فإنْ کانَ صلاةُ الصُّبحِ، قلتَ: ألصَّلاةُ خیرٌ منَ النَّومِ، ألصَّلاةُ خیرٌ منَ النومِ. اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ. لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ». رواه ابوداود([6]).

645 – (5) ابو محذوره س گوید: به رسول‌خدا ج گفتم: ای رسول‌خدا ج! به من روش و طریقه‌ی گفتن اذان را بیاموزید. ایشان دستی بر پیشانی من کشیدند و فرمودند: بگو: الله اکبر الله اکبر، الله اکبر الله اکبر، در وقت گفتن این کلمات، صدایت را بلند و رسا دار. سپس بگو: أشهد أن لا إله الّا الله، أشهد أن لا إله الّا الله، أشهد أن محمداً رسول الله، أشهد أن محمداً رسول الله. در وقت گفتن این کلمات صدای خویش را آهسته دار. سپس دوباره با صدای بلند بگو: أشهد أن لا إله الّا الله، أشهد أن لا إله الّا الله، أشهد أن محمداً رسول الله، أشهد أن محمداً رسول الله، حی علی الصلوة، حی علی الصلوة، حی علی الفلاح، حی علی الفلاح، و اگر برای نماز صبح اذان می‌گفتی، پس از «حی علی الفلاح» بگو: «الصلوة خیر من النوم»، «الصلوة خیر من النوم»، «الله اکبر الله اکبر»، «لا اله الّا الله».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: علماء و صاحب‌نظران فقهی و دینی، با همدیگر پیرامون مستحب‌بودن «ترجیع» در اذان اختلاف‌نظر دارند.

«ترجیع»: عبارت است از دو بار تکرار شهادتین با صدای بلند، پس از دو بار گفتن آن با صدای آهسته. امام ابوحنیفه و امام احمد بن حنبل بر این باورند که «ترجیع» سنت نیست، پس در نزد این بزرگان، کلمات اذان به تعداد پانزده کلمه می‌باشد.

ولی در مقابل، امام شافعی و امام مالک معتقدند که «ترجیع» در اذان سنت است، البته کلمات اذان در نزد امام مالک 17 کلمه است، چرا که ایشان به گفتن دو بار «الله اکبر» در اول اذان قائل است. ولی امام شافعی به گفتن چهار بار «الله اکبر» در اول اذان قائل می‌باشد، بنابراین کلمات اذان در نزد امام شافعی عبارت از 19 کلمه می‌باشد.

دلائل احناف و حنابله عبارتند از: حدیث شماره 641 و حدیث شماره 643، و حدیث عبدالله بن زید بن عبدربه س (شماره 650) که در آن آمده که فرشته، اذان را با پانزده کلمه بدو تعلیم داد و چنانچه معلوم است، مشروعیت اذان نیز از همان خواب عبدالله بن زید س، صورت گرفته است.

و نیز به اذان مؤذن اصلی پیامبر ج حضرت بلال س استدلال کرده‌اند که در روایاتی که از اذان بلال س بحث به میان آمده، ذکری از ترجیع نیست، و نیز در اذان عبدالله بن مکتوم س که مؤذن دیگر پیامبر ج بود، ذکری از ترجیع نمی‌باشد.

و همچنین احناف و حنابله به احادیثی استدلال می‌جویند که پیرامون شنیدن اذان و اجابت آن وارد شده است (از قبیل حدیث 658) که در آنها ذکری از ترجیع به میان نیامده است. و امام شافعی و امام مالک در اثبات ترجیع به حدیث ابومحذوره س (ح 642 و 645) استدلال کرده‌اند و احناف و حنابله به حدیث ابومحذوره س چنین پاسخ داده‌اند که حدیث ابومحذوره س صرفاً بر تعلیم و آموزش دلالت می‌کند، نه تشریع. چنانچه از شأن ورود حدیث ابومحذوره س فهمیده می‌شود.

در باب گفتن کلمات اقامه نیز، بر اساس روایات رسیده در میان علماء اختلاف وجود دارد، در نزد احناف کلمات اقامه 17 تا است، 15 تا که همان کلمات اذان است و دوتای دیگر عبارتند از: دو بار گفتن «قد قامت الصلوة». امام شافعی، همه‌ی کلمات اقامه را یازده کلمه می‌داند، به این ترتیب که دوبار گفتن «الله اکبر» یک بار «اشهد ان لا اله الّا الله» یک بار«اشهد ان محمداً رسول الله» یک بار «حی علی الصلوة» یک بار «حی علی الفلاح» دوبار «قد قامت الصلوة» دوبار «الله اکبر» و یک بار«لا اله الّا الله» و امام مالک کلمات اقامه را ده کلمه می‌داند و ایشان گفتن «قد قامت الصلوة» را نیز یک مرتبه می‌داند. با این وجود، این اختلاف در اصل مبتنی بر اختلاف روایات می‌باشد چرا که در این باب روایات مختلف است و هر کدام از این بزرگان عرصه‌ی علم و دانش و فقاهت و درایت، به احادیث و روایاتی که از پیامبر ج و صحابه ش بدیشان رسیده است، چنگ زده‌اند.

به هر حال باید گفت که: در جواز اذان ابومحذوره س (که در آن ترجیع ذکر شده) نیز شک و شبهه‌ای نیست و در باب اذان، حقیقت همان است که حضرت شاه ولی الله بیان فرموده است که:

«اختلاف در کلمات اذان و اقامه، مانند اختلاف در قرائت‌های مختلف قرآن است.»

با این وجود، اختلاف در کلمات اذان، اختلافی بزرگ و چالش‌آفرین و بحران‌ساز نیست، بلکه احناف و حنابله معتقدند که در اذان بهتر است ترجیع نباشد، و شوافع و مالکی‌ها معتقدند که بهتر است ترجیع باشد، و اختلاف صرفاً در اولی و عدم اولی است نه در حرمت و حلّت. پس نباید مسلمانان این مسئله را دستاویزی برای اختلافات و کشمکش‌های لفظی و فیزیکی در میان خویش قرار دهند و از کاه،کوه بسازند و یا خدای ناکرده به فکر این باشند تا کوه را کاه بگردانند.

646 (6) وعن بلالٍ، قال: قال لی رسولُ اللَّهِ ج: «لا تُثَوِّبَنَّ فی شیءٍ منَ الصَّلَوَاتِ إلاَّ فی صلاةِ الفجر». رواه الترمذیُّ، وابن ماجة. وقال الترمذیُّ: أبو إسرائیلَ الراوی لیسَ هو بذاکَ القویِّ عندَ أهلِ الحدیث([7]).

646 – (6) بلال س گوید: پیامبر ج خطاب به من فرمود: بلال! تثویب (گفتن «الصلوة خیر من النوم») را در اذانِ هیچ یک از نمازهای فرض پنج‌گانه، به جز در اذان صبح نگوی.

[این حدیث را ترمذی و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند. و ترمذی گفته: ابواسرائیل که راوی این حدیث می‌باشد، در نزد محدثین قوی نیست].

شرح: «التثویب»: در لغت از ثاب به معنای «رجعت و برگشت و بلندکردن صدای مؤذن برای فراخواندن مردم به سوی نماز» است. و چون در نماز صبح، مؤذن برای بیدارکردن مردم از خواب، صدا و آواز خود را بلند می‌گرداند و با گفتن «الصلوة خیر من النوم» آنان را به سوی نماز فرا می‌خواند، بدان، تثویب می‌گویند.

از این حدیث معلوم می‌شود که مشروعیت تثویب، فقط در اذان صبح است، چون برای بیدارکردن کسانی است که خوابیده‌اند، اما اذان دیگر نمازها، برای اعلام دخول وقت و فراخواندن مردم به نماز است.

647 (7) وعن جابرٍ: أنَّ رسولَ اللَّهِ ج قال لبلالٍ: «إذا أذَّنْتَ فَتَرَسَّلْ، وإذا أقَمْتَ فاحْدُرْ، واجعَلْ ما بینَ أذانِکَ وإقامتِکَ قَدْرَ ما یَفرُغُ الآکِلُ منْ أکلِه، والشَّارِبُ من شُرْبِه، والمُعتصِرُ إذا دخلَ لقضاءِ حاجَتِهِ، ولا تَقُومُوا حتى تَرَونِی». رواه الترمذیُّ، وقال: لا نعرِفُه إلاَّ منْ حدیثِ عبدِ المُنعِم، وهو إسنادٌ مجهول([8]).

647 – (7) جابر س گوید: رسول‌خدا ج به بلال س فرمود: هرگاه اذان گفتی به تأنّی و نرمی و آهستگی و توقف میان کلمات، اذان بگو. (زیرا اذان برای خبردادن از وقت نماز، برای مردمی است که در بیرون مسجد هستند و هر قدر بیشتر طول بکشد، بیشتر مهلت به مردم می‌دهد تا برای نماز حاضر شوند) و چون خواستی برای نماز اقامه و تکبیر گویی، شتاب کن و آن را سریع و روان بگو (چون گفتن اقامه برای مردم حاضر در مسجد است و مردم حاضر در مسجد می‌خواهند هر چه زودتر اقامه‌ی نماز گفته شود و از نماز فارغ شوند و به کار و زندگی خود برسند).

و میان اذان و اقامه‌ی خویش، به اندازه‌ای فاصله قرار بده تا شخصی که مشغول خوردن غذا است از غذا خوردن، و آنکه مشغول نوشیدن آب است از نوشیدن آب فارغ شود، و کسی که نیاز به قضای حاجت دارد حاجت خود را برآورد.

(و چون آن حضرت ج مشاهده کرد که لحظاتی قبل از اینکه از حجره‌ی خویش به مسجد تشریف بیاورد، صحابه ش از جای خود بلند می‌شوند و منتظر برای اقامه‌ی نماز می‌ایستادند، فرمود): و تا وقتی که مرا ندیده‌اید از جای خود بر نخیزید.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: این حدیث ضعیف است، برای اینکه آن ر ابه جز روایت عبدالمنعم نیافته‌ایم، و اسناد این حدیث نیز مجهول است].

 شرح: «فترسّل»: با تانّی و آهستگی و توقف میان کلمات اذان بگو.

«فاحدر»: در گفتن اقامه، شتاب کن.

«واجعل بین أذانک وإقامتک قدر ما...»: از این بخش حدیث، معلوم می‌شود که لازم است بین اذان و اقامه به اندازه‌ای که شخص بتواند خود را برای نماز و حضور در مسجد حاضرکند، فاصله وجود داشته باشد، چرا که در غیر این صورت، غرض از گفتن اذان که همان آماده‌شدن برای نماز است، از بین می‌رود. و در حقیقت هیچ حد و اندازه‌ی معینی برای این فاصله تعیین نشده، لذا فاصله‌ی بین اذان و اقامه، به اندازه‌ای باشد که نمازگزاران بتوانند به راحتی به جماعت برسند.

«و لا تقوموا حتی ترونی»: فلسفه و حکمت این منع را می‌توان در دو چیز خلاصه کرد:

1-  پیامبر ج چون متواضع‌ترین و ساده‌ترین انسان‌ها بود، از فرط شرم و حیا و تواضع و فروتنی، نمی‌خواست که بندگان خدا در جلوی ایشان همانند عجم‌ها و بیگانگان صف بسته و در انتظار ایشان بایستند.

2-  و چون ایستادن و منتظرماندن، باعث تکلیف و اذیت و آزار بود، پیامبر ج آنها را از این کار منع می‌فرمود، چرا که برخی اوقات ممکن بود به دلایلی آن حضرت ج تأخیر کنند و ایستادن و منتظرماندن مردم، باعث اذیت و آزار آنها شود، و چون پیامبر ج همواره مبنای کار خویش را بر آسانگیری و رفع عسر و حرج از بندگان قرار می‌داد و پیوسته جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسان‌گیری را بر جانب تشدید و تعسیر و حرج و سخت‌گیری ترجیح می‌داد، از این‌رو صحابه س را از این کار منع فرمود تا موجبات اذیت و آزار آنها فراهم نشود.

648 (8) وعن زیادِ بنِ الحارثِ الصُّدائیِّ، قال: أمَرَنی رسولُ الله ج: «أن أذِّنْ فی صلاةِ الفجرِ» فَأذَّنْتُ. فأرادَ بِلالٌ أنْ یُقیِمَ، فقال رسولُ اللَّهِ: «إنَّ أخا صُداءٍ قدْ أذَّنَ، ومَنْ أذَّنَ فهوَ یُقِیمُ». رواه الترمذیُّ، وابوداود، وابن ماجة([9]).

648 – (8) زیاد بن حارث صدائی س گوید: روزی رسول‌خدا ج به من فرمان داد تا برای نماز صبح، اذان گویم. من نیز بر حسب فرمان ایشان، اذان گفتم. (چون وقت خواندن نماز فرا رسید) بلال س خواست تا اقامه گوید؛ پیامبر ج فرمود: برادر صدائی اذان گفته، و هر آنکه اذان گوید، اقامه را نیز باید او بگوید.

[این حدیث را ترمذی، ابوداود و ابن‌ماجه روایت کرده‌اند].


فصل سوم

649 – (9) عن ابن عُمرَ، قال: کانَ المُسلِمُونَ حینَ قَدِمُوا المدینةَ یَجتَمِعونَ فَیَتَحَـیَّنُونَ لِلصَّلاةِ، ولیسَ یُنادی بها أحدٌ، فَتَکَلَّمُوا یوماً فی ذلکَ، فقال بعضُهم: إتَّخِذوا مثلَ ناقوسِ النَّصارى. وقالَ بعضُهم: قَرْناً مثلَ قرْن الیهودِ. فقالَ عمرُ: أو لا تَبعَثُونَ رَجُلاً یُنادی بِالصَّلاة؟ فقال رسولُ الله ج: «یا بلالُ! قُمْ فنادِ بالصَّلاة». متفقٌ علیه([10]).

649 – (9) ابن عمر ـ ب ـ گوید: در ابتدا چون مسلمانان، مکه را به مقصد مدینه ترک کردند و به مدینه‌ی منوره آمدند، با هم جمع می‌شدند و وقت نماز را تخمین می‌زدند و در آن زمان برای نماز، اذان گفته نمی‌شد. پیرامون این مسئله روزی اصحاب ش با هم به مشورت و رایزنی پرداختند (تا برای جمع‌شدن برای نماز، به ایده‌ای مطلوب و دلخواه برسند) برخی گفتند: برای اعلام وقت نماز، زنگ بزرگی بسان زنگ بزرگ کلیسای مسیحیان به کار گیرید، و برخی دیگر گفتند: در این زمینه، شیپوری همانند شیپور یهودیان مورد استفاده قرار دهید (تا مانند ایشان، مردم را به مسجد و عبادت خدا فرا خوانیم و آنها را از وقت نماز باخبر سازیم).

در اینجا بود که حضرت عمر س گفت: چرا یک نفر را نمی‌فرستید تا با صدای بلند و رسا مردم را به نماز فرا خواند؟ (و بگوید: «الصلوة جامعة») پیامبر ج فرمود: ای بلال! بلند شو و بانگ نماز کن و مردم را برای نماز فراخوان (و بلال س نیز در ابتدای امر، قبل از تشریع کلمات اذان، به «الصلوة جامعة»، مردم را به سوی نماز دعوت می‌کرد).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«یتحیّنون»: وقت نماز را تخمین می‌زدند. «قَرن»: شیپور.

650 – (10) وعن عبد اللَّهِ بن زیدِ بن عبدِ ربِّه، قال: لمَّا أمرَ رسولُ الله ج بالنَّاقوسِ یُعمَلُ لِیُضْرَبَ به لِلنَّاس لجمع الصَّلاة، طافَ بی وأنا نائِمٌ رجلٌ یحمِلُ ناقوساً فی یدِه، فقلتُ: یا عبدَ الله! أتَبِیعُ النَّاقوسَ؟ قال: وما تَصنَعُ به؟ قلتُ: نَدعُو به إلى الصلاةِ. قالَ: أَفَلا أدُلُّکَ على ما هُوَ خیرٌ منْ ذلکَ؟ فقلتُ له: بَلى. قال: فقال: تقولُ: اللَّهُ أکبرُ، إلى آخره، وکذا الإقامة فلمَّا أصبَحتُ، أتَیتُ رسولَ الله ج، فأخبَرْتُه بما رأیتُ. فقال: «إنَّها لرُؤْیا حقّ إنْ شاءَ اللَّهُ، فقُمْ معَ بلالٍ، فألْقِ علیه ما رأیت فلیُؤَذِّنُ به، فإنَّه أنْدى صَوتاً مِنکَ». فَقُمتُ مع بِلالٍ، فجعلتُ أُلْقیهِ علیه ویُؤَذِّنُ به. قال: فَسَمِعَ بذلکَ عمرُ بن الخطاب، وهو فی بیته، فَخَرَجَ یَجُرُّ رِداءَه یقولُ: یا رسولَ الله! والذی بعثکَ بالحقِّ لقدْ رأیتُ مثلَ ما أُرِیَ. فقال رسولُ الله ج: «فلِلّهِ الحمدُ». رواه ابوداود، والدارمی، وابن ماجة؛ إلاَّ أنَّه لم یُذکِرِ الإقامةَ. وقال الترمذیُّ: هذا حدیثٌ صحیحٌ، لکنَّه لم یُصُرِّحْ قصةَ الناقوس([11]).

650 – (10) عبد الله بن زید بن عبدربه س گوید: چون پیامبر ج خواست تا فرمان دهد که هنگام نماز و برای جمع‌شدن مردم برای ادای آن، ناقوسی ساخته شود تا به ذریعه‌ی آن، مردم را برای نماز جماعت دعوت دهند و آگاه سازند، شبی در خواب دیدم که مردی (که دو لباس سبز بر تن) و ناقوسی در دست داشت، به دورم می‌گشت و از کنارم عبور می‌کرد. بدو گفتم: ای بنده‌ی خدا! آیا این ناقوس را می‌فروشی؟ گفت: با آن چه کار داری؟ گفتم: با آن مردم را به نماز فرا می‌خوانیم. گفت: آیا تو را به چیزی بهتر از آن راهنمایی نکنم؟ گفتم: چرا، حتماً این کار را بکن. گفت: بگو: «الله اکبر» (الله اکبر الله اکبر، أشهد أن لا إله الّا الله.... تا آخر اذان)

و نیز بسان اذان، کلمات اقامه را به من آموزش داد.

عبدالله س گوید: چون صبح شد و از خواب بیدار شدم، نزد رسول‌خدا ج رفتم و آنچه را در خواب دیده بودم برایش بازگو کردم. پیامبر ج فرمود: ان شاء‌الله، این رؤیا (خواب) حق است. سپس پیامبر ج به من دستور داد و فرمود: در کنار بلال بایست و بدو این کلمات را که در خواب دیده‌ای، بیاموز تا در اذان بگوید، زیرا صدای او از صدای تو بلندتر و رساتر است.

من نیز بر حسب فرمان رسول‌خدا ج در کنار بلال س ایستادم و آن کلمات را به او تلقین نمودم و او نیز آنها را در اذان به کار می‌برد.

عبدالله س گوید: چون عمر بن خطاب س کلمات اذان را از دهان بلال س شنید، به محض شنیدن آن، فوراً با عجله و شتاب در حالی که ردائش از پشت سر بر روی زمین کش می‌خورد، از خانه بیرون آمد و خدمت آن حضرت ج حاضر شد و گفت: ای رسول‌خدا ج! سوگند به آن ذاتی که تو را با آئین و دین حق مبعوث کرده است، من نیز بسان خواب عبدالله بن زید س دیده‌ام و کلماتی بسان کلمات اذان، به من نیز تعلیم داده شده است.

آنگاه رسول‌خدا ج حمد و ستایش خدا را به جای آورد و فرمود: «فلله الحمد» حمد و ستایش از آن خداست.

[این حدیث را ابوداود و دارمی روایت کرده‌اند. و ابن‌ماجه نیز بدون ذکر «اقامه» آن را روایت نموده است. و ترمذی گفته: این حدیث، حدیثی صحیح است. البته ترمذی به قصه‌ی ناقوس اشاره‌ای نکرده است].

شرح: «إنه لرؤیا حق»: یعنی این خواب، حق و درست است و از جانب خداوند است، و از القائات نفسانی و شیطانی، پاک و منزه است.

 گر چه از رؤیا و الهام صالحه، حکم یقینی ثابت نمی‌شود، اما به سبب تقریر و تصدیق و تأیید پیامبر ج این خواب به منزله‌ی «وحی جلی» قرار گرفت، و رسول‌خدا ج به مردم دستور داد که به همین الفاظ و کلمات اذان گویند.

«لرؤیا حق إن شاء الله»: در اینجا جمله‌ی «ان شاء الله» بنا به تعلیق و یا شک و تردید در مسئله نیست، بلکه جهت تبرک و تأدّب است.

«اَندی صوتاً»: بسیار خوش آوازتر و صدایش بسیار بلندتر و رساتر است.

651 (11) وعن أبی بکْرةَ، قال: خَرَجتُ مع النبیِّ ج لِصَلاةِ الصُّبحِ، فکانَ لا یمرُّ برجلٍ إلاَّ ناداه بِالصَّلاة، أو حَرَّکهُ بِرِجلِه. رواه ابوداود([12]).

651 – (11) ابوبکرة س گوید: همراه با پیامبر ج برای خواندن نماز صبح بیرون رفتم و پیامبر ج از کنار هیچ مردی عبور نمی‌کرد، مگر اینکه او را به سوی نماز دعوت می‌کرد و فرا می‌خواند و یا با پایش آن را می‌جنبانید و تکان می‌داد (تا برای نماز بیدار شود و آمادگی نماید).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

652 – (12) وعن مالکٍ، بلغَه أنَّ المؤَذِّنَ جاءَ عمرَ یُؤْذِنُه لِصَلاةِ الصُّبح. فوجدَه نائماً. فقالَ: ألصَّلاةُ خیرٌ منَ النَّومِ، فأمرَهُ عمرُ أنْ یجعلَها فی نِداءِ الصبح. رواه فی المُوَطَّأ([13]).

652 – (12) از مالک روایت است که گوید: بدو خبر رسیده که مؤذن (پس از گفتن اذان) پیش عمر س آمد تا وی را به نماز فرا خواند، و برایش وقت نماز را اعلام نماید، ولی مؤذن او را در خواب یافت، از این‌رو، با صدای بلند و رسا گفت: «الصلاة خیر من النوم» [نماز از خواب بهتر و برتر است] (چون حضرت عمر س از خواب بیدار شد) آن مؤذن را فرمان داد تا این جمله را فقط در اذان صبح قرار بدهد (نه بیرون از آن).

[این حدیث را مالک در مؤطا روایت کرده است].

شرح: قبلاً گفتیم که ثبوت گفتن «الصلاة خیر من النوم» در اذان صبح، از خود پیامبر ج ثابت است، چنانچه در حدیث ابومحذوره [شماره 645] بدان اشاره رفته است، آنجا که پیامبر ج به ابومحذوره س دستور می‌دهد و می‌فرماید:

«فإن کان صلوة الصبح، قلت: الصلاة خیر من النوم، الصلاة خیر من النوم».

و نیز در روایتی دیگرآمده است که بلال س نزد پیامبر ج آمد و ایشان را در خواب دید، از این‌رو گفت: «الصلاة خیر من النوم» آن حضرت ج چون از خواب بیدار شد، از گفتن این جمله بسیار خوشش آمد و دستور داد تا بلال س آن را در اذان قرار بدهد.

از این‌رو نمی‌توان گفت که عمر س از پیش خود دست به تشریع و قانون‌گذاری زده و گفتن «الصلاة خیر من النوم» را در اذان صبح وضع نموده است. بلکه مقصود از این جمله‌ی «فأمره أن یجعلها فی نداء الصبح» این است که چون عمر س دید که مؤذن این کلمه را بیرون از اذان می‌گوید از این جهت بدو فرمان داد تا این جمله را فقط در اذان به کار ببرد نه در بیرون آن، و این همان چیزی بود که عمر س از رسول‌خدا ج تعلیم گرفته بود.

653 – (13) وعن عبدِ الرحمنِ بنِ سعدِ بن عمَّارِ بن سعدٍ، مُؤَذِّنِ رسول الله ج، قال: حدَّثنی أبی، عنْ أبیه، عن جدِّه، أنَّ رسولَ الله ج أمرَ بلالاً أنْ یجعلَ أصبعَیه فی أُذنَیه، وقال: «إنَّه أرْفعُ لِصَوتِکَ». رواه ابنُ ماجة([14]).

653 – (13) عبد الرحمن بن سعد بن عمار بن سعد قرظی گوید: پدرم (سعد بن عمار) از پدرش (عمار بن سعد) و او نیز از جدش (سعد قرظ س، مؤذن رسول‌خدا ج) به من خبر داده است که پیامبر ج به بلال س فرمان داد تا به هنگام اذان، دو انگشت خویش را در داخل گوش‌ها قرار دهد. و درباره‌ی علت و فلسفه‌ی این امر فرمود: این کار به بلندترشدن صدایت کمک می‌کند و صدایت را رساتر می‌سازد.

[این حدیث را ابن‌ماجه روایت کرده است].

شرح: مؤذنان رسول‌خدا ج:

رسول‌خدا ج چهار مؤذن داشت که عبارتند از:

1-    بلال بن رباح س

2-    عبدالله بن عمرو بن ام مکتوم س

این دو بزرگوار درمدینه‌ی منوره اذان می‌دادند.

3-    سعد القرظ س؛ مؤذن رسول‌خدا ج در قبا.

4-    ابومحذوره س؛ مؤذن رسول‌خدا ج در مکه‌ی مکرمه.


 



[1]- بخاری 2/77 ح 603، مسلم 1/286 ح (3-378) و لفظ حدیث از بخاری است، ابوداود حصه‌ی دوم حدیث را نقل کرده است:1/349 ح 508، ترمذی نیز حصه‌ی دوم حدیث را روایت نموده است: 1/369ح 193، نسایی 2/3 ح 627، ابن ماجه 1/241 ح 729، دارمی 1/290 ح 1194، مسنداحمد 3/103 و تمام این بزرگواران فقط به نقل حصه‌ی دوم حدیث پرداخته‌اند.

[2]- تفسیر نمونه ج 4 صص 549 – 550.

[3]- مسلم 1/287 ح (6-376) و در صحیح مسلم واژه‌ی «الله و اکبر» دو مرتبه تکرار شده است و لفظ حدیث از ابوداود است:1/343 ح 503، نسایی 2/5ح 632، ابن ماجه 1/234 ح 708.

[4]- ابوداود 1/350 ح 510، نسایی 2/3ح 628، دارمی 1/290 ح 1193، مسنداحمد 2/85.

[5]- مسنداحمد 3/409، احمد بن حنبل فقط اذان را ذکر کرده است، ترمذی 1/367 ح 192 و قال: حسن صحیح، ابوداود 1/342 ح 502، نسایی 2/4 ح 630، ابن ماجه 1/235 ح709، دارمی 1/292 ح 1197.

[6]- ابوداود 1/340ح500، نسایی 2/7ح 633.

[7]- ترمذی 1/378 ح 198 و قال: ابواسرائیل، اسماعیل بن اسحاق لیس هو بذاک القوی عند اهل الحدیث، ابن ماجه 1/237 ح 715 با این لفظ روایت کرده است: «أمرنی رسول الله ج أن أثوب فی الفجر ونهانی أن أثوب فی العشاء.

[8]- ترمذی 1/373 ح 195 و قال: فی اسناده مجهول.

[9]- ترمذی 1/383 ح 199 و ترمذی این حدیث را ضعیف قرار داده است، ابوداود 1/352 ح 514، ابن ماجه 1/237 ح 717، مسنداحمد 4/169.

[10]- بخاری 2/77ح 604، مسلم 1/285ح (1-377)، ترمذی 1/362 ح 190، نسایی 2/2ح1، مسنداحمد 2/148.

[11]- ابوداود 1/337 ح 499، ابن ماجه 1/232 ح 706، دارمی 1/286 ح 1187، مسنداحمد 4/43.

[12]- ابوداود 2/49ح 1264.

[13]- مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/72ح 8.

[14]- ابن ماجه 1/236ح 710.